نقضعهد خمینی
مسعود رجوی و اولین انتخابات ریاستجمهوری
همانگونه که مسعود رجوی در سال ۵۸ گفت، «بازندهٔ اصلی انتخابات» خمینی بود. او بود که وقتی
دید بگیر و ببندها و چماقکشیها و تیر و تبر و دشنه برای مقابله با مجاهدین کافی
نیست، پردههای تزویر و ردگمکنی را کنار زد و خود به میدان آمد.
مردم ایران دیدند که این مرجع تقلید پیرسال و سپیدریش که در نبود رهبران
حقیقی انقلاب ضدسلطنتی آن را به سرقت برده بود، گرگی در لباس پوستین شبان است.
دیدند که اسلام اسلام گفتنهای او، تنها یک پوش و توجیه برای حفظ قدرت به هر قیمت
است. مشخص شد او تحمل هیچ نوع مبارزه مسالمتآمیز سیاسی را ندارد.
بهانه خمینی برای نقضعهد
از آنجا که مجاهدین همهپرسی قانون اساسی خمینی را تحریم کرده بودند، بهنظر
میرسید ممکن است ارتجاع همین را بهانه قرار دهد و از ثبتنام مسعود رجوی بهعنوان
کاندیدای ریاستجمهوری جلوگیری کند. این چیزی نبود که مجاهدین آن را پیشبینی نکرده
باشند. همانطور که پیشتر گفتیم، مجاهدین قبل از ثبتنام،
پیشاپیش این موضوع را هم از شخص خمینی(از طریق پسرش، احمد خمینی) و هم از وزیر
کشور وقت(رفسنجانی) سؤال کردند. جواب در هر دو مورد این بود که از نظر قانونی منعی
در مورد کاندیدا شدن کسی که به قانون اساسی رأی نداده، وجود ندارد. بنابراین موضوع
رأی ندادن مسعود رجوی به قانون
اساسی دستپخت خبرگان و اصل ولایت فقیه، فقط یک دستاویز برای مشروع جلوه دادن
تصمیم خمینی برای حذف کاندیداتوری مسعود رجوی بود.
فوران خشم مردم از حذف کاندیداتوری مسعود رجوی
بهدنبال دخالت خمینی، خشمی ناشی از احساس توهین و خیانت و ناجوانمردی، همهٔ اقشار، نیروها،
گروههای مترقی و جریاناتی که خود را برای رأی دادن به مسعود رجوی آماده کرده
بودند، فراگرفت. خشمی که بیم آن میرفت که بهناگاه شعله بکشد و در پاسخ به حمله و
هجوم چماقداران خمینی به مراکز مجاهدین، به تهاجم تبدیل شود. اما مسعود رجوی همه را به
خویشتنداری فراخواند و بهرغم حمله و هجوم پیاپی چماقداران رژیم به مراکز مجاهدین،
به حامیان خود اکیداً توصیه کرد که از نشاندادن هر گونه واکنش تند نسبت به این
رویداد بپرهیزند.
روز ۳۰دیماه ۵۸، مسعود رجوی با پیامی انصراف خود از شرکت در انتخابات را اعلام
کرد.
پیام مسعود رجوی به نیروها و اقشار مختلف ـ ۳۰دی ۵۸
مسعود رجوی در پایان این کارزار سراسری، خطاب به خلقی که بیدریغ
به حمایت از او برخاسته گفت:
«مردم قهرمان ایران، تمامی آزادگانی که از نامزدی من برای ریاستجمهوری
حمایت کردید، کارگران، دهقانان، سربازان و پرسنل انقلابی ارتش!
پیشهوران، اصناف، کارمندان شریف!
ورزشکاران و قهرمانان گرامی!
اقشار آگاه و روشنفکر، استادان، دانشجویان، طلاب و دانشآموزان عزیز!
هموطنان ارجمند کلیمی، مسیحی و زرتشتی!
ملیتهای ستمزده کرد و ترکمن و بلوچ و عرب!
نیروهای انقلابی، احزاب، سازمانها، انجمنها، جمعیتها و شوراهای اصیل مردمی،
شخصیتهای مذهبی، سیاسی و فرهنگی عالیقدر!
کاش! میتوانستم تنها قطرهای از دریای صمیمانهٔ محبتها و اعتماد
شما را پاسخگو باشم، کاش!
...امروز شما نشان دادید که بهرغم هر گونه تهمت و افترا، در
ناجوانمردانهترین صورتش و بهرغم هر گونه محدودیت و فشار در آزمندانهترین و
ریاکارانهترین پوشش و بهرغم… باز هم هیچ حقیقتی را نادیده نمیگیرید.
حقیقت نسل بهخون خفته انقلاب را، نسل حنیفنژادها، رضاییها، اصغر بدیعزادگانها و فاطمه امینیها و...
را که مدتهاست بر سر بازماندگانشان خاکستر میپاشند، ولی باز هم شما با حمایتهایتان
این حقیقت آتشگونه را در زیر خاکستر گواهی دادید.
...برای نخستین بار در تاریخ سازمانهای انقلابی که دوران طاغوت را
با نبرد مسلحانه شهری سرکردهاند، با چنان استقبال مردمی مواجه میشویم که بیشازپیش
مبین آمادگی خلقی قهرمان در ارتقاء به مراحل نوین تکامل اجتماعی است. و درست در
همین نقطه است که بایستی خاضعانه به شما بگویم که اگر این مبارزه انتخاباتی بازندهای
داشته باشد، من نیستم...».
مسعود رجوی در انتهای این پیام، هواداران مجاهدین و پشتیبانان آنان را به
خویشتنداری دعوت نموده و تأکید کرده بود که «هیچ بهانهای در جهت ایجاد تشنج برای
مغرضین و عناصر ناآگاه» باقی گذاشته نشود.
«امروز ممکن است، یک حرفی بزنم و فردا درست عکس آن را بگویم».
خمینی اجازه نداد
نام مسعود رجوی از صندوقهای
رأی بیرون بیاید اما کاری کرد که نام مسعود رجوی به صندوق
دلهای مردم ایران ریخته شود و حتی به دهکورههای ایران نیز راه پیدا کند.
اگر خمینی به حرفی که قبل از انتخابات زده بود، پایبند میماند و در
انتخابات دخالت نمیکرد، در انتخابات میزان محبوبیت و پایگاه تودهای مجاهدین به
زبان آراء و آمار و ارقام بیان میشد. این فقط برآورد و تحلیل مجاهدین نیست.
ناظران سیاسی در همان زمان بر این نظر بودند که اگر مسعود رجوی حذف نشده بود، بهطور
قطع انتخابات ریاستجمهوری به دور دوم کشیده میشد. با کشیده شدن انتخابات به دور
دوم، جایگاه و ثقل سیاسی مجاهدین و نیروهای ترقیخواه، بهعنوان یک اپوزیسیون
قدرتمند و آلترناتیو خمینی به ثبت میرسید. ترس خمینی از این چشمانداز بود.
مطابق آمارهای رسمی حکومتی تعداد شرکتکنندگان در رفراندوم تعیین نوع حکومت
که در فروردین ۵۸ برگزار شد، ۲۰میلیون و ۴۰۰هزار نفر
بود. اما تعداد شرکتکنندگان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۳میلیون و ۹۹۶هزار نفر
بود. این میزان افت آراء بیانگر فاصله گرفتن مردم از خمینی و نقضعهدهای او بود.
مسعود رجوی ـ مجاهدین و اولین انتخابات ریاستجمهوری
نظر اریک رولو، خبرنگار و مفسر لوموند
اریک رولو به تاریخ ۲۹مارس ۱۹۸۰ در لوموند نوشت:
«اگر امام خمینی نامزدی
ریاستجمهوری رجوی را در ژانویه گذشته کنار نمیزد، بهگفتهٔ شخصیتهای
متفاوت، او میلیونها رأی را بهخود اختصاص میداد؛ چرا که از حمایت اقلیتهای قومی
و مذهبی برخوردار بود و از حقوق برابری و خودمختاری آنها حمایت میکرد، همچنین بخش
مهمی از آرای زنان، که خواستار آزادی خود میباشند و نیز جوانانی که خواهان
حکومت روحانیت ارتجاعی نیستند، نصیب او میشد».
اریک رولو ـ علت برکناری مسعود رجوی
خمینی بازندهٔ اصلی
آری، همانگونه که مسعود رجوی در سال ۵۸ گفت، «بازندهٔ اصلی انتخابات» خمینی
بود. او بود که وقتی دید بگیر و ببندها و چماقکشیها و تیر و تبر و دشنه برای
مقابله با مجاهدین کافی نیست، پردههای تزویر و ردگمکنی را کنار زد و خود به
میدان آمد. مردم ایران دیدند که این مرجع تقلید پیرسال و سپیدریش که در نبود
رهبران حقیقی انقلاب ضدسلطنتی آن را به سرقت برده بود، گرگی در لباس پوستین شبان
است. دیدند که اسلام اسلام گفتنهای او، تنها یک پوش و توجیه برای حفظ قدرت به هر
قیمت است. مشخص شد او تحمل هیچ نوع مبارزه مسالمتآمیز سیاسی را ندارد.
این مجاهدین بودند که او را وادار کردند، حرفی را بگوید که تا پیش از این، از
گفتن آن اکراه داشت:
«امروز ممکن است، یک حرفی بزنم و فردا درست عکس آن را بگویم».
خمینی اجازه نداد نام مسعود رجوی از صندوقهای رأی بیرون بیاید اما کاری کرد
که نام مسعود رجوی به صندوق
دلهای مردم ایران ریخته شود و حتی به دوردستترین روستاهای ایران نیز راه پیدا کند.
این حقیقت، اگر تا دیروز یک برداشت ذهنی بود، امروز لباس واقعیت به خود
پوشیده است.
«بیماری قلب!» خمینی
خمینی انتظار داشت بهدنبال حذف مسعود رجوی از کاندیداتوری ریاستجمهوری،
صحنهٔ سیاسی ایران دچار تشنج شود.(بعدها احمد
خمینی به این اذعان کرد) او همچنین به بهانهٔ بیماری قلب،
از نظرها پنهان شد. این ترفند او برای آن بود تا از پاسخگویی طفره برود و زمینهای
را ایجاد کند تا هر کس در برابر این تصمیم او سر به مخالفت برداشت، بگویند: «الآن
چه وقت این حرفهاست، قلب امام در خطر است»!
از این تاریخ به بعد نیز خمینی به بهانهٔ بیماری، دیگر
هرگز به قم برنگشت. او در پاریس گفته بود من در قم طلبگی خواهم کرد. اما با سلسلهای
از نقضعهدها و خیانتها در پایتخت جا خوش کرد تا شقاوتبارترین دیکتاتوری معاصر را
پی بریزد.
به این ترتیب، خیمنی شانس و موقعیتی را که میتوانست به رهایی، دموکراسی و
پیشرفت راه ببرد، از دست مردم ایران ربود.
ادامه دارد...
قسمتهای دیگر همین مطلب: