مستبد بر سر ظلم اِستادهست
ملت اما به پی مشروطهست
آنچه در پردهی این توطئه
است
فتنهی مرتجعان، مشروعهست
تا کنون، از آغاز کار اولین مجلس و از تدوین اولین قانون اساسی در کشورمان گفتیم.
مظفرالدینشاه ده روز پس از امضای قانون اساسی، در هیجده دیماه ۱۲۸۵ درگذشت. اکنون رسیدهایم به این پرسش که جانشین او محمدعلیمیرزا
که دشمنی آشکاری با مشروطیت و آزادی داشت، با جنبش چه خواهد کرد؟
تلاش دربار بر حفظ استبداد
اولین حرکت محمدعلیمیرزا، برای تمامی آزادیخواهان دارای این پیام بود که
مرحله سخت جنبش آغاز گشته است. این نشانه، بیاعتنایی شاه جدید نسبت به مجلس بود.
محمدعلیشاه در مراسم تاجگذاری خود اجازه نداد نمایندگان مجلس را دعوت کنند.
این یک حرکت پرمعنی بود! چون مجلس، از طرف مردم بهصورت قبلهی آزادی درآمده بود و مردم بچههاشان را جلوی پای نمایندگان مجلس قربانی میکردند. از نظر سیاسی هم مجلس، کانون قدرت مردم و مرکز قدرت در حاکمیت مشروطه محسوب میشد.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۲۰۳: «محمدعلیمیرزا به برانداختن مجلس یکدل شده چنین میخواست… مجلس را یک دستگاه بیکارهای گرداند و از آنسوی در شهرها حکمرانان دشمنی با مشروطه نمایند و میدان به تکان و جنبش مردم ندهند و از برگزیدن نماینده برای مجلس جلوگیرند.»
حکام قاجاری هم که هنوز در ولایات بر سر کار بودند تمایلات محمدعلیشاه را پیش میبردند. مثلاً در خراسان، آصفالدوله و در تنکابن امیراسعد پسر سپهدار (یعنی همان نصرالسلطنه) جلوی جنبش میایستادند.
تاریخ مشروطه کسروی: ص ۲۰۴: «امیراسعد پسر سپهدار، شیخ محمدنامی را… به گمان آن که میخواسته انجمنی برای برگزیدن نمایندگان برپا کند گرفته و به پاهایش چوب زده، بهنام اینکه ما مسلمانیم و مشروطه با مسلمانی نمیسازد عنوان «مشروعه» را به میان آورده! این محمدعلیمیرزا میخواهد برخی از ملایان را بهکار انگیزد و کشاکش به میان اندازد. !».
این یک حرکت پرمعنی بود! چون مجلس، از طرف مردم بهصورت قبلهی آزادی درآمده بود و مردم بچههاشان را جلوی پای نمایندگان مجلس قربانی میکردند. از نظر سیاسی هم مجلس، کانون قدرت مردم و مرکز قدرت در حاکمیت مشروطه محسوب میشد.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۲۰۳: «محمدعلیمیرزا به برانداختن مجلس یکدل شده چنین میخواست… مجلس را یک دستگاه بیکارهای گرداند و از آنسوی در شهرها حکمرانان دشمنی با مشروطه نمایند و میدان به تکان و جنبش مردم ندهند و از برگزیدن نماینده برای مجلس جلوگیرند.»
حکام قاجاری هم که هنوز در ولایات بر سر کار بودند تمایلات محمدعلیشاه را پیش میبردند. مثلاً در خراسان، آصفالدوله و در تنکابن امیراسعد پسر سپهدار (یعنی همان نصرالسلطنه) جلوی جنبش میایستادند.
تاریخ مشروطه کسروی: ص ۲۰۴: «امیراسعد پسر سپهدار، شیخ محمدنامی را… به گمان آن که میخواسته انجمنی برای برگزیدن نمایندگان برپا کند گرفته و به پاهایش چوب زده، بهنام اینکه ما مسلمانیم و مشروطه با مسلمانی نمیسازد عنوان «مشروعه» را به میان آورده! این محمدعلیمیرزا میخواهد برخی از ملایان را بهکار انگیزد و کشاکش به میان اندازد. !».
سنگر مستحکم مجاهدین مشروطیت
تنها سد محکم و سازشناپذیر، در برابر خودکامگیهای محمدعلیشاه، مجاهدان
تبریز بودند. آنها بودند که تهدید بازگشت استبداد را در یافتند و هشدار دادند. و
این در حالی بود که تمایلات حاکم بر مجلس شورای ملی در تهران، سازش پیشه کردن، و
خواهش و تمنا از شاه و دربار، و در برخی موارد نیز ایستادن در جبهه مخالف
آزادیخواهان بود.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۱۹۰ و ۱۹۱:
«در همان روزها در مجلس سخنانی به میان میآمد که میرساند که دو سید بیشتر از دیگران فریب رویهکاریهای (شاه و دربار) را خوردهاند… طباطبایی سخن از انجمن تبریز به میان آورده و چنین گفت:
«خیلی شکایت از مجلس تبریز دارند. اگر اینطور باشد مملکت هرج و مرج خواهد شد. مجلس شورا یکی بیش نیست. آنها نمیدانم چه میگویند. این وضع تبریز اسباب اغتشاش شده. … حاج میرزاحسنآقا را مجبور کردند اموال خودش را به ایشان واگذار کرد».
تاریخ مشروطه کسروی ص ۱۹۲: باز کسانی از نمایندگان پاسخهایی دادند. بهبهانی گفت:
«شاه خیلی شکایت کرده از وضع مجلس تبریز که اسباب زحمت شده… آنها قدری تند حرکت میکنند… امروز بحمدالله شاه رئوف و مشفق است».
تلاش برای حفظ وضعیت موجود
حقیقت این بود که طبقه بازرگانان و ملایان وابسته به آنها با برپایی مجلس، به
چیزی حتی بیش از خواستهای خود رسیده بودند. و در سازش با شاه و دربار، به نوعی،
در حاکمیت شریک شده و دیگر نمیخواستند جنبش اهداف ریشهایتر خود از قبیل جلوگیری
از دخالتهای شاه و دربار، و برپایی یک مجلس که مدافع منافع تودههای محروم باشد
را دنبال کند.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۲۰۰: «دو سید… به تلاشهای دوراندیشانهی تبریز ارج نمیگذاردند. و ما خواهیم دید که تا پایان کار، اینان آن شیوه زیانمند را رها نکردند و بارها رخ داد که در نتیجه همین شیوه به تنگنا افتادند، و در هربار، تبریز به فریادشان رسید.
آزادیخواهان سازشناپذیر تهران و تبریز میخواستند که وزیران دولت، به مجلس پاسخگو باشند نه به شاه. وزیرگمرک ایران، یک ایرانی باشد نه مسیونوز که به نفع روسیه کار میکرد. اما جریان حاکم بر مجلس، این خواستها را قاطعانه پیگیری نمیکرد.
آزادیخواهان از صدراعظم خواستند که وزرا را به مجلس معرفی کند تا مشخص شود که آنها در برابر شاه مسئولند یا در برابر مجلس و مردم. یک هدف آنها نیز این بود که موسیونوز بلژیکی را که با اختیاراتی بسیار بیشتر از یک وزیر بر گمرک و دارایی ایران مسلط بود برکنار کنند. روز سیزدهم بهمن ماه ۱۲۸۵ محتشمالسلطنه از سوی مشیرالدوله صدراعظم به مجلس آمد و وزیران را معرفی کرد:
مشیرالسلطنه: وزیر عدلیه ناصرالملک: وزیر مالیه علاءالسلطنه: وزیر امور خارجه
وزیر افخم: وزیر داخله علاءالملک: وزیر علوم. فخرالملک: وزیر تجارت، دبیرالدوله: وزیر لشکر، مهندس الممالک: وزیر معادن و طرق وشوارع».
در نامهیی که صدراعظم به مجلس نوشته بود (آمده بود): آنها مسئول ذات اقدس همایونی هستند و هر وقت وجود آنها لازم باشد در مجلس خودشان یا معاون ایشان حاضر خواهند شد. (همان منبع)».
تاریخ مشروطه کسروی ص ۲۰۰: «دو سید… به تلاشهای دوراندیشانهی تبریز ارج نمیگذاردند. و ما خواهیم دید که تا پایان کار، اینان آن شیوه زیانمند را رها نکردند و بارها رخ داد که در نتیجه همین شیوه به تنگنا افتادند، و در هربار، تبریز به فریادشان رسید.
آزادیخواهان سازشناپذیر تهران و تبریز میخواستند که وزیران دولت، به مجلس پاسخگو باشند نه به شاه. وزیرگمرک ایران، یک ایرانی باشد نه مسیونوز که به نفع روسیه کار میکرد. اما جریان حاکم بر مجلس، این خواستها را قاطعانه پیگیری نمیکرد.
آزادیخواهان از صدراعظم خواستند که وزرا را به مجلس معرفی کند تا مشخص شود که آنها در برابر شاه مسئولند یا در برابر مجلس و مردم. یک هدف آنها نیز این بود که موسیونوز بلژیکی را که با اختیاراتی بسیار بیشتر از یک وزیر بر گمرک و دارایی ایران مسلط بود برکنار کنند. روز سیزدهم بهمن ماه ۱۲۸۵ محتشمالسلطنه از سوی مشیرالدوله صدراعظم به مجلس آمد و وزیران را معرفی کرد:
مشیرالسلطنه: وزیر عدلیه ناصرالملک: وزیر مالیه علاءالسلطنه: وزیر امور خارجه
وزیر افخم: وزیر داخله علاءالملک: وزیر علوم. فخرالملک: وزیر تجارت، دبیرالدوله: وزیر لشکر، مهندس الممالک: وزیر معادن و طرق وشوارع».
در نامهیی که صدراعظم به مجلس نوشته بود (آمده بود): آنها مسئول ذات اقدس همایونی هستند و هر وقت وجود آنها لازم باشد در مجلس خودشان یا معاون ایشان حاضر خواهند شد. (همان منبع)».
وزیران در برابر کی مسئولند
این که وزیران در برابر شاه جوابگو باشند و نه در برابر مجلس، مورد مخالفت
نمایندگان قرار گرفت. دو موضوع دیگر هم بحثانگیز بود یکی محدود شدن تعداد وزیران
به همان هشت نفر. و دیگری موضوع وزیر لشکر که تا آن زمان پدرزن شاه، یعنی کامران
میرزا بود. و شاه میخواست او را در پست خودش ابقا کند. ولی در ظاهر دبیرالدوله را
معرفی کرده بود. همچنین نمایندگان مجلس درباره سمت موسیونوز سؤال میکردند، اما
نمایندهی صدراعظم، از جواب طفره میرفت.
مشروطه کسروی: ص ۲۰۹: بدینسان محمد علیمیرزا استادانه نقشهی خود را بهکار بست و درباریان خود را فیروز میشماردند. چیزی که هست جنبش ناگهانی تبریز، وضع را به هم زد و نقشه را دیگرگون گردانید.
مشروطه کسروی: ص ۲۰۹: بدینسان محمد علیمیرزا استادانه نقشهی خود را بهکار بست و درباریان خود را فیروز میشماردند. چیزی که هست جنبش ناگهانی تبریز، وضع را به هم زد و نقشه را دیگرگون گردانید.
شورش بهمن ماه تبریز
خبر بیاعتنایی محمدعلیشاه به مجلس، و درافتادن او با مشروطه خواهان به تبریز
رسید. آزادیخواهان تبریز که محمدعلیمیرزای مستبد را از نزدیک شناخته و او را
تجربه کرده بودند، به مقابله با نقشههای او برخاستند. پیش از این تاریخ، انتشار
قانون اساسی در روز هشتم دیماه و وجود کاستیهای بسیار در آن، اعتراضهایی را در
تبریز دامن زده بود. این بود که روز شانزده بهمن، بازار تبریز بهعنوان مخالفت با
دشمنیهای شاه با مجلس و مشروطه بسته شد و مردم ابتدا در صحن انجمن ملی و سپس در
تلگرافخانه جمع شدند.
جالب است که در همین حالی که تبریزیان به شورش برخاسته بودند تا با جنبش تودهای، شاه و دربار را وادار به پذیرش خواستهای مجلس بکنند، طباطبایی و بهبهانی در پاسخ سؤالات و تلگرافهای تبریز، مخالفتهای شاه مستبد با مجلس را به نحو تعجبانگیزی وارونه و کوچک جلوه دادند، و به تملقگویی محمدعلیمیرزا پرداختند. گویی میخواستند از شور و خروش تبریز بکاهند!
جالب است که در همین حالی که تبریزیان به شورش برخاسته بودند تا با جنبش تودهای، شاه و دربار را وادار به پذیرش خواستهای مجلس بکنند، طباطبایی و بهبهانی در پاسخ سؤالات و تلگرافهای تبریز، مخالفتهای شاه مستبد با مجلس را به نحو تعجبانگیزی وارونه و کوچک جلوه دادند، و به تملقگویی محمدعلیمیرزا پرداختند. گویی میخواستند از شور و خروش تبریز بکاهند!
تلگراف طباطبایی به متحصنان تبریز
مشروطه کسروی ص ۲۱۴: «آنچه از تهران برای
شما نوشتهاند خلاف محض و کذب صِرف است. اعلیحضرت همایون شاهنشاهی خلّدَالله
ملکَهُ و دولتَه، نسبت به مجلس مشاورهی ملی کمال مساعدت و همراهی را
دارند. آنچه شاه مبرور البسَهالله حُللَ النور در باب
مجلس و موجبات آسایش عامه نوشته و دستخط فرمودهاند، اعلیحضرت همایونی امضا فرمودهاند…
خیالات شما بیمأخذ است. بهتر اینکه همگی بر سر کار و کسب خود رفته به اغتشاش
ولایت راضی نشوید. … محمد ابن صادق الحسینی الطباطبایی»
پاسخ بهبهانی هم دلسردکنندهی جوش و خروش غیرتمندانهی تبریزیان بود:
مشروطه کسروی ص ۲۱۴: «اعلیحضرت همایونی با کمال مراقبت و نَصِفت، … نهایت مساعدت و مرحمت را دارند، و مخصوص به افرط مساعدت در پیشرفت امور مجلس ملی توجهات کامله مبذول میفرمایند. عبدالله الموسوی البهبهانی»
اما آزادیخواهان تبریز سرد نشدند. بلکه خواستهای هفتگانهی خود را برای مجلس فرستادند که به آگهی شاه برساند و تأکید کردند که تا قبول این خواستها در تلگرافخانه متحصن خواهند ماند.
پاسخ بهبهانی هم دلسردکنندهی جوش و خروش غیرتمندانهی تبریزیان بود:
مشروطه کسروی ص ۲۱۴: «اعلیحضرت همایونی با کمال مراقبت و نَصِفت، … نهایت مساعدت و مرحمت را دارند، و مخصوص به افرط مساعدت در پیشرفت امور مجلس ملی توجهات کامله مبذول میفرمایند. عبدالله الموسوی البهبهانی»
اما آزادیخواهان تبریز سرد نشدند. بلکه خواستهای هفتگانهی خود را برای مجلس فرستادند که به آگهی شاه برساند و تأکید کردند که تا قبول این خواستها در تلگرافخانه متحصن خواهند ماند.
مهمترین خواستهای تبریزیان
۱-محمد علیشاه کتباً بپذیرد که دولت ایران مشروطهی
تامه است.
۲- وزیر خارجی نباید در کابینه باشد
۳- در هر ولایت و ایالت با اطلاع مجلس شورا، انجمن محلی برپا شود
۴- وزیران افتخاری نباید باشند.
۵-عزل موسیو نوز و پریم و توقیف لاورس رئیس گمرک خانهی تبریز بشکل فوری.
تبریزیان هیأتی از نمایندگان خود را به سمت تهران روانه کردند که از نزدیک خواستهای آزادیخواهان را پیگیری کند. از قزوین هم هفت نمایندهی انتخاب شده مردم به سوی تهران حرکت کردند.
چون شاه به مجلس بیاعتنایی میکرد، مردم تهران رسیدن نمایندگان هفتگانه آذربایجان را مایهی دلگرمی خود شمرده و از آنها استقبال گرمی کردند.
مشروطه کسروی ص ۲۱۶: پیشهوران با سران خود بیرون دروازه به رده ایستاده بودند و چون نمایندگان فرا رسیدند، گاوی از طرف مردم تهران زیر پای آنان سر بریدند. حاجی صادق نامی از شادمانی یک دیوانگی از خود مینمود. و آن اینکه دو پسر نورس خود را همراه آورده بود که زیرپای نمایندگان آذربایجان قربانی خواهم کرد.
آقا میرفضلعلی چنین گفت: «ما میباید قربانی این نورسان باشیم. از ما گذشته و همهی کوششهای ما از بهر اینان است».
در تبریز همچنان مردم در تلگرافخانه بست نشسته بودند.
مشروطه کسروی: ص ۲۱۶: «یک دسته میآمدند، یک دسته میرفتند. … دبستانها از شاگردان دستهها پدید آورده بودند که سرودخوانان به آنجا میآمدند:
آمالمز افکارمز اقبال وطندر سرحدیمزه قلعه بزیم خاک وطندر
دعواگونی یکسر گورونن قانلو کفندر ایرانلو لاروخ جان ویرروخ نام آلاروخ بز
دعواده شهادتله هامی کام الاروخ بز.
شب جمعه ۱۸بهمن برای گفتگو درباره خواستهای بست نشینان تبریز، نشستی درخانه صدراعظم، مشیرالدوله برپا شد. مشیرالدوله از سوی محمدعلیشاه همهی خواستها را رد کرد و علناً نیات او را ابراز داشت که ما دولت مشروطه نیستیم. دولت به شما مشروطه نداده. مجلسی که دارید جهت وضع قوانین است.»
درهمان مجلس مشیرالدوله اعلام کرد که دولت ناگزیر است موسیونوز را نگهدارد.
روز شنبه و یکشنبه در جلسات سری مجلس باز هم درباره درخواستهای آزادیخواهان تبریز گفتگو شد. مخبرالسلطنه نمایندهی دولت در مجلس اصرار داشت که لفظ مشروطه را بهکار نبرند و میگفت: این کلمه غلط است. این را نخواهید و هر چیز دیگری میخواهید بخواهید».
مشروطه کسروی: ص ۲۲۰: از آنسوی در تبریز همچنان شور و خروش برپا میبود. گذشته از تلگرافخانه، مردم در برخی مسجدها گرد آمده و همراهی با کوشندگان مینمودند. گذشته از شهر تبریز، از باسمنج و شبستر با تلفن همدردی نشان میدادند.
این شور و خروش تبریز تهران را هم به تکان آورد. دستههای انبوهی از مردم در حیاط مجلس و پیرامونها گرد آمده با خواستهای تبریزیان همراهی میکردند و میخواستند بازار را هم ببندند.
۲- وزیر خارجی نباید در کابینه باشد
۳- در هر ولایت و ایالت با اطلاع مجلس شورا، انجمن محلی برپا شود
۴- وزیران افتخاری نباید باشند.
۵-عزل موسیو نوز و پریم و توقیف لاورس رئیس گمرک خانهی تبریز بشکل فوری.
تبریزیان هیأتی از نمایندگان خود را به سمت تهران روانه کردند که از نزدیک خواستهای آزادیخواهان را پیگیری کند. از قزوین هم هفت نمایندهی انتخاب شده مردم به سوی تهران حرکت کردند.
چون شاه به مجلس بیاعتنایی میکرد، مردم تهران رسیدن نمایندگان هفتگانه آذربایجان را مایهی دلگرمی خود شمرده و از آنها استقبال گرمی کردند.
مشروطه کسروی ص ۲۱۶: پیشهوران با سران خود بیرون دروازه به رده ایستاده بودند و چون نمایندگان فرا رسیدند، گاوی از طرف مردم تهران زیر پای آنان سر بریدند. حاجی صادق نامی از شادمانی یک دیوانگی از خود مینمود. و آن اینکه دو پسر نورس خود را همراه آورده بود که زیرپای نمایندگان آذربایجان قربانی خواهم کرد.
آقا میرفضلعلی چنین گفت: «ما میباید قربانی این نورسان باشیم. از ما گذشته و همهی کوششهای ما از بهر اینان است».
در تبریز همچنان مردم در تلگرافخانه بست نشسته بودند.
مشروطه کسروی: ص ۲۱۶: «یک دسته میآمدند، یک دسته میرفتند. … دبستانها از شاگردان دستهها پدید آورده بودند که سرودخوانان به آنجا میآمدند:
آمالمز افکارمز اقبال وطندر سرحدیمزه قلعه بزیم خاک وطندر
دعواگونی یکسر گورونن قانلو کفندر ایرانلو لاروخ جان ویرروخ نام آلاروخ بز
دعواده شهادتله هامی کام الاروخ بز.
شب جمعه ۱۸بهمن برای گفتگو درباره خواستهای بست نشینان تبریز، نشستی درخانه صدراعظم، مشیرالدوله برپا شد. مشیرالدوله از سوی محمدعلیشاه همهی خواستها را رد کرد و علناً نیات او را ابراز داشت که ما دولت مشروطه نیستیم. دولت به شما مشروطه نداده. مجلسی که دارید جهت وضع قوانین است.»
درهمان مجلس مشیرالدوله اعلام کرد که دولت ناگزیر است موسیونوز را نگهدارد.
روز شنبه و یکشنبه در جلسات سری مجلس باز هم درباره درخواستهای آزادیخواهان تبریز گفتگو شد. مخبرالسلطنه نمایندهی دولت در مجلس اصرار داشت که لفظ مشروطه را بهکار نبرند و میگفت: این کلمه غلط است. این را نخواهید و هر چیز دیگری میخواهید بخواهید».
مشروطه کسروی: ص ۲۲۰: از آنسوی در تبریز همچنان شور و خروش برپا میبود. گذشته از تلگرافخانه، مردم در برخی مسجدها گرد آمده و همراهی با کوشندگان مینمودند. گذشته از شهر تبریز، از باسمنج و شبستر با تلفن همدردی نشان میدادند.
این شور و خروش تبریز تهران را هم به تکان آورد. دستههای انبوهی از مردم در حیاط مجلس و پیرامونها گرد آمده با خواستهای تبریزیان همراهی میکردند و میخواستند بازار را هم ببندند.
گردن گذاردن محمدعلیمیرزا بهدرخواستها
در این بین مخبرالسلطنه از شاه پیغام آورد که «با همهی محذورات عزل موسیونوز
و پریم آنها را معزول کردیم. لفظ مشروطه را هم مشروعه میکنیم. ما دولت اسلام
هستیم و سلطنت مشروعه باشد.» ولی مجلس تأکید داشت که بجز مشروطه نام دیگری را
نخواهد پذیرفت.
مستبد بر سر ظلم اِستادهست ملت اما به پی مشروطهست
آنچه در پردهی این توطئه است فتنهی مرتجعان، مشروعهست
روز دوشنبه ۲۱بهمن باز در نشست مجلس نمایندهی دولت، حاجی مخبرالسلطنه، بر اصرار دولت مبنی بر عوض کردن لفظ مشروطه تأکید کرد و گفت:
«منباب خیرخواهی عرض میکنم که مشروطه بودن دولت ایران صلاح نیست. جهت اینکه در دولت مشروطه آزادی همه چیز هست. در این صورت آزادی ادیان هم لابد باید بشود. … ضرر این بر اسلام است.»
در این روز یعنی ۲۱بهمن، چند هزار تن از مردم تهران برای پشتیبانی از تحصن آزادیخواهان تبریز در بهارستان جمع شدند و فریاد اعتراض بلند کردند.
در تبریز همچنان تحصن ادامه یافت.
مشروطه کسروی: ص ۲۲۲:
«درتبریز خشم مردم بیشتر گردیده، گفتگو از آن میرفت که قورخانه (اسلحه خانه) را بهدست گیرند و تفنگها را بیرون آورده به مجاهدان بخشند. واعظان باز به آرام کردن مردم کوشیدند. شاگردان دبستانها بر روی پشتبام رده کشیده سرود میخواندند:
آهای آزادگان از دست استبداد داد خانمان شش هزاران ساله را بر باد داد
یک نفر کز مادرش هنگامِ زاد، آزادزاد بهر چه خود را بهدست جور استبداد داد؟
بالاخره ایستادگی تبریز و بعد تهران به نتیجه رسید و سرانجام محمدعلیشاه به خواستهای هفتگانهی آزادیخواهان تسلیم شد و طی دستخطی آن را به استحضار مجلس رساند.
مشروطه کسروی: ص ۲۲۳: دستخط محمدعلیشاه: «انجمن محترم ملی… همت ابنای وطن خصوصاً اهالی باغیرت آذربایجان در تکمیل نواقص قانون اساسی لفظاً و معناً شرف سُنوح بخشید. … این بدیهی است از همان روز که امر به تأسیس مجلس شورای ملی شد دولت ایران در عداد دوَل مشروطه صاحب کنستیتوسیون به شمارآمد…».
بعد از این تسلیم، هیأتی مرکب از شش تن برای ترمیم قانون اساسی و نوشتن متمم برای آن انتخاب شدند. این شش تن عبارت بودند از: تقی زاده. سعدالدوله، مستشارالدوله، حاجی حسین امینالضرب، و دو تن دیگر. موسیونوز برکنار شد. و در روز ۲۹اسفند نخستین کابینهی قانونی اما بدون نخستوزیر به مجلس معرفی شد.
علت اینکه نخستین کابینه، نخستوزیر نداشت این بود که میرزانصرالله مشیرالدوله که صدراعظم بود از نخستوزیری استعفا داده بود.
«نایب السلطنه (وزیرجنگ) فرمانفرما وزیر عدلیه، علاء السلطنه وزیر امور خارجه، وزیر افخم وزیر داخله، ناصرالملک وزیر مالیه، مخبر السلطنه وزیر علوم، مهندس الممالک وزیر فواید عامه، همایون وزیر تجارت.
شاه و دربار که نتوانسته بودند در مقابله با جنبش تودهای، مطامع استبدادی خود را پیش ببرند، موقتاً عقب نشستند، و برآن شدند که ایادی خود را علیه مشروطه خواهی بسیج و فعال نمایند. این ایادی، آخوندهای مرتجعی بودند که تابهحال با جنبش همراهی نشان داده بودند.
یکی از آنها ملایی بهنام سیداکبر شاه بود که به طرفداری از میرزاابوالقاسم امام جمعهی مرتجع تهران پیوست. و مرتباً در خانهی امام جمعه منبر میرفت و از مشروطه بدگویی میکرد. دیگری شیخ زینالدین زنجانی بود و طلبههای طرفدار خود را به جان مشروطه خواهان انداخت.
بورژوازی لیبرال و سران سازشکار جنبش حفظ وضع موجود و نگهداری دستاوردهای حاصل شده را مد نظر قرار دادند. شاه و دربار هم در این ماجرا متوجه شدند که کانون جبههای که در برابر بازگشت استبداد تا به آخر خواهد ایستاد، در تبریز و در هیأت انجمن تبریز و مرکز غیبی است. بنابراین اگر برانداختن مشروطه رو میخواد باید جنبش تبریز را از میان بردارد. در جبهه مقابل هم سران سازشناپذیر جنبش میدانستند که استبداد بهزودی با کمک آخوندهای مرتجع سرکوبی مشروطه را شروع خواهد کرد. بنابراین پیشاپیش باید خود و مردم را برای مراحل سختتر نبرد آماده میکردند.
مستبد بر سر ظلم اِستادهست ملت اما به پی مشروطهست
آنچه در پردهی این توطئه است فتنهی مرتجعان، مشروعهست
روز دوشنبه ۲۱بهمن باز در نشست مجلس نمایندهی دولت، حاجی مخبرالسلطنه، بر اصرار دولت مبنی بر عوض کردن لفظ مشروطه تأکید کرد و گفت:
«منباب خیرخواهی عرض میکنم که مشروطه بودن دولت ایران صلاح نیست. جهت اینکه در دولت مشروطه آزادی همه چیز هست. در این صورت آزادی ادیان هم لابد باید بشود. … ضرر این بر اسلام است.»
در این روز یعنی ۲۱بهمن، چند هزار تن از مردم تهران برای پشتیبانی از تحصن آزادیخواهان تبریز در بهارستان جمع شدند و فریاد اعتراض بلند کردند.
در تبریز همچنان تحصن ادامه یافت.
مشروطه کسروی: ص ۲۲۲:
«درتبریز خشم مردم بیشتر گردیده، گفتگو از آن میرفت که قورخانه (اسلحه خانه) را بهدست گیرند و تفنگها را بیرون آورده به مجاهدان بخشند. واعظان باز به آرام کردن مردم کوشیدند. شاگردان دبستانها بر روی پشتبام رده کشیده سرود میخواندند:
آهای آزادگان از دست استبداد داد خانمان شش هزاران ساله را بر باد داد
یک نفر کز مادرش هنگامِ زاد، آزادزاد بهر چه خود را بهدست جور استبداد داد؟
بالاخره ایستادگی تبریز و بعد تهران به نتیجه رسید و سرانجام محمدعلیشاه به خواستهای هفتگانهی آزادیخواهان تسلیم شد و طی دستخطی آن را به استحضار مجلس رساند.
مشروطه کسروی: ص ۲۲۳: دستخط محمدعلیشاه: «انجمن محترم ملی… همت ابنای وطن خصوصاً اهالی باغیرت آذربایجان در تکمیل نواقص قانون اساسی لفظاً و معناً شرف سُنوح بخشید. … این بدیهی است از همان روز که امر به تأسیس مجلس شورای ملی شد دولت ایران در عداد دوَل مشروطه صاحب کنستیتوسیون به شمارآمد…».
بعد از این تسلیم، هیأتی مرکب از شش تن برای ترمیم قانون اساسی و نوشتن متمم برای آن انتخاب شدند. این شش تن عبارت بودند از: تقی زاده. سعدالدوله، مستشارالدوله، حاجی حسین امینالضرب، و دو تن دیگر. موسیونوز برکنار شد. و در روز ۲۹اسفند نخستین کابینهی قانونی اما بدون نخستوزیر به مجلس معرفی شد.
علت اینکه نخستین کابینه، نخستوزیر نداشت این بود که میرزانصرالله مشیرالدوله که صدراعظم بود از نخستوزیری استعفا داده بود.
«نایب السلطنه (وزیرجنگ) فرمانفرما وزیر عدلیه، علاء السلطنه وزیر امور خارجه، وزیر افخم وزیر داخله، ناصرالملک وزیر مالیه، مخبر السلطنه وزیر علوم، مهندس الممالک وزیر فواید عامه، همایون وزیر تجارت.
شاه و دربار که نتوانسته بودند در مقابله با جنبش تودهای، مطامع استبدادی خود را پیش ببرند، موقتاً عقب نشستند، و برآن شدند که ایادی خود را علیه مشروطه خواهی بسیج و فعال نمایند. این ایادی، آخوندهای مرتجعی بودند که تابهحال با جنبش همراهی نشان داده بودند.
یکی از آنها ملایی بهنام سیداکبر شاه بود که به طرفداری از میرزاابوالقاسم امام جمعهی مرتجع تهران پیوست. و مرتباً در خانهی امام جمعه منبر میرفت و از مشروطه بدگویی میکرد. دیگری شیخ زینالدین زنجانی بود و طلبههای طرفدار خود را به جان مشروطه خواهان انداخت.
بورژوازی لیبرال و سران سازشکار جنبش حفظ وضع موجود و نگهداری دستاوردهای حاصل شده را مد نظر قرار دادند. شاه و دربار هم در این ماجرا متوجه شدند که کانون جبههای که در برابر بازگشت استبداد تا به آخر خواهد ایستاد، در تبریز و در هیأت انجمن تبریز و مرکز غیبی است. بنابراین اگر برانداختن مشروطه رو میخواد باید جنبش تبریز را از میان بردارد. در جبهه مقابل هم سران سازشناپذیر جنبش میدانستند که استبداد بهزودی با کمک آخوندهای مرتجع سرکوبی مشروطه را شروع خواهد کرد. بنابراین پیشاپیش باید خود و مردم را برای مراحل سختتر نبرد آماده میکردند.
دستههای مسلح مردمی، پاسخ دیکتاتوری و خودکامگی
به صلاحدید مرکز غیبی از فروردین سال ۱۲۸۶ مشق نظامی
را آغاز کردند.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۲۳۶:
«پیر و جوان و توانگر و کمچیز، به رده ایستاده و به آواز «یکدو» پا به زمین میکوفتند… هر روز هنگام پسین بازارها بسته و چیت فروش و قند فروش و مسگر و سمسار و بازرگان و هرچه که میبودند به خانهی خود میشتافتند و رخت دیگر کرده و تفنگ برداشته، آهنگ سربازخانههای کوی خود میکردند. و در آنجا همراه دیگران به مشق میپرداختند. هر روز هنگام پسین از هر کویی آواز کوس و شیپور و غوغای «یک دو» برمیخاست و روز به روز به شکوه و بزرگی کار میافزود. شهر به یکباره دیگر گردیده و گفتگوی همه از تفنگ خریدن و مشق سربازی کردن و آمادهی جنگ و جانفشانی گردیدن شده بود.»
شعر کودکان:
یاشاسون دولت مشروطه مز هر آن یاشاسون یاشاسون مشق ایلین ملت ایران، یاشاسون.
مرکز غیبی برای ایجاد سپاهیان توده، دستهای مسلح به نام مجاهد به وجود آورد.
مشروطه کسروی ص ۲۳۷: راستی را یک سپاهی از میان توده میآراست و برای پیشرفت آن خواست خود بود که این داستان تفنگ خریدن و مشق تیراندازی کردن را به دستیاری سخنگویان و دیگران پیش آورده بود و از پشتیبانی و هواخواهی نیز باز نمیایستاد.
آزادیخواهان تهران نیز همزمان با تبریز درصدد برآمدند توده مردم را در مقابل نقشههای شاه و دربار آماده نموده و همان شیوهی مشق نظامی تبریز را پیش گیرند ولی آقایان طباطبایی و بهبهانی از آن ممانعت کردند و آن را مایهی اغتشاش نامیدند.
طبیعی هم بود! چرا که در دل مشق نظامی، قاطعیتی نهفته بود که خواهان نفی موجودیت رژیم بود و این برای سران سازشکار جنبش تهران پذیرفتنی نبود. در واقع نیرویی که واقعاً انقلابی و آزادیخواه باشد، برای مقابله با استبداد حاکم و نیروی سرکوبگر نظامیاش، باید به نیروی توده مردم تکیه داشته باشد و به مسلح کردن آنها برای دفاع از خودشان اقدام کند. زیرا هیچ دیکتاتوری، آزادی را در سینی طلایی تقدیم ملت نکرده است.
به این ترتیب، نیروهایی که بهخاطر منافعشان خواهان حفظ وضع موجود و سازش با رژیم بودند، بهتدریج راه خود را از آزادیخواهان انقلابی جداکرده و به دامن استبداد و ارتجاع غلتیدند.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۲۳۶:
«پیر و جوان و توانگر و کمچیز، به رده ایستاده و به آواز «یکدو» پا به زمین میکوفتند… هر روز هنگام پسین بازارها بسته و چیت فروش و قند فروش و مسگر و سمسار و بازرگان و هرچه که میبودند به خانهی خود میشتافتند و رخت دیگر کرده و تفنگ برداشته، آهنگ سربازخانههای کوی خود میکردند. و در آنجا همراه دیگران به مشق میپرداختند. هر روز هنگام پسین از هر کویی آواز کوس و شیپور و غوغای «یک دو» برمیخاست و روز به روز به شکوه و بزرگی کار میافزود. شهر به یکباره دیگر گردیده و گفتگوی همه از تفنگ خریدن و مشق سربازی کردن و آمادهی جنگ و جانفشانی گردیدن شده بود.»
شعر کودکان:
یاشاسون دولت مشروطه مز هر آن یاشاسون یاشاسون مشق ایلین ملت ایران، یاشاسون.
مرکز غیبی برای ایجاد سپاهیان توده، دستهای مسلح به نام مجاهد به وجود آورد.
مشروطه کسروی ص ۲۳۷: راستی را یک سپاهی از میان توده میآراست و برای پیشرفت آن خواست خود بود که این داستان تفنگ خریدن و مشق تیراندازی کردن را به دستیاری سخنگویان و دیگران پیش آورده بود و از پشتیبانی و هواخواهی نیز باز نمیایستاد.
آزادیخواهان تهران نیز همزمان با تبریز درصدد برآمدند توده مردم را در مقابل نقشههای شاه و دربار آماده نموده و همان شیوهی مشق نظامی تبریز را پیش گیرند ولی آقایان طباطبایی و بهبهانی از آن ممانعت کردند و آن را مایهی اغتشاش نامیدند.
طبیعی هم بود! چرا که در دل مشق نظامی، قاطعیتی نهفته بود که خواهان نفی موجودیت رژیم بود و این برای سران سازشکار جنبش تهران پذیرفتنی نبود. در واقع نیرویی که واقعاً انقلابی و آزادیخواه باشد، برای مقابله با استبداد حاکم و نیروی سرکوبگر نظامیاش، باید به نیروی توده مردم تکیه داشته باشد و به مسلح کردن آنها برای دفاع از خودشان اقدام کند. زیرا هیچ دیکتاتوری، آزادی را در سینی طلایی تقدیم ملت نکرده است.
به این ترتیب، نیروهایی که بهخاطر منافعشان خواهان حفظ وضع موجود و سازش با رژیم بودند، بهتدریج راه خود را از آزادیخواهان انقلابی جداکرده و به دامن استبداد و ارتجاع غلتیدند.
اخراج میرز حسن مجتهد
میرزا حسن مجتهد، ملایی محتکر و زمیندار بود و دویست پارچه آبادی داشت. در
ابتدای جنبش با فرصتطلبی خود را مشروطهخواه نشان داد و در این مسیر آنقدر شور و
التهاب نشان داد که بهریاست انجمن ملی تبریز هم رسید.
مشروطه کسروی: ص ۲۳۹: ملایان که به مشروطه درآمده بودند بسیاری از ایشان «نه همهشان» معنی مشروطه را نمیدانستند و چنین میپنداشتند که چون رشته کارها از دست دربار گرفته شود یکسره به دست اینان سپرده خواهد شد. ولی کم کم کارهای مجلس- از برانداختن تیول و تسعیر (قیمتگذاری اجناس) و مانند اینها، - آنان را سخت میرنجانید… ناگزیر میشدند از همراهی با توده کناره گیرند».
میرزاحسن مجتهد با یک چرخش ارتجاعی ابتدا تصمیم گرفت سخنگویان واقعی مردم نظیر شیخ سلیم را از تبریز تبعید کند. ولی با مخالفت یکپارچهی مجاهدان و مردم رو برو شد.
آزادیخواهان که به ماهیت واقعی او پی بردند او را روز ۳۱فروردین از تبریز اخراج کردند. طباطبایی و بهبهانی بهمحض شنیدن خبر اخراج مجتهد، به تبریز تلگراف زدند که فوراً او را برگردانید. ولی رهبران تبریز حاضر نشدند. میرزاحسن مجتهد، این آخوند مرتجع که عرصه را تنگ دید روانهی تهران شده و در شاهعبدالعظیم سکونت گزید.
مشروطه کسروی: ص ۲۳۹: ملایان که به مشروطه درآمده بودند بسیاری از ایشان «نه همهشان» معنی مشروطه را نمیدانستند و چنین میپنداشتند که چون رشته کارها از دست دربار گرفته شود یکسره به دست اینان سپرده خواهد شد. ولی کم کم کارهای مجلس- از برانداختن تیول و تسعیر (قیمتگذاری اجناس) و مانند اینها، - آنان را سخت میرنجانید… ناگزیر میشدند از همراهی با توده کناره گیرند».
میرزاحسن مجتهد با یک چرخش ارتجاعی ابتدا تصمیم گرفت سخنگویان واقعی مردم نظیر شیخ سلیم را از تبریز تبعید کند. ولی با مخالفت یکپارچهی مجاهدان و مردم رو برو شد.
آزادیخواهان که به ماهیت واقعی او پی بردند او را روز ۳۱فروردین از تبریز اخراج کردند. طباطبایی و بهبهانی بهمحض شنیدن خبر اخراج مجتهد، به تبریز تلگراف زدند که فوراً او را برگردانید. ولی رهبران تبریز حاضر نشدند. میرزاحسن مجتهد، این آخوند مرتجع که عرصه را تنگ دید روانهی تهران شده و در شاهعبدالعظیم سکونت گزید.
مرتجعان همدستان خود را مییابند
بعد از اخراج میرزاکریم امام جمعه، زمیندار و محتکر تبریز و میرهاشم و
میرزاحسن مجتهد، بسیاری از ملایان محلات تبریز راه خود را از مجاهدان جدا کردند و
فقط ثقهالاسلام در کنار آنها ماند. برخی عناصر مترقی هم از لباس ملایی بیرون آمده
و یکسره به آزادیخواهان پیوستند.
مشروطه کسروی: ص ۲۴۷: «این خود نتیجه پیشرفت مشروطه میبود. در نتیجه پیشرفت مشروطه، سود و زیان توده انبوه با ملایان و دیهداران جدا میگردید… کنون ملایان میبایست یا آزادگی نمایند و با مردم همدستی کنند و یا از مشروطهخواهی کناره گیرند و در بند سود خود باشند».
به این ترتیب صفبندی واقعی که در یک طرف شاه و دربار و استعمار تزاری و آخوندهای مرتجع و سازشکار و در طرف دیگر آزادیخواهان و مردم قرار داشتند در حال شکلگیری بود.
مشروطه کسروی: ص ۲۴۷: «این خود نتیجه پیشرفت مشروطه میبود. در نتیجه پیشرفت مشروطه، سود و زیان توده انبوه با ملایان و دیهداران جدا میگردید… کنون ملایان میبایست یا آزادگی نمایند و با مردم همدستی کنند و یا از مشروطهخواهی کناره گیرند و در بند سود خود باشند».
به این ترتیب صفبندی واقعی که در یک طرف شاه و دربار و استعمار تزاری و آخوندهای مرتجع و سازشکار و در طرف دیگر آزادیخواهان و مردم قرار داشتند در حال شکلگیری بود.
بازگشت اتابک امینالسلطان (پاتک استبداد)
محمدعلیشاه همزمان با مشق نظامی در تبریز و شور و خروش مردم در استقبال از
آن، به تهدید اصلی خود پی برد. و برای از میان بردن این شور و خروش بر آن شد که
میرزا علیاصغرخان اتابک امینالسلطان را که در مرحله پیشین جنبش از صدراعظمی
برکنار شده بود از اروپا به ایران برگرداند.
ما پیش از این از اتابک و مزدوریهای او برای استعمارگران، و از به تاراج دادن سرمایههای مردم و ضدیت او با جنبش مردم صحبت کردهایم.
تنها یک مورد از جنایات انبوه او صدور حکم قتل میرزاآقاخان نوری و شیخ احمد روحی و خبیرالملک بود که پس از قتل ناصرالدینشاه توسط میرزارضاکرمانی، بهطرز فجیعی بهشهادتشان رساندند.
و حالا شاه مستبد، دوباره میخواهد این مهرهی جنایتکار را برای سرکوبی جنبش به ایران برگرداند. ببینیم واکنش سران جنبش در این مورد چیست.
وقتی تصمیم بازگشت اتابک در جلسات ۱۶ و ۲۳فروردین ۱۲۸۶ در مجلس مطرح شد، طباطبایی با بازگشت او مخالفت کرد ولی بهبهانی که با وی دوستی دیرینه داشت مخالفتی ابراز نکرد.
اتابک روز ۳۰فروردین با کشتی زرهپوش روسی از راه دریای خزر وارد بندر انزلی شد. مجاهدان رشت به او اجازهی پیاده شدن ندادند.
در مورد مجاهدان رشت و نیروهای انقلابی گیلان از آنجا که شرح طولانی دارد، بعداً خواهیم نوشت.
در رشت نیروهای قزاق قصد پراکندن مجاهدان را کردند ولی مجاهدان پایداری کردند و قزاقان کاری از پیش نبرند. اتابک به کشتی برگشت و منتظر دستور از تهران ماند. شاه تلگرامی فرستاد و از مجاهدان خواست جلوگیری نکنند، اما آنها باز هم نپذیرفتند.
محمدعلی شاه نشستی با حضور طباطبایی، بهبهانی و شیخ فضلالله نوری در دربار ترتیب داد و از آنها خواست پا در میانی کنند. آن سه تن، تلگرامی به مجاهدان فرستادند و از آنها خواستند به اتابک اجازهی ورود دهند. ولی باز مجاهدان قبول نکردند. در نشست مجلس در همین موضوع گفتگو شد، سرانجام رأی بر ورود اتابک قرار گرفت.
ما پیش از این از اتابک و مزدوریهای او برای استعمارگران، و از به تاراج دادن سرمایههای مردم و ضدیت او با جنبش مردم صحبت کردهایم.
تنها یک مورد از جنایات انبوه او صدور حکم قتل میرزاآقاخان نوری و شیخ احمد روحی و خبیرالملک بود که پس از قتل ناصرالدینشاه توسط میرزارضاکرمانی، بهطرز فجیعی بهشهادتشان رساندند.
و حالا شاه مستبد، دوباره میخواهد این مهرهی جنایتکار را برای سرکوبی جنبش به ایران برگرداند. ببینیم واکنش سران جنبش در این مورد چیست.
وقتی تصمیم بازگشت اتابک در جلسات ۱۶ و ۲۳فروردین ۱۲۸۶ در مجلس مطرح شد، طباطبایی با بازگشت او مخالفت کرد ولی بهبهانی که با وی دوستی دیرینه داشت مخالفتی ابراز نکرد.
اتابک روز ۳۰فروردین با کشتی زرهپوش روسی از راه دریای خزر وارد بندر انزلی شد. مجاهدان رشت به او اجازهی پیاده شدن ندادند.
در مورد مجاهدان رشت و نیروهای انقلابی گیلان از آنجا که شرح طولانی دارد، بعداً خواهیم نوشت.
در رشت نیروهای قزاق قصد پراکندن مجاهدان را کردند ولی مجاهدان پایداری کردند و قزاقان کاری از پیش نبرند. اتابک به کشتی برگشت و منتظر دستور از تهران ماند. شاه تلگرامی فرستاد و از مجاهدان خواست جلوگیری نکنند، اما آنها باز هم نپذیرفتند.
محمدعلی شاه نشستی با حضور طباطبایی، بهبهانی و شیخ فضلالله نوری در دربار ترتیب داد و از آنها خواست پا در میانی کنند. آن سه تن، تلگرامی به مجاهدان فرستادند و از آنها خواستند به اتابک اجازهی ورود دهند. ولی باز مجاهدان قبول نکردند. در نشست مجلس در همین موضوع گفتگو شد، سرانجام رأی بر ورود اتابک قرار گرفت.
تلگراف به رشت
«از طرف مجلس محترم شورای ملی در ورود امینالسلطان ردع و منعی نیست. البته
اهالی آنجا خاصه انجمن در جلوگیری از اغتشاش مساعی جمیله مبذول دارند.»
پس از اصرار مجلس، مجاهدان گیلان به اتابک اجازه دادند که از کشتی پیاده شود. اتابک به رشت و سپس به تهران رفت.
تیری که ز چلهی کمان رفت ناید به کف ای عزیز! کان رفت
همچنان که حدس زده میشد، شاه مستبد مجدداً اتابک را که دشمن قسم خوردهی مردم بود، به صدراعظمی منصوب کرد. و اتابک اعضای دولت خودش را روز سیزدهم اردیبهشت به مجلس معرفی کرد. اتابک علاوه بر صدراعظمی یا نخست وزیری، وزیرداخله هم شد. هفت وزیر دیگر، همان وزیران کابینهی قبلی بودند.
این که بازگشت اتابک مقدمه چه ماجراهای رنجباری برای مشروطه طلبان بود، میماند برای شمارهی بعد. تا آنزمان خدانگهدار شما.
ادامه دارد...
پس از اصرار مجلس، مجاهدان گیلان به اتابک اجازه دادند که از کشتی پیاده شود. اتابک به رشت و سپس به تهران رفت.
تیری که ز چلهی کمان رفت ناید به کف ای عزیز! کان رفت
همچنان که حدس زده میشد، شاه مستبد مجدداً اتابک را که دشمن قسم خوردهی مردم بود، به صدراعظمی منصوب کرد. و اتابک اعضای دولت خودش را روز سیزدهم اردیبهشت به مجلس معرفی کرد. اتابک علاوه بر صدراعظمی یا نخست وزیری، وزیرداخله هم شد. هفت وزیر دیگر، همان وزیران کابینهی قبلی بودند.
این که بازگشت اتابک مقدمه چه ماجراهای رنجباری برای مشروطه طلبان بود، میماند برای شمارهی بعد. تا آنزمان خدانگهدار شما.
ادامه دارد...
سایر قسمتهای همین مطلب: