خاطرهیی از تدوین و
تکثیر جزوات آموزشی در زندانهای شاه
اوایل زمستان۵۴ ما در بند۲ زندان اوین بودیم. بیش از ۱.۵سال بود که ساواک شاه کلیه ملاقاتها را قطع
کرده بود و هرگونه ارتباط با بیرون از زندان قطعبود. کتاب و روزنامه هم نمیداد
تا به این ترتیب روحیه زندانیان را تضعیفکند.
ضربه اپورتونیستها در اواخر بهار۵۴ با بهشهادت رساندن شریف واقفی و دستگیری تعداد زیادی از مجاهدین چشمانداز
فضای مبارزاتی را تیره و تار کرده بود.
یک روز عصر، رسولی سربازجوی دژخیم ساواک
در حالیکه یک نسخه از بیانیهی اپورتونیستها را در دست داشت، وارد بند۲ اوین شد و همهی زندانیان مجاهد را در اتاق۳ جمع کرد. در جمع ما
که حدود ۳۵نفر میشدیم، مسعود رجوی و موسی خیابانی هم حضور داشتند. رسولی
درحالیکه رجز میخواند کتاب را باز کرد و صفحاتی را که علامت زده بود به دست
خودمان میداد و میگفت بلند بخوان. در این صفحات از شریف واقفی و صمدیه لباف به
عنوان خائنین شماره ۱و۲ نامبرده بود. رسولی بعدازاین نمایش مضحک با این تصور که
توانسته روی مجاهدین تأثیر بگذارد با غرور از بند خارج شد.
چند دقیقه بعد مسعود رجوی که درحال قدم
زدن و فکرکردن بود، ناگهان از بند خارج شد و به پشت بند رفت و به نگهبان گفت که به
رسولی بگو مسعود رجوی با تو کار دارد. خیلی سریع جوابآمد و مسعود رجوی را بعد از
زدن چشم بند به اتاق رسولی بردند.
۴۵دقیقه بعد ما با ناباوری دیدیم که مسعود رجوی کتاب بیانیه
اپورتونیستها در دست وارد بند شد و گفت: باکلک کتاب را گرفتم. به او گفتهام ساعت
۸صبح برمیگردانم. مسعود رجوی گفت تا صبح باید یک نسخه از این
کتاب بنویسیم. این کار برای همه ما غیرممکن بود. چون صرفنظر از اینکه برای نوشتن
این کتاب ۴۰۰صفحهیی ۱۱ساعت بیشتر وقت نداشتیم، از آن یک نسخه بیشتر
هم وجود نداشت. اما تصمیم مسعود رجوی بر این بود که اینکار بههرقیمت انجام شود.
او گفت که صحافی کتاب را باز کنیم و با تقسیم بین کلیهی نفرات ریزنویسی را شروع
کنیم.
این کار توسط تیمفنی
زندان اوین با مسئولیت شهید مهدی کتیرایی، بلافاصله کار را شروع کرد. کتاب پس از
بازشدن بین کلیه نفرات تقسیم شد.
مجاهد شهید مهدی
کتیرایی
نسخهبرداری کتاب روی کاغذ سیگارهایی
که از قبل آماده بود و نیز کمبود آن، که بلافاصله تأمین شد، زیرنظر مسعود رجوی تا
نزدیکیهای صبح ادامه یافت. تیمها یکی پسازدیگری قسمت مربوط به خودرا تمام میکردند
و صفحات اصلی را پس از مقابله برای صحافی به تیم فنی برمیگرداندند. همه این کارها
در سکوت مطلق و در آرامش کامل انجام میشد تا توجه زندانبانان برانگیخته نشود.
سرانجام نسخهبرداری تمام شد و کتاب با
استفاده از لعاب برنج و شکر صحافی گردید. ساعت۸صبح نزدیک میشد و
کتاب مثل اول خود آماده بود. رأس ساعت۸ نگهبان مسعود رجوی را صدا کرد و گفت که رسولی
با او کار دارد و مسعود رجوی برای تحویل کتاب رفت.
حالا یک نسخه از کتاب بیانیهی
اپورتونیستهای چپنما در دست ما بود. بلافاصله یک نسخه دیگر از آن تهیه و در
جاسازی پنهان شد تا در شرایط اضطراری یک نسخه از آن را داشته باشیم.
مسعود رجوی مطالعه، تحلیل و تدوین تحلیل
آموزشی درمورد این بیانیه را از همانروز شروع کرد. ابتدا یک متن آموزشی کوتاه در
اینباره تنظیم شد و متن کامل بیانیه وتحلیل آموزشی توسط کلیه تیمها مورد مطالعه
قرار گرفت. پسازآن جوابیه فشرده بیانیه بهصورت ۲۸سؤال توسط مسعود
رجوی نوشته شد که بعداً در بیرون از زندان چاپ شد. کلیه زندانیان مجاهد آن را بهصورت
یک بحث آموزشی فراگرفتند. و بهاینترتیب ۱۲مادهای که مسعود رجوی قبلاً تدوین کرده بود،
با این بحث تکمیلی مرزها وحصارهای ایدئولوژیک اسلام مجاهدین، برای همه تعمیق شد.
مسعود رجوی آنروز
از فردای خود و سرنوشت سازمان خبر نداشت اما این ایمان ژرف او بود که راه آینده را
میکوبید. ایمانی ژرف به حقانیت راه حنیف.
ادامه دارد...
ادامه دارد...
ادامه مطلب را در لینکهای زیر مطالعه فرمائید: