۹فروردین۱۴۰۱
سرکوب قیام آبان ۹۸
تصور کنید هر ایرانی همچون فنریست مستعد جهش برای پریدن از زندان ایران. این زندان را باید وسعتی به جغرافیای ایران دانست. این زندان را باید دربرگیرندهٔ همهٔ موضوعاتی در نظر داشت که معرف همهشان دو کلمهٔ «زندگی» و «انسانٍ» محتاج زندگی هستند.
تلاش برای رها شدن از این وسعت زندان، موضوع پیکار سال به سال مردم ایران با حاکمیت ملایان شده است. شکل این تکاپو و رهایش، در یکجایی اعتراض و فریاد مقابل نهادهای چپاولگر دارایی و اموال مردم است، یک جایی خیزش و خشم اقشار، یکی جایی قیام دهها شهر، یک جایی خیزش و قیام سراسری، یک جایی تسلیم نشدن در زندانهای دیکتاتوری ولایی و یک جایی هم دل کندن از کاشانه و ناگزیریِ هجرت و کوچ از سرای علقه و عاطفه و ریشهٔ دیرینهٔ میهن. حجم این تکاپو و تلاش برای رها شدن را در وسعت ایران تصور کنیم تا دریابیم که چه کاروانهای عظیم و بیشمار به ناگزیریِ ترک ایران رضایت دادهاند.
جنبهٔ دیگر این تراژدی انسانی و ملی در ایران اشغال شده این است که اثر تلاش مداوم برای رها شدن از سیطرهٔ یک دیکتاتوریِ توتالیتاریستی فقط شامل عناصری نیست که پا از این زندان بیرون میگذارند؛ آنان که ناگزیر باقی میمانند، آسیبدیدگان روحی و مجروحان عاطفیِ بازمانده از این کشاکش مداوماند.
اینگونه است که حاکمیت سلطهگر همواره بر روح و عواطف یک ملت، جراحت و زخم مینشاند.
اینگونه است که خروجی دانشگاههای ایران، نه رو به ایران بلکه رو به رها شدن از زندان ملایان و انتخاب حتی کمپهای پناهندگی است. اینگونه است که فارغالتحصیلان دانشگاهها و تحصیل کردههای ایران، معبودشان بهناچار نه میهنشان که جایی با شرایط نامتعارف زندگی در دنیا ولی رها از زندان ملا.
اینگونه شده است که جمعیت مهاجر ایران که طبق ارقام مرکز آمار ایران در اردیبهشت ۹۸ بین ۱۵۰ تا ۱۸۰هزار نفر در سال بود، اکنون به رقم ثابت ۱۷۰هزار نفر رسیده است. مهاجرت هم دیگر خاص نخبهگان و تحصیل کردهها نیست؛ مردمان غیرمتخصص هم که دنبال معیشت بهدور از زندان و ناهنجاریهای روحشکن پلیسیِ نظام ولایت فقیه هستند، به یک سرپناه آرامشبخش در حتی کمپ پناهندگان هم قناعت کردهاند.
اینگونه شده است که در بین ایرانیان از هر ۳نفر، یک نفر میل به مهاجرت دارد.
حاکمیت ولایت فقیه با ایران و ایرانی چنین کرده است که بنا بر اعتراف رسانههای حکومتی و رسانههای غیرایرانی، «از ۸۶ مدالآور المپیادی ایران، ۸۲نفرشان از ایران مهاجرت کردهاند... از ۴نفر المپیادی هم که مهاجرت نکردهاند، ۲نفرشان امیرحسین مرادی و علی یونسی به اتهامات واهی در زندان بهسر میبرند».
در این میانه آنچه به طنز روزگار میماند، این است که جماعت بسیاری از خانوادههای کارگزاران نظام آخوندی سالیان متمادی در دیار فرنگ از قضا زیر سایهٔ نظامهای استکباری! عالم در امن و عیش و مشغول معاملات کلان اقتصادی و تجاریاند! معنای صریحش این است که از ولیفقیه گرفته تا آخوندهای ریز و درشت حکومتی و تا کارگزاران ولیفقیه، ایران را فقط خاک و زمین و جغرافیایی برای مکیدن سرمایه و معادن و ذخایرش جهت سلطهگریِ قومیِ خودشان میخواهند. از همان ابتدا هم هدف از حفظ نظام بهمعنی «اوجب واجبات»، حاکم کردن پلیس ولایی بر روح و روان مردم بوده است و بس!
اینگونه شده است که هر ایرانی همچون فنریست مستعد جهش برای پریدن از زندان ولایی. این جهش برای رها شدن، به هماوردیِ جبههیی بالغ گشته که موضوع پیکار آن، کشاکش روزمره با پلیسی در هیأت حاکمیت ولایت فقیهی برای خلاصی روح و روان مردم با نفی و طرد آن از میهن اشغال شده است.