۱۵تیر۱۴۰۰
موانع پنجگانهی فرهنگ آزادی
۲ ـ کیفیت آموزش و چگونگی فرهنگ مسلط بر خانه و خانواده
در روانشناسی تأکید شده است که شخصیت، نوع تفکر و فرهنگ رفتاری و گفتاریِ هر انسانی در سنین ۷ تا ۱۰ سالگی شکل و قوام میگیرد. این سن و سال، رابطة مستقیم با آموزش، خانه و خانواده و چگونگی فرهنگ مسلط بر آنها دارد.
از گهوارههای سرمایه، فقر، باسوادی، بیسوادی، مذهب، غیرمذهب، سیاسی، غیر سیاسی و اثرگذاری دولتها بر این عوامل، انسانهای متفاوتی از محیطهای آموزشی و از خانوادهها به جامعه پای میگذارند. مجموع همینها فرهنگ مسلط یک جامعه یا سنتهای یک جامعه را میسازند و ترویج میکنند.
واقعیت بازدارنده و منفی این بوده است که یک کودک در مدرسه یا خانه، اول با مبانیِ اختلاف طبقاتی، تفاوت نژادی، تفاوت جنسی و برتری مذهبی آشنا میشود و نه با اندیشة مدارا و برابری و نفی طبقات و نژاد و جنسیت.
اثرگذاری آموزش و کیفیت آن در مدرسه و خانه، یکی از رکنهای مهم شکلگیری شخصیت و پیوند آن با فرهنگ آزادی یا ضد آزادی است. تصور کنیم که کودکی از دوران مدرسه و از خانه با مفاهیمی چون «حقوق بشر»، «دموکراسی»، «برابری زن و مرد»، «نفی استثمار» و «جدایی دین از دولت» آشنا شود، مطالعه کند، تمرین و مشق کند و رشد یابد. همة این مفاهیم، مبانی ضروری برای رسیدن به فرهنگ آزادی و پرورش در دامان آن هستند.
۳ـ فاصلهی طبقاتی
یکی از موانع تعیینکننده در نرسیدن یا کند کردن رسیدن به فرهنگ آزادی، «فاصلهی طبقاتی» است. فاصلهی طبقاتی نقشی زیربنایی در زندگی روزمرهی اجتماعی و ربط مستقیم آن به کیفیت رابطه بین مردم و دولت دارد.
مالکیت بر ابزار تولید در سطح کلان، یک تفکر و نگرش و در استمرار خود یک فرهنگ میآفریند.
سودبری نهادهایی اندک و عدهیی قلیل از قبل رنج و کار بسیاری دیگر، یک تفکر و فرهنگ تولید میکند.
تأمین حداکثر سرمایه و دارایی در کف یک اقلیت و بیچیزی و نداری و محرومیت اکثریت یک جامعه از مواهب زندگی، یک فرهنگ برتریجویی از جانب فاعلان آن و انگیزه و نیروی تقابل برای دفع این برتری از جانب مفعولان آن شکل میدهد.
اینهایند عناصر بههم پیوسته در گسترش فرهنگ ضد آزادی و برابری در طول تاریخ حیات نیاکان ما و میراث رسیده به ما! در این روند، شاخص فرهنگ ضد آزادی، رشد و قوام یافتن اندیشندگی با فرهنگ طبقاتی است.
سیر در تاریخ اجتماعی و سیاسی جهان ما نشانی میدهد که فاصلهی طبقاتی و تلاش بشر برای برقراری یا دفع آن، موجب چه جنگهای کوچک و بزرگ نظامی و چه جنایتهای فیزیکی و روحی و روانی شده است.
در ترویج فاصلهی طبقاتی، نهادهایی و عدهای قلیل فربه و مسلط میشوند و اکثریتی له و حذف. این فربهی و لهشدگی، دو فرهنگ مناسباتی میآفرینند؛ هر دو فرهنگ بهطور عجیبی در یک نقطه تلاقی میکنند و آن نادانی نسبت به فرهنگ آزادی و قدرت انسانباوری آن در ترمیم این زخم و چرک تاریخی میباشد.
فاصلة طبقاتی برابری صنفی و آموزشی، رواداری اجتماعی و نقد طبقات و دایرهی قدرت را تاب نمیآورد. از این رو همواره تحتالحمایهی نیروهای ارتجاعی و بازوهای سلطهگریشان قرار میگیرد.
نکتهی مهم و قابل توجه در این بحث این است که فاصلهی طبقاتی در یک جامعه، همواره به موازات هژمونی و سلطهی دولت امکان حیات و گسترش داشته و دارد. علت هم در یک مبنا و شرط مشترک میباشد و آن «منافع» است. منافع دولتی و منافع طبقاتی از اصلیترین مبانی بیسواد نگهداشتن مردمان، سانسور و نقض حقوق بشر و نیز از اساسیترین موانع فرهنگ آزادی هستند.
ادامه دارد...
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------