۱۰فروردین۱۴۰۱
سخنرانی مسعود رجوی در فاز سیاسی
دکتر بهروز پویان، کارشناس علوم سیاسی از تهران
برتولت برشت در نمایشنامه "زندگی گالیله" از قول او، پس از کوتاهآمدن از موضع علمیاش مبنی بر چرخش زمین به دور خورشید در دادگاه تفتیش عقاید میگوید: «اگر من مقاومت میکردم، طبیعیون میتوانستند چیزی نظیر سوگند بقراطی طبیبان بهوجود آورند و عهد کنند که علم خود را منحصراً وقف رفاه و صلاح انسان کنند، در وضع کنونی بهترین چیزی که میتوان آرزو کرد وجود نسلی از کوتولههای مخترع و مبدع است که حاضر باشند برای هر کاری اجیر بشوند». در اینجا بحث برشت بهطور مشخص بر روی "سر موضع بودن"متمرکز است. همان مسأله مهمی که مرز میان"فیلسوف مفسر جهان"را از"فیلسوف تغییر دهنده جهان" جدا میکند. کشف حقیقت و ماندن بر سر موضع دفاع از آن همان پیوند تئوری و عمل است که خلق یک دستگاه ارزشی جدید را امکانپذیر میکند. در فقدان این اتحاد میان تئوری و عمل، هر گونه ایده نویافتهای در خدمت نظام ارزشی کهنه قرار میگیرد تا بهعنوان ابزاری جهت بسط و امتداد خود بهرغم به سرآمدن دوره تاریخیاش، از آن استفاده کند. بر سر موضع حق بودن، همان گوهر کمیابی است که هزار هزار مجاهد به جرمش به چوبههای دار سپرده شدند. اما چگونه است که این گوهر کمیاب به مجاهدین که میرسد، یک رسم پذیرفته شده میشود؟ برشت معتقد است که اگر گالیله بر سر موضع مانده بود، هر چند که توسط کلیسا شکنجه و کشته میشد، اما میتوانست خصلت رهایی بخشی ایدههایش را ضمانت کند. آنگاه همه کسانی که در آن حوزه علمی وارد میشدند به دستگاه ارزشی تازهای پا میگذاشتند که حقانیت و بقای خود را در عنصر کلیدی "فدای حقیقت"تضمین کرده بود و این تنها به"سر موضع ماندن" گالیله بستگی داشت. اما گالیله بر سر موضع نماند، و بنابراین ایدههایش که قرار بود بشر را از قیود افکار و ارزشها و رسوم اجتماعی و سیاسی کهنه و بردهساز رها کند، تبدیل به ابزاری برای تحکیم همان مناسبات کهنه اما در شکلهای جدید و تازه شد. به عبارتی آن ایدههای نو، امکان بقای رسوم کهنه را در دنیای جدید فراهم کرد.