مسعود رجوی قلب تپنده مقاومت و مجاهدت در زندانهای رژیم شـــــاه
۳۰دی سالروز آزادی آخرین
دسته از زندانیان سیاسی و روز فتح زندانهای شاه است. شعار «زندانی سیاسی آزاد
باید گردد» از مهمترین شعارهای انقلاب ضدسلطنتی در سال۵۷ بود. در آن روز آخرین دستهٌ زندانیان سیاسی و در رأس آنها برادر
مجاهد مسعود
رجوی، بههمراه سردارخلق موسی خیابانی پس از هفت سال زندان و شکنجه و
ازسرگذراندن فراز و نشیبهای بسیار، بهآغوش خلق محبوبشان بازگشتند و بهاین ترتیب
مردم و مقاومت سرفراز و راهگشای مسلحانه و بهطور خاص مجاهدین خلق بهیک پیروزی
استراتژیک دست یافتند. سمبل زن انقلابی مجاهد شهید اشرف رجوی نیز در این روز پس از
سالها اسارت در زندانهای شاه، به میان مردم بازگشت.
روز ۳۰دی درواقع روز پیروزی
مجاهدین در صحنة زندان، برنظام دیکتاتوری و وابسته شاه بود و با آزادی مسعود رجوی
مجاهدین نفس بهراحتی کشیدند که در نبرد زندانها نیز پیروز شدهاند. روزی که
مجاهدین بهتعبیر حافظ درباره ماه کنعانی، چنین خواندند «وقت آن است که بدرود کنی
زندان را».
گذشت چند دهه از آن روز، برای ما یادآور خاطـرات و تجربیات بسیار ارزشمندی
است. خاطراتی از هفت سال مبارزهی پیشتازان آگاه خلق که با اعتقاد به مشی مبارزهی
مسلحانه بنبستها را درهم شکستند و راه پیروزی را گشودند. به همین مناسبت خاطراتی
از مسئولین مجاهدین در آن سالها از نظرتان می گذرد:
آیت الله محمود طالقانی دردیدار
از مجاهدینآزادشده از زندان
در منزل رضاییهای شهید
در درون زندان …وقتی درمقابل شکنجهچیها و بازجویانی که خودتان میشناسید…اسم
مجاهدین برده میشد، اعصاب اینها بههم میلرزید و کنترلشان را از دست میدادند.
با این که اغلب در چنگال آنها بودند. این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان به حق است. از
اسم مسعود رجوی رجوی وحشت داشتند! از اسم خیابانی وحشت داشتند!
بخشیاز خاطرات مجاهدخلق، مهدی ابریشمچی از زندانیان سیاسی
شاه
پیام تاریخی ۳۰دی بهوجود آمدن امکان
تداوم مبارزه انقلابی و بازماندن دربهای پیروزی تاریخی برای مردم ایران بود. مردمی
که بهای آن را پرداخته و شاه را مجبور به گشودن در زندانها کردند. ملت ایران
سالها بود که برای آزادی و استقلال و زندگی بهتر مادی و معنوی مبارزه میکرد ولی
بهدلیل فقدان رهبری ذیصلاح، مبارزات و فداکاریهای مستمر آنها و خونی که برای
آزادی میدادند بهنتیجه نمیرسید. در روز ۳۰دی۵۷، با آزادی مسعود رجوی بهدلیل مبارزات مردم و تلاشهایخود
مجاهدین، که بهگفتهٌ پدر طالقانی راه نبرد مسلحانه را گشوده بودند، این شانس
تاریخی برای مردم ایران بهوجود آمد که مبارزات مردم ایران بار دیگر و بهشکلی
دیگر در بنبست قرار نگیرد. چرا که با آمدن خمینی، که سارق انقلاب و پیروزی مردم
علیه شاه بود، اگر ۳۰دی نبود و شاه در
انجام توطئههایش علیه مسعود رجوی موفق شده بود، بدون شک نتیجه چیزی جز این نبودکه
بار دیگر مبارزه مردم ما با بنبست روبهرو میشد و تا مدتی طولانی نبردهای خلق ما
بهنتیجه نمیرسید.
فراموش نکنیم از روزیکه رژیم وابسته و دیکتاتوری شاه متوجه وجود یک سازمان
انقلابی رهبریکننده با اندیشه و فرهنگ اسلامی شد، به نابودکردن بنیانگذاران و
دستگاه رهبریکننده این سازمان کمربست و بهاینمنظور تمامی کادرهای مـرکزیت
سازمان را به شهادت رساند. اما بهلطف خدا و بهیمن تلاشهای دکتر کاظم رجوی رجوی
شهید، مسعود رجوی از تمامی توطئههای رژیم شاه برای محروم کردن این سازمان و مردم
از عنصر رهبریکنندهاش، نجات یافت. بههمین جهت کاظم رجوی برای ما مجاهدین همواره
جایگاهی والا داشته و ما مجاهدین خود را مرهون فداکاریهای او برای نجات جان مسعود
رجوی میدانیم…
بهیاد داریم فتنههای سال ۵۴ را، که
ساواک دنبال از بین بردن عناصر مؤثر بود یا آنچنان که بعدها شنیدیم، رژیم شاه میخواست
به کشتار جمعی زندانیان سیاسی دست بزند و بهخصوص مسعود رجوی و کادرهای مسئول
سازمان مجاهدین را ازبین ببرد؛ اما، بهخواست خدا، در روز ۳۰دی۵۷ سرنوشت تاریخ نوین
مردم ایران، نهآنگونه که تبهکاران و ظالمان میخواستند، بلکه درجهت منافع خلق
ستمدیده ایران رقم زده شد. زیرا آنچه سرنوشت یک ملت را رقم میزند «کیفیت و
صلاحیت رهبریش» است. با ورود مسعود رجوی بهصحنه، «بهبنبست کشاندن مبارزهٌ مردم»
غیرممکن شد و همانطور که دیدیم بعد از سرنگونی رژیم شاه تا ۳۰خرداد۶۰ و از آنروز تا امروز
این راه در مقابل مردم ما الحمدالله باز مانده و حتی رژیم خمینی که میراثدار رژیم
شاه و بسا بدتر از او بود، با بهشهادت رساندن نسل اندرنسل مجاهدین، موفق به تحقق
اهداف پلید خود نشد و همانطوریکه خواهر مریم گفته است: بهبرکت وجود مسعود رجوی،
نسلهایی از مجاهدین پرورش یافت و توانست پرچم مبارزه را برافراشته نگهدارد.
زندان هم در واقع جزیی از جامعه و یکی از محلهایی هست که عنصرسیاسی خودش را
نشان میدهد. قبل از سال۵۰ یأس و ناامیدی در
زندانها غلبه داشت. اما در سال۵۰ اوضاع ۱۸۰درجه برعکس شد. اولین پدیدهای که در زندانها آفریده شد، امید
بود. گرمای امید و فضای مبارزه و تلاش و وصل دیدن خود به مبارزه مردم ایران! اعتقاد
بهاینکه در مقابل مردم راهی باز شده و رژیم شاه سرنگون خواهد شد! اینها اولین
چیزهایی بود که جریان نو یعنی مبارزهی مسلحانه، چه مجاهدین و چه فداییان با خود
به داخل زندان آوردند. آنها بلافاصله جو زندان را از دست تودهایها خارج کردند.
زیرا مبارزهی مسلحانه با حمایت مردم در بیرون از زندانها جریان داشت و این
پشتوانهی زندانیان بود. ولو اینکه در یک زندان کوچک دورافتاده، در گوشه و کنار
شهرستانها بودند. مرزبندی با پلیس آغاز شد. جاسوسها و خبرچینها طرد شدند. کمون
یعنی زندگی مشترک صنفی زندانیان معتقد بهمبارزهی مسلحانه تشکیل شد. کمون حصار
بسیار محکمی بود برای کسانیکه میخواستند سلامت استراتژیک خود را حفظ کنند. ضمن
این که از این طریق بهافرادی هم که بضاعت مادی کمی داشتند، کمک میشد که حداقل
نیازهایشان از سیگار تا دارو و دیگر امکانات اولیه را از کمون تأمین کنند و نیازی
به پلیس نداشته باشند.
مهمتر ازاین، زندان تبدیل بهمحلی برای
کسب تجربهی سیاسی، مبارزاتی و امنیتی شد. بهطوریکه خود پلیس میگفت زندان دانشگاه
است. یادم میآید در زندان مشهد یکی از نگهبانان بهنام سلاطینی همیشه به زندانیان
تازهوارد میگفت: شما از این در زندان که وارد میشوید هیچ چیز نمیدانید ولی همهتان
از آن در ژان پل سارتر بیرون میروید. در قزل قلعه هم ساقی، شکنجهگر معروف همین
را میگفت.
بههرحال میخواهم بگویم که زندان کاملاً تغییر چهره داد و تبدیل بهیک محیط
گرم و فعال کادرسازی و آموزش در خدمت مبارزه مسلحانه شد.
تجربهی تاریخی همهی مبارزات نشان میدهد در ضربههای سنگین کمرها خم میشود.
تأثیرات منفی ضربهی سال۵۰ طبیعی بود و مجاهدین
هم استثنا نبودند. هرضربه اولین اثرش این است که نقاط قوت را زیر علامتسؤال میبرد
و نقاط غیرواقعی را برجسته میکند. درضربهی۵۰ هم اگر کسی نبود که با این انحرافها و آثار منفی مبارزه کند،
بدون شک آیندهی سازمان مطلقاً بهخطر میافتاد و نابود میشد. نطفهی شکستها و
تفرقهها و انشعاب معمولاً درچنین شرایطی بسته میشود و اینجاست که ما میتوانیم نقش
بدون جایگزین مسعود رجوی را در جمعبندی این ضربه ببینیم. در اوین، من از نزدیک
شاهد بودم که مسعود رجوی چگونه روحیهی واقعگرایی و حرکت روی محورحق و درست را در
جمعبندی ضربهی ۵۰ حاکمکرد. در نشستهای
گستردهای که مسئولان مجاهدین در یکی از بندهای عمومی، که خود مسعود رجوی هم در آن
حضور داشت، برگزار میکردند او پیگیرانه برای پیشبرد روند صحیح جمعبندی تلاش میکرد.
توسط او بود که تحلیل و نتیجهگیری درست از این ضربه صورت گرفت. قبل از هرچیز
مسعود رجوی اجازه نداد ضربه نظامی شهریور۵۰ با تحلیلهای
غلط، صلاحیت درخشان ایدئولوژیک بنیانگذاران سازمان را مخدوش کند و با این کار
زندان را درمقابل آثار مخرب ضربهٌ اپورتونیستی سال۵۴ حفظ کرد. در این مسیر علی باکری بهدلیل فهم تشکیلاتی بالایی که
از قضایا داشت بهجد کمککار مسعود رجوی بود. در یک کلام مسعود رجوی گفت این ضربهی
دشمن، نه بهاستراتژی و نه بهایدئولوژی ماربطی ندارد. ما یک قدم بهلحاظ تاکتیکی
از دشمن عقب افتادهایم. ما منتظر عملیات بزرگ شدیم درحالی که باید زودتر با
عملیات کوچک، دستبه عمل میزدیم. این یک تحلیل واقعبینانه بود که همان سال۵۰ بهعنوان تحلیل رسمی و واقعی ثبت شد و کادرهایی که آمدند و راه
را ادامه دادند آنها بهاین تحلیل چنگزدند و اجازه ندادند که حصارهای ایدئولوژیک
و استراتژیک ذهنشان با تحلیلهای فرصتطلبانه و انحرافی مخدوش شود. درواقع میتوانم
بگویم مسعود رجوی در آن زمان مبارزهٌ بسیار پیگیری را در زندان در این مورد آغاز
کرد و طبیعی بود چون حرف حقبود، کادرهای مسئولتر و عناصر صادق دنبال آن آمدند و
خوشبختانه بهیمن تلاشهای مسعود رجوی سازمان ما متحد و یکدست برجا ماند و ما از
این ضربه عبورکردیم و این آموزش و تحلیل از اوین بهسایر زندانها منتقل شد و وحدت
صفوف مجاهدین را در زندانهای رژیم شاه پایهگذاری کرد.
شاه بعد از ضربهی سنگین شهریور۵۰ در فکر
قلع و قمع سیاسی و خطی سازمان مجاهدین بود. چراکه بنابرتجربهی همهی رژیمهای
ضدانقلابی و ضدخلقی، میدانست که ضربه نظامی نمیتواند یک جریان حق و مردمی را
نابود کند. بههمین دلیل، به محمد آقا فشار میآوردند که از او جملاتی درمورد
محکومکردن مبارزهی مسلحانه و عدم انطباق مبارزهی مسلحانه با اسلام، وابسته
وانمود کردن سازمان مجاهدین به عراق و همچنین مخدوش کردن ایدئولوژی مجاهدین
بگیرند که طبعاً شهید محمد حنیفنژاد جانش و خونش را فدای اصول و ارزشهای
ایدئولوژیک ـسیاسی و خطی سازمان کرد و حتی لحظهای دربرابر این فشارها کوتاه
نیامد.
بعد از اینکه مرحلهی بازجوییها در اوین بارش را زمینگذاشت سازمان مجاهدین
کار اصلی خود در زندان را، بنا بهتوصیه و خطی که خود مسعود رجوی داده بود، روبهروشدن
با مسأله محاکمه و دادگاه گذاشت. مدت قابلتوجهی بحث شد تا بهخط روشن و اصولی
رسیدیم. راهی که ضامن تمامی منافع کوتاهمدت و بلندمدت، سیاسی و نظامی و تشکیلاتی
مجاهدین باشد. این خط در یک جمله اینطور خلاصه میشد:
«دفاع ایدئولوژیک توسط کسانی که نقش ایدئولوژیک در سازمان داشتند و دفاع
قانونی توسط کسانی که نقشهای تاکتیکی و ساده داشتند.»
براساس این خط باید کادرهایی که میتوانستند آزاد شوند، آزاد شده و تجارب را
به مجاهدین بیرون زندان منتقلکنند و کسانی که رژیم میخواست از آنها سوءاستفاده
سیاسی ـایدئولویک بکند اتفاقاً آسیبناپذیر باقی بمانند و بتوانند نقش ایدئولوژیک
خود را ایفاکنند. چون مجاهدین سادهاندیش نبودند و بعد از آن که با کار جمعی،
رضارضایی را فراری دادند، خوب میدانستند که شاه کمر به ازبین بردن همهی کادرهای
مرکزیت سازمان بسته، بههمین دلیل این خط بسیارمنطقی را درپیش گرفتند. آنموقع همه
در زندان عمومی اوین نشستند و دفاعیات را سازمان دادند. خود مسعود رجوی تقسیم کرد
که هرکس از چه وجهی از ایدئولوژی و استراتژی مجاهدین دفاع کند. دفاع ایدئولوژیک بهمفهوم
عمیق کلمه، بهخود محمد حنیفنژاد واگذار شد. سعید محسن روی بحث استثمار، شهید
میهندوست و ناصرصادق هم موضوعات مشخص خود را داشتند،
خود مسعود رجوی هم دفاع سیاسی ـ تاریخی را بر پایه جنبش، بهعهده گرفتهبود.
این تقسیم کار به اطلاع محمدآقا رسید که مورد موافقت او واقع شد. به این ترتیب،
مجاهدین، دادگاه را بهمحل دفاع از حقوق مردم ایران و محاکمه رژیم ضدخلقی شاه
تبدیل کردند و توطئهای را که رژیم شاه دنبالش بود با شکست روبهرو ساختند. توطئهای
که از برچسب زدن و خراب کردن ایدئولوژی مجاهدین، با تحت فشار گذاشتن محمد حنیف
نژاد شروع میشد تا دادگاه علنی، بهمنظور زمینهسازی برای صدور حکم اعدام یا خراب
کردن سازمان ادامه مییافت. ضمن اینکه اگر توطئه رژیم پیروز میشد میتوانست
فشارهای بینالمللی را که بهخصوص در نتیجهٌ فعالیتهای دکتر کاظم رجوی به رژیم
وارد میشد، کاهشدهد.
مثلا یکی از توطئه های ساواک این بود که افرادی را که پرونده سبکی داشتند،
وارد دادگاه بنیانگذاران و مرکزیت و کسانی که پروندهٌ سنگینی داشتند کرد تا آنها
را برسر یک دوراهی قرار دهد. یا اینها بهعنوان مسئولانبالا و بنیانگذاران و
مرکزیت سازمان وارد دفاع شوند و حکم اعدام یا زندانهای سنگین بگیرند و در زندان
بمانند یا اینکه فضای دادگاه را با برخورد سازشکارانه با دادگاه، خرابکنند.
طبعاً خط دفاع قانونی که بهاینها داده شده بود در کنار دفاع ایدئولوژیک و
استراتژیک مسئولان بالای سازمان باعث شد که از این توطئه همهی سازمان عبور کند و
این افراد برعکس، با توجه بهدفاع سطح بالایی که مرکزیت سازمان کرد، حکم حبس
بسیارپایینی گرفتند.
ذکر این نکته مهم است که این دادگاه نه تنها یک شکست رویدست رژیم شاه گذاشت
بلکه با توجه بهحضور خبرنگاران خارجی، کار شهید کاظم رجوی را در صحنهٌ بینالمللی
در دفاع از مسعود رجوی سهلتر کرد و او را موفق کرد بهطور گستردهای بتواند روی
این مسأله کار کند. با دفاع ایدئولوژیک مجاهدین، سازمان ما بیش از پیش بر اصول و
مبانی خود پایفشرد و به اعتبار بیشتری دربین مردم و نیروهای سیاسی دست یافت و
توطئهٌ ساواک برای برچسبزدن و خرابکردن ایدئولوژی، مواضع و مشی سازمان برسر خودش
خراب شد. ضمن این که با نجات مسعود رجوی از اعدام قطعی، ماندگاری مجاهدین تضمین
شد. ثمره این دادگاه همچنین یک کار بسیار بزرگ تاریخی بود. دفاعیات مسعود
رجوی، چراغی بود که راه را برای دیگران در مرحلهٌ مبارزه روشن میکرد.
عنصر رهبریکننده، آنطور که خود مسعود رجوی میگوید خودش را در هرآنچه
پیرامونش میگذرد، مسئول میداند. مسعود رجوی در آن شرایط، در زندان، حواسش بهتمام
مسائل سازمان بود، یکی از شاهکارهایش، نحوه برخوردش با شاخه تحت مسئولیت خودش بود.
او تمامبار این شاخه را از بازجویی تا دادگاه، بهدوش کشید و توانست تقریباً همه
آنها را از زندان آزاد کند تا در بیرون به سازمان بپیوندند و در بازسازی سازمان
نقش داشته باشند. و آنموقع با سیستمهای ارتباطی که برقرار کرده بود، بهآنها
رساند که همهٌ کارها را خود او برعهده خواهد گرفت و خودش اینها را با محملهای
بسیارساده و… بهساواک تحمیل کرد که باعث آزادی تحتمسئولانش شد. مجاهد شهید
محمدرضا سادات خوانساری و مجاهد شهید هوشمند خامنهای از زمره همین افراد بودند که
پس از آزادی از زندان، مجدداً به سازمان پیوستند.
نکته دیگر، توطئه ساواک برای این بود که سازمان را در دادگاه آچمز کند. اما
مسعود رجوی با سناریوی دقیق آنچنان ماهرانه صحنههای دادگاهها را چرخاند که رژیم
در دادگاه علنی با شکست روبهروشد و این اولین و آخرین دادگاه علنی بود که برگزار
شد، رژیم شاه از آنپس جرأت نکرد دادگاه علنی برگزار کند.
اما در اینجا باید به تلاشهای دکتر کاظم رجوی برای نجات جان مسعود رجوی
اشاره کنم. البته این قضیه برای خود مسعود رجوی یک فراق و یک محرومیت از عشق
بزرگش، یعنی شهادت در راه عقیده و آرمان و مردمش بود. من زندان قزل قلعه بودم که
مسعود رجوی را آنجا آوردند. بهیاد میآورم روزی را که مسعود رجوی خبر شهادت همپروندههای
خود، مجاهدان شهید علی میهندوست، ناصر صادق، محمد بازرگانی و علی باکری را در
روزنامه دید و متوجه شد که آن قافله شهیدان حرکت کرده و او جامانده است. حال مسعود
رجوی را در آن لحظات در ازدستدادن این عشق بزرگ بهشهادت و پیوستن بهقافله
شهیدان و بهخصوص بهسیدالشهدا، هرگز نمیتوانم فراموش کنم. من بهعنوان یک عضو
سادهی سازمان هرچه تلاش کردم به او بگویم باید خوشحال بود که تو اعدام نشدی، میدیدم
که این میخ در آن صخره اثر ندارد و چهرهای که من از مسعود رجوی از آن لحظات بهیاد
دارم، فقط یک اندوه مطلق از دستدادن فرصت شهادت است و من تنها چیزی که در ذهنم
متبادر شد سخن مولا علی در نهج البلاغه است، عنصر پیشتاز، متعهد و مسئول، میگوید:
و لو لا الأجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجسادهم طرفة عین
شوقاً الی الثواب و خوفاً منالعقاب.
اگر نبود آن سرنوشتی که خدا برآنها نوشته، و اینکه آنها راضی به رضای
خدایند، و اگر نبود بار مسئولیتی که از طرف خدا برایشان مقدر شده و التزامی که
برای پاسخگویی درقبال مسئولیتشان دارند، روح آنها هرگز در جسمشان از شوق پیوستن بهراه
جاودانهی شهیدان آرام نمیگرفت و نمیتوانستند بار زنده بودن را بهدوش بکشند. من
میتوانم بگویم مسعود رجوی کسیاست که سالهاست بار زیستن را بهدوش میکشد و تا آنجا
که بهشخص خودش برمیگردد من بارها و بارها شاهد حسرتش بودهام. در مقابل صحنههای
۱۹بهمن، مثلاً در برابر موسی خیابانی همیشه غبطه
میخورد که چقدر رستگار شد. آنچه از مسعود رجوی بعد از حکم دادگاه و حکم شهادت
یاران شهیدش دیدم، یکی از صحنههای جاودانهای است که فکر میکنم در ضمیر تاریخ
مردم ایران ثبت خواهد شد.
به این ترتیب بود که سال۵۰ را پشت سر
گذاشتیم، پیشتازان فداکار خلق برای تولد مبارزه مسلحانه بهای خونین و سنگینی میپردازند
و صف خودشان را از مدعیان کاذب مبارزه و فرصتطلبان و سازشکاران جدا میکنند و
این، در آنزمان، معنای استراتژیکی بسیار مهمی داشت و نشان میداد که ساواک بهرغم
ضرباتی که به سازمانهای پیشتاز زده، نتوانسته مانع حیات و ادامهی بقای آنها شود.
نوزادجدید راهخود را در فضای دیگری آغاز میکند. این مسأله حتی در نحوهی زندگیکردن
در زندان هم تأثیر میگذارد و به بسیاری از جنگهای حیدری نعمتی و انحرافی خاتمه میدهد
و صفبندی جدیدی در زندان شکل میگیرد.
ادامه دارد...
ادامه مطلب را در لینکهای زیر مطالعه فرمائید:
ادامه دارد...
ادامه مطلب را در لینکهای زیر مطالعه فرمائید: