«بیرقهای سفید»
شها چراندی اگر سبز حاصل
ملت
بهوش باش که رویاندش خدای جهان
بسی قویتر و سرسبز تر ز اول
بار
اگر چه
چند صباحی عقب فتادهست آن
خراب کردی اگر خانهیی ز بیگنهی
جسارت است شود خانهات اگر ویران
در شرح تاریخ مشروطه به سرفصل توپباران مجلس رسیدیم. دیدیم که در
نیمروز خونین دوم تیرماه ۱۲۸۷، پس از
مقاومتی کوتاه اما دلاورانه و خونین، مجلس به زانو درآمد و استبداد مطلقه سلطنتی
با حمایت مستقیم استبداد روسیه تزاری بار دیگر سلطه یافت. پس از آن
پرسیدیم که آیا شعلهی آزادیخواهی دوباره سرخواهد کشید؟ از کجا و چگونه؟
پاسخ این پرسش را در این نوشته پی میگیریم.
تبریک شاه مستبد به شیخ مرتجع
بعد از توپباران مجلس و بهشهادت رساندن سران آزادیخواه مشروطه و
حاکمیت مجدد استبداد بر تهران، استبداد اولین تبریک فتحالفتوح خود را برای مرتجعان مشروعهچی
در تبریز ارسال کرد:
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۷۶:
تلگرام محمدعلیشاه به میرهاشم دوچی!:
«جناب مستطاب شریعتمدار آقا میرهاشمآقا سلّمَهالله
تعالی!
با کمال قدرت فتح کردم، مفسدین را تمام گرفتار کرده سید عبدالله را به
کربلا فرستادم و سید محمد را به خراسان، ملکالمتکلمین و میرزا جهانگیر
را سیاست کردم. مفسدین تماماً محبوس، شما هم با کمال قدرت مشغول دفع مفسدین باشید
و از من هر نوع تقویت بخواهید حاضرم.
محمدعلیشاه قاجار».
این تبریک نه از سر قدرت، بلکه از موضع ضعف بود چرا که استبداد بهخوبی میدانست
که پایگاه محکم و اصلی مشروطه در تبریز برپا است. به همین دلیل هم، درست همزمان با
توپباران مجلس و سرکوبی آزادیخواهان، فرمان تهاجم به مشروطهخواهان تبریز
داده بود. با این تبریک میخواست ملایان مرتجع تبریز را بسیج کند که به یاری قوای
استبداد برای برکندن پایگاه اصلی و محکم مشروطه بروند.
سپاسگزاری شیخ مرتجع از سرکوب آزادیخواهان
شیخ فضلالله نوری سردسته مرتجعان نیز بعدها در رساله تذکرهالغافل
و ارشادالجاهل از ویرانی مجلس و سرکوبی مشروطهخواهان شادمانیها نمود
و در دفاع از جنایات شاه مستبد و عمل ننگین توپباران مجلس
نوشت:
«ای عزیز...، اینها چرا اینقدر تضعیف سلطان اسلامپناه را کردند. و چرا به
همه نحو تعرضهای احمقانه نسبت به سلطان مسلمین کردند؟ الحق (شاه) چقدر حلم و
بردباری و رعیتپروری فرمود! تمام این مراتب را دید، صبر فرمود. به
اشراف مملکت، کردند آنچه کردند، صبر فرمود. به علمای
عصر توهینات نالایق نمودند، صبر فرمود. به علمای
سلف جسارتها کردند، صبر فرمود... چون حضرت شاهنشاه مطلع به تمام
این وقایع بودند و فساد عمومی عاقبت این
امر مشاهدشان بود، بعد از آنکه خارج از قدر مترقب تأکید
فرمودند که شاید بدون غضب و مقاتله دست این ملاحده و مفسدان
از این اساس کوتاه شود، نشد. لذا با کمال ملاحظه حفظ دماء مسلمین
بحمدالله به تأیید ولی مسلمین آن کفرخانه را که ملاحده حرز و
منشأء ضرار بر اسلام و مسلمین قرارداده بودند و او را سپر
و جنه خود کرده از برای متمکن بودنشان از قتل مسلمین
و انجام مقاصد فاسدشان خراب کردند و اهل آن را متفرق نموده و
مفسدان را دستگیر کرده خانهنشین نمودند».
تهاجم به مشروطه خواهان تبریز
همزمان با تهران، در همان روز دوم تیر، شجاعنظام مرندی و تفنگچیهای محله دوچی که
در ضدیت با محلات مشروطهخواه با دربار همراه بودند، به
محلات مشروطهخواه و انجمن ملی تبریز حمله کردند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۷۷:
«همان روز نخست، دولتیان منارههای سیدحمزه و صاحبالامر و
دیگر جاهایی بلند را سنگر گرفته، گلوله بارانیدن آغاز کردند. شجاعنظام
خود از بالای مناره گلوله میبارانید. تفنگداران مرند و قرامَلِک
و دوچی در جنگ زبردستی مینمودند».
آنها به این خیال بودند که در همان نخستین ساعتهای کار تبریز هم یکسره
میشود.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۷۸:
«ملایان اسلامیهنشین که به خون مشروطهخواهان تشنه میبودند امید میبستند
که بهزودی آنان را در زیر دست داشته فتوا به خونشان خواهند داد. ولی در این ۳روزه به نافهمی خود پی بردند».
پنهان شدن بزدلان
البته محاسبه آنها برای شکستدادن مشروطهخواهان تبریز بیدلیل
نبود چونکه برخی نمایندگان انجمن ملی با شنیدن خبر سقوط مجلس در گوشهیی پنهان
شدند و برخی از آنها در کنسولگری روس یا فرانسه بست نشستند ولی
این مجاهدان تبریز بودند که ترسی به خودشان راه ندادند و دست از
ایستادگی برنداشتند.
روز چهارم تیر که سومین روز نبرد بود و مجاهدان دلیرانه ایستادگی میکردند،
شجاعنظام و میرهاشم دوچی پیبردند که ”کار تبریز جز از کار تهران است”.
ایستادگی تبریز
چرا کار تبریز جز از کار تهران بود؟ چگونه بود که مشروطه در تهران به زانو
درآمد اما در تبریز بهرغم هجوم قوای نظامی و مرتجعین، استبداد موفقیتی بهدست
نیاورد؟
انجمنها در تهران قدرت بسیج مردم را داشتند و نیروی مسلح برای آمادگی با
استبداد را هم فراهم کرده بودند مشق نظامی هم کردند
و جانبازیهای بسیاری هم کردند. انجمنها توانسته بودند پیشهوران ستمکشیده
را برای حمایت از مجلس و برای دفاع از آزادی، بسیج کنند، اما ضعفی که وجود
داشت این بود که آن توان لازم برای جلوگیری از سازشکاریهای مجلس را
نداشتند. این بود که بهرغم همه تلاشهای انجمنها، سرانجام محمدعلیشاه
توانست ضربهاش را به جنبش وارد کند. اما در تبریز، آزادیخواهان تقریبا
یکدستتر بودند و جناح سازشکاری در میان آزادیخواهان وجود نداشت.
پس از مقاومت ۳روزهی تبریز و فرونریختن دژ
آزادی، محمدعلیشاه فهمید بهزانو درآوردن مجاهدان
تبریز از توان شجاعنظام و میرهاشم و تفنگچیهای آنها
خارج است، از رحیمخان چلپیانلو خواست که به یاری آنان بشتابد.
رحیمخان که جنگیدن با مجاهدان را که از نظر او وزنی نداشتند، دون شان
خود میدانست، پسرش، بیوکخان را با ۷۰۰سوار قرهداغی و
سرباز به تبریز فرستاد:
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۸۳:
تلگرام رحیمخان چلیپانلو به پسرش بیوکخان:
«جناب نصرالممالک… با وجود شما… ستار و باقر گرفتار نشود جای تعجب است… حتماً
گرفتار نمایید!… فردا اگر خبر مرده یا زندهٔ آنها
به من نرسید تمام خدمات شما ناقص است - سردار نصرت.»
روز دهم تیر نبرد سختی بین مجاهدان و قوای بیوکخان درگرفت.
مجاهدان محلهی ”خیابان” به فرماندهی باقرخان طی یک نبرد
دلاورانه آنها را وادار به فرار کردند... محمدعلیشاه که کمکم ضربشست
مجاهدان تبریز را حس میکرد و دلخوشی شکست مشروطه در تبریز از سرش میپرید،
عینالدوله، صدراعظم سرکوبگر سابق و دشمن قدیمی مشروطهخواهان را والی
آذربایجان کرد. روز ۱۶تیر
نیز مقتدرالدوله از رحیمخان خواست شخصاً برای فیصلهدادن کار
به تبریز بیاید.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۸۳:
«رحیمخان پسرش را به اهر خواست و فردا خود او با سواره و سرباز انبوهی که به
گرد خود داشت و با توپهایی که (با حیله) از انجمن ایالتی گرفته با خود برده
بود، با شکوه و دبدبه بسیار به تبریز رسید. از آمدن او دشمنان مشروطه به
پشتگرمی افزودند».
برای همه عجیب بود. ۱۸روز بود که
مجاهدان تبریز میجنگیدند اما شکست نمیخوردند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۸۵:
«باید فراموش نکرد که مشروطه از سراسر ایران برچیده شده و… همه جا… به
یوغ خودکامگی گردن گذارده و این تنها تبریز میبود که ایستادگی مینمود».
نیمی از تبریز بود که پایداری میکرد
وقتی میگویی تبریز مقاومت میکرد، این تمام تبریز نبود. چون نصف، بالاتر از
رودخانه، کویهای دوچی، سرخاب، ششکلان و باغمیشه
همه هواخواه خودکامگی بود!
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۸۵:
«در میان آن (نیمه) نیز دیگر دستههای انبوهی ارجی به
مشروطه نگذارده و یا آن را از میان برخاسته میپنداشتند».
در حقیقت بسیاری از مردم، ایستادگی در برابر استبداد را دیوانگی و بههم زدن
آرامش میدانستند و ریشخند میکردند.
در این میان، کنسولگری روسیه نیز به کمک دشمنان آزادی آمده و با استفاده از
ملایان روضهخوان بخشی از بازرگانان را راضی کردند که دست از جنگ برداشته و
سلاحهایشان را به رحیمخان تسلیم کنند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۸۶:
«بدینسان رخنه در کار مجاهدان پیدا شد و رشته از هم گسیخت. کنسول
روس بیرقی به (محله) خیابان فرستاد که در میدان افراشته شد».
در قضیهی بیرق سفید زدن به محلات، باز آخوندهای مرتجع نقش اصلی را داشتند.
ملایان مرتجع اسلامیهنشین، اول نوشتهیی بیرون دادند که چون شاه اداره امور
شهر تبریز را به رحیمخان سپرده ما هم او را تأیید میکنیم و او در
هر کاری که بخواهد مختار است بعد هم در شهر پراکندند که گویی قرار
است در شهر کشتار بشود، بعد مردم را تشویق میکردند که بیرق سفید روی خانههایتان
بزنید.
بیرقهای بهتسلیم کشاندن
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۸۷:
«…در منزل جناب مستطاب آقامیرزا صادقآقا سَلّمَهُمُالله هم
که بیدق اسلام و امانزده میشود هر کس
در سایه آن بیدق رفت و تسلیم شد ابداً کسی را حق
تعرض و مزاحمت نیست. مهر اسلامیه، مهر حاجی میرزاحسن».
تاریخ مشروطة ایران. احمدکسروی ص۶۸۷:
این ملایان خونخوار آرزو میداشتند که سرباز و سواره در شهر دست به کشتار
خواهند گشاد و این بود جاهایی را از خانههایی ملایان و دیگران برمیگزیدند که
بیرق سفیدی! آن هم با نام بیرق اسلام! در آنجاها زده شود و کسانی که
به آنجا پناهند در زینهار باشند.
همزمان با این توطئهها دستههای لوتیان دوچی و سواران دولتی
تیراندازیکنان به بازار و به سمت عمارت انجمن ایالتی حملهور شدند.
همه را ترس گرفته بود، ولی همان که آگاهی به ستارخان رسید، ستارخان از یکسو
و اصغر سسکین که یکی از مجاهدان بود با مجاهدان
ویجویه از جلوشان درآمدند و هم لوتیان و هم سواران را پسراندند.
یک اقدام رذیلانه و یزیدی دیگر مرتجعان بستن آب به
روی آسیابها بود.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۸۸:
«با دستور اسلامیهنشینان بود. فتحالله آسیابان که یکی از
لوتیان دوچی بود به بیرون شهر رفته، آبها
از آسیابها بازگردانید و نان در شهر نایاب گردیده، سختی بیشتر شد».
روز ۲۲تیر رحیمخان با
سواران قرهداغی که کارشان چپاول بود، به تبریز حمله کرد. سهامالدوله با
فوج ملایر در همین روز برای کمک به نیروهای دولتی به شهر وارد شد. جنگ خوفانگیز
بهوجود آمده بود. محلات مشروطهنشین از هر سو در معرض تهاجم نیروهای
دولتی بود. در همین روز بعضی از محلات مشروطهنشین از جمله محله ”خیابان” که
باقرخان در آن میجنگید، سلاح به زمین نهادند.
خانهٔ کربلایی علیموسیو، در همین روز غارت
شد، برادر و پسرش را هم دستگیر کردند.
دولتیان با این پیروزیها کار را پایانیافته میشمردند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۹۱:
«ولی ستارخان… با دستهی کوچکی از پیرامونیان خود میایستاد و
پروایی از این پیشامدها نمیداشت.
در این ۲روز که فقط امیرخیز میجنگید،
چند مجاهد قفقازی و چند مجاهد دلیرکه سرفرودآوردن به دولتیان
نمیخواستند، به امیرخیز پناهیدند».
از همین شعلهی مقاومت که روشن بود گروهی هم روحیه گرفته بودند و در
ارگ تبریز سنگر بسته بودند.
شادروانان حاجی شیخ علیاصغر میرکریم، هم در مسجد صمصامخان جایگاه
گرفته بودند و مردم را به آنجا میخواندند و بهنام مشروطهخواهی گفتار
میراندند.
اما نیروهای سرکوبگر دولتی برای این مقاومتها ارزشی قایل نبودند. اغلب میپنداشتند
ستارخان دستگیر میشود یا میگریزد. کمتر کسی احتمال میداد که بتوان
دوباره اوضاع را برگرداند.
دشوارترین لحظه در ت نبردهای مشروطه
شیری کجاست تا بدرآید ز بیشهای
کوبد به بیخ ارتجاع و ستمپیشه تیشهای
ایران چنین نشست ز بیداد و ظلم و
گفت کو از درخت عزم درین خاک ریشهای
دشوارترین لحظات تاریخ فرا رسیده بود، از یکسو استبداد، از سویی دیگر
استعمار روس، از جانبی ارتجاع مکار و همه سو، اراذل و اوباش خونخوار،
همه و همه با دندانهای تیزکرده برای دریدن آخرین پارههای پیکر
مشروطه هجوم آورده بودند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۹۳:
«راستی هم این ایستادگی گُردانهی ستارخان یک کار بزرگی میباشد. در
تاریخ مشروطه ایران هیچ کاری به این بزرگی و ارجداری نیست.
این مرد عامی از یکسو اندازه دلیری و کاردانی خود را نشان
داد و از یکسو مشروطه را به ایران بازگردانید. مشروطه
از همه شهرهای ایران برخاسته، تنها در تبریز بازمیماند. از تبریز هم
برخاسته تنها در کوی کوچک امیرخیز بازپسین ایستادگی را مینمود.
در سایهی دلیری و کاردانی ستارخان بار دیگر به همه کویهای
تبریز بازگشته، سپس نیز به همه شهرهای ایران باز گردید».
در این روزهای سخت علاوه بر مجاهدانِ همراه
ستارخان، کربلایی علیموسیو و حاجیمیرزا علینقی گنجهای
و حاجیمحمد بالا و کربلایی حسین فشنگچی در کنار ستارخان بودند.
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۹۲:
«روز چهارشنبه بیستوچهارم تیرماه که بار دیگر دولتیان به امیرخیز تاخته به
سنگرهای ستارخان فشار میآوردند و گلولهباران سختی میبود. چون از پیشرفت نومید
گردیدند به توپاندازی پرداختند».
این نخستبار بود که نام توپ شنیده میشد! مردم میپنداشتند با یک شلیک
و دو شلیک یک شهری ویران میشود.
ولی از این جنگ هم شکستی در امیرخیز نیفتاد. ستارخان با مجاهدانش همچنان
دشمن را عقب راندند.
امان دادن به ستارخان!
روز ۲۵تیر سرکنسول روس در
تبریز به محلهی امیرخیز پیش ستارخان آمد و از او خواست که بیرق روسی بر سردر
خانهی خود برافرازد تا از کینهی نیروهای دولتی درامان بماند.
کنسول چون درآمد، پس از نشستن و حال پرسیدن گفت:
امروز به خیابان رفتم و به دوچی رفتم و اکنون نیز به اینجا آمدم که
از شما پیمان گیرم که به جنگ پیشدستی نکنید تا پیشآمد با گفتگو پایان پذیرد!
ستارخان گفت: ما هیچگاه به جنگ پیشدستی نمیکنیم و همیشه از آن
سوی به ما میتازند و ما جلوشان میگیریم.
کنسول: چگونه است بیرقی از کنسولخانهی روسیه فرستاده شود شما
به در خانهی خود زده در زینهار دولت روس باشید؟!
ستارخان: ”جنرال کنسول! من میخواهم هفت دولت به زیر بیرق ایران بیاید، من
زیر بیرق بیگانه نروم”.
کنسول خیره ماند! چون برخاست برود، ستارخان ۷تن از سواران قرهداغ را که در جنگها دستگیر کرده بودند به او
سپرد که همراه نوکران خود به دوچی رسانَد. کنسول از این رفتار بسیار
شادمان گردید.
روز ۲۶تیرماه ستارخان به
ابتکار شورانگیزی دست زد. او سوار بر اسب با همان گروه اندک به محلاتی که بر
سردر خانههاشان بیرق سفید زده بودند تاخت و بیرقها را از
سردر خانه به زمین انداخت.
فال نیک
تاریخ مشروطه ایران - احمد کسروی ص ۶۹۴:
حاجیحسنآقا پسر حاجیمهدیآقا در این باره مینویسد:
آن روز ستارخان با جمعی مجاهد به خانهی ما آمد... چون نهار خوردیم
گفت: میخواهم امروز بروم و بیرقهای سفید را بخوابانم. در آن میان که ما
گفتگو میکردیم و مجاهدان گرداگرد اتاق نشسته بودند حسینبیک نام، مجاهد
قرهداغی، فشنگ را فراموش کرده از لوله در نیاورده بود. و چون میخواست تفنگ را
پاک کند ناگهان گلوله در رفت و به سقف اتاق خورد. اینکه در میان آن همه جمعیت
گلوله به هیچکس نخورد ستارخان آن را به فال نیک گرفته گفت: حتما بیرقها را
خواهیم خوابانید. این گفته، با مجاهدان بیرون رفت.
در بازارچهی صفی، خانهی حاجیمحمدرضا شکویی میبود
او بیرق روس افراشته بود ستارخان با گلوله زده آن را پایین انداخت. سپس به بیرقهای سفید
پرداخته یکایک سرنگون گردانید».
انبوی پی او را گرفتند و آواز به زندهباد بلند گردانیدند و یک هیاهوی
بزرگی پدید آوردند. بدینسان بیرقخوابانان تا دم عالیقاپو پیش
رفته از آنجا ستارخان کسی را با پیام به نزد باقرخان فرستاد و خود
بازگردید.
مردم دوباره به جنبش برخاستند و نومیدیها را به کناری نهاده برای مجاهدت
آماده شدند. باقرخان نیز با مجاهدان همراهش به پشتیبانی
ستارخان آمد و آن دو با نیروهایشان به ”باغ شمال”، محل
استقرار نیروی رحیمخان، حمله برده و پس از یک نبرد شورانگیز خصم زبون را وادار به
فرار کردند.
شرح تاریخ مشروطه را در همین جا متوقف میکنیم و ادامه شرح قهرمانیهای
مجاهدان در رکاب ستارخان را به شماره آینده موکول میکنیم.
ادامه دارد...
ادامه دارد...
سایر قسمتهای همین مطلب: