نخستین جرقهها
دراین گفتار از پیشآمدهای ایران، از زمان به تخت نشستن مظفرالدینشاه،
وطنفروشیهای شاه و اتابک، تا سفرهای شاه مستبد به مملکت فرنگ سخن گفته میشود.
نگاهی به گذشته:
دیروز اگر گشته کهن، صددرس نو باشددرآن در تیرگیهایش نگر،
بس مشعل فردا نهان هان ای جوان هان ای
وطن! دیروز را از نو بخوان وز آن چراغی پیش پا،برگیر و در ره شو روان در دوازده گامی که در مسیر تاریخ، پشت سر گذاشتیم، اوضاع
ایران را به اجمال در دوران قاجار دیدیم. و به علل اصلی و اساسی آمادگی ایران برای انقلاب مشروطیت پی بردیم:
سیاهه عناوین برنامههای قبلی از این قرار بود:
- جهان و ایران در قرن دوازدهم شمسی- نوزدهم میلادی
-امتیازات خانمان برانداز: وطنفروشی شاهان قاجار و غارت استعمار
-دو بیدارگر مقتول: قتل دو چهرهی ترقیخواه بزرگ ایران، قایم مقام و امیرکبیر
-شهرها تغییر چهره میدهند: تغییرات بافت اجتماعی و اقتصادی ایران
-دودی به چشم استعمار: ماجرای جنبش تنباکو
-شرارههای خشم: مظالم ناصرالدینشاه
-نتیجهی ستم پیشگی: قتل ناصرالدینشاه
-زیر درخت نسترن: قتل و سرکوبی ترقیخواهان
-زنگ بیداری: پیدایش اولین مدارس و روزنامهها
-الفبای انقلاب: بیدارگران فکری مشروطیت
-آب درخوابگه استبداد: چند بیدارگر دیگر
- صداهایی ازسکوت: نقش و مبارزات زنان پیش از مشروطه
اینک در سیزدهمین گام به جرقههایی برمیخوریم که انبار باروت خشم مردم ایران را به اشتعال و انفجار انقلاب میکشانند.
آغاز دوران مظفرالدینشاه.
دوران نیم قرنی استبداد ناصرالدینشاه در حالی به پایان رسید که از یک طرف بر اثر ستم بیحد استبداد و غارت استعمار، نارضایتی مردم از حاکمیت چنان به اوج رسیده بود که به مجازات وی بهدست میرزا رضا کرمانی منجر شد و از طرف دیگر بر اثر تحولات گوناگون، از جمله پیدایش روزنامه و مدرسه و فعالیتهای آگاهگرانهی روشنفکران، و آگاهیهای منتشر شده در میان مردم، جامعه ایران در شرایط انفجاری قرار داشت. اما فرزند ناصرالدینشاه که از مملکت تلقی یک ملک آبااجدادی داشت که هر تصرفی در آن میتواند انجام بدهد و کشور را برای غارت و چپاول بین قدرتهای استعماری به مناقصه میگذاشت، بههیچوجه توان مهار اوضاع را نداشت. یکی از نشانههای پوسیدگی نظام فرتوت استبدادی قاجاریه همین بود که در حالی که مردم در فقرو بدبختی و قحطی طاقتسوز و بیماریهای کشتارگر قرار داشتند، مظفرالدینشاه سرمایههای مملکت را به تاراج استعمارگران میداد تا وامی بگیرد و به خوشگذرانی در اروپا بگذراند. و سیاستهای حکومتش را به تناوب سفرای روس وانگلیس تعیین میکردند.
تا تخت ستم بر زبر خاک نهادهست این خاک چو زندان بود و جمله به بندیم
این طایفه دست از ستم و ظلم نشوید ما، بعد پدر دل چه به فرزند ببندیم؟
دوران مظفرالدینشاه پسر و جانشین ناصرالدین شاه، دوران ادامه شدیدتر اعطای امتیازات خائنانه به دولتهای استعماری بود، مظفرالدینشاه، ثروتهای ملت و ذخایر کشور ایران را قطعه قطعه در اختیار روس و انگلیس قرار میداد تا وام بگیرد و صرف خوشگذرانیها و مسافرتهاش بکند.
اندکی پس از قتل ناصرالدینشاه که در سال۱۲۷۵ رخ داد، مظفرالدین شاه که ولیعهد او و فرمانروای تبریز بود با معاونان دستگاهش، از جمله عینالدوله، که یکی از شاهزادگان بسیار بیرحم و نامش عبدالمجیدمیرزا بود، به تهران وارد شد.
قتل ناصرالدینشاه پیشرفتی به جنبش مردمی و آزادیخواهانهی مردم بخشید. اما در دوران مظفرالدین شاه هم تغییر چندانی در رابطهی حاکمیت سرکوبگر با مردم رخ نداد و همچنان همان اشرف فئودال، که در رأس آنها خانوادهی قاجار قرارداشت، به ستمهای خود ادامه داد.
همان سیاست سرکوبی مردم، و فشار شدید به دهقانان توسط حکمرانان محلی نه تنها ادامه یافت بلکه جریان اعطای امتیازات به استعمارگران و مسلط کردن آنان بر زندگی مردم ایران از گذشته هم شدیدتر شد.
از آنطرف، شورش مردم هم روز به روز بیشتر اوج میگرفت. قیامها و شورشهای خودبخودی که در اثر فشار اقتصادی و سرکوب و نارضایتی مردم بروز میکرد.
نخستین اعتراضات:
نفسهای حبس شده، و صداهایی در گلو خفه شده کم کم به نجوا و فریاد تبدیل میشدند. شبنامهها که بیان واقعیت زندگی پر از رنج مردم سرکوب شده، و بیانگر حضور ستیزندهی جنبش مردمی بود، اینجا و آنجا از بحرانی بودن اوضاع خبر میداد.
مردم در شبنامهها جملاتی مشابه این نمونهها مینوشتند:
- «مردم قحطی زدهی اصفهان، برای نجات از مرگ، گوشت سگ و گربه!، و اجساد مردگان میخورند!. با این حال باید به دولت مالیات بدهند!.»
- «مردم قوچان، برای پرداخت مالیات به آصفالدوله حاکم خراسان، دختران خود را به ترکمانان میفروشند!.»
- «در وبای تهران، تلفات آنقدر زیاد است که مردهها را با لباس دفن میکنند!»
بدون شک همین اوضاع بهشدت بحرانی و خشم روزافزون مردم ستمزده باعث شد که مظفرالدینشاه صدراعظمش، میرزا علیاصغرخان اتابک را که از دورهی ناصرالدینشاه هم صدراعظم بود، برکنار کند، و بهجای او فرد خوشنامی به اسم میرزاعلیخان امینالدوله را به صدارت تعیین کند. به هرحال در دورهی امینالدوله، اصلاحاتی هم صورت گرفت که خودش برای جنبش مشروطیت زمینه را بیشتر فراهم کرد.
سرنوشت اصلاحات امینالدوله:
اصلاحات امینالدوله در زمینهی جلوگیری از حیف و میل اموال خزانه و تلاش برای از میان بردن رشوهخواری و فساد در ادارات، شاهزادگان و درباریان را علیه او برانگیخت. و شاه او را در سال ۱۲۷۷ شمسی برکنار کرد و به جایش مجدداً امینالسلطان را روی کار آورد.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران- فریدون آدمیت: «امین الدوله بیش از هر وزیری در این دوره به نشر معارف علاقمند بود» او «مثل دیگر ترقیخواهان، نه اعتقادی به اصلاحطلبی هیأت ملایان داشت و نه با قدرت سیاسی روحانی موافق بود. به گروه ملایان بیاعتنا بود و باج به آنان نمیداد. این درست خلاف مشرب امینالسلطان بود. انگیزهی دشمنی دستهای از علما با حکومت امینالدوله از همان بابت بود.»
در حقیقت دستگاه لرزان استبداد فئودالی که در برابر امواج شورش مردم بهشدت ستمزده، که از جنبش تنباکو و از قتل ناصرالدینشاه هم روحیه بیشتری گرفته بودند، توان هیچگونه تخفیف فشار، یا اصلاحاتی از آن قبیل اقدامات که امینالدوله میخواست، شاید به تقلید از امیرکبیر انجام بدهد نداشت. از یک سو دربار از چون و چرا کردن امینالدوله در مورد مستمریهای شاهزادگان و درباریان و تلاش برای تقلیل آن دل خوشی از امینالدوله نداشت و با او مخالفت میکرد و از طرف دیگر آخوندهای مرتجع که با هر گونه تغییر رو به جلو در فرهنگ و نظام فئودالی مخالف بودند، علیه او تحریک میکردند و خود مظفرالدینشاه هم میخواست برای خوشگذرانیهایش در اروپا مبلغی وام از انگلیسیها بگیرد. ولی امینالدوله با شرایط انگلیسیها در مورد آن وام موافقت نکرد، مجموعهی این عوامل باعث شد که مظفرالدینشاه امینالدوله را کنار گذاشت وامینالسلطان اتابک را روی کارآورد تا باز به دامن روسها بیاویزد و از آنها وام بگیرد.
تاریخ انقلاب مشروطه: ص۲۳: «… پیداست که دستهای نیرومندی نهانی در کار بوده. و راستی آن است که در این هنگام همسایهی شمالی به کوششهایی برخاسته. و برای دست داشتن درکارهای ایران تلاش بسیار میکرد».
مظفرالدینشاه دو میلیون لیره برای مسافرت به اروپا نیاز داشت که میخواست این مبلغ از انگلیسیها وام گرفته شود. انگلیسیها هم با مبلغش موافقت نکردند و هم میخواستند ایران وثیقهی بیشتری برای تضمین این وام بدهد. انگلیسیها چه میخواستند؟ اینکه یک میلیون و دویست و پنجاه هزار لیره بدهند و در ازای آن دولت ایران، اضافه بر بهره، کلیه مالیات مملکتی و کلیهی وجوه گمرکی بنادر و نقاط واقع در خلیجفارس و ولایات کرمانشاهان و شیراز و خرمشهر را در برابر این وجه ناچیز بهعنوان وثیقه درگرو بانک شاهنشاهی قراربدهد. براستی بستن این قرارداد بسیار خائنانه بود، . امینالدوله آنقدرترقیخواهی داشت که با این وطنفروشی مخالف باشد. بنابراین مظفرالدینشاه او را کنار گذاشت.
امینالدوله در لشت نشای رشت، با اندوه بسیار از دنیا رفت.
اتابک امینالسلطان در زمینهی داخلی به سرکوبی مردم و در زمینهی خارجی به امتیاز دادن به روس روی آورد. او مدارسی را که با بودجهی دولت در زمان امین الدوله تأسیس شده بود، بست. برخی روزنامهها را که شروع به انتقاد از عملکردهای وی کرده بودند ممنوع کرد و از ورود روزنامههای فارسی زبان که در اروپا و عثمانی با دست بازتری علیه دربار و اتابک مینوشتند جلوگیری کرد. اما جنبش اوج گیرندهی مردم توقفی نداشت، و شبنامهها به دیوار کوبیده میشد.
شعری از فخرالواعظین کاشانی دربارهی اتابک:
«کاسه لیسی تو از روس ندارد ثمری کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
داس غیرت چو شود در کف ملت ظاهر پاک از لوث وجود تو کند بستان را»
اعطای امتیاز گمرک شمال:
در سال ۱۲۷۸ شمسی، اتابک امینالسلطان، که به مزدوری روسیه معروف بود، در راستای اعطای بیدریغ امتیازات به دول استعماری، امتیاز گمرک شمال ایران را برای مدت ۷۵سال به روسها واگذار کرد. اما ببینیم جریان اعطای این امتیاز چگونه طی شد.
انگلیسیها پس از روی کارآمدن مجدد امینالسلطان به دست و پا افتادندکه مبادا دولت ایران با دریافت قرضههایی از روسیه در زیر نفوذ و سلطه تام و تمام آن دولت قرارگیرد. دولت انگلیس این نگرانی خود را رسماً به دولت ایران ابلاغ کرد.
تلگراف لرد سالیسبوری وزیرخارجهی انگلیس، برای وزیرخارجهی ایران (۲۵ ژوئیهی ۱۸۹۸:
«اگر دولت ایران بخواهد با همین شروطی که بانک شاهنشاهی قبول کرده است از جای دیگری استقراض بهعمل آورد، حق رنجش کلّی خواهیم داشت»
روسها هم چون تسلط بر کشور ایران را جزو حقوق حقة خود میپنداشتند به همین منوال با استقراض ایران از انگلیسیها مخالف بودند. بنابراین انگلیسیها به روسها پیشنهاد کردند که وام درخواستی ایران را مشترکاً بپردازند. ولی روسها نپذیرفتند.
سرنوشت این مسابقهی شوم دو قدرت استعماری، به نفع روسها پایان یافت که در ازای این وام، تمامی عایدات کل گمرکات ایران باستثنای گمرکات فارس و بنادر خلیج، به گرو بانک استقراضی روس درآمد. .
قرارداد وام بیست و دو میلیون مناتی (برابر با دو میلیون و چهارصد هزار لیره) از قرار صدیپنج طلا برای مدت هفتاد وپنج سال در اول ژانویهی ۱۹۰۰ (۱۱ دی ۱۲۷۸) یعنی در اولین روز قرن بیستم، بین اتابک و نمایندگان روسیه امضاء شد
جالب اینکه بر اساس مواد این قرارداد ننگین، شاه متعهد شد قبل از پرداخت قرضهی ۲۲ میلیون مناتی حق هیچگونه استقراضی از خارجه را بدون اجازهی دولت روسیه ندارد و ننگینتر از آن، گرو رفتن تمامی عایدات گمرکات ایران البته بغیر از گمرکات فارس و بنادر خلیج در ازای این وام بود،
شاه و امینالسلطان، پول را برداشته عازم اروپا شدند و همین که آخرین دینار آن را خرج کردند، به ایران برگشتند تا منبع دیگری از مملکت ما را که ملک موروثی خود میدانستند، برای دریافت وام دوم نزد روسها به گرو بگذارند.
سپردن مدیریت کل گمرکات به موسیونوز:
هنوز خشم مردم از وطنفروشی قبلی و عریان اتابک فروننشسته بود که او یک قلم دیگر از به تاراج دادن ایران و سپردن اختیارات دولتی به بیگانگان را مرتکب شد.
در سال ۱۲۸۰ اتابک امینالسلطان مدیریت کل گمرکات را به موسیونوز، یک عامل دولت روسیه، که اصلیت بلژیکی داشت سپرد.. موسیونوز مواجب بگیر و تحت فرمان روسها بود.
تاریخ مشروطه کسروی: «مظفر الدین شاه که عازم سفر اروپا بود به دستاویز آنکه اتابک همراه او خواهد رفت، یک تن بلژیکی به نام نوز را وزیر کل گمرکات گردانیده و بهیکباره در کارهایش خودسر ساخت.»
در هنگام صدارت اتابک اعظم در زمان مظفرالدین شاه، نفوذ دولتهای استعماری روس و انگلیس در ایران بحدی بود که گویی دربار و دولت، گوش به فرمان این دو قدرتاند. به همین دلیل، حتی این موضوع را که در روزنامههای ایران چه چیزی نوشته شود یاچه چیزی سانسور شود توسط آنها دیکته میشد.
روزنامههای دولتی و مطبوعات زیر سانسور حکومت، بههیچوجه حق اظهارنظر در زمینه تولیدات، همکاریهای فنی و اقدامات فرهنگی و اقتصادی ایران با کشورهای اروپایی دیگر را نداشتند.
مشروطه احمد کسروی ص۵۱: «نوز و همدستان او با مردم آشکاره دشمنی مینمودند و تعرفهای که بدانسان بسته بودند بهکار بستن آن بس نکرده، از هر کالایی چند برابر بدهی آن را میطلبیدند و با زور در مییافتند.»
رواج قحطی:
در همین سالها قحطیهای سختی در شهرهای مختلف کشور بود به وجود آمد. در این قحطیها مردم نه تنها مجبور به استفاده از گوشت سگ و گربه میشدند، بلکه گاه از اجساد مردگان هم برای نجات از مرگ استفاده میکردند. در وبای تهران تلفات آنقدر زیاد بود که مردم ناچار میشدند مردهها را با لباس دفن کنند.
علل قحطی:
ببینیم بهطور مشخص علت قحطیهایی که در شهرها مردم را به رنج گرسنگی شدید میکشاند چه بود؟
پیش از این هم نوشتیم که در ایران، سرمایهداری به سبک سایر کشورها، که بر اثر رشد صنعت و تولید صنعتی به وجود میآید، پدید نیامد. بلکه بورژوازی تجاری رشد کرد. چرا که وابستگان دربار، تجار، رباخواران، ملایان، و کارکنان ثروتمند دولت، بهجای آن که سرمایهیخود را صرف ایجاد مؤسسات صنعتی بکنند زمینهای زراعتی خوانین و شاه را میخریدند تا در آن محصولاتی جهت صادرکردن به خارج تولید کنند. به این ترتیب یک قشر از مالکین به وجود آمدند که جزو اشراف فئودال نبودند. بلکه بیشتر با بازار خارجی ارتباط داشتند. اما حاکمیت فئودالی و زورگوییهای حاکمان محلی و باجگیریهای آنان مزاحم کار این طبقهی رشد کردهی تاجران میشد. دربار هم که نماینده فئودالها بود ادارهی گمرکات و تعیین بهای ارزاق را بهصورت امتیاز انحصاری به خارجیان داده بود، این وضع هم باعث گرانی، هم باعث قحطی میشد.
قحطیهای پیاپی که در اثر احتکار گندم توسط عمال دربار و خانهای وابسته به حکومت مرکزی و ملایان زمیندار و همدست دربار در اقصی نقاط کشور روی میداد، دامنگیر همة مردم میشد.
در چنین شرایطی رفتار و اعمال شاه و دربار و شاهزادههایی که در نقاط مختلف کشور حاکم بودند، بهشدت مردم را به خشم میآورد. از یکطرف شاه بهجای اینکه به مشکلات مردم توجهی داشته باشد، در بحبوحهی قطحیها و مرگ و میر وسیع ناشی از وبا به مسافرت اروپا میرفت. از طرف دیگر عمال استعمار بهخصوص موسیو نوز بلژیکی عامل استعمار روسیه که امتیاز گمرکات را گرفته بود، فشار زیادی به بازرگانان و مردم میآورد، از سوی دیگر خوانین، و ملایان و زمینداران بزرگ، برای تحصیل سود بیشتر از تجارت محصولات کشاورزی با خارج، دست به غصب زمینهای دهقانان میزدند.
تنها یک شاهزاده، به اسم ظلالسلطان، مالک دو هزار ده با نیم میلیون جمعیت بود!… دههزار رعیت قوچانی از ظلم به خاک روس فرار کردند!. هزارها رعیت ایران از ظلم حکام ومأموران به ممالک خارجه هجرت کرده، به حمالی و فعلگی گذران میکنند و در ذلت و خواری میمردند. …
خشم مردم و خوشگذرانی شاه:
خشم روز به روز گستردهتر شده بهصورت شورشهایی اینجا و آنجا بپا میشد.
در هنگامه شدیدترین تلفات وبا در تهران و در شرایطی که فقر، گرانی آذوقه، و اهریمن مرگ گریبان مردم محروم ایران را گرفته بود، مظفرالدینشاه، نخستین سفر خارجی خود را در ششم مرداد ۱۲۷۹، برابر با ۲۸ژوئیهی ۱۹۰۰برای استفاده از آبهای معدنی فرانسه و تفرج در آن کشور آغاز میکند، هزینه این سفربا وام۲۲ میلیون روبلی از روسها و واگذاری درآمد گمرکات ایران به تزار، فراهم شده بود، گروهی از ندیمان شاه از جمله میرزاعلیاصغرخان اتابک، صدراعظم، او را همراهی میکردند.
گرفتن وام ۲۲ میلیون منات از روسیه در حالی که ملت در فقر مطلق بهسر میبرد و خرج این پولها در مسافرت و بذل و بخششهای شاه و خریدهای او از جواهر گرفته تا پیانو و خودرو لوکس و غیره، مردم ایران را به خشم و آگاهان ایران را به درد میآورد.
روزنامة فرانسوی لومتَن، دوشنبه ۳۰ ژوییه ۱۹۰۰: «نخستین روز شاه پِرسْ در پاریس به دیدار از مرکز علم وهنر و خودرو و پیانو، و گردش کردن اعلیحضرت در پاریس گذشت. … بعدازظهر امروز شاه مجدداً از یک نمایشگاه… و بعد از صرف شام برای تماشای مسابقهی اسبدوانی و صرف بستنی به تماشای نمایش بزرگ پانتومیم پرداخت. … شاه قبل از رفتن به موزهی سرامیک سوْر با قایق مخصوص که برای وی تزئین شده بود مدتی در رودخانهی سن به گردش پرداخت. … امینالسلطان صدراعظم که از ظروف چینی بسیار خوشش میآمد از حساب شخصی خود، دوگلدان از یک رنگ آبی بسیار ملایم از ۳۰۰۰ فرانک حساب شخصی خود خرید کرد.
روزنامة فرانسوی فیگارو:۱۲ اوت ۱۹۰۰: … … شاه مبلغ دههزار فرانک به آقای دکالسه وزیر امور خارجه پرداخت تا بین مردم مستمند! تقسیم نماید!»
علت سه سفر شاهانه:
ازاین سفرهای شاهانه و نفرتانگیز مظفرالدینشاه قاجار که همة مردم را به خشم و نفرت میآورد، سه سفر بهطور متوالی در سالهای قبل از انقلاب مشروطه صورت گرفت. یکی در سال ۱۲۷۹ شمسی، یکی در سال ۱۲۸۲ و یکی هم در اواخر سال۱۲۸4. و در هر کدام از این سفرها میلیونها تومان ثروت مردم ایران خرج میشده و شاه و اطرافیانش باکیسههای خالی به مملکت ویران شده برمیگشتهاند.
هدف از دعوت مظفرالدینشاه به فرانسه، گذشته از تمایلات شاه و درباریها برای تفریح و گردش، علت استعماری هم داشت. فرانسه از زمان ناپلئون اول در تلاش برای نفوذ در ایران و بهدست آوردن سهمی از استعمار در شرق بود، همان موقع هم ناصرالدینشاه را در اوایل قرن نوزدهم به فرانسه دعوت کرد و موفق شد امتیازاتی در ایران بهدست بیاورد. در زمان مظفرالدینشاه و در شرایطی که انگلیس تلاش میکرد با نفوذ بیشتر در ایران، به رقابت با روسیه بپردازد، طبیعی بود که فرانسه هم تلاشهایی میکرد تا جا و نفوذ بیشتری برای فرانسه در ایران بهدست بیاورد.
ادامه دارد...
سیاهه عناوین برنامههای قبلی از این قرار بود:
- جهان و ایران در قرن دوازدهم شمسی- نوزدهم میلادی
-امتیازات خانمان برانداز: وطنفروشی شاهان قاجار و غارت استعمار
-دو بیدارگر مقتول: قتل دو چهرهی ترقیخواه بزرگ ایران، قایم مقام و امیرکبیر
-شهرها تغییر چهره میدهند: تغییرات بافت اجتماعی و اقتصادی ایران
-دودی به چشم استعمار: ماجرای جنبش تنباکو
-شرارههای خشم: مظالم ناصرالدینشاه
-نتیجهی ستم پیشگی: قتل ناصرالدینشاه
-زیر درخت نسترن: قتل و سرکوبی ترقیخواهان
-زنگ بیداری: پیدایش اولین مدارس و روزنامهها
-الفبای انقلاب: بیدارگران فکری مشروطیت
-آب درخوابگه استبداد: چند بیدارگر دیگر
- صداهایی ازسکوت: نقش و مبارزات زنان پیش از مشروطه
اینک در سیزدهمین گام به جرقههایی برمیخوریم که انبار باروت خشم مردم ایران را به اشتعال و انفجار انقلاب میکشانند.
آغاز دوران مظفرالدینشاه.
دوران نیم قرنی استبداد ناصرالدینشاه در حالی به پایان رسید که از یک طرف بر اثر ستم بیحد استبداد و غارت استعمار، نارضایتی مردم از حاکمیت چنان به اوج رسیده بود که به مجازات وی بهدست میرزا رضا کرمانی منجر شد و از طرف دیگر بر اثر تحولات گوناگون، از جمله پیدایش روزنامه و مدرسه و فعالیتهای آگاهگرانهی روشنفکران، و آگاهیهای منتشر شده در میان مردم، جامعه ایران در شرایط انفجاری قرار داشت. اما فرزند ناصرالدینشاه که از مملکت تلقی یک ملک آبااجدادی داشت که هر تصرفی در آن میتواند انجام بدهد و کشور را برای غارت و چپاول بین قدرتهای استعماری به مناقصه میگذاشت، بههیچوجه توان مهار اوضاع را نداشت. یکی از نشانههای پوسیدگی نظام فرتوت استبدادی قاجاریه همین بود که در حالی که مردم در فقرو بدبختی و قحطی طاقتسوز و بیماریهای کشتارگر قرار داشتند، مظفرالدینشاه سرمایههای مملکت را به تاراج استعمارگران میداد تا وامی بگیرد و به خوشگذرانی در اروپا بگذراند. و سیاستهای حکومتش را به تناوب سفرای روس وانگلیس تعیین میکردند.
تا تخت ستم بر زبر خاک نهادهست این خاک چو زندان بود و جمله به بندیم
این طایفه دست از ستم و ظلم نشوید ما، بعد پدر دل چه به فرزند ببندیم؟
دوران مظفرالدینشاه پسر و جانشین ناصرالدین شاه، دوران ادامه شدیدتر اعطای امتیازات خائنانه به دولتهای استعماری بود، مظفرالدینشاه، ثروتهای ملت و ذخایر کشور ایران را قطعه قطعه در اختیار روس و انگلیس قرار میداد تا وام بگیرد و صرف خوشگذرانیها و مسافرتهاش بکند.
اندکی پس از قتل ناصرالدینشاه که در سال۱۲۷۵ رخ داد، مظفرالدین شاه که ولیعهد او و فرمانروای تبریز بود با معاونان دستگاهش، از جمله عینالدوله، که یکی از شاهزادگان بسیار بیرحم و نامش عبدالمجیدمیرزا بود، به تهران وارد شد.
قتل ناصرالدینشاه پیشرفتی به جنبش مردمی و آزادیخواهانهی مردم بخشید. اما در دوران مظفرالدین شاه هم تغییر چندانی در رابطهی حاکمیت سرکوبگر با مردم رخ نداد و همچنان همان اشرف فئودال، که در رأس آنها خانوادهی قاجار قرارداشت، به ستمهای خود ادامه داد.
همان سیاست سرکوبی مردم، و فشار شدید به دهقانان توسط حکمرانان محلی نه تنها ادامه یافت بلکه جریان اعطای امتیازات به استعمارگران و مسلط کردن آنان بر زندگی مردم ایران از گذشته هم شدیدتر شد.
از آنطرف، شورش مردم هم روز به روز بیشتر اوج میگرفت. قیامها و شورشهای خودبخودی که در اثر فشار اقتصادی و سرکوب و نارضایتی مردم بروز میکرد.
نخستین اعتراضات:
نفسهای حبس شده، و صداهایی در گلو خفه شده کم کم به نجوا و فریاد تبدیل میشدند. شبنامهها که بیان واقعیت زندگی پر از رنج مردم سرکوب شده، و بیانگر حضور ستیزندهی جنبش مردمی بود، اینجا و آنجا از بحرانی بودن اوضاع خبر میداد.
مردم در شبنامهها جملاتی مشابه این نمونهها مینوشتند:
- «مردم قحطی زدهی اصفهان، برای نجات از مرگ، گوشت سگ و گربه!، و اجساد مردگان میخورند!. با این حال باید به دولت مالیات بدهند!.»
- «مردم قوچان، برای پرداخت مالیات به آصفالدوله حاکم خراسان، دختران خود را به ترکمانان میفروشند!.»
- «در وبای تهران، تلفات آنقدر زیاد است که مردهها را با لباس دفن میکنند!»
بدون شک همین اوضاع بهشدت بحرانی و خشم روزافزون مردم ستمزده باعث شد که مظفرالدینشاه صدراعظمش، میرزا علیاصغرخان اتابک را که از دورهی ناصرالدینشاه هم صدراعظم بود، برکنار کند، و بهجای او فرد خوشنامی به اسم میرزاعلیخان امینالدوله را به صدارت تعیین کند. به هرحال در دورهی امینالدوله، اصلاحاتی هم صورت گرفت که خودش برای جنبش مشروطیت زمینه را بیشتر فراهم کرد.
سرنوشت اصلاحات امینالدوله:
اصلاحات امینالدوله در زمینهی جلوگیری از حیف و میل اموال خزانه و تلاش برای از میان بردن رشوهخواری و فساد در ادارات، شاهزادگان و درباریان را علیه او برانگیخت. و شاه او را در سال ۱۲۷۷ شمسی برکنار کرد و به جایش مجدداً امینالسلطان را روی کار آورد.
ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران- فریدون آدمیت: «امین الدوله بیش از هر وزیری در این دوره به نشر معارف علاقمند بود» او «مثل دیگر ترقیخواهان، نه اعتقادی به اصلاحطلبی هیأت ملایان داشت و نه با قدرت سیاسی روحانی موافق بود. به گروه ملایان بیاعتنا بود و باج به آنان نمیداد. این درست خلاف مشرب امینالسلطان بود. انگیزهی دشمنی دستهای از علما با حکومت امینالدوله از همان بابت بود.»
در حقیقت دستگاه لرزان استبداد فئودالی که در برابر امواج شورش مردم بهشدت ستمزده، که از جنبش تنباکو و از قتل ناصرالدینشاه هم روحیه بیشتری گرفته بودند، توان هیچگونه تخفیف فشار، یا اصلاحاتی از آن قبیل اقدامات که امینالدوله میخواست، شاید به تقلید از امیرکبیر انجام بدهد نداشت. از یک سو دربار از چون و چرا کردن امینالدوله در مورد مستمریهای شاهزادگان و درباریان و تلاش برای تقلیل آن دل خوشی از امینالدوله نداشت و با او مخالفت میکرد و از طرف دیگر آخوندهای مرتجع که با هر گونه تغییر رو به جلو در فرهنگ و نظام فئودالی مخالف بودند، علیه او تحریک میکردند و خود مظفرالدینشاه هم میخواست برای خوشگذرانیهایش در اروپا مبلغی وام از انگلیسیها بگیرد. ولی امینالدوله با شرایط انگلیسیها در مورد آن وام موافقت نکرد، مجموعهی این عوامل باعث شد که مظفرالدینشاه امینالدوله را کنار گذاشت وامینالسلطان اتابک را روی کارآورد تا باز به دامن روسها بیاویزد و از آنها وام بگیرد.
تاریخ انقلاب مشروطه: ص۲۳: «… پیداست که دستهای نیرومندی نهانی در کار بوده. و راستی آن است که در این هنگام همسایهی شمالی به کوششهایی برخاسته. و برای دست داشتن درکارهای ایران تلاش بسیار میکرد».
مظفرالدینشاه دو میلیون لیره برای مسافرت به اروپا نیاز داشت که میخواست این مبلغ از انگلیسیها وام گرفته شود. انگلیسیها هم با مبلغش موافقت نکردند و هم میخواستند ایران وثیقهی بیشتری برای تضمین این وام بدهد. انگلیسیها چه میخواستند؟ اینکه یک میلیون و دویست و پنجاه هزار لیره بدهند و در ازای آن دولت ایران، اضافه بر بهره، کلیه مالیات مملکتی و کلیهی وجوه گمرکی بنادر و نقاط واقع در خلیجفارس و ولایات کرمانشاهان و شیراز و خرمشهر را در برابر این وجه ناچیز بهعنوان وثیقه درگرو بانک شاهنشاهی قراربدهد. براستی بستن این قرارداد بسیار خائنانه بود، . امینالدوله آنقدرترقیخواهی داشت که با این وطنفروشی مخالف باشد. بنابراین مظفرالدینشاه او را کنار گذاشت.
امینالدوله در لشت نشای رشت، با اندوه بسیار از دنیا رفت.
اتابک امینالسلطان در زمینهی داخلی به سرکوبی مردم و در زمینهی خارجی به امتیاز دادن به روس روی آورد. او مدارسی را که با بودجهی دولت در زمان امین الدوله تأسیس شده بود، بست. برخی روزنامهها را که شروع به انتقاد از عملکردهای وی کرده بودند ممنوع کرد و از ورود روزنامههای فارسی زبان که در اروپا و عثمانی با دست بازتری علیه دربار و اتابک مینوشتند جلوگیری کرد. اما جنبش اوج گیرندهی مردم توقفی نداشت، و شبنامهها به دیوار کوبیده میشد.
شعری از فخرالواعظین کاشانی دربارهی اتابک:
«کاسه لیسی تو از روس ندارد ثمری کاین سیه کاسه در آخر بکشد مهمان را
داس غیرت چو شود در کف ملت ظاهر پاک از لوث وجود تو کند بستان را»
اعطای امتیاز گمرک شمال:
در سال ۱۲۷۸ شمسی، اتابک امینالسلطان، که به مزدوری روسیه معروف بود، در راستای اعطای بیدریغ امتیازات به دول استعماری، امتیاز گمرک شمال ایران را برای مدت ۷۵سال به روسها واگذار کرد. اما ببینیم جریان اعطای این امتیاز چگونه طی شد.
انگلیسیها پس از روی کارآمدن مجدد امینالسلطان به دست و پا افتادندکه مبادا دولت ایران با دریافت قرضههایی از روسیه در زیر نفوذ و سلطه تام و تمام آن دولت قرارگیرد. دولت انگلیس این نگرانی خود را رسماً به دولت ایران ابلاغ کرد.
تلگراف لرد سالیسبوری وزیرخارجهی انگلیس، برای وزیرخارجهی ایران (۲۵ ژوئیهی ۱۸۹۸:
«اگر دولت ایران بخواهد با همین شروطی که بانک شاهنشاهی قبول کرده است از جای دیگری استقراض بهعمل آورد، حق رنجش کلّی خواهیم داشت»
روسها هم چون تسلط بر کشور ایران را جزو حقوق حقة خود میپنداشتند به همین منوال با استقراض ایران از انگلیسیها مخالف بودند. بنابراین انگلیسیها به روسها پیشنهاد کردند که وام درخواستی ایران را مشترکاً بپردازند. ولی روسها نپذیرفتند.
سرنوشت این مسابقهی شوم دو قدرت استعماری، به نفع روسها پایان یافت که در ازای این وام، تمامی عایدات کل گمرکات ایران باستثنای گمرکات فارس و بنادر خلیج، به گرو بانک استقراضی روس درآمد. .
قرارداد وام بیست و دو میلیون مناتی (برابر با دو میلیون و چهارصد هزار لیره) از قرار صدیپنج طلا برای مدت هفتاد وپنج سال در اول ژانویهی ۱۹۰۰ (۱۱ دی ۱۲۷۸) یعنی در اولین روز قرن بیستم، بین اتابک و نمایندگان روسیه امضاء شد
جالب اینکه بر اساس مواد این قرارداد ننگین، شاه متعهد شد قبل از پرداخت قرضهی ۲۲ میلیون مناتی حق هیچگونه استقراضی از خارجه را بدون اجازهی دولت روسیه ندارد و ننگینتر از آن، گرو رفتن تمامی عایدات گمرکات ایران البته بغیر از گمرکات فارس و بنادر خلیج در ازای این وام بود،
شاه و امینالسلطان، پول را برداشته عازم اروپا شدند و همین که آخرین دینار آن را خرج کردند، به ایران برگشتند تا منبع دیگری از مملکت ما را که ملک موروثی خود میدانستند، برای دریافت وام دوم نزد روسها به گرو بگذارند.
سپردن مدیریت کل گمرکات به موسیونوز:
هنوز خشم مردم از وطنفروشی قبلی و عریان اتابک فروننشسته بود که او یک قلم دیگر از به تاراج دادن ایران و سپردن اختیارات دولتی به بیگانگان را مرتکب شد.
در سال ۱۲۸۰ اتابک امینالسلطان مدیریت کل گمرکات را به موسیونوز، یک عامل دولت روسیه، که اصلیت بلژیکی داشت سپرد.. موسیونوز مواجب بگیر و تحت فرمان روسها بود.
تاریخ مشروطه کسروی: «مظفر الدین شاه که عازم سفر اروپا بود به دستاویز آنکه اتابک همراه او خواهد رفت، یک تن بلژیکی به نام نوز را وزیر کل گمرکات گردانیده و بهیکباره در کارهایش خودسر ساخت.»
در هنگام صدارت اتابک اعظم در زمان مظفرالدین شاه، نفوذ دولتهای استعماری روس و انگلیس در ایران بحدی بود که گویی دربار و دولت، گوش به فرمان این دو قدرتاند. به همین دلیل، حتی این موضوع را که در روزنامههای ایران چه چیزی نوشته شود یاچه چیزی سانسور شود توسط آنها دیکته میشد.
روزنامههای دولتی و مطبوعات زیر سانسور حکومت، بههیچوجه حق اظهارنظر در زمینه تولیدات، همکاریهای فنی و اقدامات فرهنگی و اقتصادی ایران با کشورهای اروپایی دیگر را نداشتند.
مشروطه احمد کسروی ص۵۱: «نوز و همدستان او با مردم آشکاره دشمنی مینمودند و تعرفهای که بدانسان بسته بودند بهکار بستن آن بس نکرده، از هر کالایی چند برابر بدهی آن را میطلبیدند و با زور در مییافتند.»
رواج قحطی:
در همین سالها قحطیهای سختی در شهرهای مختلف کشور بود به وجود آمد. در این قحطیها مردم نه تنها مجبور به استفاده از گوشت سگ و گربه میشدند، بلکه گاه از اجساد مردگان هم برای نجات از مرگ استفاده میکردند. در وبای تهران تلفات آنقدر زیاد بود که مردم ناچار میشدند مردهها را با لباس دفن کنند.
علل قحطی:
ببینیم بهطور مشخص علت قحطیهایی که در شهرها مردم را به رنج گرسنگی شدید میکشاند چه بود؟
پیش از این هم نوشتیم که در ایران، سرمایهداری به سبک سایر کشورها، که بر اثر رشد صنعت و تولید صنعتی به وجود میآید، پدید نیامد. بلکه بورژوازی تجاری رشد کرد. چرا که وابستگان دربار، تجار، رباخواران، ملایان، و کارکنان ثروتمند دولت، بهجای آن که سرمایهیخود را صرف ایجاد مؤسسات صنعتی بکنند زمینهای زراعتی خوانین و شاه را میخریدند تا در آن محصولاتی جهت صادرکردن به خارج تولید کنند. به این ترتیب یک قشر از مالکین به وجود آمدند که جزو اشراف فئودال نبودند. بلکه بیشتر با بازار خارجی ارتباط داشتند. اما حاکمیت فئودالی و زورگوییهای حاکمان محلی و باجگیریهای آنان مزاحم کار این طبقهی رشد کردهی تاجران میشد. دربار هم که نماینده فئودالها بود ادارهی گمرکات و تعیین بهای ارزاق را بهصورت امتیاز انحصاری به خارجیان داده بود، این وضع هم باعث گرانی، هم باعث قحطی میشد.
قحطیهای پیاپی که در اثر احتکار گندم توسط عمال دربار و خانهای وابسته به حکومت مرکزی و ملایان زمیندار و همدست دربار در اقصی نقاط کشور روی میداد، دامنگیر همة مردم میشد.
در چنین شرایطی رفتار و اعمال شاه و دربار و شاهزادههایی که در نقاط مختلف کشور حاکم بودند، بهشدت مردم را به خشم میآورد. از یکطرف شاه بهجای اینکه به مشکلات مردم توجهی داشته باشد، در بحبوحهی قطحیها و مرگ و میر وسیع ناشی از وبا به مسافرت اروپا میرفت. از طرف دیگر عمال استعمار بهخصوص موسیو نوز بلژیکی عامل استعمار روسیه که امتیاز گمرکات را گرفته بود، فشار زیادی به بازرگانان و مردم میآورد، از سوی دیگر خوانین، و ملایان و زمینداران بزرگ، برای تحصیل سود بیشتر از تجارت محصولات کشاورزی با خارج، دست به غصب زمینهای دهقانان میزدند.
تنها یک شاهزاده، به اسم ظلالسلطان، مالک دو هزار ده با نیم میلیون جمعیت بود!… دههزار رعیت قوچانی از ظلم به خاک روس فرار کردند!. هزارها رعیت ایران از ظلم حکام ومأموران به ممالک خارجه هجرت کرده، به حمالی و فعلگی گذران میکنند و در ذلت و خواری میمردند. …
خشم مردم و خوشگذرانی شاه:
خشم روز به روز گستردهتر شده بهصورت شورشهایی اینجا و آنجا بپا میشد.
در هنگامه شدیدترین تلفات وبا در تهران و در شرایطی که فقر، گرانی آذوقه، و اهریمن مرگ گریبان مردم محروم ایران را گرفته بود، مظفرالدینشاه، نخستین سفر خارجی خود را در ششم مرداد ۱۲۷۹، برابر با ۲۸ژوئیهی ۱۹۰۰برای استفاده از آبهای معدنی فرانسه و تفرج در آن کشور آغاز میکند، هزینه این سفربا وام۲۲ میلیون روبلی از روسها و واگذاری درآمد گمرکات ایران به تزار، فراهم شده بود، گروهی از ندیمان شاه از جمله میرزاعلیاصغرخان اتابک، صدراعظم، او را همراهی میکردند.
گرفتن وام ۲۲ میلیون منات از روسیه در حالی که ملت در فقر مطلق بهسر میبرد و خرج این پولها در مسافرت و بذل و بخششهای شاه و خریدهای او از جواهر گرفته تا پیانو و خودرو لوکس و غیره، مردم ایران را به خشم و آگاهان ایران را به درد میآورد.
روزنامة فرانسوی لومتَن، دوشنبه ۳۰ ژوییه ۱۹۰۰: «نخستین روز شاه پِرسْ در پاریس به دیدار از مرکز علم وهنر و خودرو و پیانو، و گردش کردن اعلیحضرت در پاریس گذشت. … بعدازظهر امروز شاه مجدداً از یک نمایشگاه… و بعد از صرف شام برای تماشای مسابقهی اسبدوانی و صرف بستنی به تماشای نمایش بزرگ پانتومیم پرداخت. … شاه قبل از رفتن به موزهی سرامیک سوْر با قایق مخصوص که برای وی تزئین شده بود مدتی در رودخانهی سن به گردش پرداخت. … امینالسلطان صدراعظم که از ظروف چینی بسیار خوشش میآمد از حساب شخصی خود، دوگلدان از یک رنگ آبی بسیار ملایم از ۳۰۰۰ فرانک حساب شخصی خود خرید کرد.
روزنامة فرانسوی فیگارو:۱۲ اوت ۱۹۰۰: … … شاه مبلغ دههزار فرانک به آقای دکالسه وزیر امور خارجه پرداخت تا بین مردم مستمند! تقسیم نماید!»
علت سه سفر شاهانه:
ازاین سفرهای شاهانه و نفرتانگیز مظفرالدینشاه قاجار که همة مردم را به خشم و نفرت میآورد، سه سفر بهطور متوالی در سالهای قبل از انقلاب مشروطه صورت گرفت. یکی در سال ۱۲۷۹ شمسی، یکی در سال ۱۲۸۲ و یکی هم در اواخر سال۱۲۸4. و در هر کدام از این سفرها میلیونها تومان ثروت مردم ایران خرج میشده و شاه و اطرافیانش باکیسههای خالی به مملکت ویران شده برمیگشتهاند.
هدف از دعوت مظفرالدینشاه به فرانسه، گذشته از تمایلات شاه و درباریها برای تفریح و گردش، علت استعماری هم داشت. فرانسه از زمان ناپلئون اول در تلاش برای نفوذ در ایران و بهدست آوردن سهمی از استعمار در شرق بود، همان موقع هم ناصرالدینشاه را در اوایل قرن نوزدهم به فرانسه دعوت کرد و موفق شد امتیازاتی در ایران بهدست بیاورد. در زمان مظفرالدینشاه و در شرایطی که انگلیس تلاش میکرد با نفوذ بیشتر در ایران، به رقابت با روسیه بپردازد، طبیعی بود که فرانسه هم تلاشهایی میکرد تا جا و نفوذ بیشتری برای فرانسه در ایران بهدست بیاورد.
ادامه دارد...
سایر قسمتهای همین مطلب: