مجاهدین چه میخواهند
مسعود رجوی و اولین
انتخابات ریاستجمهوری
هیچی نمیخوایم،
هیچی از هیچکس. هر کی میخواد رئیس بشه هر کی میخواهد مرئوس بشه. هر کی میخواد
انتخاب بشه. خون شهدامون و رنج زنده هامون و تاریخچهای که پشت سر گذاشتیم، بسا
بسا بسا فراتر از این حرفهاست. مگر به خمینی چی میگفتیم؟
باشه آقا جون ما
ریاستجمهوری تو رو نخواستیم. مجلست رو هم نخواستیم. ببین آقا جون، میگم اعدام و
شکنجه نکن. آخه حق داشته باشم حرفم رو بزنم.
یادتون باشه قرار ما
خاورانه. محل شهدای قتلعام و اشرف و موسی. اونجا چادر میزنیم. هیچی نمیخوایم،
هیچی.
بخشی از سخنان مسعود
رجوی ـ مجاهدین چه میخواهند؟
در قسمتهای قبلی این سلسله مقاله
نوشتیم سازمان مجاهدین خلق ایران، برای نجات انقلاب ضدسلطنتی و دستاوردهای گرانقدر آن از ایلغار خمینی و بهمنظور ایجاد همبستگی در جامعهای که خمینی آن را شقهشقه
کرده بود، وارد نخستین انتخابات ریاستجمهوری شد و مسعود رجوی را بهعنوان کاندید
نسل انقلاب معرفی کرد. این اقدام با حمایتی گسترده از سوی هموطنان مواجه گردید. یک
ثقل نیرومند سیاسی برای پشتیبانی از مسعود رجوی بهوجود آمد که کانون آن را
جوانان، زنان و دانشجویان تشکیل میدادند. مسعود رجوی همچنین تنها کاندیدای ریاستجمهوری بود که با استقبال فراوان از
ملیتها و پیروان سایر ادیان روبهرو گشت. آنها در انتخاب او، تحقق آمال سرکوبشدهی
خود را به چشم میدیدند. طی ۲هفته فعالیت انتخاباتی مجاهدین در تهران و
شهرهای مختلف ایران، شور و شوق و امید جدیدی در جامعه دمیده شد. حال سؤال این است
که چرا خمینی ابتدا با کاندیداتوری مسعود رجوی موافقت کرد اما درست در دقیقهی ۹۰ نظرش را ۱۸۰درجه چرخاند و خلفوعده کرد؟ مگر نمیدانست این خلفوعده، قیمت سیاسی کلانی
از او میگیرد؟
علت خلفوعده و
خیانت خمینی
خمینی که در ابتدا برای کسب مشروعیت و
بازارگرمی انتخابات خود، با کاندیداتوری مسعود رجوی موافقت کرده بود، انتظار چنین استقبالی از مسعود رجوی را نداشت.
هدف او از شرکت دادن مجاهدین در انتخابات این بود که کاندید مورد نظر خود را از
صندوق بیرون بکشد و به مجاهدین بگوید: «دیدید کسی از شما حمایت نکرد و همه به
کاندید دلخواه من رأی دادند». در عمل، تنها با ۲هفته کار تبلیغاتی
میلیشیاهای پاکباز مجاهد خلق، ابعاد حمایت از مسعود رجوی از استانداردهای معمول
گذشت. خمینی با شم ضدانقلابی خود با دیدن این میزان از محبوبیت مسعود رجوی، خطر را
حس کرد. دریافت که حتی تقلب در انتخابات کارساز نیست. با شرکت مسعود رجوی در انتخابات بیتردید یا او در دور اول برنده انتخابات میشد و
یا اگر در دور اول برنده نمیشد و انتخابات به دور دوم کشیده میشد این خطر به جای
خود باقی بود. از این رو تنها چاره را در این دید که پیه خلفوعده و فضیحت بعد از
آن را به جان بخرد و نگذارد کار به روز انتخابات بکشد. خمینی اگر چه با این اقدام
شتابزده و رسواییآور توانست بهطور موقت خطر را از نظامش دور کند و به نفع
کاندید خود وارد عمل شود اما چهرهی واقعی او برای بسیاری از آحاد مردم ایران افشا
گردید. به همان میزان محبوبیت و جایگاه مجاهدین و مسعود رجوی بهعنوان مغناطیس جذبکنندهی نیروهای انقلابی و ترقیخواه، در قلب
و ذهن مردم ایران بالاتر رفت. آیا مجاهدین جز این میخواستند؟ بنابراین اگر
انتخابات برنده و بازندهای داشت، برنده اصلی آن مسعود رجوی بود، بازندهی اصلی خمینی. اینک پس از ۴دهه میتوان تصویر
درستی از این واقعیت ارائه کرد.
کاندیداتوری مسعود
رجوی و خلفوعده خمینی
خویشتنداری مجاهدین
و دعوت به آرامش
تاریخ ایران گواهی میدهد که مجاهدین
خلق ایران، برای نرسیدن تعارضات به برخورد قهرآمیز خویشتنداری شگرفی از خود نشان
دادند. آنها حتی نام نخستین شهید خود، عباس امانی را در روزهای قبل از انتخابات
برجسته نکردند تا در روند آن تأثیر نگذاشته باشند. تا برای مردم و تاریخ ایران
مشخص شود که خمینی برای غصب دستاوردهای انقلاب ضدسلطنتی و ایجاد یک استبداد موحش
دینی، به چیزی جز قلع و قمع فرزندان انقلاب و آزادیخواهان ایران راضی نبود.
سخنان مسعود رجوی در کلاس تبیین جهان در دانشگاه تهران، به تاریخ ۲۸دی ۵۸[۲روز قبل از اعلام انصراف از کاندیداتوری]، تصویر روشنی از این
بخش از تاریخچهی مقاومت ایران به دست ما میدهد:
«تا آنجا که به ما
مربوطه، ما بر اساس اعتقادات نسلی که فقط به فقط رنجهای انقلاب را تحمل کرده بر
اساس شرافت و آرمان میلیونها زن و مرد آزادهای که در سراسر کشور مسئولیت دفاع از
خواستههای برحقشان در رابطه با انتخابات ریاستجمهوری، مسئولیت سنگین را بر دوش
ما گذاشتند حرفمان این است حرف همه که چوب، چماق و عوامفریبی دیگر اثر ندارد. اگر
قانون است شکی نیست گردن خواهیم گذاشت. اما شانتاژ و تهدید چیزی نیست که در مقابلش
سر فرودبیاوریم. اگر این نسل در مقابل تهدید و شانتاژ سر فرودمیآورد امروز این
انقلاب در اینجا نبود و بسیاری مقامات در جایی که نشستهاند نبودند.
بنابراین فکر میکنم مطلب روشنی باشد که
مسأله به هیچوجه نه مسألهی یک فرد و گروه بلکه مسألهی آرمان و برنامهای است که
میلیونها هموطن آزاده خواستهاند؛ برنامهای که ما در هر شرایطی پیگیریاش خواهیم
کرد و فکر میکنم تنها چیزی که ناشکستنی است، ارادهی نسلی است که در صفوف مقدم،
این انقلاب را به اینجا رسانده. ما با این موضعگیری، منطقی بودن خودمان را نشان
میدهیم. احترام خودمان را به قوانین و مقررات ولو بر اینکه بر آنها ایراد داشته
باشیم یا در بعضی جاها قبول نداشته باشیم، نشان میدهیم. اما اگر برخی نیروها بخواهند
به قانون خودشان احترام نگذارند، اگر بخواهند فشارها را از حد تحمل ما فراتر
ببرند، در آن صورت مسئولیت دیگر به عهده ما نیست».
جریان حق اصالت خود
را از درون کشاکشها اثبات میکند
مسعود رجوی، در بخش
دیگری از سخنان خود در کلاس تبیین جهان در سال ۵۸، به جوهر
ایدئولوژیک تلاشهای مجاهدین و رنجهایی که در مسیر تحقق اهداف تکاملی خود متحمل میشوند
اشاره کرد. باید گفت وفاداری و پایبندی به این جوهر تاکنون و پس از این همه فراز و
نشیب در صدر مبارزه مجاهدین قرار داشته است:
«آخرین نکتهای که میخواستم
بگویم که ربط مستقیم پیدا میکند به بحثهای ایدئولوژیکمان این است که یک جریان حق
و بالنده از قضا دقیقاً از درون همین کشاکشها اصالت خودش را اثبات میکند.
نوسانات لحظهای مهم نیستند. نتایج درازمدت هستند که بایستی در مسیر تکامل باید
بهشان چشم دوخت. بنابراین بهرغم همه فشارها ما هیچ عدم رضایت درونی نداریم و میبایستی
لبریز از شکر نسبت به خالق و خلق باشیم. اصولاً مبارزه همین است. اگر جریانی
حامل رسالتهای سنگین نبود، اگر اعتبار کافی و وافی نداشت، مسلماً این فشارها رویش
نمیآمد. به همین دلیل اجازه میخواهم به همه خواهر و برادرانی که این روزها دشنام
شنیدند، کتک خوردند، مجروح شدند یا قلبهاشان جریحهدار شده، تهنیت بگویم؛ تهنیت
بهخاطر اصالت و حقانیتی که حالا این شکل کنونی شما از این طریق آن را تعقیب میکنید.
امر ما هیچ جایی برای شکست و خواری و بنبست بهرسمیت نمیشناسد. به همین دلیل
بایستی فوقالعاده هوشیار باشیم از لوث شدن مواضعمان، از به ابتذال کشانده شدن
توسط نیروهای شناختهشده خودداری بکنیم.
برای ما مهم این نیست که چه تعداد رأی
بیاوریم یا نیاوریم. آن چیز که تابهحال اثبات شده و خودش هم تهنیت دارد و مرهون
همین مقاومتها و نیات پاک و صادقانه است این است، بالاترین کیفیت تکاملی جامعهمان
تا امروز که هنوز در نیمه راه انتخابات هستیم موضع خودش را مشخص کرده، این موضع همچنان
که گفتم چیزی نیست که وابسته به یک فرد یا فقط گروه باشد. این آرمانها، خواستهها
و حقوق عادلانهای است که میلیونها هموطن آگاه مبارز و شجاع و شرافتمند با این
تفاوت که پنجه بکس یا تریبونهای غصبشده بهدست ندارند، تا حالا موضع خودشان را
مشخص کردند. به همین دلیل باز هم بایستی یادآوری بکنیم مسئولیت سنگین فرد فرد خودمان
را برای حراست از این آرمان و از این برنامه. برای حراست از آنچه که تابهحال به
آن رسیدیم و برای محافظت در مقابل انواع و اقسام توطئههایی که همچنان تهدیدمان
میکند. هر چقدر فشارها بیشتر بشوند، البته که ما ارادهمان را بیشتر صیقل میزنیم.
هر چقدر ناراحتیهای بیشتری برایمان فراهم بکنند، البته که ما شور ایدئولوژیکی
بیشتری احساس میکنیم. شما یادتان هست، اینکه من نمیخواهم مسأله را فردی بکنم
ولی به هر حال مثالی که الآن به ذهنم میرسد فقط همین است، فردی که گفتم منظورم در
رابطه با خودم بود.
به هر حال، ما تا آنجایی که در توان
داریم و تا آنجایی که صداقت داریم که درست بهفهمیم سعی میکنیم که درست عمل کنیم. رَبَّنَا
اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا
تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَءُوف رَّحِیم».
۱۰روز پس از حذف نام مسعود رجوی از کاندیداتوری ریاستجمهوری، او در سخنرانی پرشور تحت عنوان
«آیندهی انقلاب» با ارتجاع و خمینی اتمامحجت نمود:
«بنام خدا و بنام خلق
قهرمان ایران
و به یاد اولین شهید و با یاد آخرین
شهیدی که تا این ساعت بر خاک افتاده است. حلقاتی سرسخت و پولادین از زنجیر
انسانهای انقلابی و تراز مکتب که مشعل آگاهی و آزادی را به دیار محرومان ارمغان میبرند.
ستارگانی در سپیدهدم و یا خورشیدهایی در نیمروز که در هیچ شرایطی با دشمنان
بیرونی و درونی خلق سازش نکردند. کسانی که ظلمات تقدیر این میهن را هرگز پذیرا
نشدند.
بگذار تا دشمنان بیرونی و درونی هر چقدر
میخواهند ستارگان بخت ما را به زمین بکشند، ولی ما باز هم آسمان را غرق ستارهها
خواهیم کرد. آسمان را غرق ستارهها خواهیم کرد با اخترانی شبگرد، مصادیق طارق،
همان تابندگان شبکوب و ظلمتسوز همچون احمد رضایی و یا با اشعهی نیمروز، گلبرگهای
خورشید، پرتوهای جهلسوز، همچون عباس عمانی. بیچاره شبپرستان، تیغ به کف، هلهلهزن
با سلالهی خورشید و با نسل ایمان چه خواهند کرد؟
گو هر چه میخواهند بر پیچ و خم جادههای
تاریک به کمین خورشید بنشینند، تا اسیرش سازند، بکشانندش و در لجهی خون اندازند. ولی
خورشید در اسارت هم خورشید است و از شهادت هر خورشید نیز هزاران ستاره برخواهد خواست.
جنگلی رویان از ستارهها. با ریشههایی در اعماق قلوب تودهها. همهی آنهایی که از
جهل و بندگی از اسارت و بیگانگی متنفرند و به رهایی و به یگانگی عشق میورزند. پس چه
کسی و کدام قدرت خواهد توانست ما را بخشکاند و بسوزاند. وای بر اونها اگر میدانستند
که در کمینگاه بزرگ تاریخ چه خورشیدهایی در شرف انفجار و تولدند. بله بیتردید
روزی تمام فضای ظلمت، پهنهی خورشید گدازان خواهد شد.
ای بهخون خفته شهیدان به شما باد سلام
ـ ای کفنپوش عزیزان به شما باد سلام».
مسعود رجوی در ادامهی سخنرانی «آیندهی انقلاب»، به بردباری، انضباط و ضرب و جرح میلیشیا توسط پاسداران و چماقداران خمینی،
در جریان فعالیت انتخاباتی اشاره کرد و گفت که چگونه در برابر خلفوعدهی خمینی،
هواداران، پشتیبانان و حامیان کاندیداتوری خود از جمله رهبران مذهبی و سیاسی آنان
را به خویشتنداری فراخوانده است:
«همین چهرهها بودند
که در جریان انتخابات کتک خوردند، جمجمههاشون شکست، مضروب شدند، گلوله خوردند،
اما آرامش رو حفظ کردند. بردباری انقلابی نشون دادند، [شعار "درود بر
رجوی"]
چه کسانی آرامش رو حفظ کردند؟ چه کسانی
خون جگر خوردند و دم برنیاوردند؟ شما بودید، حتی اسم شهید رو هم اعلام نکردیم. سوز
دل پدر و مادرش رو تصور کنید. این بود آزمایش انضباط و اخلاق انقلابی و اخلاق
اسلامی. در برابر اون ضرب و جرحها، صدها تن مجروح در گوشه و کنار کشور و هزارها
تن مضروب و کتکخورده و تحریکات جمعه و ایام عزا و رادیو و تلویزیون و شهید، ما هم
آزمایش دادیم، این آزمایش ما بود. پس بگذارین در همینجا تشکر بکنم، از فرد فرد
میلیونها تنی که در این انتخابات بهراستی آزمایش حقانیت، اصالت و رشد و بلوغ
سیاسی خودشون رو دادند. از همهی مردم، از همهی اونهایی که صادقانه از ما حمایت کردند،
بهویژه جوانان شریف، شجاع و غیور که توانستند بر احساساتشون غلبه کنند و براستی که
چه کسی میدونه که این تحملها چقدر مشکله. مخصوصاً من بایستی از خواهران و برادران
عزیز کردمون تشکر بکنم. وقتی تلفناً با رهبران مذهبی و سیاسی اونها تماس گرفتم و
بهشون گفتم که بهاجبار بایستی کنارهگیری بکنم و از اونها استدعای آرامش کردم،
براشون فوقالعاده دردناک بود. خود اونها هم به درستی نمیدونستند که چطور بایستی
آرامش رو حفظ بکنند، اما با این همه، همهگونه قول مساعدت دادند و در عمل هم
دیدیم. عدهای دیگر از ما میپرسیدند چطور که کاندیدای ما بایستی حذف بشه ولی
تیمساران شاهنشاهی بر جا بمونند باز هم من گفتم نمیدونم ولی آرامش رو باید حفظ
بکنیم. خوب این از اخلاق و انضباط انقلابی ما. فردای انتخابات، مسلحانه به ما حمله
کردند، باران دشنام و باران گلولههای ژـ۳، این هم مظهر دیگری از اخلاقیات آنچنانی در
پشت مارک اسلام با برگ مأموریت».
در فرازی از این سخنرانی همانطور که
گفته شد، مسعود رجوی بهطور مشخص با شخص خمینی اتمامحجت کرد و گفت که خویشتنداری
مجاهدین حدی دارد و روزی فراخواهد رسید که تصمیم دیگری خواهند گرفت:
«پس کجایین ای مسلمونها؟
مگر نمیبینین چه به روز ما و هوادارانمون و خانوادههامون میارن؟ مگر دائماً
تکرار نمیکردید از قول رسول خدا "من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه
فلیس بمسلم" در گوشه و کنار دنیا اگر کسی مسلمونها رو به کمک بطلبه و اجابت
نکنند مسلمون نیستند. یا للمسلمین پس کجایین؟ چرا صداتون درنمیاد؟ الله و اکبر
[شعار جمعیت: "الله و اکبر"]
مگر نمیبینین که چطور طرفداران ما رو
سرمیبرند در نظام جمهوری اسلامی. پس چرا سکوت پیشه کردین؟ [شعار جمعیت: "مرگ
بر ارتجاع"]
مسعود رجوی ـ
سخنرانی در دانشگاه تهران
مگر گناه ما چیست؟ ای کسانی که گوش
دارین؟ مگر ما چه کردیم جز تحمل رنج و اسارت. ولی بگذارین تأکید بکنیم، وای به
روزی که تصمیم بگیریم مشت رو با مشت و گلوله رو با گلوله پاسخ بدیم».
آزادی، تنها دغدغهی
مجاهدین
حال که به انتهای مرور بر این واقعه
سرفصلی در تاریخ رویارویی مجاهدین و رژیم خمینی نزدیک شدیم، خوب است یادآوری
کنیم که هم و غم مجاهدین خلق ایران با رهبرانی چون مریم و مسعود رجوی، هیچگاه
دستیبابی به قدرت نبوده است. اگر آنها دنبال قدرت بودند، تا امروز امتداد نمییافتند.
در همان سالهای نخستین، منفور و منکوب و عبرت تاریخ میشدند اما آنها نمیخواستند
به لعنت، خدا، خلق و تاریخ گرفتار آیند. به قیمت خون و رنج بر اصولشان پایدار
ماندند.
مجاهدین بیشترین بها را برای سرنگونی
نظامهای دیکتاتوری شاه و شیخ پرداختهاند. از این بابت نه تنها منتی بر سر کسی
نمیگذارند، بلکه خود را بیشتر از پیش مدیون میدانند؛ زیرا از روز آغازین، نه
برای رسیدن به حکومت و خزیدن بر تختهای زرین ریاست و نهادن تاجهای جواهرنشان و
عمامههای ریایی بر سر و فخرفروشی فرعونوار به محرومان، که برای بذل تمامت خویش
گام به مبارزه نهاده بودند. تنها دغدغهی آنها آزادی، رفاه، پیشرفت و رستگاری برای
مردم ایران بوده، هست و خواهد بود.
مسعود رجوی بارها به مجاهدین گفته است مجاهد خلق یک حق بیش ندارد: «حق فدا
کردن خود برای مردم خویش. در این حق برای او نهایتی متصور نیست».
مسعود رجوی ـ
مجاهدین چه میخواهند
«آره، آره آقا جون،
میزنن از ما میبرن، اصلاً اعلیحضرت رضاشاه کبیر میبره، اصلاً آریامهر از قبر
زنده میشه، اصلاً امام ملعونه راحل برمیگرده. ما عقب میمونیم. به ما هیچی نمیرسه.
ما مطرح نیستیم. مطرح هم نخواهیم شد. چند سال باز باید اپوزیسیون باشیم. آره آره
آره، تا آخر عمر. من که تا آخر عمر اپوزیسیونم این رو خاطر جمع باشید.
در انتخابات ریاستجمهوری سال ۵۸، خمینی گفت، هر کی به قانون اساسی (یعنی منظورش ولایت فقیه) رأی نداده
صلاحیت ریاستجمهوری رژیم رو ندارد. نیم ساعت بعد من اطلاعیه دادم که خداحافظ شما.
ما نیستیم. ما اینکاره نیستیم. الآن چه میگویم؟
اول روشن باشه از روز اول ما هیچی نمیخواهیم.
ببین آقاجان هر کی میخواد بیاد تو ایران روی کار، خوب، ما ستادمون، آزادی بیان،
آزادی اجتماعات و اینکه شکنجه و اعدام نباشه. همین. دو تا چیز.
هیچی نمیخوایم، هیچی از هیچکس. هر کی
میخواد رئیس بشه هر کی میخواهد مرئوس بشه. هر کی میخواد انتخاب بشه. خون
شهدامون و رنج زندههامون و تاریخچهای که پشت سر گذاشتیم، بسا بسا بسا فراتر از
این حرفهاست. مگر به خمینی چی میگفتیم؟
باشه آقاجون ما ریاستجمهوری تو رو
نخواستیم. مجلست رو هم نخواستیم. ببین آقاجون، میگم اعدام و شکنجه نکن. آخه حق
داشته باشم حرفم رو بزنم.
یا آقا میریم، بالاخره خونهی یکی از شهدامون
رو پیدا میکنیم. اگر نشد، اجاره میکنیم. اگر نشد، یادتون باشه قرار ما خاورانه. محل
شهدای قتلعام و اشرف و موسی. اونجا چادر میزنیم. هیچی نمیخوایم، هیچی.
پس قرار ما خاوران است. ببین آقا جان
حقوق خلقم. دیگه دعوایی ما نداریم. بگذارید جلو بیفته. اگر آزادی رو مراعات کنه که
چه بهتر، اگر آزادی رو مراعات نکنه، وای بهحالش. از روزی که اگه مشت و گلوله
بیاره، بازم هکذا.
قرار است خسته بکنیم و خسته نشویم. ما
مجاهدیم. ما که از قبل گفتیم کسی بیشتر مقاومت کنه از ما جلوی این رژیم زانو هم میزنیم.
هژمونیاش را هم میپذیریم. با افتخار هم این کار رو میکنیم. هر کی از پس این
آخوندها برمیاد، بسمالله.
لکن اول روشن باشه، من آزادی بیانم رو
میخوام و آزادی خلقم. چرا؟ چونکه مجاهد خلقم.
مگر اومدم قدرت بگیرم؟ مگر اومدم حکومت
بگیرم؟ مگر اومدم تو مسابقه فرصتطلبی شرکت کنم؟
مگر اومدم توی موجسواری شرکت کنم؟
اول روشن باشد که ما کی هستیم. روشن
باشد که نسلمون و خطمون و سابقهمون و تاریخچهمون چیه.
نمیخوام، نمیخوام، نمیخوام، که جلو
بیفتیم. اینطوری یعنی جلو بیفتیم؛ با صدق و فدا آری.
ما یه مشت آدمیم. یه کارهایی بلد بودیم
کردیم، همه هم از ما جلوتر افتادهاند. باشه. لکن موجسوار میوهچین فرصتطلب
نیستم.
به ابوسعید بالخیر گفتند که، مراجع
زمانش، تو در مقابل ما پشهای بیش نیستی. گفت من همون پشه هم نیستم. پشه هم خودتی.
ما آقا اشرفیان پشه هم نیستیم. هیچی
نیستیم. هیچی. بینام و نشان. چند ده نفر بودیم از زندان آزاد شدیم. حرفهای خودمون
رو زدیم دیگه، تف کردیم بهریاستجمهوری خمینی که لازمهاش ولایت فقیه باشه و
سرکوب خلایق؛ و خوردیم چماق و گلوله و شلاق و ۱۲۰۰۰۰شهید و آواره شدیم.
آواره هم هستیم. هیچی نیستیم. پشه هم نیستیم. اما به خودمون مطمئنیم.
دیگه بالای سر مزار شهدامون که میتونیم
بشینیم و حرفمون رو بزنیم. اگر حرف حق است، راه خودش رو باز خواهد کرد».
همآوردی مسعود رجوی
و خمینی در اولین انتخابات ریاستجمهوری
قسمتهای دیگر همین مطلب: