شعرترانه ترکی که مردم تبریزمیخواندند:
یاشاسون دولت مشروطه مز هر آن یاشاسون یاشاسون مشق ایلین ملت ایران، یاشاسون.
در مطالعهی تاریخ مشروطهی ایران دیدیم که اگر چه استبداد در ابتدا عقبنشینی کرد و شاه فرمان مشروطه را امضا کرد، اما در راهی که اول آسان مینمود، مشکلها درانداخت. در این شماره هم ادامه این کشاکش رنجبار را که با خون دل آزادیخواهان گام به گام به پیش میرفت دنبال میکنیم.
هر سنگی که آزادیخواهان، با همت و فداکاری از سر راه کنار زدند، استبداد سنگی و سدی دیگر میانداخت. اینچنین بود که بتدریج، پردهها کنار زده شد و ریاکاران مرتجع هم به یاری استبداد آستینها را بالا زدند. سرانجام استبداد در یک پاتک دیگر، مهرهی کهنهکار استبداد و استعمار، یعنی اتابک را به ایران برگرداند. و مجلسیان سازشکار مجلس هم از مجاهدان گیلان خواستند که سد راه اتابک برای ورود به ایران نشوند.
اکنون ببینیم این جبهه متحد و تقویت شده ضدمردمی، چه بازیهایی در پرده داشت.
جبهه استبداد و ارتجاع قویتر میشود
بعد از آمدن اتابک و گستاختر شدن محمدعلی شاه در سرکوبی مشروطه و مجلس، صفبندیها مشخصتر شد، دودوزهبازان و دل به دوجایانی نظیر سعدالدوله که لقب ابوالمله یعنی پدر ملت گرفته بود و یا ارشدالدوله، که رئیس انجمن مرکزی تهران بود، در صف حامیان دربار جا گرفتند.
شیخ فضلالله نوری هم که بهعنوان عامل شاه و دربار و طرفدار روسیه شناخته میشد، تا پیش از آمدن اتابک با جنبش همراهیهایی نشان میداد، حالا بهطور آشکار صف خود را از آنها جدا کرد و علناً به دربار پیوست.
ارتجاع هم به تبعیت از استعمار سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را در پیش گرفت.
جبهه متحد شده و قوی شده استبداد، یعنی محمد علیشاه و اتابک به این نتیجه رسیدند که بهترین راه سرکوبی جنبش، استفاده از فتنهانگیزی ارتجاع است. استبداد علم مشروعه خواهی را که پیش از این کاری از پیش نبرده بود مجدداً بلند کرد و آخوندهای مرتجع را به سینهزنی زیر آن واداشت.
البته اگر مقاومت مجاهدان تبریز سد راه نمیشد این نقشهی شوم به نتیجه میرسید. ولی شور گسترش آزادیخواهی در تبریز که از نیروی مردمی و پشتوانهی مجاهدان مسلح نیز برخوردار بود، تعادلقوا را به سود جنبش به هم زد.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۳۱۹: «تبریزیان، اتابک و محمدعلیمیرزا را در یک کوششی برای برانداختن مشروطه دانسته و در پشت سر آن ملایان، دست دربار را در تکان مییافتند»
بار دیگر، تحصن تبریز
بیداران تبریز که درجه دشمنی محمدعلی شاه و اتابک را با جنبش آزادیخواهانهی مشروطه بهخوبی میدانستند، و از آنجا که وجود قانون را عامل موثری در جلوگیری از بازگشت استبداد میدانستند پیشاپیش برای تسریع مجلس در ترمیم قانون اساسی دست بهکار شده بودند و پیگیری میکردند که چرا تابهحال متمم قانون اساسی در مجلس تصویب نشده آنها همچنین از آنجا که محمدعلیشاه را عامل تصویب نشدن متمم قانون میدانستند، تلگرامی به خود شاه نیز فرستاده بودند.
موضوع متمم قانون اساسی، دعوای اصلی آزادیخواهان با استبداد و ارتجاع بود. و آن بحث این بود که آزادیخواهان که کانون آن تبریز بود میگفتند مشروطه بودن نظام وقتی محقق میشود که منشأ و مبدأ و تأیید کننده قوانین ملس نمایندگان مردم باشد. ولی از یک طرف استبداد نمیخواست به تمامیت مشروطه و سپردن ارادهی مردم تن بدهد، چون زیراب قدرت شاه زده میشد. و از طرف دیگر ملایان هم که به نوعی بر مردم حکومت میکردند، نمیخواستند این رأی نمایندگان توده منشأ همه چیز باشد. و البته این دسته، حرفشان را در قالب اسلامی بودن و تطبیق آن با شرع میزدند.
از آنجا که استبداد به این خواسته پاسخی نمیداد، و گام به گام در پی فتنهی جدیدی برمیآمد، روز ۲۱اردیبهشت، آزادیخواهان تبریز در تلگراف خانه متحصن شدند.
بازار در پشتیبانی از انجمن، بسته شد.
یاشاسون دولت مشروطه مز هر آن یاشاسون یاشاسون مشق ایلین ملت ایران، یاشاسون.
در مطالعهی تاریخ مشروطهی ایران دیدیم که اگر چه استبداد در ابتدا عقبنشینی کرد و شاه فرمان مشروطه را امضا کرد، اما در راهی که اول آسان مینمود، مشکلها درانداخت. در این شماره هم ادامه این کشاکش رنجبار را که با خون دل آزادیخواهان گام به گام به پیش میرفت دنبال میکنیم.
هر سنگی که آزادیخواهان، با همت و فداکاری از سر راه کنار زدند، استبداد سنگی و سدی دیگر میانداخت. اینچنین بود که بتدریج، پردهها کنار زده شد و ریاکاران مرتجع هم به یاری استبداد آستینها را بالا زدند. سرانجام استبداد در یک پاتک دیگر، مهرهی کهنهکار استبداد و استعمار، یعنی اتابک را به ایران برگرداند. و مجلسیان سازشکار مجلس هم از مجاهدان گیلان خواستند که سد راه اتابک برای ورود به ایران نشوند.
اکنون ببینیم این جبهه متحد و تقویت شده ضدمردمی، چه بازیهایی در پرده داشت.
جبهه استبداد و ارتجاع قویتر میشود
بعد از آمدن اتابک و گستاختر شدن محمدعلی شاه در سرکوبی مشروطه و مجلس، صفبندیها مشخصتر شد، دودوزهبازان و دل به دوجایانی نظیر سعدالدوله که لقب ابوالمله یعنی پدر ملت گرفته بود و یا ارشدالدوله، که رئیس انجمن مرکزی تهران بود، در صف حامیان دربار جا گرفتند.
شیخ فضلالله نوری هم که بهعنوان عامل شاه و دربار و طرفدار روسیه شناخته میشد، تا پیش از آمدن اتابک با جنبش همراهیهایی نشان میداد، حالا بهطور آشکار صف خود را از آنها جدا کرد و علناً به دربار پیوست.
ارتجاع هم به تبعیت از استعمار سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را در پیش گرفت.
جبهه متحد شده و قوی شده استبداد، یعنی محمد علیشاه و اتابک به این نتیجه رسیدند که بهترین راه سرکوبی جنبش، استفاده از فتنهانگیزی ارتجاع است. استبداد علم مشروعه خواهی را که پیش از این کاری از پیش نبرده بود مجدداً بلند کرد و آخوندهای مرتجع را به سینهزنی زیر آن واداشت.
البته اگر مقاومت مجاهدان تبریز سد راه نمیشد این نقشهی شوم به نتیجه میرسید. ولی شور گسترش آزادیخواهی در تبریز که از نیروی مردمی و پشتوانهی مجاهدان مسلح نیز برخوردار بود، تعادلقوا را به سود جنبش به هم زد.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۳۱۹: «تبریزیان، اتابک و محمدعلیمیرزا را در یک کوششی برای برانداختن مشروطه دانسته و در پشت سر آن ملایان، دست دربار را در تکان مییافتند»
بار دیگر، تحصن تبریز
بیداران تبریز که درجه دشمنی محمدعلی شاه و اتابک را با جنبش آزادیخواهانهی مشروطه بهخوبی میدانستند، و از آنجا که وجود قانون را عامل موثری در جلوگیری از بازگشت استبداد میدانستند پیشاپیش برای تسریع مجلس در ترمیم قانون اساسی دست بهکار شده بودند و پیگیری میکردند که چرا تابهحال متمم قانون اساسی در مجلس تصویب نشده آنها همچنین از آنجا که محمدعلیشاه را عامل تصویب نشدن متمم قانون میدانستند، تلگرامی به خود شاه نیز فرستاده بودند.
موضوع متمم قانون اساسی، دعوای اصلی آزادیخواهان با استبداد و ارتجاع بود. و آن بحث این بود که آزادیخواهان که کانون آن تبریز بود میگفتند مشروطه بودن نظام وقتی محقق میشود که منشأ و مبدأ و تأیید کننده قوانین ملس نمایندگان مردم باشد. ولی از یک طرف استبداد نمیخواست به تمامیت مشروطه و سپردن ارادهی مردم تن بدهد، چون زیراب قدرت شاه زده میشد. و از طرف دیگر ملایان هم که به نوعی بر مردم حکومت میکردند، نمیخواستند این رأی نمایندگان توده منشأ همه چیز باشد. و البته این دسته، حرفشان را در قالب اسلامی بودن و تطبیق آن با شرع میزدند.
از آنجا که استبداد به این خواسته پاسخی نمیداد، و گام به گام در پی فتنهی جدیدی برمیآمد، روز ۲۱اردیبهشت، آزادیخواهان تبریز در تلگراف خانه متحصن شدند.
بازار در پشتیبانی از انجمن، بسته شد.
تلگراف انجمن تبریز به طباطبایی و بهبهانی
متن تلگراف: مادام که قانوننامه را به طرف آذربایجان حرکت ندهند، بازار و دکاکین باز نخواهد شد و از تلگرافخانه بیرون نخواهیم رفت.
در آغاز تحصن، میرزا حسن مجتهد، همدست شیخ فضلالله نوری که قبلاً آزادیخواهان او را از تبریز رانده بودند، روانهی تبریز شد. همان روز مجلس این بازگشت را مورد تأیید قرار داد و طی تلگرامی از انجمن خواست که در راه بازگشت مجتهد، مانعی به وجود نیاورند
متن تلگراف: مادام که قانوننامه را به طرف آذربایجان حرکت ندهند، بازار و دکاکین باز نخواهد شد و از تلگرافخانه بیرون نخواهیم رفت.
در آغاز تحصن، میرزا حسن مجتهد، همدست شیخ فضلالله نوری که قبلاً آزادیخواهان او را از تبریز رانده بودند، روانهی تبریز شد. همان روز مجلس این بازگشت را مورد تأیید قرار داد و طی تلگرامی از انجمن خواست که در راه بازگشت مجتهد، مانعی به وجود نیاورند
میرزا حسن مجهتد
معظم له (میرزاحسن مجتهد) را به تبریز معاودت دهند. این قسم اعراض آقای مجتهد… به کلی منافی مقصود خیرخواهان مملکت است. … اختلاف کلمه… صحیح نیست».
در تلگرام دیگری که در طباطبایی و بهبهانی و وکلای آذربایجان و شیخ فضلالله نوری آن را امضا کرده بودند، بر باز کردن بازار و به هم زدن تحصن و همچنین بر ضرورت «معاودت دادن جناب آقای مجتهد دامت برکاته، » تأکید شده بود.
تاریخ مشروطه کسروی ص ۲۹۹:
«قانونی که سعادت ابدی مملکت را تأمین خواهد کرد با این عجله و اصرار مرتب نمیشود. هیجان عمومی و بستن بازار و دکاکین، صورت لزوم ندارد. مجلس مقدس در ادای تکلیف خود بقدری ساعی و مُجِدّ است که احتیاج به این قسم اقدامات نیست مقصود از مزاحمت آقایان حجج الاسلام و علمای اعلام… القاء ضرورت معاودت دادن جناب آقای مجتهد دامت برکاته (است).
با وجود این اصرارها، بست نشینان حاضر به بازگشت مجتهد، و باز کردن بازار و برچیدن تحصن نشدند.
ثقه الاسلام که یکی از علمای مشهور و آزادیخواه تبریز بود به جمع متحصنان پیوست.
حمایت زنان از انقلاب مشروطه
زنان هم از آنها پشتیبانی کردند. همچنین از روز ۲۴اردیبهشت مردم اصفهان، رشت، ارومیه، و شیراز با بستن بازار و
تجمع در تلگرافخانه با تحصن آزادیخواهان تبریز همراهی نشان دادند.
این تک و تهاجم تبریز و آزادیخواهان بود. اما استبداد هم پاتکهای خود را شروع کرد. پاتک اول شروع یک سلسله تحریکات در نقاط کشور توسط خوانین و یاغیان محلی بود.
استبداد، پنجههای خونینش را نشان میدهد
۲۷اردیبهشت ۱۲۸۶: بیوک خان، پسر رحیم خان قرهداغی ملقب به سردار نصرت، به تحریک محمدعلیشاه، به آزار و کشتار مشروطهخواهان و نمایندگان انجمن تبریز که برای رفع قحطی نان به خرید گندم در روستاها مشغول بودند پرداخت.
کشتارها و تاراجگری پسر رحیم خان
یکی از ابزارها و عواملی که استبداد با توسل به آن جلوی جنبش مردم میایستاد، خوانین محلی بودند. آنها با پشتیبانی شاه و دربار در هر منطقهیی تعدادی یاغی مسلح را که به راهزنی و باجگیری و کشتار و تاراجگری مشغول بودند بهکار میگرفتند. این یاغیان که برخی ازآنها از سرکردههای ایلات بودند، در گذشته توسط استبداد برای سرکوبی قیامهای منطقهیی بهکار گرفته میشدند، حالا استبداد از آنها برای رویارویی با مشروطه خواهان استفاده میکرد.
مشروطه کسروی: ص ۳۱۸: «در “ازومدل“ حسین پاشا خان، گماشته رحیمخان جلو غلّه را گرفت و با فرستادگان انجمن زدوخوردی رخ داد. مردم تخمدل به فرستادگان (انجمن) یاری نموده نگذاردند آسیبی به ایشان رسد. حسین پاشا خان از پسررحیمخان یاوری خواست و او با یک دسته سوار بر سر تخمدل آمد و کسانی را کشت و دیه را تاراج کرد. کشتگان بسیار بودند. … سردستگان… دانستندکه دربار دست به خونریزی باز کرده. چنان بیباکی از پس رحیمخان جز با دستور تهران نتوانستی بود».
این سخنان در میان مردم بود که میگفتند آی ملت بازاری! آی مردم! چه نشستید! پسر رحیمخان و سوارانش دیهها را میچاپند، مردان را میکشند، دست درازی به زنان میکنند، میگوید به هر دیهی که سید و گماشته انجمن آمده، خواهیم چاپید. به شهر تبریز هم درآمده انجمن را ویران، و هرکه در آنجا باشد دست بسته به تهران خواهیم فرستاد! مگر نشنیدید که اکرامالسلطان، برادر حاجبالدوله، فراشباشی شاه، خودش از تهران به تبریز آمده، تفنگچیان زمان ولیعهدی محمدعلیمیرزا را به کشتن پیشروان آزادی برانگیخته!
این تک و تهاجم تبریز و آزادیخواهان بود. اما استبداد هم پاتکهای خود را شروع کرد. پاتک اول شروع یک سلسله تحریکات در نقاط کشور توسط خوانین و یاغیان محلی بود.
استبداد، پنجههای خونینش را نشان میدهد
۲۷اردیبهشت ۱۲۸۶: بیوک خان، پسر رحیم خان قرهداغی ملقب به سردار نصرت، به تحریک محمدعلیشاه، به آزار و کشتار مشروطهخواهان و نمایندگان انجمن تبریز که برای رفع قحطی نان به خرید گندم در روستاها مشغول بودند پرداخت.
کشتارها و تاراجگری پسر رحیم خان
یکی از ابزارها و عواملی که استبداد با توسل به آن جلوی جنبش مردم میایستاد، خوانین محلی بودند. آنها با پشتیبانی شاه و دربار در هر منطقهیی تعدادی یاغی مسلح را که به راهزنی و باجگیری و کشتار و تاراجگری مشغول بودند بهکار میگرفتند. این یاغیان که برخی ازآنها از سرکردههای ایلات بودند، در گذشته توسط استبداد برای سرکوبی قیامهای منطقهیی بهکار گرفته میشدند، حالا استبداد از آنها برای رویارویی با مشروطه خواهان استفاده میکرد.
مشروطه کسروی: ص ۳۱۸: «در “ازومدل“ حسین پاشا خان، گماشته رحیمخان جلو غلّه را گرفت و با فرستادگان انجمن زدوخوردی رخ داد. مردم تخمدل به فرستادگان (انجمن) یاری نموده نگذاردند آسیبی به ایشان رسد. حسین پاشا خان از پسررحیمخان یاوری خواست و او با یک دسته سوار بر سر تخمدل آمد و کسانی را کشت و دیه را تاراج کرد. کشتگان بسیار بودند. … سردستگان… دانستندکه دربار دست به خونریزی باز کرده. چنان بیباکی از پس رحیمخان جز با دستور تهران نتوانستی بود».
این سخنان در میان مردم بود که میگفتند آی ملت بازاری! آی مردم! چه نشستید! پسر رحیمخان و سوارانش دیهها را میچاپند، مردان را میکشند، دست درازی به زنان میکنند، میگوید به هر دیهی که سید و گماشته انجمن آمده، خواهیم چاپید. به شهر تبریز هم درآمده انجمن را ویران، و هرکه در آنجا باشد دست بسته به تهران خواهیم فرستاد! مگر نشنیدید که اکرامالسلطان، برادر حاجبالدوله، فراشباشی شاه، خودش از تهران به تبریز آمده، تفنگچیان زمان ولیعهدی محمدعلیمیرزا را به کشتن پیشروان آزادی برانگیخته!
ماجرا این بود که مجاهدان یکی از گماشتههای اکرامالسلطان را گرفته بازپرسی
کرده بودند و معلوم شده بود که از طرف شاه آمدهاند و به هر تفنگچی یک تفنگ آلمانی
و صدفشنگ و بیست اشرفی پول دادهاند تا سران انجمن را بکشند.
این خبر هم در میان مردم پیچیده بود که یک مجاهد شیردل، به اسم ستارخان رفته به باباباغی که اکرامالسلطان را دستگیر کند و به شهر بیاورد!
کم کم معلوم شد که سران انجمن تبریز، با دوراندیشی همین چیزها را پیشبینی کرده بودند، که ضرورت آمادگی نظامی و مسلح شدن مردم برای دفاع از آزادی را زمینه چینی کردند.
اما قتل و غارتی که پسر رحیم خان بهراه انداخت، و پافشاریهای دربار در جلوگیری از تصویب متمم قانون اساسی، بر مردم اثر معکوس گذاشت. بهنحوی که پشتیبانی مردم از متحصنان بیشتر شد بهطوریکه در روز ۳۰اردیبهشت، جمعیت متحصن در تلگرافخانهی تبریز به مرز ۲۰هزار نفر رسید.
تهران به پشتیبانی برمیخیزد
روز سوم خرداد پنج هزار تن از مردم تهران در پشتیبانی از تبریز، و ابراز تنفر از کشتار پسر رحیمخان، در میدان بهارستان جمع شدند. نمایندگان مجلس از این کشتارها که تا آن روز به ۲۵۰نفر رسیده بود بسیار برانگیخته بودند و بسیاری از ناظران نیز در اجلاس مجلس، در هنگام شنیدن این داستان میگریستند.
مجلس چهار نماینده را با سه خواست نزد محمدعلیشاه به دربار فرستاد.
یکم، زندانی کردن رحیم خان و انفصال از کارهای دولتی، و دوم برکناری پسرش از کارهای دولتی و دلجویی از مردم تبریز. ولی محمدعلیشاه حاضر نشد رحیم خان را که در دربار زندگی میکرد زندانی کند.
فردای آن روز میدان بهارستان و مدرسه سپهسالار از جمعیت مردم خشمگین پر شد.
حدود ۵۰۰تن از زنان نیز در جلوی مجلس جمع شدند. سخنگویان در گوشه و کنار میدان و مدرسه سخنرانی میکردند. سخنرانان ضدیتهای محمدعلیشاه با مشروطه را محکوم میکردند. پیوستن تهران به خیزش تبریز، محمدعلیشاه را به تسلیم واداشت.
روز ۵خرداد به دستور محمدعلیشاه، رحیم خان را در عدلیه به زنجیر کشیدند. مردم دستهدسته به تماشای وی به عدلیه میرفتند.
مردم به او فحش میدادند.
این خبر هم در میان مردم پیچیده بود که یک مجاهد شیردل، به اسم ستارخان رفته به باباباغی که اکرامالسلطان را دستگیر کند و به شهر بیاورد!
کم کم معلوم شد که سران انجمن تبریز، با دوراندیشی همین چیزها را پیشبینی کرده بودند، که ضرورت آمادگی نظامی و مسلح شدن مردم برای دفاع از آزادی را زمینه چینی کردند.
اما قتل و غارتی که پسر رحیم خان بهراه انداخت، و پافشاریهای دربار در جلوگیری از تصویب متمم قانون اساسی، بر مردم اثر معکوس گذاشت. بهنحوی که پشتیبانی مردم از متحصنان بیشتر شد بهطوریکه در روز ۳۰اردیبهشت، جمعیت متحصن در تلگرافخانهی تبریز به مرز ۲۰هزار نفر رسید.
تهران به پشتیبانی برمیخیزد
روز سوم خرداد پنج هزار تن از مردم تهران در پشتیبانی از تبریز، و ابراز تنفر از کشتار پسر رحیمخان، در میدان بهارستان جمع شدند. نمایندگان مجلس از این کشتارها که تا آن روز به ۲۵۰نفر رسیده بود بسیار برانگیخته بودند و بسیاری از ناظران نیز در اجلاس مجلس، در هنگام شنیدن این داستان میگریستند.
مجلس چهار نماینده را با سه خواست نزد محمدعلیشاه به دربار فرستاد.
یکم، زندانی کردن رحیم خان و انفصال از کارهای دولتی، و دوم برکناری پسرش از کارهای دولتی و دلجویی از مردم تبریز. ولی محمدعلیشاه حاضر نشد رحیم خان را که در دربار زندگی میکرد زندانی کند.
فردای آن روز میدان بهارستان و مدرسه سپهسالار از جمعیت مردم خشمگین پر شد.
حدود ۵۰۰تن از زنان نیز در جلوی مجلس جمع شدند. سخنگویان در گوشه و کنار میدان و مدرسه سخنرانی میکردند. سخنرانان ضدیتهای محمدعلیشاه با مشروطه را محکوم میکردند. پیوستن تهران به خیزش تبریز، محمدعلیشاه را به تسلیم واداشت.
روز ۵خرداد به دستور محمدعلیشاه، رحیم خان را در عدلیه به زنجیر کشیدند. مردم دستهدسته به تماشای وی به عدلیه میرفتند.
مردم به او فحش میدادند.
بروز خشم تبریز
اما مردم تبریز از تحصن خودشان دست برنداشتند. چرا که خوی استبدادطلب محمدعلیشاه را میشناختند.
در همان روزها قحطی نان درتبریز بیداد میکرد.
مشروطه کسروی: ص ۳۵۴: در این روزها سختی نان یک دسته از زنها را نیز به میان شورشیان میکشانید. امروز این دسته انبوهتر از دیگر روزها میبودند.»
یکی از زنان محروم و خشمگین تبریز در جریان شورش نان حاج قاسم اردبیلی زمیندار و انباردار محتکر گندم را شناخته با خشم او را مورد شماتت قرارداد.
مشروطه کسروی: ص ۳۵۴: «زنی یک تکه نان سیاهی را که در دست میداشت به حاجی نشان داده زبان به دشنام و نفرین باز کرد و به این بس نکرده دست بلند گردانیده چکی به پشت گردن او نواخت. همین که دست این زن بلند گردید دیگران بر سر حاجی ریخته بیباکانه مشت و لگد و پشت گردنی بسیار زدند».
خشم زنان و نفرت مردم از مرتجع محتکر بقدری بود که با وجود آن که سران تحصن او را از دست جمعیت رهایی دادند ولی مردم دست از او برنداشتند و سیل خشمگین مردم او را به هلاکت رساندند.
اتابک بیکار ننشسته بود:
در همین روزهای خردادماه سال ۱۲۸۶ یکی دیگر از خوانین وابسته به دربار به نام اقبالالسلطنه در ماکو و دهات اطراف آن به دستور دربار بنای آزار و کشتار و چپاول را گذاشت. چندی بعد در روز ۳۰مرداد تلگراف اتابک به اقبالالسلطنه به دست مجاهدان تبریز افتاد. و روشن شد که به دستور اتابک دست به آن فجایع زده است.
این کارها، مردم را به پایداری بیشتر و به پیروی از سران انجمن تبریز میراند.
سران جنبش در تبریز بر پایداری خود در تحصن تلگرافخانه ادامه دادند، و تصمیم گرفتند تا گرفتن قول از سران تهران برای گذراندن هرچه سریعتر متمم قانون اساسی از مجلس از تحصن دست نکشند.
پاتک دوم استبداد
اتابک و دربار با پیش انداختن ارتجاع و نمایندهی اصلی آن یعنی شیخ فضلالله نوری پاتک خود را انجام دادند. شیخ فضلالله نوری، در پیشبرد توطئه شاه و دربار، اصلی را نوشته منتشر کرد که به اصل شیخ فضلالله نوری معروف شد.
اصل شیخ فضلالله نوری
تاریخ مشروطه ص ۳۱۷: «… تشخیص مواد موافقت و مخالفت قوانین موضوعهی مجلس شورای ملی با قواعد اسلامیه در عهدهی علمای اعلام ادامالله برکات وجودم بوده و هست لذا مقرر است در هر عصری از اعصار انجمنی از تراز اول مجتهدین و فقهاء متدینین تشکیل شود که قوانین موضوعهی ملس را قبل از تأسیس در آن انجمن علمی بهدقت ملاحظه و مذاکره نمایند. اگر آنچه وضع شده مخالف با احکام شرعیه باشد عنوان قانونیت پیدانخواهد کرد…»
اتابک با شناختی که از مجلسیان تهران داشت، میدانست که مجلس آن قاطعیت را ندارد که در برابر شیخ فضلالله و سایر ملایان که چماق تکفیر هم در اختیار داشتند قرار بگیرد و از متمم قانون اساسی آنطور که تبریزیان و آزادیخواهان ترقیخواه میخواهند دفاع کند. اگر چه کمیسیونی در مجلس برای ترمیم قانون اساسی به وجود آمده بود اما این کمیسیون از ترس مراجع دین، هر مادهای را که مطرح میکرد، طی نشستهایی در مجلس، از نظر طباطبایی و بهبهانی و شیخ فضلالله نوری میگذراند.
اصل پیشنهادی نوری در نشست بیستم خرداد در مجلس مطرح شد. در همین حال زمینهسازیهایی توسط دربار و نوری صورت گرفته بود و تعدادی طلبه و گروهی از اوباش طرفدار نوری در بیرون مجلس تجمع کرده بودند تا رعب و وحشت ایجاد کنند. مجلس که مرعوب استبداد و ارتجاع بود این اصل را پذیرفت.
تصویب این اصل یک پیروزی بزرگ برای استبداد و ارتجاع بود. چرا که این اصل، مطلقیت مشروطه و رأی مردم را از بین میبرد. و با سوءاستفاده از دین، سلطه مرتجعان همدست دربار و شاه و استثمار را بر سرنوشت مردم ممکن میکرد.
انجمن ملی تبریز وآزادیخواهان آذربایجان، مخالف اصل پیشنهادی نوری بودند. همچنین وقتی اصل نوری را روزنامه صبح صادق در تهران چاپ کرد، مردم به ادارهی روزنامه ریخته، همهی نسخههای چاپ شده را پاره کردند. ولی سران جنبش تهران با آن موافقت کرده بودند.
رویارویی مشروعه و مشروطه
به این ترتیب، شاه و دربار با بهکار گیری ملایان مرتجعی چون شیخ فضلالله نوری، میرزاحسن مجتهد، میرهاشم دوچی، و دیگر آخوندهای وابسته به دربار، توطئه خود علیه مشروطه را راه انداخته، و تهاجم خود به آزادیخواهان را آغاز کردند.
اولین توطئه این بود روز ۳۰ و ۳۱ اردیبهشت نیروهای نظامی دولتی در تهران و تبریز به کمک مشروعهخواهان با تهاجمی همزمان به مجلس، انجمن تبریز و انجمنهای تهران و شهرستانها بتازند و نهال مشروطه را بخشکانند.
ولی این طرح در روز مقرر بهعلت تحصن تبریز و آمادگی مردم برای مقابله با توطئه، عملی نشد.
مشروطه کسروی: ص ۳۲۶:
«فردا چون این داستان پراکنده گردید شور و تکان در شهر بیشتر شد و خشمها فزونی گرفت. درتلگرافخانه و توپخانه امروز انبوهی بسیار بیشتر گردیده و شور و خروش فزونی یافت»
روز ۲۹خرداد عوامل شیخ فضلالله نوری در حمایت نیروهای دولتی، در مسجد جمعهی تهران چادری برپا کردند و به بهانهی سالگشت وفات حضرت فاطمه علیهاسلام، سخنرانیهایی علیه مشروطه و مجلس را شروع کردند
مشروطه کسروی: ص ۳۷۳: حاجی شیخ فضلالله و همدستان او، که این زمان گروهی میبودند واز دولت پول میگرفتند، از راه خود برنگشتند. گذشته از شیخ فضلالله و ملا محمد آملی، حاجی میرزالطفالله روضهخوان در منبر بدگویی از مشروطه میکرد.»
این مرکز فتنه، همانروز با هجوم چند هزارتن از اعضای انجمنهای تهران برچیده شد. آزادیخواهان تهران همچون تبریز در محلات مختلف انجمنهای محلی برپا کرده بودند و از مجلس و مشروطه جانبداری میکردند.
روزنامه حبلالمتین: «یکی از مستخدمین استبداد بانگ برآورد که ما را جز روضهخوانی قصدی نیست. ملت او را گرفته تفتیش کرده چند حربه از ششلول و قمه همراه او دیدند. گفتند: ای غدار شقی! هیچ تاکنون در مجلس روضهخوانی استعمال اسلحه معمول و متداول بوده؟!»
حبلالمتین: فدایی ملت و جان نثار وطن، ادیب کرمانی در این روز خدمات شایانی نمود که به صدها سال از خاطرهها نخواهد رفت. (عکس ادیب کرمانی در ص ۳۷۴)
اعضای انجمنها حتی قصد داشتند به خانهی شیخ فضلالله نوری که کانون و سردمدار این فتنه بود و همینطور به خانههای عوامل فتنهی مشروعه خواهی حمله کنند و آنها را از تهران بیرون کنند. اما طباطبایی طی سخنانی آنها را آرام کرد.
مشروطه کسروی: ص ۳۲۵:
طباطبایی گفت: «حاجی شیخ فضلالله با من پیمان بسته که دیگر دشمنی با مشروطه نکند و مردم را بر سر خود گرد نیاوررد و همین را نوشته و به من سپرده.»
طباطبایی در همانجا نوشتهای به مردم داد که در آن متعهد شده بود که در صورت مخالفت نوری با مشروطه او را از شهر اخراج کنند.»
استمرار فتنهی مشروعه: بست نشینی در شاهعبدالعظیم
شب ۲۹خرداد شیخ فضلالله نوری و حدود ۵۰۰تن از آخوندهای درباری و اوباش طرفدار مشروعه، به شاهعبدالعظیم رفته و در آنجا بست نشستند.
میدانیم که مخارج بست نشنیهای مشروطه را بازرگانان تأمین میکردند. اما مخارج این بست نشینی مشروعه را چه کسی تأمین میکرد؟
مخارج بست نشینان را اتابک امینالسلطان تأمین میکرد و تلگرافهای آنها را به تلگرافخانه به دستور امینالسلطان، بهطور رایگان مخابره میکردند.
روز سوم تیر یکی از آخوندهای سرشناس مشروعه خواه بهنام ملا محمد آملی طی تلگرامی به علمای نجف اعلام کرد که همهی علمای تهران به جز دو تن در عبدالعظیم متحصن شدهاند و مخالفت خود را با مشروطه ابراز داشتهاند. روز هفتم تیر باز در تلگرامی که به ۱۴شهر ایران مخابره کردند و زیر آن را نوری، سیداحمد طباطبایی (برادر سیدمحمد طباطبایی) و چند مرتجع دیگر امضا کرده بودند همین موضوع را عنوان کردند.
اگر ملاهای مرتجع نبودند استبداد نمیتوانست فتنههایش علیه مشروطه را پیش ببرد. همچنین نقش سازشکارانهی طباطبایی و بهبهانی که بهتدریج به سد جنبش تودهها تبدیل میشدند، در جریتر شدن استبداد و مشروعه خواهان تاثیر داشت..
شب جمعه ۱۲تیر طباطبایی و بهبهانی به شاهعبدالعظیم رفتند و با شیخ فضلالله نوری و دیگر سران متحصن برای ختم غائله صحبت کردند ولی آنها نپذیرفتند. پس از این دیدار، مجلس در تلگرامی که به همهی شهرها فرستاد عمل نوری و همدستان او را محکوم کرد.
این تلگرام در بیتاثیر کردن تلگرامهای مشروعهخواهان در شهرها مؤثر بود. بست نشینان مرتجع در روزنامهای که لایحه مینامیدند اعتقادات خود را بیان میکردند و درهمانجا با شیادی و دجالگری هر افترا و تهمتی را به مشروطه طلبان میبستند.
کافر و بابی وخنزیر و…
آخوندهای مشروعه خواه مدافع فئودالیسم بودند. و بر عکس ملایان وابسته به بازار و بورژوازی نوپا که درصدد ایجاد فضای مساعد برای تجار و باز کردن راه رشد سرمایهداری تجاری بودند، و از سازوکارهای آن مثل پارلمان دفاع میکردند، آخوندهای مشروعه خواه با هرگونه تغییر و ترقی و پیشرفت مخالفت میکردند.
با ایجاد مدارس جدید، با روزنامه خواندن، با فعالیت اجتماعی زنان، با آزادی اعم از آزادی قلم، بیان، اجتماعات، و مطبوعات، با ایجادکارخانه، راهسازی، با مساوات، و برابری مخالفت میکردند. چرا که این چیزها بنیاد نظام مطلوب را که بر جهل توده استوار بود میزد.
شیخ فضلالله نوری میگفت:
«الان از کثرت انس روزنامهها، ادراک و شعور شما تغییر کرده و رغبت به معاشرت فرنگیان و فرنگیمآبان و طبیعیان و لامذهبان پیدا کردهاید» … «وای بر شما مسلمانان که خواندن این روزنامهها را مایهی ترقیات و ادراک خود دانستهاید و مخارج زن و بچهی خود را صرف آنها کردهاید که از اهل اسلام و علما برائت کنید به درجهای که گویا هرگز با ایشان هم کشی نبودهاید»
از گفتههای فضلالله نوری بهخوبی روشن میشود که او از تعطیل شدن بساط دجالگری مرتجعان به اسم دین، میسوخت:
شیخ فضلالله نوری: «مجالس روضهخوانی و تکایای عزاداری و اهتمام مردم در این عبادات که از شعائر بزرگ شیعهخانه است نزدیک به نصف به تعطیل بگذارد و متروک شود!»
شیخ فضلالله نوری از هیچ دشنام و هتاکی علیه مشروطه خواهان فروگذار نمیکرد. او آنان را بابی، مروج فساد، بهیمه، و خنزیر مینامید و ناسزاهای بسیار نثار آنان میکرد.
سررشته جریان مشروعه، خود محمدعلیشاه و امینالسلطان بودند. از آنجا که چهرهی استبداد دیگر رنگی نداشت، آنها به مرتجعان درباری متوسل شدند که زیرپردهی دین، مخالفت با آزادیخواهی را پیش ببرند. اما انگیزهی اصلی، نگهداشتن دستگاه فئودالی برای چپاول تودهها بود.
تاریخ مشروطه کسروی: این مرد (فضلالله نوری) از یکسو به شکوه و آرایش زندگی و به نام و آوازه دلبستگی بسیار میداشت، و اسب و کالسکه بسیج کرده همیشه با دستگاه اعیانی میزیست. توده و کشور و اینگونه چیزها نزد او ارجی نمیداشت... . حاجی میرزا حسن مجتهد، زمیندار و محتکر بود و دویست پارچه آبادی داشت. میرهاشم دوچی، حاجی خمامی و بسیاری از ملایان که رشتهی سودجوییهای خود را نزدیک به گسیختن میدیدند چارهای جز همراهی با دربار را کوشیدن به برانداختن بنیاد مشروطه نمیشناختند.»
یکی دیگر از ملایان مرتجع، که از مشروعه پشتیبانی میکرد از مراجع نجف بود و سیدکاظم یزدی نام داشت.
مشروطه کسروی: «او جز سود خود را نمیجست و جز در پی دستگاه آیتاللهی نمیبود، و توده و کشور و این چیزها درنزد او ارج نمیداشت».
اما مردم تبریز از تحصن خودشان دست برنداشتند. چرا که خوی استبدادطلب محمدعلیشاه را میشناختند.
در همان روزها قحطی نان درتبریز بیداد میکرد.
مشروطه کسروی: ص ۳۵۴: در این روزها سختی نان یک دسته از زنها را نیز به میان شورشیان میکشانید. امروز این دسته انبوهتر از دیگر روزها میبودند.»
یکی از زنان محروم و خشمگین تبریز در جریان شورش نان حاج قاسم اردبیلی زمیندار و انباردار محتکر گندم را شناخته با خشم او را مورد شماتت قرارداد.
مشروطه کسروی: ص ۳۵۴: «زنی یک تکه نان سیاهی را که در دست میداشت به حاجی نشان داده زبان به دشنام و نفرین باز کرد و به این بس نکرده دست بلند گردانیده چکی به پشت گردن او نواخت. همین که دست این زن بلند گردید دیگران بر سر حاجی ریخته بیباکانه مشت و لگد و پشت گردنی بسیار زدند».
خشم زنان و نفرت مردم از مرتجع محتکر بقدری بود که با وجود آن که سران تحصن او را از دست جمعیت رهایی دادند ولی مردم دست از او برنداشتند و سیل خشمگین مردم او را به هلاکت رساندند.
اتابک بیکار ننشسته بود:
در همین روزهای خردادماه سال ۱۲۸۶ یکی دیگر از خوانین وابسته به دربار به نام اقبالالسلطنه در ماکو و دهات اطراف آن به دستور دربار بنای آزار و کشتار و چپاول را گذاشت. چندی بعد در روز ۳۰مرداد تلگراف اتابک به اقبالالسلطنه به دست مجاهدان تبریز افتاد. و روشن شد که به دستور اتابک دست به آن فجایع زده است.
این کارها، مردم را به پایداری بیشتر و به پیروی از سران انجمن تبریز میراند.
سران جنبش در تبریز بر پایداری خود در تحصن تلگرافخانه ادامه دادند، و تصمیم گرفتند تا گرفتن قول از سران تهران برای گذراندن هرچه سریعتر متمم قانون اساسی از مجلس از تحصن دست نکشند.
پاتک دوم استبداد
اتابک و دربار با پیش انداختن ارتجاع و نمایندهی اصلی آن یعنی شیخ فضلالله نوری پاتک خود را انجام دادند. شیخ فضلالله نوری، در پیشبرد توطئه شاه و دربار، اصلی را نوشته منتشر کرد که به اصل شیخ فضلالله نوری معروف شد.
اصل شیخ فضلالله نوری
تاریخ مشروطه ص ۳۱۷: «… تشخیص مواد موافقت و مخالفت قوانین موضوعهی مجلس شورای ملی با قواعد اسلامیه در عهدهی علمای اعلام ادامالله برکات وجودم بوده و هست لذا مقرر است در هر عصری از اعصار انجمنی از تراز اول مجتهدین و فقهاء متدینین تشکیل شود که قوانین موضوعهی ملس را قبل از تأسیس در آن انجمن علمی بهدقت ملاحظه و مذاکره نمایند. اگر آنچه وضع شده مخالف با احکام شرعیه باشد عنوان قانونیت پیدانخواهد کرد…»
اتابک با شناختی که از مجلسیان تهران داشت، میدانست که مجلس آن قاطعیت را ندارد که در برابر شیخ فضلالله و سایر ملایان که چماق تکفیر هم در اختیار داشتند قرار بگیرد و از متمم قانون اساسی آنطور که تبریزیان و آزادیخواهان ترقیخواه میخواهند دفاع کند. اگر چه کمیسیونی در مجلس برای ترمیم قانون اساسی به وجود آمده بود اما این کمیسیون از ترس مراجع دین، هر مادهای را که مطرح میکرد، طی نشستهایی در مجلس، از نظر طباطبایی و بهبهانی و شیخ فضلالله نوری میگذراند.
اصل پیشنهادی نوری در نشست بیستم خرداد در مجلس مطرح شد. در همین حال زمینهسازیهایی توسط دربار و نوری صورت گرفته بود و تعدادی طلبه و گروهی از اوباش طرفدار نوری در بیرون مجلس تجمع کرده بودند تا رعب و وحشت ایجاد کنند. مجلس که مرعوب استبداد و ارتجاع بود این اصل را پذیرفت.
تصویب این اصل یک پیروزی بزرگ برای استبداد و ارتجاع بود. چرا که این اصل، مطلقیت مشروطه و رأی مردم را از بین میبرد. و با سوءاستفاده از دین، سلطه مرتجعان همدست دربار و شاه و استثمار را بر سرنوشت مردم ممکن میکرد.
انجمن ملی تبریز وآزادیخواهان آذربایجان، مخالف اصل پیشنهادی نوری بودند. همچنین وقتی اصل نوری را روزنامه صبح صادق در تهران چاپ کرد، مردم به ادارهی روزنامه ریخته، همهی نسخههای چاپ شده را پاره کردند. ولی سران جنبش تهران با آن موافقت کرده بودند.
رویارویی مشروعه و مشروطه
به این ترتیب، شاه و دربار با بهکار گیری ملایان مرتجعی چون شیخ فضلالله نوری، میرزاحسن مجتهد، میرهاشم دوچی، و دیگر آخوندهای وابسته به دربار، توطئه خود علیه مشروطه را راه انداخته، و تهاجم خود به آزادیخواهان را آغاز کردند.
اولین توطئه این بود روز ۳۰ و ۳۱ اردیبهشت نیروهای نظامی دولتی در تهران و تبریز به کمک مشروعهخواهان با تهاجمی همزمان به مجلس، انجمن تبریز و انجمنهای تهران و شهرستانها بتازند و نهال مشروطه را بخشکانند.
ولی این طرح در روز مقرر بهعلت تحصن تبریز و آمادگی مردم برای مقابله با توطئه، عملی نشد.
مشروطه کسروی: ص ۳۲۶:
«فردا چون این داستان پراکنده گردید شور و تکان در شهر بیشتر شد و خشمها فزونی گرفت. درتلگرافخانه و توپخانه امروز انبوهی بسیار بیشتر گردیده و شور و خروش فزونی یافت»
روز ۲۹خرداد عوامل شیخ فضلالله نوری در حمایت نیروهای دولتی، در مسجد جمعهی تهران چادری برپا کردند و به بهانهی سالگشت وفات حضرت فاطمه علیهاسلام، سخنرانیهایی علیه مشروطه و مجلس را شروع کردند
مشروطه کسروی: ص ۳۷۳: حاجی شیخ فضلالله و همدستان او، که این زمان گروهی میبودند واز دولت پول میگرفتند، از راه خود برنگشتند. گذشته از شیخ فضلالله و ملا محمد آملی، حاجی میرزالطفالله روضهخوان در منبر بدگویی از مشروطه میکرد.»
این مرکز فتنه، همانروز با هجوم چند هزارتن از اعضای انجمنهای تهران برچیده شد. آزادیخواهان تهران همچون تبریز در محلات مختلف انجمنهای محلی برپا کرده بودند و از مجلس و مشروطه جانبداری میکردند.
روزنامه حبلالمتین: «یکی از مستخدمین استبداد بانگ برآورد که ما را جز روضهخوانی قصدی نیست. ملت او را گرفته تفتیش کرده چند حربه از ششلول و قمه همراه او دیدند. گفتند: ای غدار شقی! هیچ تاکنون در مجلس روضهخوانی استعمال اسلحه معمول و متداول بوده؟!»
حبلالمتین: فدایی ملت و جان نثار وطن، ادیب کرمانی در این روز خدمات شایانی نمود که به صدها سال از خاطرهها نخواهد رفت. (عکس ادیب کرمانی در ص ۳۷۴)
اعضای انجمنها حتی قصد داشتند به خانهی شیخ فضلالله نوری که کانون و سردمدار این فتنه بود و همینطور به خانههای عوامل فتنهی مشروعه خواهی حمله کنند و آنها را از تهران بیرون کنند. اما طباطبایی طی سخنانی آنها را آرام کرد.
مشروطه کسروی: ص ۳۲۵:
طباطبایی گفت: «حاجی شیخ فضلالله با من پیمان بسته که دیگر دشمنی با مشروطه نکند و مردم را بر سر خود گرد نیاوررد و همین را نوشته و به من سپرده.»
طباطبایی در همانجا نوشتهای به مردم داد که در آن متعهد شده بود که در صورت مخالفت نوری با مشروطه او را از شهر اخراج کنند.»
استمرار فتنهی مشروعه: بست نشینی در شاهعبدالعظیم
شب ۲۹خرداد شیخ فضلالله نوری و حدود ۵۰۰تن از آخوندهای درباری و اوباش طرفدار مشروعه، به شاهعبدالعظیم رفته و در آنجا بست نشستند.
میدانیم که مخارج بست نشنیهای مشروطه را بازرگانان تأمین میکردند. اما مخارج این بست نشینی مشروعه را چه کسی تأمین میکرد؟
مخارج بست نشینان را اتابک امینالسلطان تأمین میکرد و تلگرافهای آنها را به تلگرافخانه به دستور امینالسلطان، بهطور رایگان مخابره میکردند.
روز سوم تیر یکی از آخوندهای سرشناس مشروعه خواه بهنام ملا محمد آملی طی تلگرامی به علمای نجف اعلام کرد که همهی علمای تهران به جز دو تن در عبدالعظیم متحصن شدهاند و مخالفت خود را با مشروطه ابراز داشتهاند. روز هفتم تیر باز در تلگرامی که به ۱۴شهر ایران مخابره کردند و زیر آن را نوری، سیداحمد طباطبایی (برادر سیدمحمد طباطبایی) و چند مرتجع دیگر امضا کرده بودند همین موضوع را عنوان کردند.
اگر ملاهای مرتجع نبودند استبداد نمیتوانست فتنههایش علیه مشروطه را پیش ببرد. همچنین نقش سازشکارانهی طباطبایی و بهبهانی که بهتدریج به سد جنبش تودهها تبدیل میشدند، در جریتر شدن استبداد و مشروعه خواهان تاثیر داشت..
شب جمعه ۱۲تیر طباطبایی و بهبهانی به شاهعبدالعظیم رفتند و با شیخ فضلالله نوری و دیگر سران متحصن برای ختم غائله صحبت کردند ولی آنها نپذیرفتند. پس از این دیدار، مجلس در تلگرامی که به همهی شهرها فرستاد عمل نوری و همدستان او را محکوم کرد.
این تلگرام در بیتاثیر کردن تلگرامهای مشروعهخواهان در شهرها مؤثر بود. بست نشینان مرتجع در روزنامهای که لایحه مینامیدند اعتقادات خود را بیان میکردند و درهمانجا با شیادی و دجالگری هر افترا و تهمتی را به مشروطه طلبان میبستند.
کافر و بابی وخنزیر و…
آخوندهای مشروعه خواه مدافع فئودالیسم بودند. و بر عکس ملایان وابسته به بازار و بورژوازی نوپا که درصدد ایجاد فضای مساعد برای تجار و باز کردن راه رشد سرمایهداری تجاری بودند، و از سازوکارهای آن مثل پارلمان دفاع میکردند، آخوندهای مشروعه خواه با هرگونه تغییر و ترقی و پیشرفت مخالفت میکردند.
با ایجاد مدارس جدید، با روزنامه خواندن، با فعالیت اجتماعی زنان، با آزادی اعم از آزادی قلم، بیان، اجتماعات، و مطبوعات، با ایجادکارخانه، راهسازی، با مساوات، و برابری مخالفت میکردند. چرا که این چیزها بنیاد نظام مطلوب را که بر جهل توده استوار بود میزد.
شیخ فضلالله نوری میگفت:
«الان از کثرت انس روزنامهها، ادراک و شعور شما تغییر کرده و رغبت به معاشرت فرنگیان و فرنگیمآبان و طبیعیان و لامذهبان پیدا کردهاید» … «وای بر شما مسلمانان که خواندن این روزنامهها را مایهی ترقیات و ادراک خود دانستهاید و مخارج زن و بچهی خود را صرف آنها کردهاید که از اهل اسلام و علما برائت کنید به درجهای که گویا هرگز با ایشان هم کشی نبودهاید»
از گفتههای فضلالله نوری بهخوبی روشن میشود که او از تعطیل شدن بساط دجالگری مرتجعان به اسم دین، میسوخت:
شیخ فضلالله نوری: «مجالس روضهخوانی و تکایای عزاداری و اهتمام مردم در این عبادات که از شعائر بزرگ شیعهخانه است نزدیک به نصف به تعطیل بگذارد و متروک شود!»
شیخ فضلالله نوری از هیچ دشنام و هتاکی علیه مشروطه خواهان فروگذار نمیکرد. او آنان را بابی، مروج فساد، بهیمه، و خنزیر مینامید و ناسزاهای بسیار نثار آنان میکرد.
سررشته جریان مشروعه، خود محمدعلیشاه و امینالسلطان بودند. از آنجا که چهرهی استبداد دیگر رنگی نداشت، آنها به مرتجعان درباری متوسل شدند که زیرپردهی دین، مخالفت با آزادیخواهی را پیش ببرند. اما انگیزهی اصلی، نگهداشتن دستگاه فئودالی برای چپاول تودهها بود.
تاریخ مشروطه کسروی: این مرد (فضلالله نوری) از یکسو به شکوه و آرایش زندگی و به نام و آوازه دلبستگی بسیار میداشت، و اسب و کالسکه بسیج کرده همیشه با دستگاه اعیانی میزیست. توده و کشور و اینگونه چیزها نزد او ارجی نمیداشت... . حاجی میرزا حسن مجتهد، زمیندار و محتکر بود و دویست پارچه آبادی داشت. میرهاشم دوچی، حاجی خمامی و بسیاری از ملایان که رشتهی سودجوییهای خود را نزدیک به گسیختن میدیدند چارهای جز همراهی با دربار را کوشیدن به برانداختن بنیاد مشروطه نمیشناختند.»
یکی دیگر از ملایان مرتجع، که از مشروعه پشتیبانی میکرد از مراجع نجف بود و سیدکاظم یزدی نام داشت.
مشروطه کسروی: «او جز سود خود را نمیجست و جز در پی دستگاه آیتاللهی نمیبود، و توده و کشور و این چیزها درنزد او ارج نمیداشت».
نتایج فتنهی استبدادساختهی مشروعه، و خدماتی که شیخ فضلالله و ملایان
مرتجع به محمدعلیشاه انجام دادند ماجراهای مشروح تری دارد که شرح آن را به شماره
آینده وامیگذاریم.
ادامه دارد...
ادامه دارد...
سایر قسمتهای همین مطلب: