مکافات شاه و شیخ
جانا ثمر داد خونی که جوشید در رگان سرداران آزادی ایران
خواندیم که مقاومت تبریز، جنبش مشروطه خواهی را در همه شهرها زنده کرد.
اصفهان نیز به جنبش تبریز پیوست. ”کمیتهی ستار” در رشت، گیلان و سپس قزوین را تصرف
کردند. پس از مدتی تأخیر نیز، نیروهای اصفهان و گیلان به یکدیگر پیوسته و تهران را
در ۲۵تیر ۱۲۸۸ فتح کردند.
بدینسان، کشاکش آزادیخواهی و خودکامگی پس از ۱۳ماه، یعنی از سوم تیر ۱۲۸۷ که
محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست تا ۲۵تیر ۱۲۸۸، به پایان رسید. استبداد سیاه چندسالهی محمدعلیمیرزا بهزانو درآمد
و پرچم مشروطه بار دیگر بر فراز بامهای بهارستان و دیگر ساختمانهای تهران به
اهتزاز درآمد. از این نقطه به بعد شرح تاریخ مشروطیت ایران را ادامه میدهیم.
تقسیم قدرت در نبود انقلابیون
غروب روز جمعه ۲۵تیرماه، چند ساعت بعد
از سقوط استبداد محمدعلیشاهی، اجتماعی در حدود ۵۰۰نفر برای تعیین دولت جدید تشکیل شد.
اغلب افراد گردآمده در این اجتماع، نمایندگان تجار و اصناف و اعیان و
شاهزادگان و سران ایلات بودند که از محاصره سران جنبش تبریز استفاده کرده و قدرت
را بهدست گرفتند. بعدها نفوذ ملاکان بزرگ در این دولت باز هم بیشتر شد.
فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران – فریدون آدمیت ص ۱۳۳: «دو سردار فاتح تهران، سپهدار تنکابنی و سردار اسعد بختیاری، هیچکدام
اعتقادی به حکومت ملی نداشتند. گاه فراموش میکنیم که یکی از عناصر اصلی ایدئولوژی
مشروطیت، براندازی نظام شبهفئودالیسم ایرانی و نفی قدرتهای محلی یعنی حکومت امثال
سپهدار و سردار اسعد بود!»
مجلس موقتی که با حضور ۵۰۰تن از
ملایان و تجار و خوانین تشکیل شده بود، از بین خود کمیسیونی مرکب از بیست و
چند نفر بهنام «هیأت مدیره» انتخاب کرد و رشتهی کارها را به آن سپرد. برخی از اعضای
آن تقیزاده و محمدعلی تربیت، حکیمالملک، سلیمان میرزا، حسین قلیخان نواب و
وحیدالملک را میشود نام برد.
هیأت مدیره، محمدعلیشاه را از سلطنت خلع کرد و به جای او پسرش، احمد را به سلطنت
نشاند. چون احمد به سن قانونی نرسیده بود عضدالملک، رئیس خاندان قاجار را بهعنوان
نایبالسلطنه او انتخاب کرد. هیأت مدیره همچنین وزیرانی برای دولت جدید برگزید.
جایگزینی بازماندگان استبداد
در این کابینه سپهدار تنکابنی، وزیر جنگ بود. سردار اسعد(وزیر داخله)،
علاءالسلطنه موقتاً بهجای ناصرالملک(وزیر خارجه)، مستوفیالممالک(وزیر
مالیه)، فرمانفرما(وزیر عدلیه)، صنیعالدوله(وزیر علوم)، سردار منصور(وزیر پست و
تلگراف)، شاهزاده وثوقالدوله(وزیر دربار).
به یفرمخان، ریاست نظمیه تهران و به صمصامالسلطنه حکمرانی اصفهان را سپردند.
چنین دولتی که ملاکان بزرگ در آن نفوذ داشتند، انقلاب را خاتمهیافته تلقی
کردند و توسعه جنبش را مانعی برای حفظ قدرت خود میدانستند. در حقیقت حاکمیت
استبداد قاجار دستنخورده باقی ماند و دولت جدید هم هیچ تغییری در ترکیب امتیازات
و مؤسسات خارجی و بریگاد قزاق ایجاد نکرد.
پیشینههای انقلاب مشروطه - خسرو شاکری ص ۱۵۴: «با آنکه این پیروزی عمدتاً حاصل مقاومت دلیرانه آذربایجانیها و
تا حدی گیلانیها - با کمک حیاتی سوسیالدموکراتهای ایرانی و قفقازی بود - ثمراتش
نصیب زمینداران ناراضی و جنگسالارانی شد که دیرهنگام به صف روشنفکران دموکرات
پیوسته بودند. نیروهای مردمی که به شکل انجمنها، شالوده مقاومت را در همه جا
تشکیل میدادند، از دستیابی به قدرت بازماندند. تاسفانگیز این بود که افراد
کابینه و کمیسیون عمدتاً از نزدیکان محمدعلیمیرزا بودند که دستشان به خون مجاهدین
تبریز و گیلان آلوده بود».
تاریخ هیجدهساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۱: «اگر کسی به فهرست وزیران مینگریست و اعضای کمیسیون را
میشناخت بایستی چندان شادی ننماید زیرا چنانکه پیداست بسیاری از اینان از
نزدیکان محمدعلیمیرزا و در باغشاه از همدستان او بودند».
بعضی از مجاهدین میگفتند: آیا در خور هر گونه شگفت نیست که پس از آنهمه
خونریزی در نخستین گام حکمرانی مشروطه، دست آن درباریان در میان باشد؟!
آیا هوادار اینان که بوده؟!؟ آیا چگونه مردم این ناروایی را درنمییافتند؟
ناصرالملک، مستوفیالممالک و شاهزاده فرمانفرما در کابینهی قبل از فتح تهران،
یعنی در حکومت محمدعلیشاه مستبد خونریز، وزیر بودند.
ما در شرح تاریخ مشروطه و آنچه که تاکنون ارائه کردهایم، بسیاری از چهرههایی
را که در دولت جدید مصدر امور دولت انقلاب شدند، میشناسیم. اما محض یادآوری و
برای شناخت ماهیت دولت جدید خوب است برخی سوابق را یادآوری کنیم.
پیشینه دولتیان جدید
محمدولیخان تنکابنی(سپهدار-نصرالسلطنه) در دوره مظفرالدین شاه مدتی وزیر
گمرکات بود، پیش از صدور فرمان مشروطه در فرونشاندن اعتراضات مردم تهران قبل از
تحصن در قم همراهی داشت و به دستور او بود که سربازان دولتی بر جمعیت تظاهرکننده
آتش گشودند و چند تن را کشته و زخمی کردند.
هم او بود که به شیخ فضلالله نوری کمک مالی میداد که در مخالفت با مشروطهخواهان
دست گشادهتری داشته باشد.
سپهدار تنکابنی همان است که روز ۱۶شهریور ۱۲۸۵(یک ماه بعد از صدور فرمان مشروطه) مردم تهران تبعید او و امیر
بهادر(وزیر دربار) را از مظفرالدین شاه خواستند.
سپهدار یکی از درباریانی بود که پس از اعدام انقلابی اتابک(امینالسلطان)
توسط عباسآقا مجاهد تبریزی بهعنوان نمایندهی دربار روز ۸مهر ۱۲۸۶ به مجلس شورا رفت و
سوگند وفاداری خورد.
سپهدار همان است که در آغاز قیام تبریز با سمت رئیس کل نظام آذربایجان به
همراه عینالدوله برای سرکوبی قیام به تبریز لشکرکشی کرد.
توجیه ضرورت جایگزینی
پیشینههای انقلاب مشروطه: خسرو شاکری ص۱۶۴: «انتخاب سپهسالار(یعنی همان سپهدار) بهعنوان فرمانده کل
انقلابیون گیلان که به او در رسیدن به صدراعظمی کمک کرد نیز بازتاب ضعف
عقلانی مبارزه برای احیای مشروطیت بود.
در واقع شخصیتهای مؤثر این مبارزه(یعنی جنبش گیلان) اعضای برجستهی کمیته ستار
بودند که سادهلوحانه گمان میبردند از پیرمرد(یعنی سپهدار) استفاده میکنند. اما دلیل
واقعی پذیرش نقش تابع در ائتلاف از سوی خانها و زمیندارانِ آزادیخواه، بیشک ترسشان
از افتادن حکومت در دست انقلابیون و نیاز به فرونشاندن مخالفت روسیه تزاری و
بریتانیا با برکناری محمدعلیشاه از سوی دیگر بود».
سایر وزیران کابینه نیز وضع مشابه او داشتند و اغلب از وابستگان به دربار یا
به دولتهای روس و انگلیس بودند.
یکی دیگر از اعضای دولت جدید، ناصرالملک بود که نگاهی هم به سوابق او میاندازیم.
ناصرالملک که در دولت جدید وزیر خارجه و بعد از مرگ عضدالملک نایبالسلطنه
احمدشاه شد، چنین میپنداشت که ایران نمیتواند از زیر یوغ استعمار روس و انگلیس
رهایی یابد.
تاریخ هیجدهساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۴۸۹: «ناصرالملک و مانندگان ایشان که پدرانشان و خودشان در دربار
خودکامه قاجاری پرورش یافته بودند چون همواره توده را زیردست خود دیده و همواره
فرمان رانده بودند، این برخود هموار نمیساختند که از همان توده زیردست، مردانی
سربرافرازند!… و در کار کشورداری و فرمانروایی از اندیشههای خود سخنی گویند! اینان
آن نبودند که به نیرومندی کشور و سرفرازی توده و اینگونه چیزها ارج گذارند…
بسیاری از ایشان… چنین دانسته بودند که ایران را از رفتن به زیر یوغ همسایگان
گریزی نیست».
ناصرالملک ۲بار در حکومت محمدعلیمیرزا
به نخستوزیری رسید. یکبار قبل از توپباران مجلس، در روز سوم آبان ۱۲۸۶ و یکبار در گرماگرم حملات نیروهای دولتی به تبریز در ۲۱اردیبهشت ۱۲۸۸.
افق تیره صبح آزادی
به این ترتیب، با روی کار آمدن دولتی که حاکمیت نظام فئودالی قاجار را دستنخورده
باقی گذاشت، روند رخدادهای بعدی علیه جنبش آزادیخواهی را میشد حدس زد. دولتی که
برای جلوگیری از روی کار آمدن سران سازشناپذیر جنبش مردم با حمایت و توافق انگلیس
و روسیه روی کار آمد، معلوم است که قدرت و قاطعیت تصمیمگیری مستقل و دفاع از
منافع مردم ایران را نخواهد داشت و بیشتر به بازیچه دست قدرتهای استعماری
تبدیل خواهد شد. که در قدم بعدی به توطئه برای خلعسلاح نیروهای اصلی جنبش میرسد.
اقدامات اولیه دولت جدید با مسئولان و مقصران جنایات؟
دولت جدید در اولین روزهای بعد از به قدرت رسیدن، چند تن از وابستگان به
دربار را، که از سران و عاملان آشوبهایی بودند که دربار علیه مشروطهخواهان
برانگیخته بود، اعدام کرد. نخستین کسی که کیفر یافت، مفاخرالملک بود که دستیار حکمران
تهران و رئیس تجارت در دورهی محمدعلیشاه بود و در اغلب حرکتهای ضدمشروطهخواهان
در تهران شرکت داشت.
تاریخ هیجدهساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۴: «مفاخرالملک»… از بدنهادی به خون آزادیخواهان تشنه شده سخت
دنبالشان میکرد... برای مثال مفاخرالملک یک مشروطهخواه به اسم اسمعیل خان
را با دو کس دیگر گرفتار کرده به دست محمدعلیمیرزا داد و او فرمان داد اسماعیل
خان را در بیرون باغشاه از دروازه آویزان کردند.
یک کار دیگر مفاخرالملک کشتن آقامصطفی آشتیانی و ۳تن همراهش بود که در شاهعبدالعظیم خانه گرفته بهعنوان همراهی
با بستنشینان آنجا نشیمن گزیده بودند. مفاخر دستهای از اوباش را فرستاد که شبانه
بر سرشان ریخته کشتارشان کردند!
حالا بعد از فتح تهران، محکمه حکم به کشتن مفاخرالملک داد. او را به بیرون
باغشاه برده در همانجا که اسماعیل خان را آویزان کرده بودند نگاه داشته تیربارانش
کردند».
دیگر از جلادان و کسانی که مجازات شدند، صنیع حضرت بود... صنیع حضرت یکی از
سردستگان اوباشان حامی استبداد بود و از برپاکنندگان آشوب توپخانه علیه مشروطه بود.
صنیع حضرت از جمله طرفداران محمدعلیشاه بود که تا لحظه سقوط رژیم برای حفظ
آن در تهران میجنگید.
حتی در روزهای آخر که آزادیخواهان به تهران نزدیک میشدند و محمدعلیمیرزا از
بهر نگهداری خود شهر، بسیج سپاه میکرد، صنیع حضرت دستهای از اوباش را بر سر خود
گردآورده و به آنها تفنگ و فشنگ داد و در بهارستان سنگر گرفت.
بعد از قضیهی کمکردن بودجهی دربار توسط کمیسیون مالی مجلس در آبان ۱۲۸۶ مشروعهچیها، در میان توپخانه کانونی علیه مشروطه و مجلس بهوجود
آوده بودند. در آن ماجرا، صنیع حضرت یکی از مشروطهخواهان بهنام عنایت را در
میدان توپخانه به وضع فجیعی کشت.
صنیع حضرت سرکرده اوباشانی بود که مفاخر برای کشتن میرزامصطفی آشتیانی و ۳تن همفکرانش فرستاد و شبانه در خانهای نزدیک شاهعبدالعظیم
آن ۴تن را کشتند.
تاریخ هیجدهساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۵: «همان روز ششم مرداد که مفاخر را در بیرون شهر تیرباران کردند،
این را نیز در درون شهر در میدان توپخانه از همان درختی که میرزا عنایت را بهدار
آویخته بود، آویزان کردند. انبوه مردم در میدان و پیرامون آن از بهر تماشا گرد
آمده بودند».
دیگر از مجازاتشدگان، میرهاشم دوچی بود. همان برپاکننده انجمن اسلامیه تبریز
که کانون مرتجعان ضدمشروطه بود و همان دشمن خونی آزادیخواهان.
تاریخ هیجدهساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۴: «کارهای او در تبریز از آغاز مشروطهخواهی را نوشتهایم. پس از
آن، جنگهای دوچی و سرخاب با دیگر محلهها، باید گفت گناه آن خونریزیها بیش از همه
به گردن این مرد و ملایان اسلامیهنشین بود. وگرنه اگر محمدعلیمیرزا سپاه بر سر
تبریز میفرستاد، جنگ با ایشان(یعنی مجاهدان) در درون شهر رخ نمیداد و آن سختی را
پیدا نمیکرد».
پس از برافتادن محله دوچی، در مهر ۱۲۸۷، هر کدام
از ملایان اسلامیهنشین پراکنده شدند. مجتهد و امامجمعه هر کدام به روستایی
خزیدند. اما میرهاشم، به مخالفت خودش با مشروطه ادامه میداد و یکبار هم پیش
محمدعلیشاه رفت. ولی با سقوط محمدعلیشاه، این مرتجع که با لباس ناشناس، از تهران
فرار کرده بود در لواسان گرفتار شد و او را به شهر آوردند.
تاریخ هیجدهساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۷: «چون گناهانش درخور پوشیدن نبود، محکمه بیدرنگ حکم کشتن داد و
چون در میدان توپخانه بهدار آویختند گناهانش را بر تختهای نوشته از روی سینهاش
آویزان کردند. هنگام گرفتار شدن هزار لیره در بغل داشته که باید گفت بهای دین
و آبرو و جانش بوده و از محمدعلیمیرزا و این و آن دریافته بوده».
ارتجاع؛ شریک استبداد و دشمن آزادی
اما در مورد سر مرتجعان و مشروعهچیهای یاور استبداد، یعنی شیخ فضلالله
نوری، تودهی مردم که از آغاز جنبش مشروطه اعمال و جنایات او و خدمتهای این ملای مرتجع
را به استبداد، بهخصوص همدستیاش با محمدعلیشاه و دربار را در سرکوبی مردم دیده بودند،
خواستار اعدام شیخ فضلالله نوری بودند.
تاریخ هیجدهساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۷: «یکی از چیزهایی که شاه قاجار را به ستیزه با توده دلیر میساخت،
یکی هم ایستادگیهای سخت حاج شیخ فضلالله بود… در ماههای آخر که محمدعلیمیرزا به
ستوه آمده گاهی میخواست با مشروطه خواهان از در نرمی درآید، در اینجا نیز یکی از
کسانی که جلو را میگرفتند حاجی نوری بود... حاج شیخ
شیخ فضلالله نوری مرتجعی که تا توانسته بود علیه پیشرفت و ترقی و آزادیخواهی
کوشیده بود و حاکمیت استبداد جنایتکار را پشتیبانی و توجیه دینی مینمود و
انبوهی اوباش را به اسم دین به جان آزادیخواهان میانداخت، اینک به چنگ مردم
گرفتار آمده بود. هم او بود که به عیان از ضرورت وجود شاه برای توده رعایا سخن
گفته بود. حاج شیخ فضلالله را نیز با چند تن از بستگانش بگرفتند و در محکمه به
بازپرس و داوری پرداختند».
تاریخ بیداری ایرانیان - ناظمالاسلام کرمانی ص ۳۲۲: «شیخ فضلالله رو کرد به مجدالاسلام و گفت: «ما اهالی ایران شاه
لازم داریم، عینالدوله لازم داریم. چوب و فلکه و میرغضب لازم داریم ملا و غیرملا،
سید و غیرسید، باید در اطاعت حاکم و شاه باشند. برای یک نفر آخوند که چوب خورده
است نمیتوان مملکتی را به هم انداخت. این اقدام تو مثل آن مهملاتی است که در
روزنامه مینویسی، مشروطه و جمهوری را در روزنامه اسم بردن و منشأ فساد شدن مشروع
نیست.
شیخ فضلالله را روز هفتم شهریور بهدار آویختند و سیم تلگراف را میانه
تهران و نجف آزاد گذاردند تا هر کسی که خواستار بود، بیآن که پولی بپردازد، به
نجف تلگراف کرده از علمای آنجا درباره شیخ نوری پرسش کند».
تاریخ بیداری ایرانیان - ناظمالاسلام کرمانی ص ۵۳۵: «شیخ فضلالله جان به جان آفرین تسلیم نمود و عالمی را آسوده کرد.
در میدان توپخانه که مملو از تماشاچیان بود احدی بهحالت او ترحم نکرد. همه از او
بد میگفتند.
یکی میگفت فلان حکم را درباره من کرد. فلان قدر پول گرفت.
دیگری میگفت برادر مرا به کشتن داد.
دیگری میگفت: پسر مرا تلف کرد.
باری همه مردم در فرح و سرور و از کشتن او اظهار مسرت و خوشحالی میکردند».
به این ترتیب، سر مرتجعان زمانه مشروطه و سردمدار فتنه مشروعهخواهی، به
دست مردم در نتیجه کوششهای مجاهدان تبریز و آزادیخواهان سازشناپذیر، به مجازات
جنایت خود رسید.
درباره اعدام فضلالله نوری باید دانست که تودهی خشمگین مردم که در مراحل مختلف،
خیانتهای او به مردم و همدستیهای او با استبداد را دیده بودند بر اعدام او اصرار
داشتند، و دولت جدید تحت فشار مردم مجبور به مجازات شیخ فضلالله شد.
مماشات با شاه جنایتکار
اما بهجز مرتجعان، کسانی که در حکومت استبداد علیه مردم اقدام کرده بودند چه
سرنوشتی پیدا کردند.
یکی از کسانی که بیش از همه سزاوار مجازات بود خود محمدعلیشاه بود که بعد از
فتح تهران به سفارت روس پناهنده شد. اما کمیسیون فوقالعاده که در روز فتح تهران
بهوجود آمد تنها او را از سلطنت خلع کرد و پسرش احمد را به تخت نشاند. دولت جدید نه
تنها هیچگونه حسابرسی در مورد کودتای خونین دوم تیرماه ۱۲۷۸ توپباران مجلس و کشتار سران انقلاب و قتل و غارت و کشتار
قریب به ۲هزار مجاهد و مبارز
تبریزی نکرد، بلکه برای شاه سالانه صدهزار تومان حقوق بازنشستگی تعیین نمود.
کمیسیون تا روزهای اول شهریور با محمدعلیشاه گفتگو میکرد! گفتگو در مورد
وامهایی که به دو دولت روس و انگلیس داشت و زمینهایش در آذربایجان که میخواست
به دولت جدید بفروشد و جواهرات سلطنتی که به همراه برده بود. بعد هم، با در نظر
گرفتن مقرری سالانه بهمبلغ صدهزار تومان! به شاهی که تا آن حد جنایت کرده! او را
روانهی روسیه کردند.
دولتهای روس و انگلیس نیز در طول مذاکره در جریان ریز مسائل مورد گفتگو
بودند و آن پیماننامه را نیز امضاء کردند.
مذاکرهکنندگان با محمدعلیمیرزا عبارت بودند از: تقیزاده، مستشارالدوله،
حسینقلی نواب، وثوقالدوله، صدیق حضرت.
رفتار و مواضع دولت جدید هیچ همخوانی با خواست تودههای ستمدیده و پیشه وران
محروم و رهبران سازشناپذیر جنبش نداشت. این مواضع همان خواستههای ملاکان بزرگ و
تجّار عمده بود که بر موج انقلاب سوار شده و سعی میکردند سران جنبش تودهها را
کنار بزنند. قدرتهای استعماری هم که استبداد قاجاری را ماندنی نمیدیدند سعی به
اعمال نفوذ خود در دولت جدید داشتند. و در اثر اعمال نفوذ آنها بود که دولت جدید
با شاهی که آنطور کشت و کشتار بهراه انداخته بود به مذاکره نشست و با احترام او
را روانه روسیه کرد.
فرار محترمانه شاه و همدستانش
تاریخ هیجدهساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۶۷: «روز هیجدهم شهریور(۱۲۸۸) ۴ساعت پس از
نیمه روز محمدعلیمیرزا با خاندان خویشتن همراه امیربهادر و مجللالملک و
ارشدالدوله و کسانی دیگری از زرگنده به آهنگ بیرون رفتن از ایران روانه گردید.
۱۲۰قزاق ایرانی با یک سرکرده
روسی و ۳تن سواره هندی و ۳تن سواره قزاق روسی پاسبانی او را داشتند. ۲نماینده از سفارتهای روس و انگلیس پهلوی او بودند.
دستههای انبوهی به تماشای بیرون کردن شاه بودند. و از اینکه امیربهادر و
مجللالملک و ارشدالدوله و موقرالسلطنه همراه محمدعلیمیرزا رفتند در خشم بودند که
چرا اینها از مجازات مردم جان به در بردند.
حتی هیچکس از دولت و حکومت جدید تضمینی نداشت که این شاه که به روسیه
فرستاده میشود، دوباره به تهیه نیرو و تهاجم برای برگرداندن استبداد اقدام نکند.
کما اینکه ۲بار در سالهای بعد از
رفتنش، محمدعلیشاه این کار را کرد».
پیشینههای انقلاب مشروطه خسرو شاکری ص ۱۵۵: «شاه سابق در ۲مورد در
پاییز ۱۲۸۹ و تابستان ۱۲۹۰ به کشور هجوم آورد. اما به بهای تلفات قابلتوجه و تحمل هزینه
سنگین به خزانه تهی(ایران) شکست خورد».
به این ترتیب، مستبد خونریزی که تمامی تلاشهای خود را برای سد کردن راه جنبش
آزادیخواهی و مشروطهخواهی مردم ایران بکار برده بود، در نتیجه ایستادگیهای
مجاهدان و آزادیخواهان ایران خوار و خفیف از ایران اخراج شد. اگر چه که بهعلت
سستیهای حاکمیت جدید، به سزای اعمال خود نرسید.
ماجراهای بعد از استقرار این دولت جدید را در شماره آینده بخوانید.
سایر قسمتهای همین مطلب: