۳۰دی سالروز آزادی آخرین دسته از زندانیان سیاسی و روز فتح زندانهای
شاه است. شعار «زندانی سیاسی آزاد باید گردد» از مهمترین شعارهای انقلاب ضدسلطنتی
در سال۵۷ بود.
بخشیاز خاطرات مجاهدخلق، سهیلا صادق از زندانیان سیاسی شاه
بخشیاز خاطرات مجاهدخلق، سهیلا صادق از زندانیان سیاسی شاه
همانطور که میدانید بهخاطر فعالیتهای
بینالمللی شهید دکتر کاظم رجوی، برادر بزرگتر مسعود رجوی، رژیم شاه نتوانست اولین
دسته از اعضای مرکزیت سازمان را پشت درهای بسته محاکمه کند و مجبور شد دادگاه را با
حضور تعدادی از خانوادهها و چند خبرنگار برگزارکند. دادگاه اول و دادگاه دوم،
صحنهٌ دادگاه درواقع صحنه محاکمه رژیم شاه توسط مجاهدین بود.
کاظم رجوی شهید بزرگ
حقوق بشر
چهار نفر متهم ردیف اول تا چهارم، که
اعضای مرکزیت سازمان بودند، با تقسیم کار مشخص هرکدام در دفاعیات خود بهطور بسیار
مستدل و با بحثهای خیلی واضح و مشخص وجوه مختلف راه، آرمان و استراتژی مجاهدین و
محکومیت رژیم شاه و دلایل اینکه چرا با این رژیم باید مسلحانه مبارزه کرد را،
بیان کردند. نکته خیلی مهم فضای دادگاه بود که کاملاً برعکس بود. یعنی درحالی که
محل دادگاه در دادرسی ارتش بود و ژنرالهای چندستاره با دبدبه و کبکبهٌ بسیار، بالا
مینشستند که محاکمه را شروع کنند. بهمحض شروع دادگاه، اعتراضات و فریادها و
برخوردهای قاطع زندانیان مجاهد، بهویژه و بهطور مشخص، شخص برادر مسعود رجوی صحنه
را عوض میکرد. او دادستان و رئیس دادگاه را بهمحاکمه کشیده بود. من روزهای اول
به دادگاه نرفته بودم ولی از خانوادهها میشنیدم که میگفتند مسعود رجوی ستارهٌ
دادگاه است. همه با تعجب از رفتار و حرفهای او برای هم تعریف میکردند و او را
دعا میکردند و میگفتند خدا این جوان را حفظ کند. آنموقع بهخاطر شرایط مبارزه
مخفی کسی مسعود رجوی را اصلاً نمیشناخت. من خودم اولین باری که اسم برادر مسعود
رجوی را شنیدم که بهعنوان یک فرد ویژه خیلی درخشان است و بعد هم کارهایش را دیدم،
همین صحنههای دادگاه بود. او بارها با نکتهگیریها و نکته سنجیهای بهجا و
بسیارهوشیارانهاش تعادل هیأت رئیسهٌ دادگاه و دادستان را بههم میریخت و با
استدلالهایش رئیس دادگاه را آچمز میکرد.
بهدنبال تلاشهای دکتر کاظم رجوی، یک
وکیل سوئیسی هم در دادگاه شرکت کرده بود. برادر مسعود رجوی از فرصت استفاده کرد و
با تأکید بر اینکه دادگاه علنی است بلافاصله پرید و با یک جهش، که کسی نتوانست
جلویش را بگیرد، دفاعیات خود را با یک مجموعه مدارک، بهاین وکیل سوئیسی داد.
حسینی و دیگر شکنجهگرانی که از اوین آمده بودند از این کار مسعود رجوی بههم
ریختند ولی آچمز شده بودند چون از یکطرف میگفتند دادگاه علنی است و برایشان
آبروریزی داشت دفاعیات را از آن وکیل بگیرند و از طرف دیگر هم نمیخواستند این
دفاعیات دست او بماند. بههرحال گرفتن دفاعیات از وکیل سوئیسی یک رسوایی تام و
تمام برای رژیم شاه بود که ادعا داشت دادگاه علنی برگزار کرده است.
دفاعیات مجاهدین فضای رعبی را که در آن
دادگاه نظامی حاکم بود شکست. دفاعیات با بررسی جنبشهای مردم ایران با تکیه بر
آیات قران لزوم مبارزه مسلحانه با دیکتاتوری شاه را اثبات میکرد و بهطور مستدل
از آن دفاع میکرد. درواقع متهم اصلی رژیم شاه بود که به بهترین وجه در این دادگاهها
محکوم شد و شأن و جایگاه مجاهدین که در آن روزهایسیاه به مبارزه با رژیم شاه
برخاسته بودند بیشازپیش برای همه روشن میشد. علاوه بر تلاشهایی که از داخل
زندان برای رساندن این دفاعیات به بیرون صورت میگرفت، خانوادهها هم این فضا را
بهبیرون منتقل میکردند و این خبر که یک گروه مذهبی که همه تحصیلکرده، دکتر و
مهندس هستند و بهمبارزه مسلحانه با رژیم شاه برخاستهاند، همهجا پیچیده بود و
دهان بهدهان میچرخید. دردانشگاهها برای دانشجویانی که نسبت بهمبارزهٌ مسلحانه
سمپاتی داشتند چشمانداز مبارزه با شاه بسا روشنتر شده بود.
ساواک برای شکستن مجاهدین دست به هرکاری
میزد. ازجمله تلاش میکرد خانوادههای زندانیان را فریبدهد و به آنها وعده میدادند
که اگر فرزندانتان کوتاه بیایند و مبارزهٌ مسلحانه را در دادگاه مطرح نکنند، حکم
اعدام نمیگیرند. بسیاری از پدر، مادرها هم از روی عواطفشان به فرزندان زندانی خود
توصیه میکردند که جانشان را نجات دهند. اما جواب قاطع مجاهدین و تأکید بر اینکه
راه مبارزه مسلحانه، راه امام حسین است، فضای خانوادهها را از همهنظر عوضکرد و
خود خانوادهها را در مقابله با رژیم شاه مصممتر میکرد. یادم هست که مادران و
پدران ما از هرامکانی برای بردن فضای دادگاه بین مردم استفاده میکردند و این را
وظیفه و مسئولیت خودشان میدانستند که تأثیر بسیار خوبی هم داشت. در این جلسات که
با رهنمود مشخص سازمان برگزار میشد، اخبار زندانهای مشهد، شیراز و قصر و اوین بهفاصله
یکهفته با هم رد وبدل میشد.
خبرها بهصورت دستنویس نوشته میشد و چندروز بعد آنرا از رادیو میهنپرستان میشنیدیم. مجاهد شهید اشرف احمدی و همچنین مجاهد قهرمان معصومه شادمانی (مادر کبیری) نقش خیلی جدی در این کانون داشتند. در این جلسات، علاوه برخانوادهها، همیشه تعدادی از مجاهدینی که تازه از زندان آزاد شده بودند یا کسانی که میخواستند بهسازمان وصل شوند هم شرکت میکردند. من بعد از شهادت مجاهد شهید محمد مفیدی، شهید اشرف رجوی را در یکی از این جلسات دیدم که مشخص بود برای وصل مجدد خود به سازمان، به آن جلسه آمده بود.
ادامه دارد...
ادامه مطلب را در لینکهای زیر مطالعه فرمائید: