سر شاه و سنگ تقدیر
تشکیل کمیته واسط توسط سازشکاران
قوم بختیاری فتح تهران
مبارزان مشروطه
مورخ قلم زن به تاریخ ایران که این بوم و بر شیر بسیار دارد
نگون باد تختی که تاج و نگینش محمدعلیشاه قاجار دارد
بنازم به ایرانزمینی که خاکش دلاور یلانی چو ستار دارد
بنازم به تبریز و آن ارض آذر که دریادلانی چو سالار دارد
در تاریخ مشروطه دیدیم که مقاومت تبریز، جنبش مشروطهخواهی را در
همه شهرها زنده کرد. اصفهان نیز به جنبش تبریز پیوست. ”کمیتهی ستار” در رشت، گیلان
و سپس قزوین را تصرف کردند. از اینرو توافقی با هدف جلوگیری از تسلط انقلابیون،
بین دولتهای روس، انگلیس و ایران بهوجود آمد. مضمون اصلی آن توافق پذیرش عقبنشینیهایی
توسط دربار در برابر آزادیخواهان و اعادهی مشروطیت، اعلان عفو عمومی، انتخاب ریاست
وزیران و هیأت وزراء بهتصویب دو دولت روس و انگلیس بود. از این نقطه شرح تاریخ
مشروطیت ایران را ادامه میدهیم.
تلاش استعمار برای مقابله با انقلاب
دولتهای روس و انگلیس علاوه بر پیشانداختن میوهچینان برای واسطهگری بین
شاه و آزادیخواهان، اقدامات نظامی مشخصی نیز برای زیرفشار گذاشتن جبهه انقلاب،
توسط قدرتهای استعماری انجام دادند:
انقلاب مشروطیت ایران - م. س. ایوانف: ص ۵۷: «انگلیس و روسیه تزاری به مداخله پرداختند و قشون خود را به ایران
فرستادند. در جنوب، انگلیسیها از ترس سرایت جنبش انقلابی ایران به هند، نیرو
پیاده کرده بوشهر و لنگه و جاسک را تصرف نمودند و شرکتکنندگان در جنبش انقلابی
را تار و مار ساختند».
انقلاب مشروطیت ایران - م. س. ایوانف: ص ۵۷: «انگلیسیها انجمن
بوشهر را منحل کردند و اعضای سازمانهای انقلابی، از طرف اشغالگران انگلیسی به سختترین
وجهی سرکوبی و مورد آزار و شکنجه قرار میگرفتند».
اما استعمار بهموازات این اقدامات تجاوزکارانه، از شاه و دربار میخواست که
به تندادن به مشروطه تظاهر کند.
محمدعلیشاه روز ۲۸اردیبهشت به این عنوان
که در دستخط قبلی تأکید نشده که مشروطه بر اساس همان ۱۵۸ اصل قانون اساسی داده خواهد شد، دستخط مجددی منتشر کرد:
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی: «چون ترفیه حال و تأمین قلوب
ابنای وطن که اولاد روحانی ما هستند بیشازپیش منظور نظر و تشیید مبانی اتحاد
بین دولت و ملت،… مقصود همایون ماست… علیهذا در تصریح دستخط سابق، محض آگاهی عموم،
مینویسم که مشروطیت ایران در روی همان یکصدوپنجاهوهشت اصل قانون اساسی برقرار
و سعادت آیندهی مملکت را اساس و مدار است».
در شرایطی که بعد از تصرف قزوین، بیم تهاجم نیروهای آزادیخواه به تهران میرفت،
عدهیی از وابستگان روس، انگلیس و دربار از سازش و آشتی با شاه سخن به میان آوردند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۲۱: «درخت مشروطه با خون جوانان آذربایجان و گیلان دوباره سبز شده و
میوههایش نزدیک به رسیدن بود، بایستی این میوهچینان سنگدل شتابزده خود را بهپای
آن رسانند… اینان… هر روزی که هوای باغشاه ناسازگار میشد و از آنجا بیرون میآمدند
در بهارستان جا برای خود داشتند».
تشکیل کمیته واسط توسط سازشکاران
سیدحسن تقیزاده، در تبریز از سازش و مصالحه با شاه دم میزد و میکوشید
سیاست پیشنهادی دولتهای روس و انگلیس برای حل اختلاف بین رژیم و مردم را پیش ببرد.
همعهدان او در تهران نیز برای فیصله دادن همین مشکل کمیتهیی با نام کمیتهی واسط
برای میانجیگری بین دربار و سران آزادی تشکیل دادند.
بعضی از اعضای کمیتهی واسط که بعد از فتح تهران هم آنها را در کنار تقیزاده
و صحنهگردانان میوهچین دولت بهاصطلاح انقلاب میبینیم عبارت بودند از: وثوقالدوله،
صنیعالدوله، حسینقلی نواب، مستشارالدوله صادق، حاجی سیدنصرالله تقوی، وحیدالملک،
حکیمالملک، میرزاسلیمان خان میکده، حاجی امامجمعه خوی و میرزا محمد خراسانی.
کسب تکلیف آزادیخواهان از ستارخان
در این میان، آزادیخواهان از قزوین برای تهاجم به تهران از تبریز کسب تکلیف
میکردند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۳۴: «سردار اسعد از اسپهان و شورشیان گیلان از قزوین تلگراف نموده از
تبریز سگالش میطلبیدند. پس از همه یفرمخان تلگراف کرده آشکاره پرسید: آیا به سوی
تهران روانه شویم یا نه؟... ستارخان پاسخ داد: شما در آن نزدیکی بهتر آگاهید ولی
اگر بروید بیگمان فیروز خواهید بود».
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ص ۳۴: «نمایندگان انجمن و آقایان تقیزاده و مساوات راهی شدن را روا نمیشماردند
و چنین عنوان مینمودند اگر تکانی از شورشیان دیده شود، سپاهیان روس به جلوگیری در
میآیند و کار به جنگ با ایشان میانجامد.... اما ستارخان و دیگران میگفتند از
ترس چنان پیشآمدی نمیتوان از پا نشست».
موضع سپهدار تنکابنی
اما از آنسو در گیلان سپهدار تنکابنی نیز راضی به فتح تهران توسط مجاهدین
نبود.
سپهدار حتی تلگراف محمدعلیشاه را که گفته بود به مشروطه گردن میگـذارد، ”موهبت
ملوکانه” میدانست.
و همان موقع از یپرمخان و معزالسلطان و مجاهدین مستقر در قزوین خواست که به
افتخار این بهاصطلاح ”موهبت ملوکانه” شهر را
چراغان کنند! و راه مصالحه با دولت را پیش گیرند.
اما آزادیخواهان پیشنهاد مصالحه سپهدار را نپذیرفتند و وقتی سپهدار از رد
این خواست خشمگین شد و تصمیم به بازگشت به تنکابن گرفت، چادر او را محاصره و از
بازگشت او جلوگیری کردند، چرا که اجرای این تصمیم نشانهی دودستگی بین نیروهای مستقر
در قزوین میشد.
در حقیقت از همان زمانی که سپهدار به قزوین آمد نمایندگان دولتهای روس و
انگلیس از او خواسته بودند که در جهت برگرداندن مجاهدین به رشت کاری بکند و او هم
پذیرفته بود اما تمام کوششهای او در این مورد بینتیجه مانده بود.
فعال شدن جبهههای دیگر علیه استبداد
حقیقت این بود که با ورود قوای روس به آذربایجان و کنار تبریز و متوقف
شدن مقاومت در تبریز، میدان برای مخالفان حکومت قاجاری و برخی حکام که میانه خوبی
با حکومت قاجار نداشتند، باز شده بود. اما مخالفت سپهدار تنکابنی با هدف برقراری
آزادی نبود. بلکه برای کسب قدرت بود.
انقلاب مشروطیت ایران - م. س. ایوانف ص ۶۱: «شاه با انتصاب حکام اصفهان، استقلال خوانین بختیاری را که
شاهزادگان نیمهمستقل بهشمار میآمدند و در راه توسعه حکومت خود میکوشیدند،
محدود میساخت. آنها با قیام خود علیه شاه امیدوار بودند برای تقویت نفوذ خود در
بختیاری و توسعه آن در قسمتهای دیگر ایران از طریق شرکت در حکومت مرکزی بهره
بگیرند».
به این ترتیب، زمینههای روانه شدن قوای بختیاری به فرماندهی سردار اسعد از
اصفهان به سوی تهران فراهم میشد. در گیلان هم حرکت نیروهای آزادیخواه به سمت
تهران برای فتح آن، مرجح بود چرا که با ماندن در قزوین احتمال درگیر شدن با قوای
روسیه وجود داشت.
علت حرکت آزادیخواهان از قزوین
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۳۴: «سپاهیان روس که برای نشستن در قزوین و نگهداری راه انزلی و
تهران میآمدند اگر به شورشیان برمیخوردند بیگمان دست به ابزارهای جنگی آنان مییازیدند
بدانسان که در تبریز میکردند و بیشتر به این پیشبینی بود که یفرمخان و همراهان
به رفتن از آنجا میکوشیدند».
نقش انجمن اتحاد و ترقی
انجمن اتحاد و ترقی ایرانیان آزادیخواه مقیم استانبول نیز در تشویق نیروهای
آزادیخواه گیلان و اصفهان برای حرکت به سمت تهران و فتح آن نقش داشتند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۳۵: «در استانبول انجمنی بهنام «انجمن اتحاد و ترقی» از ایرانیان
برپا شده بود و این هنگام میکوشید در شهرهای ایران نمایندگانی داشته باشد و در پیآمدها
دستی داشت. این انجمن نیز با پذیرفتن دستخطهای محمدعلی میرزا و آشتی با آن
همداستان نبود و برای آن که شورشیان گیلان و سردار اسعد را از چگونگی آگاه و ایشان
را به تهران بکشاند فرستادگانی به قزوین و اسپهان میفرستاد».
در چنین شرایطی، قوای روس که از روز ۹اردیبهشت(۱۲۸۸) در اطراف تبریز مستقر شده بودند، بر دستاندازی به تبریز و آزار
و اجحاف به مردم افزودند تا آنجا که به فکر خلعسلاح مجاهدین افتاده، سنگرهای
مجاهدین در داخل شهر را منفجر کردند.
روز ۲۵اردیبهشت(۱۲۸۸) روسها در داخل شهر، بیشرمی از حد گذرانده، در برابر خانهی سالار
ملی(باقرخان) توپ کار گذاشتند.
دستاندازی و تجاوزات روسیان در تبریز در روز ۸خرداد(۱۲۸۸) مردم را به خشم آورد.
آن روز نیروهای روسی حاج شیخ علیاصغر لیلاوایی و ۲تن دیگر از اهالی تبریز را دستگیر کرده و به قفقاز فرستادند.
دستاویز این کار را آن گفتند که حاجی شیخ علیاصغر نخست از مردم قفقاز بوده!
اما گناه این مرد جانبازیهای او در طریق مشروطه بود.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۴۲: «این مرد (علیاصغر لیلاوائی) سراپا غیرت با آن که سالها در نجف
مانده و از ملایان بهشمار میرفت،… همینکه آواز مشروطهخواهی برخاست و چون
داستان بمباردمان مجلس پیش آمد و ستارخان با دسته انگشتشماری در امیرخیز ایستادگی
میکرد، این حاجی اصغر نیز جانفشانی نموده در مسجد صمصامخان ایستادگی کرد».
حاجی اصغر برای ستارخان و یاران او مایه دلگرمی بود. هر روز در مسجد با
گفتارهای پرآتش دلها را گرم نگه میداشت.
با افزایش تجاوزات روسها خطر تهدید جان سردار و سالار نیز حس میشد.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۴۵: «کارهایی که از روسیان سرمیزد مردم را بیمناک ساخت و هر کسی گمان
میکرد سردار و سالار را نیز خواهند گرفت و آنچه این گمان را فزونتر گردانید… این
که، ستارخان بیستودوهزار منات زیان به راه شوسه رسانیده و به میانجیگری قونسول
روس آن را از ستارخان طلبید».
بدون شک اگر روسها قصد دستگیری ستارخان یا باقرخان میکردند، هر دوشان به جنگ
و مقاومت برمیخاستند و تسلیم قوای دشمن نمیشدند. اما اینچنین پیش آمدی برای
آذربایجان سنگین بود.
به خواهش نمایندگان انجمن، ستارخان و باقرخان و چند تن از سران انجمن ملی،
سردار و سالار، با وجود اکراه شخص خودشان، در کنسولگری عثمانی متحصن شدند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۴۷: «دولت عثمانی گذشته از همکیشی و همسایگی که با ایران همکاری داشت
در این روزها، (از طریق) دسته اتحاد و ترقی... رشته کارها را در دست داشتند».
با اینهمه سردار سخت دلتنگ بود و دو یا سه بار ناگهان از کنسولخانه عثمانی
بیرون شتافته به خانه آمد. نمایندگان انجمن همین که آگاهی مییافتند به نزدش
شتافته دوباره او را با خواهش به کنسولخانه میبردند.
روسها از کنسول عثمانی هم خواستند که ستارخان را از تحصن بیرون کند تا او را
به چنگ آورند ولی کنسول قبول نکرد.
در چنین شرایطی که تبریز در تنگنا بود، حرکت نیروهای بختیاری و مجاهدان گیلان
برای فتح تهران آغاز شد. سردار اسعد بختیاری روز ۴تیر(۱۲۸۸) با هزار سوار بختیاری
با هدف فتح تهران، به قم رسید.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۵۱: «این آگاهی در تهران سراسر شهر را بشورانید و درباریان به تلاش
سختی افتادند. روز چهارم تیر وزیران از کار کناره نمودند و جز سعدالدوله کس با
محمدعلیمیرزا نماند. این (گریختگان) آن کسانیاند که همیشه در پیرامون محمدعلیمیرزا
و پدر بر پدر از درباریان بودند».
بیشتر ایشان در زمانی که محمدعلیمیرزا مجلس را به توپ بست در باغشاه آن
بیدادگریهای لیاخوف را با دیده دیدند و کالبدهای بیروان میرزا جهانگیرخان و ملکالمتکلمین
را تماشا نمودند و این اندازه مردی از خود نشان ندادند که به آن بیدادگریها ایراد
گیرند.
از سوی دیگر آزادیخواهان مستقر در قزوین نیز بنا به پیشنهاد ستارخان و
انجمن ایالتی تبریز در تدارک تصرف تهران برآمدند. سفیران روس و انگلیس در روز ۱۱تیرماه در نشستی با حضور محمدعلیشاه به این نتیجه رسیدند که
نباید بگذارند نیروهای مهاجم از قزوین و قم به سوی تهران حرکت کنند.
فرستادگان روس و انگلیس در کرج با سپهدار و سردار اسعد دیدار کردند و خواستار
بازگشت آنان شدند. اما این خواسته پذیرفته نشد.
یپرمخان در درگیری با نیروهای دولتی در کرج راه عبور قشون گیلان را به سوی
تهران باز کرده بود.
برای مقابله با نیروهای مشروطهطلب، همه نیروهای قزاقخانه دولتی با توپها و
شصتتیرهای خود به سرکردگی افسران روسی و امیرمفخم با دستههای سواره در برابر
شورشیان قرار گرفتند. نیروهای دولتی آبادیهای شاهآباد و حسنآباد و قلعهشاه و
تپه سیف و یافتآباد را در دست داشتند و سنگرهای استوار بسته بودند.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۵۷: «شب سهشنبه بیستودوم تیرماه سردار اسعد و سپهدار و یفرمخان و
دیگر سردستگان که به هم پیوسته بودند بر آن شدند امیرمُفخم و دستههای قزاق را در
بیرون تهران گذارده شبانه آهنگ شهر نمایند… در این هنگام محمدعلیمیرزا در سلطنتآباد
نشسته ناامیدانه روز میگذاشت، امیربهادر و دیگر هواداران یک رویش نزد وی بودند و ۲هزار سواره و سرباز گرد سر داشتند».
وزیران و درباریان و دیگر شناختهشدگان در قلهک و زرکنده گردآمده چشم بهراه
پیشآمدها بودند و هر کسی به فکر راهی بود که به آزادیخواهان ببپوندد.
چگونگی فتح تهران
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۵۷: «لیاخوف دروازه قزوین و دیگر دروازههای غربی و جنوبی را استوار
کرده به هر کدام دستهای پاسبان گمارده بود. مجاهدان چون این را میدانستند از
نزدیکی شهر راه را برگردانیده از دروازه شمالی بهجتآباد آهنگ شهر کردند و ساعت ۶ بامداد بود که از آن دروازه خود را درون شهر رسانیدند و از جلو
سفارت انگلیس آهنگ بهارستان نمودند… در جلو بهارستان اندک جنگی رخ داده دولتیان
سنگرهای خود را رها کرده بگریختند… بدینسان شهر دو نیمه شد که نیمی را مجاهدان و
نیمی را دولتیان در دست داشتند و از همان دم جنگ آغاز گردید».
همان روز شاه بر آن شد شهر را به توپ بندد و به سفارتخانهها آگاهی فرستاد که
بستگان خود را از شهر بیرون آورند.
این که نیروهای روسیه و انگلیس برای جلوگیری از فتح تهران دست به اقدام نظامی
مهمی نزدند و فقط به واسطهگری توسط سفرای خودشان با دو طرف مشغول بودند، به
این دلیل بود که از نظر آنها سرنگون کردن استبداد سلطنت محمدعلیشاه گریزناپذیر
بود و آنها ازین پس به فکر استمرار نفوذ خودشان در جبهه آزادیخواهان و مسلط
شدن بر حکومت جدید بودند.
جمعه ۲۵تیرماه ۱۲۸۸ شمسی، تهران بعد از ۳روز جنگ
تسخیر شد.
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۵۹: «روز آدینه بیستوپنجم تیرماه دیگر جنگ رخ نداد. دو ساعت کمابیش
از روز میگذشت که با تلگراف از شمیران خبر رسید محمدعلیمیرزا به سفارت روس رفته
و زیر بیرق بیگانه پناهنده شده. یک ساعت دیگر مستر چرچیل و موسیو بارنفسکی به فرستادگی
از سفارتخانههای خود به شهر درآمده چگونگی را به سردار اسعد و سپهدار آگاهی دادند.
همان دم لیاخف و قزاقخانه زینهار خواسته از جنگ و ایستادگی بازگذشتند».
بدینسان: کشاکش آزادیخواهی و خودکامگی پس از ۱۳ماه، یعنی از سوم تیر ۱۲۸۷ که
محمدعلیشاه مجلس را به توپ بست و همان روز در تبریز جنگ آغاز شد، تا ۲۵تیر ۱۲۸۸، به پایان رسید.
استبداد سیاه چند سالهی محمدعلیمیرزا بهزانو درآمد و پرچم مشروطه بار دیگر بر
فراز بامهای بهارستان و دیگر بناهای تهران به اهتزاز درآمد.
در اندک زمانی سراسر شهر پر از جوش و جنبش گردید. آزادیخواهان از شادی
تو گویی در پوست نمیگنجیدند.
هواخواهان محمدعلیمیرزا و بستگان دربار به تکاپو درآمده هر کسی به چاره کار
خود میکوشید.
تهران چنین روزی را کمتر به یاد داشت.
خواری لیاخوف
تاریخ هیجده ساله آذربایجان - احمد کسروی ۶۰: «اگر نبود که در نهان نیرنگهایی میرفت و دستهای آلودهای تکان
میخورد این روز میتوانست در سراسر تاریخ ایران بیمانند باشد... سردار اسعد
و سپهدار بهارستان را نشیمنگاه گرفته و مردم دستهدسته به آنجا میشتافتند.
خیابان سراسر پر از مردم بود. یک تماشای بسیار پربهایی بهره تهرانیان گردید و آن
زبونی و خواری لیاخوف بود که در میان آن شور و خروش از بانک شاهی بیرون آمده با
امیر مجاهد در درشکه نشستند و راه خیابان پیش گرفتند. کجا میرود این بدترین دشمن
آزادی؟ به بهارستان. آری به بهارستان. همانجایی که با توپ آن را ویران ساخته بود.
میرود تا از سران آزادی زینهار خواهد و بر جان خود ایمن گردد و چون بیچاره شده و
زبون گردیده از مردم میترسد که بر سرش ریزند خواستار شده امیر مجاهد برای بردن او
تا بانک شاهنشاهی آمده».
پس از این پیروزی آزادیخواهان چه پیش خواهد آمد؟ آیا مردم ایران از استبداد
رهایی یافتند؟ آیا آزادی و آرمانهای مجاهدان مشروطه و ستارخان با تشکیل مجلسی از
برگزیدگان مردم و با استقرار نظامی مردمی محقق خواهد شد؟ یا دستهایی در کار خنجری
از پشت بر گرده انقلاب است؟ پاسخ این سؤال را در شماره آینده خواهید خواند.
سایر قسمتهای همین مطلب: