فرمان مردم، امضای شاه
خوانشی نو از انقلاب مشروطه
در بهار سال ۱۲۸۵، تضادهای ناشی از فساد حکومت استبدادی و نفوذ استعمار، خشم و خروش مردم ستمدیده روستایی و پیشهوران محروم شهری را به اوج خود رساند. حاکمیت فاسد استبداد قاجاری همچون سابق نمیتوانست به حمایت روسیه تکیه کند. تضاد بین شاهزادگان بر سر ولیعهدی، باعث تضعیف حاکمیت میشد. ترقیخواهان و حتی روشنفکران درباری برای ایجاد یک نظام قانونی فشار میآوردند. در چنین اوضاعی که مردم از هر جرقه آشوبی علیه حکومت بپا میکردند، بازرگانان امکان اعتراض یافتند و آخوندهای وابسته به بازار هم زبان به اعتراض باز کردند. اما با سرکوب جنبش و بهخصوص عملیات خونآلود قوای قزاق، که به کشتار حدود صد تن از مردم در مرکز تهران انجامید، جنبش از مرحله مصالحه و سازش گذشت و رخدادها به نقطهی بحرانی رسید.
شبنامه کار روزنامههای توقیفشده را میکند
در همان روزها، بهرغم آن که عینالدوله مطبوعات را قلع و قمع کرده و روزنامهنگاران را حبس و تبعید کرده بود، شبنامهها و نشریات مخفی گسترش بیشتری پیدا کرد، و جنگ با دولت استبدادی را وارد مرحله تازهیی کرد.
این شب نامهها و جراید مترقی، آگاهی مردم و سطح مطالبات آنان را بالاتر میبرد.
شبنامه منتشره در خرداد ماه ۱۲۸۵: «اگر وضع به همین منوال بماند، ایران به هند ثانی تبدیل خواهد شد. همه با هم برابرند، هرکس میتواند شاغل هرمقام گردد. هیچکس را نمیتوان بدون دلیل دستگیر کرد و بدون محاکمه به مجازات رساند. حمایت بیگانگان نباید باعث فرار مجرم از مجازات گردد. آزادی کلام و مطبوعات حق طبیعی انسان است».
با کشتار مردم توسط قوای نظامی، آخوندهایی که در مسجد مانده بودند، مردم را با اصرار مجبور به ترک مسجد و بازگشت به خانههای خودشان میکردند؛ و خود تقاضای رفتن به عتبات مقدسهی نجف کردند. دولت عینالدوله به آنان اجازهی خروج از تهران داد.
مشروطه کسروی، ص ۱۰۶: «همان شب، بامدادان، بهبهانی و طباطبایی و… برخی دیگر از شهر بیرون شده آهنگ ابنبابویه کردند. طلبهها و دیگران که در مسجد همراهی با دو سید کرده بودند، در این سفر نیز همراهی نمودند. و به درشکه یا به اسب یا به گاری نشسته به ایشان پیوستند. در چنین وضعیتی، شیخ فضلالله نوری هم برای اینکه از قافله عقب نماند، دو روز بعد خودش را به کوچ کنندگان رساند».
گسترش دامنه بحران و نقش انگلیس
تاریخ ایران باقر عاقلی ص ۲۶: «بهبهانی و طباطبایی نامهیی به سفارت انگلیس نوشته و تقاضای همراهی با ملیون کردند. خواسته علما این بود که حقایق توسط وزیر مختار انگلیس به اطلاع شاه برسد.
دراین شرایط که حاکمیت روسیه بهعلت شکست از ژاپن و قیام ۱۹۰۵ ضعیف شده بود، و کمتر میتوانست از حاکمیت استبداد قاجار حمایت کند، انگلیس فرصت بیشتری پیدا میکرد که برای بیرون راندن حریف قدیمی خودش به حمایت از جنبش بورژوازی نوپای ایران بپردازد. عملکرد این تضاد، وحدت سیاسی سردمداران و کارگزاران حکومتی را از بین میبرد و امکان مناسبی برای گسترش جنبش آزادیخواهی به وجود میآورد، بازرگانان و آخوندهای وابسته به آنان نیز که از قهرآمیز شدن تضادها با حاکمیت بیم داشتند، حمایت یک قدرت خارجی از جنبش را میطلبیدند».
مشروطه کسروی: «بهبهانی نامه به سفیر (انگلیس) نوشت و یاوری او را درخواست نمود. سفیر پاسخ داد که دولت انگلیس یاوری به کسانی نتواند کرد که رفتارشان با دولت خود دشمنانه است. … باز نامهیی نوشت بدینسان، «ماعلما. و مجتهدان چون نمیخواهیم کار بخونریزی کشد از شهر بیرون میرویم. ولی از شما خواستاریم که در این کوشش با بیدادگری، همراهی از ما دریغ ندارید.»
بست نشینی در سفارت انگلیس
روز چهارشنبه ۲۴جمادیالاول ۱۳۲۴قمری، ۱۴تن از بازاریان تهران که پس از مهاجرت مخالفان عینالدوله به قم، مورد آزار مأموران دولتی بودند، با اجازهی «شارژ دافر، نایب سفیر انگلیس» در باغ سفارت انگلیس در قلهک بست نشستند. وقتی سفارت انگلیس، از اقدام آنان جلوگیری نکرد، گروههای دیگری از تجار به بست نشینان سفارت پیوستند.
تاریخ بیداری ایرانیان: «روز پنجشنبه ۲۵جمادیالاول، «از جماعت بزاز و طلبه یک صد نفر اجتماع شده یک ساعت به غروب در میان رجال منتشر شد که معدودی از بزاز و طلبه در سفارت انگلیس متحصن شدهاند و کسی گمان نمیکرد که اجماع زیاد شود.»
پس از آن که معلوم شد سفارت انگلیس از بست نشینی در سفارتش جلوگیری نمیکند موجی از بازاریان و مردم به سوی سفارت انگلیس روانه شد.
مشروطه کسروی: ص ۱۱۰: «تا سه روز دیگر تا پنجهزار رسید و چهار روز دیگر تا سیزدههزار بالا رفت و بازارها به یکباره بسته گردید. در نامهیی دیدم مینویسد: قریب پانصد خیمه بلکه بیشتر زده شده تمام اصناف حتی پینه دوز و گردوفروش و کاسهبندزن که اضعف اصنافند در آنجا خیمه زدند…»
مخارج و هزینهی اینچنین تحصن سنگینی توسط تجار پرداخت میشد.
تاریخ بیداری ایرانیان: «در روز چهار خروار قند و پانزده خروار نان صرف میشود. محشر کبراست.»
بیش از ده دیگ بزرگ را بهکار گزارده یکبار آبگوشت، و یکبار پلو و خورش میپختند و در سینیهای بزرگ به چادرها میفرستادند. دررفت (مخارج) را خود بازرگانان و پیشهوران از کیسه خود میدادند و در اینجا هم حاجی محمدتقی سررشتهدار میبود.
خواستهای نازل متحصنان
اما بهرغم این حضور کثیر مردم در بست نشستن، درخواستهای متحصنان، خواستهای نازلی بود:
مشروطه کسروی: ص ۱۱۰: «روزهای نخست، چون از ترس جان به سفارت رفته بودند، و از آنسوی خود را ناتوان میدیدند، و دلیری کم میداشتند، درخواستهای خود را به میانجیگری مستر کرانت دف، (کرندف) شارژدافر انگلیس به دولت چنین باز مینمودند:
اول- معاودت علمای مهاجرین به تهران
دوم- اطمینان بر اینکه احدی را به بهانه نخواهند گرفت و شکنجه نخواهند کرد.
سوم – امنیت مملکت، چه امروز کسی دارای مال و جان خود نیست.
چهارم- افتتاح عدالتخانه که از طبقهی علما و تجار و سایر اصناف برای رسیدگی در مرافعات شرکت در او داشته باشند.
پنجم- قاتل دو سید بزرگوار را قصاص نمایند».
خوانشی نو از انقلاب مشروطه
در شرح وقایع انقلاب مشروطیت به اوجگیری جنبش مردم و بازرگانان در سال ۱۲۸۵ شمسی رسیدیم و دیدیم با اوجگیری جنبش اصلاحی، رخدادها به نقطهی
بحرانی رسید. در این شماره با یک نظر به اوضاع جنبش در آن زمان، ماجراها را تا
حصول فرمان مشروطیت و دستاوردهای آن دنبال خواهیم کرد.
بحران و نفی سازش با استبداددر بهار سال ۱۲۸۵، تضادهای ناشی از فساد حکومت استبدادی و نفوذ استعمار، خشم و خروش مردم ستمدیده روستایی و پیشهوران محروم شهری را به اوج خود رساند. حاکمیت فاسد استبداد قاجاری همچون سابق نمیتوانست به حمایت روسیه تکیه کند. تضاد بین شاهزادگان بر سر ولیعهدی، باعث تضعیف حاکمیت میشد. ترقیخواهان و حتی روشنفکران درباری برای ایجاد یک نظام قانونی فشار میآوردند. در چنین اوضاعی که مردم از هر جرقه آشوبی علیه حکومت بپا میکردند، بازرگانان امکان اعتراض یافتند و آخوندهای وابسته به بازار هم زبان به اعتراض باز کردند. اما با سرکوب جنبش و بهخصوص عملیات خونآلود قوای قزاق، که به کشتار حدود صد تن از مردم در مرکز تهران انجامید، جنبش از مرحله مصالحه و سازش گذشت و رخدادها به نقطهی بحرانی رسید.
شبنامه کار روزنامههای توقیفشده را میکند
در همان روزها، بهرغم آن که عینالدوله مطبوعات را قلع و قمع کرده و روزنامهنگاران را حبس و تبعید کرده بود، شبنامهها و نشریات مخفی گسترش بیشتری پیدا کرد، و جنگ با دولت استبدادی را وارد مرحله تازهیی کرد.
این شب نامهها و جراید مترقی، آگاهی مردم و سطح مطالبات آنان را بالاتر میبرد.
شبنامه منتشره در خرداد ماه ۱۲۸۵: «اگر وضع به همین منوال بماند، ایران به هند ثانی تبدیل خواهد شد. همه با هم برابرند، هرکس میتواند شاغل هرمقام گردد. هیچکس را نمیتوان بدون دلیل دستگیر کرد و بدون محاکمه به مجازات رساند. حمایت بیگانگان نباید باعث فرار مجرم از مجازات گردد. آزادی کلام و مطبوعات حق طبیعی انسان است».
با کشتار مردم توسط قوای نظامی، آخوندهایی که در مسجد مانده بودند، مردم را با اصرار مجبور به ترک مسجد و بازگشت به خانههای خودشان میکردند؛ و خود تقاضای رفتن به عتبات مقدسهی نجف کردند. دولت عینالدوله به آنان اجازهی خروج از تهران داد.
مشروطه کسروی، ص ۱۰۶: «همان شب، بامدادان، بهبهانی و طباطبایی و… برخی دیگر از شهر بیرون شده آهنگ ابنبابویه کردند. طلبهها و دیگران که در مسجد همراهی با دو سید کرده بودند، در این سفر نیز همراهی نمودند. و به درشکه یا به اسب یا به گاری نشسته به ایشان پیوستند. در چنین وضعیتی، شیخ فضلالله نوری هم برای اینکه از قافله عقب نماند، دو روز بعد خودش را به کوچ کنندگان رساند».
گسترش دامنه بحران و نقش انگلیس
تاریخ ایران باقر عاقلی ص ۲۶: «بهبهانی و طباطبایی نامهیی به سفارت انگلیس نوشته و تقاضای همراهی با ملیون کردند. خواسته علما این بود که حقایق توسط وزیر مختار انگلیس به اطلاع شاه برسد.
دراین شرایط که حاکمیت روسیه بهعلت شکست از ژاپن و قیام ۱۹۰۵ ضعیف شده بود، و کمتر میتوانست از حاکمیت استبداد قاجار حمایت کند، انگلیس فرصت بیشتری پیدا میکرد که برای بیرون راندن حریف قدیمی خودش به حمایت از جنبش بورژوازی نوپای ایران بپردازد. عملکرد این تضاد، وحدت سیاسی سردمداران و کارگزاران حکومتی را از بین میبرد و امکان مناسبی برای گسترش جنبش آزادیخواهی به وجود میآورد، بازرگانان و آخوندهای وابسته به آنان نیز که از قهرآمیز شدن تضادها با حاکمیت بیم داشتند، حمایت یک قدرت خارجی از جنبش را میطلبیدند».
مشروطه کسروی: «بهبهانی نامه به سفیر (انگلیس) نوشت و یاوری او را درخواست نمود. سفیر پاسخ داد که دولت انگلیس یاوری به کسانی نتواند کرد که رفتارشان با دولت خود دشمنانه است. … باز نامهیی نوشت بدینسان، «ماعلما. و مجتهدان چون نمیخواهیم کار بخونریزی کشد از شهر بیرون میرویم. ولی از شما خواستاریم که در این کوشش با بیدادگری، همراهی از ما دریغ ندارید.»
بست نشینی در سفارت انگلیس
روز چهارشنبه ۲۴جمادیالاول ۱۳۲۴قمری، ۱۴تن از بازاریان تهران که پس از مهاجرت مخالفان عینالدوله به قم، مورد آزار مأموران دولتی بودند، با اجازهی «شارژ دافر، نایب سفیر انگلیس» در باغ سفارت انگلیس در قلهک بست نشستند. وقتی سفارت انگلیس، از اقدام آنان جلوگیری نکرد، گروههای دیگری از تجار به بست نشینان سفارت پیوستند.
تاریخ بیداری ایرانیان: «روز پنجشنبه ۲۵جمادیالاول، «از جماعت بزاز و طلبه یک صد نفر اجتماع شده یک ساعت به غروب در میان رجال منتشر شد که معدودی از بزاز و طلبه در سفارت انگلیس متحصن شدهاند و کسی گمان نمیکرد که اجماع زیاد شود.»
پس از آن که معلوم شد سفارت انگلیس از بست نشینی در سفارتش جلوگیری نمیکند موجی از بازاریان و مردم به سوی سفارت انگلیس روانه شد.
مشروطه کسروی: ص ۱۱۰: «تا سه روز دیگر تا پنجهزار رسید و چهار روز دیگر تا سیزدههزار بالا رفت و بازارها به یکباره بسته گردید. در نامهیی دیدم مینویسد: قریب پانصد خیمه بلکه بیشتر زده شده تمام اصناف حتی پینه دوز و گردوفروش و کاسهبندزن که اضعف اصنافند در آنجا خیمه زدند…»
مخارج و هزینهی اینچنین تحصن سنگینی توسط تجار پرداخت میشد.
تاریخ بیداری ایرانیان: «در روز چهار خروار قند و پانزده خروار نان صرف میشود. محشر کبراست.»
بیش از ده دیگ بزرگ را بهکار گزارده یکبار آبگوشت، و یکبار پلو و خورش میپختند و در سینیهای بزرگ به چادرها میفرستادند. دررفت (مخارج) را خود بازرگانان و پیشهوران از کیسه خود میدادند و در اینجا هم حاجی محمدتقی سررشتهدار میبود.
خواستهای نازل متحصنان
اما بهرغم این حضور کثیر مردم در بست نشستن، درخواستهای متحصنان، خواستهای نازلی بود:
مشروطه کسروی: ص ۱۱۰: «روزهای نخست، چون از ترس جان به سفارت رفته بودند، و از آنسوی خود را ناتوان میدیدند، و دلیری کم میداشتند، درخواستهای خود را به میانجیگری مستر کرانت دف، (کرندف) شارژدافر انگلیس به دولت چنین باز مینمودند:
اول- معاودت علمای مهاجرین به تهران
دوم- اطمینان بر اینکه احدی را به بهانه نخواهند گرفت و شکنجه نخواهند کرد.
سوم – امنیت مملکت، چه امروز کسی دارای مال و جان خود نیست.
چهارم- افتتاح عدالتخانه که از طبقهی علما و تجار و سایر اصناف برای رسیدگی در مرافعات شرکت در او داشته باشند.
پنجم- قاتل دو سید بزرگوار را قصاص نمایند».
خواستهای اساسیتر مردم
بر خلاف خواستهای نازل سران تحصن، مردم که روز به روز تعداد بیشتری به تحصن میپیوستند، خواستهای اساسیتر خود را مطرح میکردند.
مشروطه کسروی: ص ۱۱۲: «از یکسو شمارهی مردم در سفارتخانه بسیار فزون گردیده، و از یکسو زبان به خواستن مشروطه باز شده و در آن چند روزه کسانی به مردم معنی آزادی و مشروطه و پارلمان را تا یک اندازه فهمانیده بودند. انبوهی از مردم که در یک جا گرد آمده و به درخواستهایی برخیزند، زمان به زمان به دلیری فزایند و درخواست بیشتر کنند.
مردم بست نشین در باغ سفارت انگلیس، خود ادارهی آن اجتماع عظیم متحصن را بهعهده گرفته و نظارت بر ورود و خروج به سفارت را نیز در دست گرفته بودند.
... جماعت نوکرباب را نمیگذاشتند وارد باغ شود. آدم نصرالسلطنه که سپهدار و رئیس توپخانهی مبارکه است خواسته بود بهزور برود، کتک زیادی از آدمهای سفارت خورد!».
در تحصن باغ سفارت انگلیس، غلغلهای از شور آگاهی بپا بود. ناظمالاسلام کرمانی که خود شاهد و ناظر جریان بوده است، مشاهدات خویش را در تاریخ بیداری ایرانیان تصویر کرده است:
تاریخ بیداری ایرانیان ج ۳ص ۵۱۴: «میتوان گفت سفارتخانه در حکم یک مدرسه شده است. چه، در زیر هر چادر و هر گوشه، جمعی دور هم نشستهاند و یک نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آنها را تعلیم میدهد. یعنی چیزهای تازه به گوش مردم میخورد که تاکنون احدی جرأت نداشت بر زبان آورد. فیلسوف بهبهانی و بعض اجزاء انجمن مخفی، روزنامه حبلالمتین را در دست گرفته بر مردم قرائت مینماید».
شهرهای دیگر به تهران تأسی میکنند
خبر تحصنهای قم و تهران، به شهرهای دیگر ایران رسیده و بازاریان در شهرهای دیگر خراسان و در شیراز و کاشان و قزوین و گیلان، دکانها را بستند. بعد از تهران، در تبریز، بیشترین تحرک و جنبش دیده میشد و شبنامهها در کوی و برزن نصب میشد و مطبوعات زیرزمینی، نشر مییافت و دست به دست میگشت.
تاریخ سانسور در مطبوعات ایران: ص ۲۵۴: «همسایگی آذربایجان ایران با قفقاز و آذربایجان متحول روسیه، محتوای دستهای از جراید مردمی و مخفی را در تبریز از امتیاز ویژهیی برخوردار ساخته بود. گروهی از مبارزان و انقلابیون این منطقه، «حاجی رسول و جعفر آقا و علی مسیو و میرزاعلیاصغر خویی و آقا محمد سلماسی باشند، نشستی میداشتند و شب نامهها نوشته و با ژلاتین به چاپ رسانیده و میان مردم پراکنده میگردانیدند.»
در تبریز که شهر دوم ایران از نظر اهمیت سیاسی و اقتصادی بهشمار میرفت و همچنین در جنبش تنباکو از تهران نیز پیشتر بهکار برخاسته بود، آگاهان و روشنفکران بسیاری در کار پیشبرد جنبش فعال بودند.
مشروطه کسروی: ص ۱۴۹: «در اینجا (تبریز) هم کسانی پیدا شده بودند که آرزوی کوششی را برای برداشتن خودکامگی میکردند. اینان کم کم یکدیگر را شناخته و دستهای گردیده به کوششهایی میپرداختند. از آنان کسانی را اینجا میشماریم: … ، حاجی علی دوافروش، … ، کربلایی علی موسیو، حاجی رسول صدقیانی، . اینان هر یکی از راه دیگری بیدار شده بودند و کسانی از ایشان دانش نیز اندوخته و در حبلالمتین و دیگر جاها گفتارها مینوشتند.»
اقدام ولیعهد و علمای مرتجع در تبریز
محمدعلی میرزا ولیعهد شاه، در تبریز رعب و وحشت بسیاری حاکم کرده بود و فشار بسیاری بیشتری نسبت به تهران برای جلوگیری از جنبش، به مردم وارد میکرد. اما از آنجا که میدید یکی از خواستهای جنبش عزل عینالدوله است، و عینالدوله برای تغییر ولیعهد کوشش میکرد، و در واقع دشمن او بود. محمدعلیمیرزا، موقتاً به حمایت از متحصنان تهران پرداخت.
مشروطه کسروی: ص ۱۱۳: «ولیعهد علمای بزرگ شهر را که حاجی میرزا حسن مجتهد و امام جمعه و میرزا صادق و حاجی میرزامحسن و ثقهالاسلام میبودند، را به پیش خود خواند و واشان داشت به تلگرافخانه رفتند و نخست تلگرافی بهنام هماوازی با علمای کوچنده به شاه فرستادند، و پس از همه تلگرافهایی به علمای شهرهای دیگر فرستاده و آنان را به همآوازی واداشتند. شاه روز ششم مرداد به علمای تبریز و به ولیعهد پاسخ داد و نیز در همان روز بود که عینالدوله را از کار برداشت. و چون خواست محمدعلیمیرزا نیز همین بود دیگر خاموش گردید و علما را نیز خاموش گردانید.»
هدف محمدعلیمیرزا، کنار زدن عینالدوله بود، و همین که به این هدف خود رسید، باز به ایجاد اختناق و جلوگیری از رسیدن خبرهای تهران به تبریز ادامه داد. اما همین حمایت مصلحتی و موقت او از جنبش، و تلگرافهایی که از تبریز به تهران و سایر شهرها ارسال شد، خودش باعث شد که جو رعب بشکند و آگاهیهای بیشتری به مردم سایر شهرها منتشر شود.
بالغ شدن خواستهای آزادیخواهان بهدرخواست مجلس شورا
تحصن قم یک ماه به طول انجامید. در آن مدت مردم تهران، و روشنفکران نامههای بسیاری برای علمای معروف نجف مخصوصاً آخوند خراسانی، و حاجی شیخ مازندرانی فرستادند و از آنها خواستند که از بستنشینان حمایت کنند.
فعالیت شدید آزادیخواهان، و ارسال تلگرافها و انتشار شبنامهها، و گسترش موج آگاهیبخشی، خواستهای جنبش را ارتقاء بخشید بهنحوی که برای اولین بار (ایجاد) دارالشورا (یا مجلس شورا) از حاکمیت خواسته شد.
مشروطه کسروی: ص ۱۱۲: «کوشندگان آخرین خواست خود را به میان نهاده و این بار آشکاره مشروطه و پارلمان طلبیدند.
اول- بازگشت علمای اعلام
دوم- عزل شاهزاده اتابک (عینالدوله)
سوم- افتتاح دارالشوری
چهارم- قصاص قاتلان شهدای وطن
پنجم- عودت مطرودین (رشدیه و دیگران) »
جنبش روز به روز حالت تهدید کننده و دامنهی وسیعتری به خود میگرفت. شاه که مجبور به تسلیم شده بود با وساطت کاردار انگلیس با بستنشینان وارد مذاکره شد.
در شرایطی که اجتماع تحصنکنندگان به چهاردههزار نفر رسیده بود، حکومت بهناچار عضدالملک، رئیس قبیلهی قاجار را به قم فرستاد تا ملایان متحصن را راضی کند و به تهران برگرداند. از طرفی به نامهنگاری به تجار متحصن در سفارت انگلیس مشغول شدند.
مشروطه کسروی: «شارژدافر انگلیس اینها را به شاه باز نمود. شاه گفت نشستی با بودن وزیر خارجه برپا گردد و در پیرامون آن گفتگو شود. ولی پیش از آن روز عینالدوله از کار کناره جست».
۶مرداد ۱۲۸۵: همان روز عینالدوله از صدراعظمی کنارهگیری کرد و شاه جای او را به مشیرالدوله سپرد.
این اقدامات، مثل برکناری عینالدوله و فرستادن رئیس ایل قاجار به قم، اگر چه از موضع ضعف بود، اما باز با هدف اصلاحات مختصر و راضی کردن ملایان و بازرگانان و جمع کردن جنبش انجام میشد، تا خواستههایی مثل مجلس شورا و پارلمان مطرح نشود.
مشروطهی کسروی: ص ۱۱۸: «با آن که عینالدوله رفته بود، دربار در نگهداشتن خودکامگی پافشاری نشان میداد. پیداست که کنارهجویی عینالدوله هم جز رویهکاری نمیبود».
ولی مردم و آگاهان جنبش، حواسشان جمع بود که نباید به اینکه دولت هیأتی به قم فرستاد که آخوندها را برگردانند و عینالدوله را برکنار کرد، راضی شد.
مشروطه کسروی: «مردم دست برنداشتند و به این دو کار بس ننمودند. و چون میترسیدند علما سخن فرستادگان را پذیرفته به تهران بازگردند، به تلگراف به ایشان آگهی دادند و از شادروان بهبهانی پاسخ گرفتند».
در این میان دولت انگلیس نیز به میانجیگری برخاسته و بهطور رسمی از دولت ایران خواست که هرچه زودتر به درخواستها پاسخ بدهد، و شورش را که به تحصن بیش از چهاردههزار نفر در سفارت انگلیس منجر شده به پایان برساند. اما مقاومت و پایداری مردم و مراقبت از اینکه خواستهایی کمتر از مشروطه و پارلمان پذیرفته نشود، منجر به صدور فرمان مشروطیت شد.
صدور فرمان مشروطیت
مشروطهی کسروی: «شاه… روز یکشنبه سیزدهم مرداد (۱۲۸۵) فرمانی را که امروز سردیباچهی قانونهاست، بیرون داد:
جناب اشرف صدراعظم! از آنجاکه حضرت باریتعالی جل شأنه، سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را به کف کفایت ما سپرده… چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبان شاهزادگان و علما و قاجار و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافهی تهران تشکیل و تنظیم شود…»
اما فرمان باب میل مردم و آزادیخواهان نبود. چون نام توده و ملت در آن برده نشده بود. مردم این فرمان را که بهسر عت چاپ شده و در محلات نصب نموده بودند کندند.
دستخط این بود که باید جمعی از شاهزادگان قاجار و علما مجلس تشکیل بدهند و هر حکم و رأی که دادند به نظر اقدس همایونی برسد؟! تازه اگر امضا فرمودند مجری شود والا فلا!».
با فشار و ایستادگی مردم، شاه ناگزیر در تکمیل فرمان پیشین، فرمان جدیدی صادر کرد.
متن فرمان: «امر و مقرر میداریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صریحاً دایر نموده بعد از انتخاب اجزای مجلس، فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضای منتخبان بهطوری که شایستهی ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند».
پایان تحصنها
تحصنها به پایان رسید و به میمنت این پیروزی مردم تهران پنج شب شهر را چراغان کردند و به جشن و شادمانی پرداختند.
صدور «فرمان مشروطیت» توسط مظفرالدینشاه در ۱۴مرداد ۱۲۸۵، هر چند برای برآوردن خواستهای اساسی جنبش حقطلبانهی مردم کافی نبود و مردم ستمدیده ایران خیلی زود ناچار شدند برای برانداختن استبداد بهظاهر «صغیر» یکه فرزند شاه، یعنی محمدعلیشاه با کمک حامیان خارجی و ایادی داخلیش به راه انداخته بود، به قهر متوسل شوند، اما روز ۱۴مرداد سرآغاز دورهی نوینی در تاریخ میهن ماست. چرا که مبارزهیطولانی و پرفراز و نشیب مردم ایران در راه کسب آزادی و بر پایی حاکمیت مردمی، در ۱۴مرداد سال ۱۲۸۵ به نخستین پیروزی خود دست یافت.
معنای امضای مشروطیت
به این ترتیب، فصلی از جنبش بورژوازی نوپای ایران به پایان رسید. مرحله جدیدی آغاز شد. خون و رنج شهیدان جنبش عدالتخواهی و مشروطهطلبی، خون شهیدانی همچون میرزارضا کرمانی، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، و تلاش روشنفکرانی که در تبعید و زندان بهسر بردند، و در نهایت عزم ایستادگی و شور و خروش پیشهوران محروم شهری، و شهیدان مردم تهران در آخرین مراحل، جنبشی را که توسط نمایندگان طبقه بازرگانان و روشنفکران و روحانیان وابسته به این طبقه رهبری میشد، یک قدم به پیش راند و استبداد سلطنتی و فئودالی، و ارتجاع همدستش را در حالی که از حمایت قدرت فئودالی همسایهی شمالی تقریباً محروم شده بود، وادار به عقبنشینی کرد.
مردم در ابتدای راه
این اگر چه یک پیشروی بزرگ برای مردم ایران در جهت شکستن قدرت مطلقه استبداد بود، اما استبداد فئودالی به ناچار به یک عقبنشینی تن داده بود. و ریشههاش از بیخ و بن برکنده نشد. بلکه با عقبنشینی، به سهیم کردن طبقه بورژوازی در قدرت رضایت داد. در طرف جنبش هم، نمایندگان طبقهی بازرگانان و ملایان وابسته به آنها، به همین رضایت داده و بر آن شدند که اصلاحات باقیمانده و بقیهی مطالبات خود را از طریق مجلس محقق کنند، و از آن پس بهدنبال حفظ منافع خود در چهارچوب همان حکومت استبدادی بودند. اما تودههای وسیع مردم که خواستار از هم پاشیده شدن کامل نظام استبداد فئودالی بودند، تازه خود را در ابتدای راه میدیدند.
از این پس باید دید آیا جنبش، راه خود را میرود، یا با تغییر صفبندیها، که بر اثر سهیم شدن نمایندگان بورژوازی در قدرت ایجاد میشد، مرحله پیچیدهتری در محقق نمودن آرمان آزادی، پیش روی انقلابیون و مردم ایران قرار میگیرد.
ادامه دارد...
بر خلاف خواستهای نازل سران تحصن، مردم که روز به روز تعداد بیشتری به تحصن میپیوستند، خواستهای اساسیتر خود را مطرح میکردند.
مشروطه کسروی: ص ۱۱۲: «از یکسو شمارهی مردم در سفارتخانه بسیار فزون گردیده، و از یکسو زبان به خواستن مشروطه باز شده و در آن چند روزه کسانی به مردم معنی آزادی و مشروطه و پارلمان را تا یک اندازه فهمانیده بودند. انبوهی از مردم که در یک جا گرد آمده و به درخواستهایی برخیزند، زمان به زمان به دلیری فزایند و درخواست بیشتر کنند.
مردم بست نشین در باغ سفارت انگلیس، خود ادارهی آن اجتماع عظیم متحصن را بهعهده گرفته و نظارت بر ورود و خروج به سفارت را نیز در دست گرفته بودند.
... جماعت نوکرباب را نمیگذاشتند وارد باغ شود. آدم نصرالسلطنه که سپهدار و رئیس توپخانهی مبارکه است خواسته بود بهزور برود، کتک زیادی از آدمهای سفارت خورد!».
در تحصن باغ سفارت انگلیس، غلغلهای از شور آگاهی بپا بود. ناظمالاسلام کرمانی که خود شاهد و ناظر جریان بوده است، مشاهدات خویش را در تاریخ بیداری ایرانیان تصویر کرده است:
تاریخ بیداری ایرانیان ج ۳ص ۵۱۴: «میتوان گفت سفارتخانه در حکم یک مدرسه شده است. چه، در زیر هر چادر و هر گوشه، جمعی دور هم نشستهاند و یک نفر عالم سیاسی از شاگردان مدارس و غیره آنها را تعلیم میدهد. یعنی چیزهای تازه به گوش مردم میخورد که تاکنون احدی جرأت نداشت بر زبان آورد. فیلسوف بهبهانی و بعض اجزاء انجمن مخفی، روزنامه حبلالمتین را در دست گرفته بر مردم قرائت مینماید».
شهرهای دیگر به تهران تأسی میکنند
خبر تحصنهای قم و تهران، به شهرهای دیگر ایران رسیده و بازاریان در شهرهای دیگر خراسان و در شیراز و کاشان و قزوین و گیلان، دکانها را بستند. بعد از تهران، در تبریز، بیشترین تحرک و جنبش دیده میشد و شبنامهها در کوی و برزن نصب میشد و مطبوعات زیرزمینی، نشر مییافت و دست به دست میگشت.
تاریخ سانسور در مطبوعات ایران: ص ۲۵۴: «همسایگی آذربایجان ایران با قفقاز و آذربایجان متحول روسیه، محتوای دستهای از جراید مردمی و مخفی را در تبریز از امتیاز ویژهیی برخوردار ساخته بود. گروهی از مبارزان و انقلابیون این منطقه، «حاجی رسول و جعفر آقا و علی مسیو و میرزاعلیاصغر خویی و آقا محمد سلماسی باشند، نشستی میداشتند و شب نامهها نوشته و با ژلاتین به چاپ رسانیده و میان مردم پراکنده میگردانیدند.»
در تبریز که شهر دوم ایران از نظر اهمیت سیاسی و اقتصادی بهشمار میرفت و همچنین در جنبش تنباکو از تهران نیز پیشتر بهکار برخاسته بود، آگاهان و روشنفکران بسیاری در کار پیشبرد جنبش فعال بودند.
مشروطه کسروی: ص ۱۴۹: «در اینجا (تبریز) هم کسانی پیدا شده بودند که آرزوی کوششی را برای برداشتن خودکامگی میکردند. اینان کم کم یکدیگر را شناخته و دستهای گردیده به کوششهایی میپرداختند. از آنان کسانی را اینجا میشماریم: … ، حاجی علی دوافروش، … ، کربلایی علی موسیو، حاجی رسول صدقیانی، . اینان هر یکی از راه دیگری بیدار شده بودند و کسانی از ایشان دانش نیز اندوخته و در حبلالمتین و دیگر جاها گفتارها مینوشتند.»
اقدام ولیعهد و علمای مرتجع در تبریز
محمدعلی میرزا ولیعهد شاه، در تبریز رعب و وحشت بسیاری حاکم کرده بود و فشار بسیاری بیشتری نسبت به تهران برای جلوگیری از جنبش، به مردم وارد میکرد. اما از آنجا که میدید یکی از خواستهای جنبش عزل عینالدوله است، و عینالدوله برای تغییر ولیعهد کوشش میکرد، و در واقع دشمن او بود. محمدعلیمیرزا، موقتاً به حمایت از متحصنان تهران پرداخت.
مشروطه کسروی: ص ۱۱۳: «ولیعهد علمای بزرگ شهر را که حاجی میرزا حسن مجتهد و امام جمعه و میرزا صادق و حاجی میرزامحسن و ثقهالاسلام میبودند، را به پیش خود خواند و واشان داشت به تلگرافخانه رفتند و نخست تلگرافی بهنام هماوازی با علمای کوچنده به شاه فرستادند، و پس از همه تلگرافهایی به علمای شهرهای دیگر فرستاده و آنان را به همآوازی واداشتند. شاه روز ششم مرداد به علمای تبریز و به ولیعهد پاسخ داد و نیز در همان روز بود که عینالدوله را از کار برداشت. و چون خواست محمدعلیمیرزا نیز همین بود دیگر خاموش گردید و علما را نیز خاموش گردانید.»
هدف محمدعلیمیرزا، کنار زدن عینالدوله بود، و همین که به این هدف خود رسید، باز به ایجاد اختناق و جلوگیری از رسیدن خبرهای تهران به تبریز ادامه داد. اما همین حمایت مصلحتی و موقت او از جنبش، و تلگرافهایی که از تبریز به تهران و سایر شهرها ارسال شد، خودش باعث شد که جو رعب بشکند و آگاهیهای بیشتری به مردم سایر شهرها منتشر شود.
بالغ شدن خواستهای آزادیخواهان بهدرخواست مجلس شورا
تحصن قم یک ماه به طول انجامید. در آن مدت مردم تهران، و روشنفکران نامههای بسیاری برای علمای معروف نجف مخصوصاً آخوند خراسانی، و حاجی شیخ مازندرانی فرستادند و از آنها خواستند که از بستنشینان حمایت کنند.
فعالیت شدید آزادیخواهان، و ارسال تلگرافها و انتشار شبنامهها، و گسترش موج آگاهیبخشی، خواستهای جنبش را ارتقاء بخشید بهنحوی که برای اولین بار (ایجاد) دارالشورا (یا مجلس شورا) از حاکمیت خواسته شد.
مشروطه کسروی: ص ۱۱۲: «کوشندگان آخرین خواست خود را به میان نهاده و این بار آشکاره مشروطه و پارلمان طلبیدند.
اول- بازگشت علمای اعلام
دوم- عزل شاهزاده اتابک (عینالدوله)
سوم- افتتاح دارالشوری
چهارم- قصاص قاتلان شهدای وطن
پنجم- عودت مطرودین (رشدیه و دیگران) »
جنبش روز به روز حالت تهدید کننده و دامنهی وسیعتری به خود میگرفت. شاه که مجبور به تسلیم شده بود با وساطت کاردار انگلیس با بستنشینان وارد مذاکره شد.
در شرایطی که اجتماع تحصنکنندگان به چهاردههزار نفر رسیده بود، حکومت بهناچار عضدالملک، رئیس قبیلهی قاجار را به قم فرستاد تا ملایان متحصن را راضی کند و به تهران برگرداند. از طرفی به نامهنگاری به تجار متحصن در سفارت انگلیس مشغول شدند.
مشروطه کسروی: «شارژدافر انگلیس اینها را به شاه باز نمود. شاه گفت نشستی با بودن وزیر خارجه برپا گردد و در پیرامون آن گفتگو شود. ولی پیش از آن روز عینالدوله از کار کناره جست».
۶مرداد ۱۲۸۵: همان روز عینالدوله از صدراعظمی کنارهگیری کرد و شاه جای او را به مشیرالدوله سپرد.
این اقدامات، مثل برکناری عینالدوله و فرستادن رئیس ایل قاجار به قم، اگر چه از موضع ضعف بود، اما باز با هدف اصلاحات مختصر و راضی کردن ملایان و بازرگانان و جمع کردن جنبش انجام میشد، تا خواستههایی مثل مجلس شورا و پارلمان مطرح نشود.
مشروطهی کسروی: ص ۱۱۸: «با آن که عینالدوله رفته بود، دربار در نگهداشتن خودکامگی پافشاری نشان میداد. پیداست که کنارهجویی عینالدوله هم جز رویهکاری نمیبود».
ولی مردم و آگاهان جنبش، حواسشان جمع بود که نباید به اینکه دولت هیأتی به قم فرستاد که آخوندها را برگردانند و عینالدوله را برکنار کرد، راضی شد.
مشروطه کسروی: «مردم دست برنداشتند و به این دو کار بس ننمودند. و چون میترسیدند علما سخن فرستادگان را پذیرفته به تهران بازگردند، به تلگراف به ایشان آگهی دادند و از شادروان بهبهانی پاسخ گرفتند».
در این میان دولت انگلیس نیز به میانجیگری برخاسته و بهطور رسمی از دولت ایران خواست که هرچه زودتر به درخواستها پاسخ بدهد، و شورش را که به تحصن بیش از چهاردههزار نفر در سفارت انگلیس منجر شده به پایان برساند. اما مقاومت و پایداری مردم و مراقبت از اینکه خواستهایی کمتر از مشروطه و پارلمان پذیرفته نشود، منجر به صدور فرمان مشروطیت شد.
صدور فرمان مشروطیت
مشروطهی کسروی: «شاه… روز یکشنبه سیزدهم مرداد (۱۲۸۵) فرمانی را که امروز سردیباچهی قانونهاست، بیرون داد:
جناب اشرف صدراعظم! از آنجاکه حضرت باریتعالی جل شأنه، سررشته ترقی و سعادت ممالک محروسه ایران را به کف کفایت ما سپرده… چنان مصمم شدیم که مجلس شورای ملی از منتخبان شاهزادگان و علما و قاجار و اعیان و اشراف و ملاکین و تجار و اصناف به انتخاب طبقات مرقومه در دارالخلافهی تهران تشکیل و تنظیم شود…»
اما فرمان باب میل مردم و آزادیخواهان نبود. چون نام توده و ملت در آن برده نشده بود. مردم این فرمان را که بهسر عت چاپ شده و در محلات نصب نموده بودند کندند.
دستخط این بود که باید جمعی از شاهزادگان قاجار و علما مجلس تشکیل بدهند و هر حکم و رأی که دادند به نظر اقدس همایونی برسد؟! تازه اگر امضا فرمودند مجری شود والا فلا!».
با فشار و ایستادگی مردم، شاه ناگزیر در تکمیل فرمان پیشین، فرمان جدیدی صادر کرد.
متن فرمان: «امر و مقرر میداریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صریحاً دایر نموده بعد از انتخاب اجزای مجلس، فصول و شرایط نظام مجلس شورای اسلامی را موافق تصویب و امضای منتخبان بهطوری که شایستهی ملت و مملکت و قوانین شرع مقدس باشد مرتب نمایند».
پایان تحصنها
تحصنها به پایان رسید و به میمنت این پیروزی مردم تهران پنج شب شهر را چراغان کردند و به جشن و شادمانی پرداختند.
صدور «فرمان مشروطیت» توسط مظفرالدینشاه در ۱۴مرداد ۱۲۸۵، هر چند برای برآوردن خواستهای اساسی جنبش حقطلبانهی مردم کافی نبود و مردم ستمدیده ایران خیلی زود ناچار شدند برای برانداختن استبداد بهظاهر «صغیر» یکه فرزند شاه، یعنی محمدعلیشاه با کمک حامیان خارجی و ایادی داخلیش به راه انداخته بود، به قهر متوسل شوند، اما روز ۱۴مرداد سرآغاز دورهی نوینی در تاریخ میهن ماست. چرا که مبارزهیطولانی و پرفراز و نشیب مردم ایران در راه کسب آزادی و بر پایی حاکمیت مردمی، در ۱۴مرداد سال ۱۲۸۵ به نخستین پیروزی خود دست یافت.
معنای امضای مشروطیت
به این ترتیب، فصلی از جنبش بورژوازی نوپای ایران به پایان رسید. مرحله جدیدی آغاز شد. خون و رنج شهیدان جنبش عدالتخواهی و مشروطهطلبی، خون شهیدانی همچون میرزارضا کرمانی، میرزا آقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی، و تلاش روشنفکرانی که در تبعید و زندان بهسر بردند، و در نهایت عزم ایستادگی و شور و خروش پیشهوران محروم شهری، و شهیدان مردم تهران در آخرین مراحل، جنبشی را که توسط نمایندگان طبقه بازرگانان و روشنفکران و روحانیان وابسته به این طبقه رهبری میشد، یک قدم به پیش راند و استبداد سلطنتی و فئودالی، و ارتجاع همدستش را در حالی که از حمایت قدرت فئودالی همسایهی شمالی تقریباً محروم شده بود، وادار به عقبنشینی کرد.
مردم در ابتدای راه
این اگر چه یک پیشروی بزرگ برای مردم ایران در جهت شکستن قدرت مطلقه استبداد بود، اما استبداد فئودالی به ناچار به یک عقبنشینی تن داده بود. و ریشههاش از بیخ و بن برکنده نشد. بلکه با عقبنشینی، به سهیم کردن طبقه بورژوازی در قدرت رضایت داد. در طرف جنبش هم، نمایندگان طبقهی بازرگانان و ملایان وابسته به آنها، به همین رضایت داده و بر آن شدند که اصلاحات باقیمانده و بقیهی مطالبات خود را از طریق مجلس محقق کنند، و از آن پس بهدنبال حفظ منافع خود در چهارچوب همان حکومت استبدادی بودند. اما تودههای وسیع مردم که خواستار از هم پاشیده شدن کامل نظام استبداد فئودالی بودند، تازه خود را در ابتدای راه میدیدند.
از این پس باید دید آیا جنبش، راه خود را میرود، یا با تغییر صفبندیها، که بر اثر سهیم شدن نمایندگان بورژوازی در قدرت ایجاد میشد، مرحله پیچیدهتری در محقق نمودن آرمان آزادی، پیش روی انقلابیون و مردم ایران قرار میگیرد.
ادامه دارد...
سایر قسمتهای همین مطلب: