۹تیر۱۴۰۰
سعید عبداللهی
بازنویسی، تغییرات، افزودهها و بازپیرایش: اسفند ۱۳۹۹
میخوانید:
تعریفها و تعبیرها از فرهنگ
دامنهی فراخ فرهنگ
آینهیی برابر همهی فرهنگها
موانع پنجگانهی فرهنگ آزادی
شهابی؛ نه ستارهیی دنبالهدار
چرا استبدادپذیری؟
افول انقلابها؛ چرا؟
دو قربانی ضد آزادی
انتخابِ گذاری ناگزیر
بازسازی اخلاقی جامعه
قسمت اول
«همه چیز، كارِ دست و مغز انسان است».
(ادبیات از نظر گوركی، مقالهی «درباره كتاب»)
فرهنگ اجتماعی، فرهنگ سكوت، فرهنگ استثمار، فرهنگ مردان، فرهنگ زنان، فرهنگ اختناق، فرهنگ آزادی، فرهنگ پایین، فرهنگ بالا و...
اینها چیستاند؟ این عبارتهای مركب، كوتاه و قاطع از خود چه معناها و اندیشهها و رفتارهایی را در زندگی و هستی ما میپراكنند؟ اینها ساختار چه نوع از زندگی را در ما قوام میدهند؟ اینها با ما و در ما چه كرده و چه میكنند؟ اینها از ما چه میسازند؟
در طرح جلد كتاب «مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی»۱، عنوان كتاب همراه با چهرههای جمعیتی انبوه از زنان و مردان، به هیئت لباس و جامهیی تمامقد، تنپوش یک انسان شده است. این طرح، تعریف نمادین كلمهی «فرهنگ» است.
چند تعریف، چند تعبیر
ــ دستاوردهای فكری، حسی، فنی و معنوی خصایص تعیین كنندهی فرهنگ است... معنای علمی فرهنگ «تمامی زبان، سنن، رسوم و نهادهها» را در بر میگیرد... فرهنگ، ناگزیر خصلت عمومی و بارز جوامع انسانی است.
ــ فرهنگ، یك طریق زندگی، وجوه تفكر، عمل و احساس بهشمار میآید.
ــ در جامعهیی كه به طبقهها و قشرهای گوناگون تقسیم شده، فرهنگ خصلت گستردهی همهجاگیرش را از دست میدهد و طبق این تقسیم، خصایص گونهگون و مشخص كسب میكند. تمامی ارزشهای مادی و معنوی، در دست نیروی مسلط متمركز میشود تا سیادت اندیشگی و مادیاش را حفظ كند. مهمترین عناصر فرهنگ ـ علوم اجتماعی، هنر وادبیات، معیارهای اخلاقی و رسوم اجتماعی ـ خصلت طبقهیی دارند كه بازتابندهی نیروی مسلط هستند.
ــ فرهنگ با نظام مسلط مشخص میشود. بدین مفهوم كه فرهنگ یك سازند متعارض را میتوان به عنوان فرهنگ طبقهی مسلط تلقی كرد، یعنی فرهنگ جامعهی سرمایهداری، فرهنگ بورژوا، فرهنگ جامعهی زمینداری، فرهنگ مالكین و اشراف، و فرهنگ جامعهی بردهداری، فرهنگ بردهداران است.
(مؤسسه انتشارات امیركبیر، كتاب مرجان، جلد ۶
مقالهی «مبانی علمی فرهنگ»، صفحات ۱۳۶ تا ۱۵۵)
تعریفها، تعبیرها، تأویلها و نظرات دربارهی فرهنگ در كلیترین بیان كه به ما تصویر و شناختی از نمود و ماهیت آن میدهد، همینهایند. در جدیدترین كتابهای جامعهشناسی و انسانشناسی هم كه پیرامون «فرهنگ» كنكاش كنیم، به همین تعاریف و تأویلها میرسیم.
در این مقاله یا رسالهی بلند بر پایهی همین تعریفهای علمی و جامعهشناسانه، میخواهیم از فرهنگی سخن بگوییم كه باید چتری بسان پر و بال همایی بر حیات و هستی ما باشد.
اگر ما از وجود گونههایی از فرهنگ ـ كه تعریف و شناسانده شد ـ رنج میبریم، ناشی از نبود فرهنگ آزادی است. تنها «فرهنگ آزادی» است كه تمامی «دستاوردهای فكری»، «خصلت عمومی و بارز جوامع انسانی»، « وجوه تفكر»، «هنر و ادبیات، معیارهای اخلاقی و رسوم اجتماعی» را در بر میگیرد و تجلّی حیات شایستهی ما و بلوغ حقیقیِ این دستاوردها است.
دامنهی فراخ فرهنگ
فرهنگ از آثار و ساختههای« مغز و دست انسان» و لاجرم نگاه و نگرش او به جهان، به طبیعت و به خودش میباشد.
فرهنگ، میدانی فراخ و معناها و افقهایی گوناگون دارد. این میدانها و افقها شامل تاریخ، ادبیات، فلسفه، علم، جامعهشناسی، هنر، سیاست و طبقات اجتماعی هستند. همهی اینها در تركیبشان با هم، پیكرهی فرهنگ را میسازند و فرهنگ، هر یك از اینها را با نشانهها یا نمودهای خود، میشناساند. اینها با وجود و هستی ما عجیناند و مجموعشان، شناسای اندیشه و رفتار = فرهنگ ما هستند.
فرهنگ، دیرپاترین نظمدهندهی نظام پندار و كردار و گفتار آدمی و شكلدهندهی ساختار زندگی و ارتباطات اوست.
فرهنگ، تبدیل فكر و باور به رفتار و كردار است.
فرهنگ، نیرومندترین عاملِ شكلدهندهی رابطههای آدمی با خودش، پیرامونش و جهانش است.
فرهنگ، تضمین كنندهی یك فكر، یك زندگی و یك تلقی و استمرار آن در وجود ما و پیرامونمان میباشد.
فرهنگ فراتر از سواد است. سواد اکتسابی است، ولی فرهنگ تمرین تجربیِ چگونه بودن و شدن از اوان نوجوانی همراه با تأثیرپذیری از خانواده، مدرسه و محیط و اجتماع است. ترویج آگاهی از کودکی و مطالعهی هدفمند و کسب سواد و دانش میتواند موجب فرهنگسازی و تغییر شخصیت شود. اما همین مطالعه و ارتقای سواد و دانش باید در ارتباطی اجتماعی و با کنش و واکنش با جامعه و تضادهای روز آن، تمرین شود و منجر به تقویت فرهنگ آزادی و برابری گردد.
انسان در مسیر كسب شعور تاریخیاش، شناسنامهیی را كه اندیشه و رفتارش را نمود اجتماعی میدهد، با فرهنگ به دست میآورد.
دو نتیجهگیری
۱ـ در تصادم و كشاكش تاریخی میان فرهنگ بالندهی آزادی با فرهنگ مسلط ضد آزادی، درافتادن و چنگ در چنگ شدن با فرهنگ جاخوشکردهی عقبافتادگی تاریخی و ارتجاعی، كاری توانفرسا است.
۲ـ مبارزه و تكاپو برای تغییر دادن یك فرهنگ عقبمانده و از طرفی مسلح و مسلط شدن به یك فرهنگ پیشرو و مترقی، از یک طرف نوعی از زندگی را تجلی میدهد و از طرفی تضمین و تعریف حیات حقیقی انسان میباشد.
پانوشت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱) مفهوم فرهنگ در علوم اجتماعی، چاپ اول، ۱۳۸۱، دنی كوش، فریدون وحیدا
🔹 ادامه دارد...
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
----------------------------------------------------