۲۳ تیر ۱۳۹۹
رژیم آخوندی برای شیطانسازی از مجاهدین بهعنوان تنهانیروی جایگزینش، عوامل
و مأموران و توابان تشنه بخون را ردیف کرده که بیایند و نالهکنند که وامصیبتا
مجاهدین اعضایشان را بهطلاق اجباری مجبور کردهاند و... مأموران عاریازشرف که
بوییازانسانیت نبردهاند، هرگز دنبال پاسخ بهاین سوال نیستند که «مگر میشود بهمدت
بیشاز سهدهه نفراترا مجبوربه طلاقاجباری نمود؟»
قبل از پیوستنم بهارتش آزادیبخش ملی ایران، یکی از کادرهای استخدامی لشکر۱۶زرهی قزوین بودم و در عملیات چلچراغ که در
اواخر خرداد ۶۷ توسط ارتش آزادیبخش
ملی ایران انجام شد در منطقه مهران بودم. در آن موقع وضعیت جبهه بهاین صورت بود
که پیشبرد خط جنگ اساسا با سپاه ضدخلقی بود و نیروهای
ارتش بویژه پرسنل مردمی آن مخالف ادامه جنگ بودند. نارضایتی درجبههها بهحدی بود
که سربازان و درجه داران و تا حدودی افسران جزء در گفتگوهای خود علنا از هیچ
دشنامی بهآخوندها و عاملان جنگ ضدمیهنی کوتاهی نمیکردند. وضعیت داخل شهرها هم
بهتراز این نبود. از یکطرف سربازگیری اجباری برای پرکردن تنور جنگ و از طرف دیگر
فشارهای اجتماعی ازجمله گیر دادن بهزنان و جوانان توسط پاسداران جنایتکار و دخالت
در امور فردی انسانها بهاشکال مختلف بیداد میکرد. دیگر تمایلی بهادامه این
وضعیت نداشتم. دنبال این بودم که از ارتش اخراجم کنند، زیرا استعفایم را قبول نمیکردند
و میگفتند جنگ است و بعداز جنگ بهاین مساله رسیدگی میشود. درجبهه با صدای مجاهد
آشنا شده بودم و متوجه شدم سازمانی هست که علیه رژیم خمینی دجال میجنگد. بطور خاص
شنیدن نمایشنامه دیو جماران که از صدای
مجاهد پخش میشد، برایم خیلی انگیزاننده بود. در همین دوران که من در جبهه مهران
بودم، عملیاتهای ارتش آزادیبخش اوج گرفته بود و ما را مستمر در این رابطه توجیه
میکردند. با شناخت محدودی که از مجاهدین پیدا کرده بودم، در عملیات چلچراغ که
تهاجم ارتش آزادیبخش بهجبهه مهران بود، تانکم را برداشته و بهسمت مجاهدین آمدم.
در همانجا بود که با دیدن مناسبات مجاهدین و تنظیم رابطه آنها حتی با اسیران جنگی
عملیاتهای خودشان دچار شگفتی شدم. چنین رفتاری برایم غیرقابل تصور بود و تا آنموقع
درجایی ندیده بودم. با مشاهده این وضعیت و مقایسه با تبلیغات سوء رژیم علیه
سازمان، دگرگون شدم و در اینجا بود که دیدم بهاین تناقض ذهنی که درگیر آن بودم
باید جواب داده و انتخاب کنم. من آن موقع متأهل بودم از طرفی بحث زن و بچه و
خانواده بود و از طرف دیگر دیدن جنایات رژیم بخصوص آنچه در جبهههای جنگ دیده
بودم، نابود کردن حرث ونسل این میهن و بهقربانگاه بردن جوانان که البته هنوز حتی
بهاندازه نوک کوه یخ افشا نشده است.
واقعیت این است «نه» گفتن بههمه جاذبههای زندگی و انتخاب مبارزه، دشوارترین
انتخاب در طول زندگیام بود چرا که پاسخ دادن بهتمایلات خودبخودی کار دشواری
نبود. کافی بود بهندای وجدانم پاسخ مثبت نمیدادم دیگر بقیه مسیر سرازیری بود و
نیاز بهحل تضاد نداشت.
بله انتخاب مبارزه و ابتلائاتی که مستمر با آن درگیر خواهیم شد، کار لحظه مره و روزانهای بود که باید انتخاب میکردم و بابت آن قیمت میدادم. از آن تاریخ تا بهامروز سرفصلهای مهمی را پشت سر گذاشتهایم. از عملیات کبیر فروغ جاویدان تا مرگ خمینی و چشمک و چراغی که غرب نسبت بهمدره نماییهای رفسنجانی داشت. همه حوادث و سمت و سوی آن سربریدن و انهدام جنبشی بود که قصد آزادی میهنش را داشت. اما ما ایستادیم و در عملیات مروارید پس ماندههای خمینی که برای بلعیدن ما دهان بار کرده بودند را سرجایشان نشاندیم و نشان دادیم که نمیتوانند و نباید از دیوار بلندتر از قدشان بالا بروند.
از مقطع عملیات مروارید تا بهامروز حوادث بسیارند که اگر بخواهم بهآن بپردازم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. همیشه سرفصلهایی بود که باید انتخاب میکردم بخصوص در ورودم بهسازمان و انتخاب مبارزه. کاکل تمامی انتخابهایم در سازمان، سرفصل انقلاب مریم پاک رهایی بود که بیشترین تاثیر را بر رویم داشت و بهفطرت پاک انسانی هر مجاهد خلق و هر مبارزی پی بردم. بله باید انتخاب میکردم که در مقابل این جرثومههای تاریخ بایستم و مبارزه کنم. و حالا رسیدهایم بهفاز پایانی این جنگ که نظام آخوندی از هرطرف در بحرانها غرق شده است و بههر خس وخاشاکی چنگ میزند، از جمله همین که مزدورانش را تحت عنوان خانواده بسیج کرده و طومار راه انداخته و در اوهام خود دنبال دست کشیدن ما مجاهدین از مبارزه و برگشت بهایران تحت اشغال آخوندهای جنایتکار شده است. گویا این رژیم پا بهگور همه مسائل را حل کرده و تنها مشکلش دیدار چند خانواده با عزیزانشان!! در اشرف ۳ است.
و یا برای شیطان سازی از مجاهدین بهعنوان تنها نیروی جایگزینش، عوامل و مأموران و توابان تشنه بخون را ردیف کرده که بیایند و ناله کنند که وامصیبتا مجاهدین اعضایشان را بهطلاق اجباری مجبور کردهاند و… مأموران عاری از شرف که بویی از انسانیت نبردهاند، هرگز دنبال پاسخ بهاین سوال نیستند که مگر میشود بهمدت بیش از سه دهه نفرات را مجبور بهطلاق اجباری نمود؟ اف لکم و لما تعبدون
مگر میشود کسانی را بیش از ۳۰سال در گرمای طاقتفرسا و در زیر بمباران و موشک باران و یا محاصره غذایی و پزشکی و دارویی و حبس خانگی همراه با پمپاژ لجن پراکنی با بلندگو وصدای عربدهکشی مزدوران برای شکنجه روانی و آوردن خانوادههای الدنگ وانواع توطئهها بهاجبار و زور نگه داشت؟! از قضا بههمین دلیل، رهبری پاکباز مجاهدین بنا بهسنت امام حسین در هر سرفصلی چراغها را خاموش کرده و همه مجاهدین را از بالا تا پایین مخیر کرده است تا هرکس میخواهد دنبال زندگی شخصی خودش برود. ولی در کمال شرف و افتخار باید بگویم که جواب همیشگی من و ما مجاهدین هیهات مناالذله بوده است.
من با آگاهی و اشراف کامل، از تمامی مظاهر زندگی مثل همسر و بچه و دارایی و… برای خلاصی مردم و میهنم از نکبت این حاکمان ستمگر با افتخار تمام دست کشیدهام تا دیگر دختران و پسران میهنم در سن نوجوانی پرپر نشوند و برای لقمه نانی در میان زبالهها نگردند.
ایمان دارم که مرهم تمامی دردهای خلق تحت ستم و کرونا زدهام که اینروزها صحنههای افتادن آنها درکوچه و خیابانهای ایران دل هر انسان باوجدانی را بهدرد میآورد، تنها وتنها سرنگونی این نظام منحوس آخوندی بهدست پرتوان ارتش آزادیبخش خواهد بود که راهگشایان ورود این ارتش، شرارههای شورش و انقلاب یعنی کانونهای شورشی هستند تا در پرتو مهر تابان ایران زمین دوباره لبخند بهلبان مردم ایران بازگردد. من هم پشت به دشمن مردم ایران یعنی خامنهای جلاد خون آشام و مزدوران و کاسه لیسانش، رو به راهبران عقیده وآرمانم مسعود ومریم بار دیگر میگویم:
بله انتخاب مبارزه و ابتلائاتی که مستمر با آن درگیر خواهیم شد، کار لحظه مره و روزانهای بود که باید انتخاب میکردم و بابت آن قیمت میدادم. از آن تاریخ تا بهامروز سرفصلهای مهمی را پشت سر گذاشتهایم. از عملیات کبیر فروغ جاویدان تا مرگ خمینی و چشمک و چراغی که غرب نسبت بهمدره نماییهای رفسنجانی داشت. همه حوادث و سمت و سوی آن سربریدن و انهدام جنبشی بود که قصد آزادی میهنش را داشت. اما ما ایستادیم و در عملیات مروارید پس ماندههای خمینی که برای بلعیدن ما دهان بار کرده بودند را سرجایشان نشاندیم و نشان دادیم که نمیتوانند و نباید از دیوار بلندتر از قدشان بالا بروند.
از مقطع عملیات مروارید تا بهامروز حوادث بسیارند که اگر بخواهم بهآن بپردازم مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. همیشه سرفصلهایی بود که باید انتخاب میکردم بخصوص در ورودم بهسازمان و انتخاب مبارزه. کاکل تمامی انتخابهایم در سازمان، سرفصل انقلاب مریم پاک رهایی بود که بیشترین تاثیر را بر رویم داشت و بهفطرت پاک انسانی هر مجاهد خلق و هر مبارزی پی بردم. بله باید انتخاب میکردم که در مقابل این جرثومههای تاریخ بایستم و مبارزه کنم. و حالا رسیدهایم بهفاز پایانی این جنگ که نظام آخوندی از هرطرف در بحرانها غرق شده است و بههر خس وخاشاکی چنگ میزند، از جمله همین که مزدورانش را تحت عنوان خانواده بسیج کرده و طومار راه انداخته و در اوهام خود دنبال دست کشیدن ما مجاهدین از مبارزه و برگشت بهایران تحت اشغال آخوندهای جنایتکار شده است. گویا این رژیم پا بهگور همه مسائل را حل کرده و تنها مشکلش دیدار چند خانواده با عزیزانشان!! در اشرف ۳ است.
و یا برای شیطان سازی از مجاهدین بهعنوان تنها نیروی جایگزینش، عوامل و مأموران و توابان تشنه بخون را ردیف کرده که بیایند و ناله کنند که وامصیبتا مجاهدین اعضایشان را بهطلاق اجباری مجبور کردهاند و… مأموران عاری از شرف که بویی از انسانیت نبردهاند، هرگز دنبال پاسخ بهاین سوال نیستند که مگر میشود بهمدت بیش از سه دهه نفرات را مجبور بهطلاق اجباری نمود؟ اف لکم و لما تعبدون
مگر میشود کسانی را بیش از ۳۰سال در گرمای طاقتفرسا و در زیر بمباران و موشک باران و یا محاصره غذایی و پزشکی و دارویی و حبس خانگی همراه با پمپاژ لجن پراکنی با بلندگو وصدای عربدهکشی مزدوران برای شکنجه روانی و آوردن خانوادههای الدنگ وانواع توطئهها بهاجبار و زور نگه داشت؟! از قضا بههمین دلیل، رهبری پاکباز مجاهدین بنا بهسنت امام حسین در هر سرفصلی چراغها را خاموش کرده و همه مجاهدین را از بالا تا پایین مخیر کرده است تا هرکس میخواهد دنبال زندگی شخصی خودش برود. ولی در کمال شرف و افتخار باید بگویم که جواب همیشگی من و ما مجاهدین هیهات مناالذله بوده است.
من با آگاهی و اشراف کامل، از تمامی مظاهر زندگی مثل همسر و بچه و دارایی و… برای خلاصی مردم و میهنم از نکبت این حاکمان ستمگر با افتخار تمام دست کشیدهام تا دیگر دختران و پسران میهنم در سن نوجوانی پرپر نشوند و برای لقمه نانی در میان زبالهها نگردند.
ایمان دارم که مرهم تمامی دردهای خلق تحت ستم و کرونا زدهام که اینروزها صحنههای افتادن آنها درکوچه و خیابانهای ایران دل هر انسان باوجدانی را بهدرد میآورد، تنها وتنها سرنگونی این نظام منحوس آخوندی بهدست پرتوان ارتش آزادیبخش خواهد بود که راهگشایان ورود این ارتش، شرارههای شورش و انقلاب یعنی کانونهای شورشی هستند تا در پرتو مهر تابان ایران زمین دوباره لبخند بهلبان مردم ایران بازگردد. من هم پشت به دشمن مردم ایران یعنی خامنهای جلاد خون آشام و مزدوران و کاسه لیسانش، رو به راهبران عقیده وآرمانم مسعود ومریم بار دیگر میگویم:
آنکس که تو را شناخت جان را چه کند فرزند و عیال وخانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
درود بررجوی
مرگ بر خامنهای
مرگ بر خامنهای
مرتضی قدیمی – تیرماه ۱۳۹۹
بیشتر بخوانید:
مجاهدین خلق، ستون پنجم یا میهن پرست؟ قسمت سوم - جنگباعراق چگونه ادامه یافت؟ چرا خمینی صلح را نمیپذیرفت؟