۲۸تیر۱۴۰۰
موانع پنجگانهی فرهنگ آزادی
...ادامهی ناآگاهای تاریخی
۲ــ تغییرات بزرگ یک جامعه و یک ملت از چه عواملی نشأت میگیرند؟
از میزان آگاهی فردی، اجتماعی و عمومی بعلاوهی میزان دخالت در سرنوشت جامعه بعلاوهی اندازهی نیاز و تلاش برای تغییر و نو شدن بعلاوهی میزان اتحاد و همگرایی برای پیشرفت و تجددخواهی.
طی کردن چنین مسیری یک فرهنگ را میآفریند و نبود یا کمبود آن یک مانع فرهنگ آزادی است.
۳ــ چرا در طول تاریخ ایران بین روشنفکران اصیل و جنبشهای آزادیخواهی با تودههای مردم فاصلهی زیادی وجود داشته است؟ چرا این جنبشها با اینکه هرگز متوقف نشده و مغرورانه نسل به نسل پرچم را بههم داده و ادامه یافته، ولی بهطور عام ناکام ماندهاند؟
گذشته از نقش مهم حکومتهای موروثی استبدادی در ادوار تاریخ ایران، جنبهی مهم پاسخ به این پرسش در فاصلهی زیاد بین آگاهی تاریخی و ناآگاهی تاریخی است. این همان فاصله و شکاف عمیقی است که از قضا دیکتاتوریهای مستقر، همواره در آن جا خوش کرده و مانع وصل مردم به جنبشهای تجددخواهانه و نخبههای سیاسی و فرهنگی شدهاند.
(یادآوری میشود که پدیدهیی بهنام «نخبهکشی در ایران» تنها بهدلیل ناآگاهی تاریخی به نقش نوآوران عرصههای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و قدرناشناسی از آنان بوده است و هنوز ادامه دارد.)
یادآوری این نکته بهجاست که با مطالعهی تاریخ معاصر جهان و ایران، درمییابیم که در هیچ کجای دنیا به اندازهی ایران جنبشهای روشنفکری، آزادیخواهی و تجددخواهی نبوده است؛ اما این جنبشها از بابک خرمدین در قرن اول هجری شمسی تا اکنون در پایان قرن چهاردهم، یا سر بریده شدهاند یا پس از مدتی منزوی و تنها مانده و از بین رفتهاند. اگر به کتابهای مرجع تاریخ ایران مراجعه کنیم، میبینیم فقط سرگذشت تلخ سرکوب و انزوای این جنبشها بهعنوان درسهایی برای نسلهای بعد با رهنمود «گذشته چراغ راه آینده» باقی مانده است.
اینگونه بوده است که آگاهی تاریخیِ نسلهایی از یک جامعه، باعث شده که آن نسل از زمان حال آن جامعه جلوتر افتاده و فکر تغییر و ترقی و تجدد در مغز و ضمیرش به غلیان درآمده است. اما بر اثر دیکتاتوری و عواملی که برشمرده شد، رابطهی این نسل یا نسلها با مردم و جامعهشان برقرار نمیشود. بنابراین تبادل فکر و فرهنگ و آگاهی صورت نمیگیرد و نسل مجهز شده به آگاهی تاریخی از یک طرف توسط حاکمیت یا دولت غیردمکراتیک و از طرف دیگر بر اثر ناآگاهی تاریخی مردم، از تحقق تغییر و تجدد بازمیماند و قربانی میشود. در حالی که اگر آگاهی تاریخی در دو طرف وجود داشته باشد، آنگاه یک فکر مشترک، یک خواسته و یک هدف مشترک که به فرهنگ مشترک بالغ شده است، عواملی مثل ارتجاع فکری و دیکتاتوریهای سیاسی و مذهبی را از سر راه تغییر و تمدن و پیشرفت و تجدد برمیدارند.
مشاهد شد که شناخت موانع رسیدن به فرهنگ آزادی، در جوهر خودش راه کار و راهنمای رسیدن به آن را هم دارد.
در پایان این بخش لازم است یادآوری شود که آگاهی تاریخی، ظرفی متشکل از موضوعات مختلف است که فلسفه، علم، انسانشناسی، سیاست و ادبیات و هنر را هم در بر میگیرد. در بستر کسب آگاهی تاریخی، ادبیات نقشی برجستهتر و نزدیکتر به زندگی روزمرهی ما در این دنیا دارد و مسیر رسیدن به فرهنگ آزادی را کوتاهتر و ممکنتر میکند.
برای داشتن تصویری هر چند اندک از رابطهی تاریخ و ادبیات و نقش بیجایگزین ادبیات در زندگی ما، چند جمله از کتاب «چرا ادبیات؟» نوشتهی ماریو بارگاس یوسا یادآوری میشود:
«دنیای بدون ادبیات، دنیای بیتمدن، بیبهره از حساسیت و ناپخته در سخنگفتن، جاهل و غریزی، خامکار در شور و شر عشق؛ این کابوسی که برای شما تصویر میکنم، مهمترین خصلتش سازگاری و تندادن انسان به قدرت است.» ص ۲۳
«جامعهیی که خوب میخواند و استعداد آفرینش ادبیات خوب را دارد، فریبدادن این جامعه بسیار دشوارتر از جامعهیی مرکب از افراد جاهل است.» ص ۶۳
این جنبه از فلسفه «سارتر»که من هنوز دلبستهاش هستم، این فکر است که ادبیات اگرچه بسیار لذتبخش است، چیزی است که بر زندگی مردم تأثیر میگذارد و چیزی که بهطور بالقوه میتواند جهان را تغییر دهد.» ص ۶۱
ادامه دارد...
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------