اولین عقب
نشینی
مشروطه
در سیزدهمین منزل سفرمان به گذشته و به آستانهی انقلاب مشروطیت، صفحات
دردآلودی از تاریخ تاراج میهنمان در حاکمیت استبداد فئودالی قاجار را شرح دادیم و
دیدیم که چگونه مظفرالدینشاه و وزیرش، بدون توجه به فقر و بیماری و قحطی و بیماری
شدید وبا در کشور، از روسیه وام گرفتند تا برای تفرج و خوشگذرانی به فرانسه بروند.
اینک ادامه ماجرا.
چرا فرانسه و دول
اروپایی مظفرالدینشاه را دعوت میکردند؟
اروپا در اواخر قرن نوزدهم:
اروپا در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم بهتدریج به دو قطب تقسیم شده بود.
آلمان، اتریش، و ایتالیا در یک طرف و فرانسه، انگلستان و روسیه در طرف دوم در یک
مسابقه برای کسب امتیازات و سرزمینهای بیشتر برای نفوذ شرکت داشتند. در همسایگی
ایران، امپراطوری عثمانی به علت جنگ بالکان تضعیف شده بود و رابطه این کشور با
روسیه به علت حمایت این کشور از صربها و نژاد اسلاو، تیره بود و تمایل بیشتری به
همکاری با آلمان داشت. امپراتوری انگلستان با ۳۳ میلیون کیلومتر مربع مستعمره، و پس از آن فرانسه با ده میلیون
کیلومتر مربع مستعمره، بزرگترین قدرتهای استعماری جهان را تشکیل میدادند.
در حقیقت، استعمارگران با دعوت شاه هم کیسهی او را خالی میکردند، و هم با
برگزاری مراسم و گرم کردن سر شاه به مجالس شاهانه و دیدارها و گردشها، زمینههایی
برای بستن قرارداد و پیدا کردن راه نفوذ در کشور ما را ایجاد میکردند. در همان
حالی که شاه در بازدیدهای آنچنانی مورد استقبال اشراف فرانسه قرار میگرفت، مردم
ایران در فقر و قحطی و بیماری میسوختند.
اما خبر مظالم استبداد فئودالی قاجار بر مردم ایران، و حرکتها و قیامها و شورشهای
مردم ایران، در میان مردم اروپا نیز پیچیده بود و نهضت قانون خواهی و مشروطهطلبی
مردم ایران، از همان بدو پیدایش در نشریات اروپایی منعکس میشد، چنان که همین شاه
مستبد در فرانسه نیز مورد خشم و نفرت آگاهان و روشنفکران فرانسوی قرار داشت. اقدام
یک جوان فرانسوی برای به قتل رساندن مظفرالدینشاه در جریان سفرش به پاریس، نشانهی
این بیداری بود.
عناوین روزنامههای پاریس:
«طرح قتل شاه در پاریس.
Salson، assasan du shah (سالسون قاتل شاه)
ضارب در بازجویی: میخواستم شاه را بکشم چون شاه فقط یک رئیس بزرگ است نه چیز دیگر».
وبا در ایران:
صرف ۲۲ میلیون روبل وام روسیه در مسافرتها و عیاشیها، و ولخرجیهای شاه در فرنگ، مابازاء خودش را در ایران هم داشت، چاپیدن و تاراج امواج ملت توسط شاهزادهها، و خوانین. این غارتها و قحطیهایی که بهدلیل سیاست تاراج دادن کشور پیامدهای بسیار ناگواری داشت. یکی از این پیامدها، رواج بیماریهای کشنده، مثل وبا و مرگ هزاران نفر در شهرهای مختلف بود.
برای آن که بدانیم چه کسانی در صدر استبداد فئودالی بر ایران حاکمیت میکردند، بد نیست نکاتی را هم راجع به فساد و خوشگذرانیهای مظفرالدینشاه ذکر کنیم. وام گرفتن از خارجیها آنهم با آنهمه وطنفروشی در حالی بود که خزانهی خود شاه انبوهی ثروت و طلا و جواهر داشت!
کتاب ایران و جهان در قرن بیستم: نقل از سالنامهی ایران قرن بیستم ص ۲۰: «۲۲ میلیون روبل وام از روسها در حالی که ملت در فقر مطلق بهسر میبرد، صرف این مسافرت، بذل و بخششهای شاه، و خریدهای او از جواهر تا پیانو و خودرو لوکس و غیره گردید. این در حالی بود که وقتی کاردار سفارت انگلیس در تهران به امینالدوله گفت: اگر شاه یک چهارم از خزانهی خود برداشت کند، نیازی به وام ندارد. امین الدوله در جواب او گفت: چه کسی جرأت دارد به شاه بگوید دست به خزانهی شخصی بزند!».
خاطرات و خطرات. مخبرالسلطنه: «از قرضه (وام روسیه) آنچه باقی مانده بود در پاریس به مصرف خرید عروسک و اسباب بازی رسید!» … «عبور با کشتی از (کانال) پادوکاله، برای شاه مصیبت بزرگی بود… حضور پسر بحرینی تا درجهای تأمین خاطر شاه بود. گفته میشد که شاه به هنگام رعد و برق به عبای بحرینی پناه میبرد».
با چنین شاه مستبد، عیاش، ولخرج و بیوطن و با چنین وزیر وطنفروشی بود که زمینههای غارت و چپاول ثروت بزرگ و ملی مردم ایران یعنی ذخائر عظیم نفت جنوب، توسط استعمار فراهم آمد.
بعد از وامی که از روسیه گرفته شد، انگلیسیها برای آن که عقب نمانند، کوشش کردند امتیازی بگیرند و بهاصطلاح سیاست غارت منصفانهی منابع ثروت ایران را به روسها بقبولانند. این بود که هاردینگ وزیر مختار انگلیس در تهران، تقاضای امتیاز نفت جنوب را بهنام ویلیام دارسی به اتابک امینالسلطان وطنفروش عرضه کرد.
امتیاز دارسی:
این امتیاز شامل کلیهی ایالات ایران باستثنای ایالات سرحدی روسیه میشد. اتابک با این تقاضا موافقت نمود و آن را به امضای شاه هم رسانید.
به این ترتیب در سال۱۲۸۰ شمسی، ۱۹۰۱ میلادی: امتیاز بهرهبرداری انحصاری منابع نفتی سراسر خاک ایران، باسثناء مناطق شمالی برای مدت ۶۰سال، به ویلیام ناکس دارسی تبعهی انگلیس واگذار شد.
این عمدهترین ثروت کشور ما بود. که شامل نفت سه چهارم خاک ایران میشد. این امتیاز در مقابل پرداخت مبلغ ناچیزی، یعنی مبلغ ۲۰هزار لیرهی استرلینگ آن هم پس از شروع بهرهبرداری، به انگلیس داده شد.
آونگ دریوزگی و زبونی حاکمیت استبداد قاجار، در رفت و آمد مداوم خود به چپ و راست، بخشی از ثروتهای ملت مظلوم ایران را به خارجیان میداد. این بار باز نوبت روسیه شد.
بر سر بازار دنیا این وطن را سارقان از قنارهی غارت و تاراج و باج آویختند
خون ایرانی مگر اندر رگ آنان نبود کاین چنین خاک وطن در جیب دشمن ریختند
یک وام دیگر، یک مسافرت دیگر، یک تاراج دیگر:
وام دوم شاه از روسها در فروردین ۱۲۸۱، (آوریل ۱۹۰۲) بهمبلغ ده میلیون منات با فرع صدی پنج برای مدت ۷۵سال انجام گرفت. از شرایط این وام، تغییر تعرفهی گمرکی به نفع روسها و تفویض امتیاز راه شوسه جلفا- قزوین به بانک استقراضی بود.
بانک بر طبق این امتیاز نامه اجازه یافت که سیم تلگراف برای ضرورت راه امتداد دهد واز جمیع منافع راه بدون پرداخت عوارض و مالیات تا ۹۹سال بهرهمند شود.
تعرفهی گمرکی هم که به نفع روسها و به دست ژوزف نوز بلژیکی تغییر یافت، موجب رونق تجارت روسها میشد.
به این ترتیب شاه و امینالسلطان باز هم بدون توجه به شرایط وخیم اقتصادی داخلی، و وضع سخت معیشتی مردم، پولها را برداشتند و عازم اروپا شدند و حدود شش ماه بعد پس از ته کشیدن پولها به ایران برگشتند.
هنوز هم به باد تاراج دادن ایران برای این بیوطنها کافی نبود. از اینرو باز هم وام دیگری از انگلیس دریافت کردند.
اتابک امینالسلطان، حدود شش ماه بعد یعنی در فروردین ۱۲۸۲ یک قرارداد گمرگی جدید با انگلیسیها بست و مبلغ ۲۰۰هزار لیره از بانک شاهنشاهی برای مدت ۲۰سال برای شاه وام گرفت و در ازای آن، عایدات صیادی بحر خزر را وث یقه این وام گرو گذاشت.
قحطی در ایران:
در همین سال ۱۲۸۲ شمسی، که اینچنین سرمایههای مردم ایران صرف خوشگذرانیهای شاه خائن قاجار میشود، و در پی قطحیهای گریبانگیر مردم، بیماری وبای بسیار سختی در تهران و برخی از شهرهای ایران کشتار بسیاری پدید آمد.
شهرها در آن سالها خیلی کثیف بود. یک علت رواج بیماری آبهای آلوده و بیکفایتی حکومت در خدمات شهری بود. در واقع امر، هیچگونه خدمات شهری وجود خارجی نداشت.
حیات یحیی (ج۱ ص۳۵۶): «در سرتاسر این شهر (تهران) یک رختشویخانه وجود ندارد. سر هر نهر، آب و در هر گذر، جامههای کثیف با هرچه در بردارد، در آبهای جاری شسته میشود و همین آبها به خانهها رفته به مصرف شرب مردم میرسد. در این وقت هم که آبهای پر از میکروب وبا آشامیده میشود، کسی به فکر حفظُالصحه نمیباشد!».
فقط تعداد خیلی کمی از مردم که زندگی متوسط یا خوبی داشتند، سعی میکردند با جوشاندن آب مشروب، از ابتلای خودشون به بیماری وبا جلوگیری کنند. ولی توده محروم مردم نه چنین آگاهی و نه چندان توانی داشتند که به پیشگیری از سرایت بیماری بپردازند.
توجهی به وضعیت فرهنگی بسیار نازل جامعه خود میتواند نشان بدهد که یک بیماری ساده چقدر بهسادگی میتوانست باعث مرگ تعداد زیادی بشود. مسبب بیفرهنگی، هم دولت، و هم ملاهای فریبکاری بودند که از بیخبری مردم و از روضهخوانی برای مردههای مردم، نان میخوردند.
حیات یحیی: جلد ۱ ص ۳۵۶: «مردم عوام، به عوض هر کار، به عزاداری و سینهزنی میپرداختند. شبها تا صبح دسته راهانداختن و با هیاهوی بسیار به تمام محلات شهر گشتن و شربت و چای و قهوه و قلیان عمومی استعمال کردن و با فریاد و داد عزاداری اشخاص ضعیفالقلب را به وحشت انداختن و از مریضان سلب راحت نمودن، نه از دین شمرده میشود و نه از انصاف و باید باور کرد که یک قسمت از تلف شدگان از وبا به واسطه دهشت و وحشت حاصل شده او همین اوضاع، مبتلا به مرض شده بدرود زندگانی گفتهاند. این درجه خَلط زن و مرد، کوچک و بزرگ در میان دستهها و تعزیهخوانها در توسعهی دایرهی اشتداد مرض مدخلیت عظیم دارد! و لکن کسی جرأت ندارد در این موضع سخن بگوید».
اما مردم بهرغم همهی شرایط سختی که داشتند و با وجود اینکه بیماری و قحطی سخت آنها را تحت فشار قرار میداد، در برابر وطنفروشیهای امینالسلطان ساکت ننشستند. البته خود این کمبودها هم باعث گر گرفتن هرچه بیشتر خشم مردم میشد.
در سال ۱۲۸۲ در تهران، تبریز، یزد، و سایر شهرها، علیه موافقتنامههای گمرکی و تعرفههای جدید گمرکی شورشهایی برپا شد.
نقش مرتجعان:
پاسخ دولت اتابک و نوز بلژیکی به تجار بازار، فشار و بدرفتاریِ بیشتر بود. وقتی اعتراضات گسترده و گستردهتر میشود، دولت به فتنهگران مرتجع و همدست خود پناه میبرد.
آخوندهای مرتجع درباری و حکومتی، که همیشه ماهرترین افراد برای ایجاد فتنه و انحراف جنبش مردم بودند برای منحرف کردن سمت شورشهای مردم ناگهان فریاد وا اسلاما راه انداختند .
تاریخ مشروطه کسروی صفحه ۳۰: ”این شگفت خواهد نمود که مردم که از تعرفة گمرکی و از بهکار گماردن بلژیکیان گله مینمودند و از اتابک و گرایش او به روسیه و بیگانه رنجیده میبودند، کینه از بهائیان میجویند! “.
اما مردم فریب این فتنهها را نخوردند و موج شورشها ادامه یافت.
تبریز، نخستین شهر شورشی:
اعتراضات مردم تبریز علیه ستمهای حکومت، در تیر ماه ۱۲۸۲ شمسی محمدعلی میرزا، ولیعهد مظفرالدینشاه را واداشت که موسیو پریم بلژیکی را موقتاً از کار برکنار کند. اما حرکات اعتراضی در تهران و دیگر شهرها خواست بالاتری داشت:
مردم در شبنامهها مینوشتند: «باید امین السلطان اتابک از صدارت عزل شود».
از همان شورشهای اولیهی جنبش مشروطیت، بهطور واضحی میبینیم که دو مرکز مهم اعتراض، یکی تهران و دیگری تبریز است. این آیا علت خاصی دارد؟
چرا تبریز؟ :
تهران که پایتخت بود و طبعاً کارخانجات و بازارهای اصلی مملکت در این شهر بود. بیشترین اقشار آگاه را هم در خود داشت. اما تبریز بهعلت نزدیک بودن به کشورهای روسیه و ماوراء قفقاز و وجود کارخانههای بیشتر و کارگران بیشتر در آن، و همچنین ارتباط بیشتر مردم با دنیای صنعتی شده اروپا، و تردد و مسافرت عناصر روشنفکر و آگاه، به یک مرکز مهم جنبش تبدیل شده بود. اما دو شهر دیگر هم بودند که نقش مهمی در جنبش مشروطه داشتند. یکی رشت بود که آن هم، همان ویژگی تبریز را داشت، یعنی همجواری همسایهی شمالی، و شهر دیگر، اصفهان بود که بهخاطر آن که بر سر راه عبور و مرور تجارتی به بوشهر و خلیجفارس قرار داشت مراکز صنعتی و تجارتی بیشتری از سایر نقاط داشت.
برکناری امینالسلطان:
سرانجام شورشهای وسیع مردم و خشم و نارضایتی از حاکمیت، مظفرالدینشاه را وادار کرد که به مهمترین خواست اعتراضات تن داده و در اواخر شهریور ۱۲۸۲ اتابک امینالسلطان را برکنار کند.
این اولین عقبنشینی حکومت فاسد و پوسیده قاجار بود که رشد جنبش آزادیخواهانهی مردم و شورشهای مردم چه در تهران و چه در تبریز، شاه مستبد را به آن وادار کرد و اتابک برکنار شد. ولی همچنان که واقعیت بعدها نشان داد، مشکل نه در شخص اتابک، بلکه در یک نظام دیکتاتوری فئودالی و نیمه مستعمره بود که آزادی جز با سرنگونی آن میسر نبود.
اکنون که پیروزی مردم در برکنار کردن اتابک امینالسلطان را شرح دادیم، نگاهی هم به پرونده وطنفروشیهای اتابک امینالسلطان، این خائن بزرگ به ملت ایران بیندازیم.
مروری بر خیانتهای اتابک امینالسلطان:
صدراعظم منفور سه سلطان قاجاری (ناصرالدینشاه- مظفرالدینشاه و محمدعلیشاه)، اتابک امینالسلطان زمینه چین و امضاء کننده انبوهی قراردادهای استعماری و امتیازات داده شده به خارجیان در زمان ناصرالدینشاه و مظفرالدینشاه بود. این صدراعظم وطنفروش که هیچ عِرق ایرانی نداشت، روی کارآمده بود تا کشور را به خارجیان بفروشد:
سیاهه امتیازات اعطا شده به استعمار توسط امین السلطان در دوره ناصرالدین شاه:
۱۲۶۷ - امتیاز آزادی کشتیرانی در رود کارون از خرمشهر تا اهواز به انگلیسیها
۱۲۶۸ – امتیاز بانک شاهنشاهی به رویتر انگلیسی به مدت شصت سال، بهعلاوه حق نشر اسکناس و استخراج انحصاری تمام معادن ایران، از جمله نفت و بهرهبرداری از کلیه ثروتهای طبیعی.
فروردین ۱۲۶۹ - امتیاز انحصاری تنباکو و توتون به انگلیسیها به مدت ۵۰سال، که با قیام مردم موسوم به جنبش تنباکو لغو شد.
اردیبهشت ۱۲۶۹- امتیاز بهرهبرداری از درختهای زیتون ایالت گیلان به روسها بهمدت ۲۵سال
اردیبهشت ۱۲۶۹امتیاز تأسیس بانک استقراضی و رهنی به روسها بهمدت ۷۵سال
۱۲۷۰امتیاز تأسیس بیمه و امور حمل و نقل و ایجاد خطوط کشتیرانی در دریای خزر به روسیه
۱۲۷۲امتیاز انحصاری راه شوسه قزوین رشت – انزلی به روسها
۱۲۷۵- امتیاز انحصاری راه قزوین تهران و قزوین همدان به روسها
با وجود آن که مظفرالدینشاه مجبور شد بر اثر شورشهای مردم اتابک را برکنار کند، اما در واقع امر، اوضاع هیچ فرقی نمیکرد، چرا که وقتی امینالسلطان برکنار شد یک شاهزادهی سرکوبگر دیگر که از قدیم دشمن ملت بوده، بهسر کار آمد. عینالدوله در ستمگری و سرکوبگری بهخصوص در فشار آوردن به بازاریان و بازرگانان، دست کمی از اتابک امینالسلطان نداشت.
دستگاه ظلم مهرهای را برمیدارد و مهرهای دیگر میگذارد. بیشک یک دوره امیدواری و انتظار ایجاد میشود اما، سنگ آسیای استبداد، نانی بجز زجر و ستم و قتل و تعذیب ندارد.
سایر قسمتهای همین مطلب: