۱۰بهمن۱۴۰۰
چگونه دیکتاتوری شاه به دیکتاتوری خمینی منتهی شد؟ شکلگیری جنبش دمکراتیک مردم ایران در سال ۵۶ چه مسیری را طی کرد؟
در بهار و تابستان سال ۵۶ اعتراضات و تظاهرات مردمی علیه سلطنت گسترش بسیاری یافت. دانشگاه که تحت تاثیر نیروهای انقلابی بود در صف جلوی مبارزه میدرخشید. طوری که دانشجو بودن کم کم به معنی مبارز بودن شده بود.
در این وضعیت برخی عناصر محافظهکارتر نیز به جنبش دمکراتیک مردم پیوستند. جبهه ملی و نهضت آزادی و دیگران نیز آمدند و در کنار مردم قرار گرفتند. مهندس مهدی بازرگان در سال ۵۶ «جمعیت طرفداران آزادی و حقوق بشر» را بنیاد نهاد. کم کم در کنار شعار مرگ بر شاه، شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد هم در رأس خواستههای مردم قرار گرفت.
خمینی خیز تند برداشت
خمینی که تا این زمان در نجف در دنیای امن و عافیت به درس خود مشغول بود، یک باره اوضاع ایران را دریافت. با وارد شدن امثال بازرگان به صحنه مبارزه، خمینی دریافت که دوران دیگری در ایران آغاز شده است. دورانی که شاه زیر ضرب سیاست حقوق بشری کارتر توان سرکوب را از دست داده است. پس چرا خمینی هم دست به کار نشود. او با تیزهوشی خاص خودش دریافت که الان صحنه مبارزه در ایران دیگر صحنه قیمت دادن نیست. صحنه میوهچیدن است. از این رو به صوت مخفی به آخوندها درا یران نامه نوشت و از آنها خواست که وارد گود شوند و دست به کاری بزنند. او به آنها اطمینان داد که کسی به کارتان کاری ندارد. خمینی در هراس از عقب افتادن از گود میوهچینی به «علمای اسلامی» توصیه کرد که بجنبند و شکنجه و اعدامی در کار نیست و…
خمینی با شم ضدانقلابی لباس مبارزه بر تن کرد
خمینی که در تمام این سالهای سرکوب و شکنجه بیرون گود نشسته بود و کمترین قیمتی برای مبارزه نداد، حالا اهل مبارزه شده بود!
خمینی بنا به تصریح خودش در کتابی که منتشر کرده بود بعد از شهریور ۲۰ مخالفتی با اساس سلطنت نداشت. بلکه آن را تایید هم میکرد. او بعدها به قول خودش از سیلی خوردن مصدق به دست دربار شاه و استعمار هم خوشحال بود. بعد از کودتای خائنانه شاه علیه مصدق خمینی در جرگه حامیان کودتا تا سال ۴۲ ساکت وصامت نشسته بود.
خمینی زمانی در سال ۴۲ علیه شاه موضع گرفت که شاه در رویکرد جدید خود وچرخش به سمت آمریکا، درصدد پشت کردن به انگلیس و پایگاه فئودالی آن در داخل کشور بود. خمینی در این جا از موضع عقبافتادگی و مادون سرمایهداری به مخالفت با شاه پرداخت. مخالفت خمینی با شاه آن بود که چرا دیکتاتوری شاه به زنان حق رأی دادهاست. چرا سیاست تقسیم اراضی را پیش میبرد.
خمینی تنها از این موضع با شاه مخالفت کرده و به تبعید فرستاده شده بود. حالا بعد از ۱۴سال خمینی یک باره دید، اوضاع شاه تغییر کرده است. او با سوءاستفاده از احساسات مذهبی مردم واعتمادی که مردم به فرزندان مجاهد و مبارزش به خاطر سالها نبرد کرده بودند، یک باره خود را جلودار جنبش معرفی کرد. او از خلاء زندانی بودن و اعدام شدن رهبران واقعی جنبش سوءاستفاده کرد و رهبری قیام مردم را ربود. این بزرگترین شیادی خمینی بود.
در حقیقت مأموریت تاریخی خمینی همین بود. همین نقش بود که به اوسپرده شده بود. وگرنه خمینی کجا و مبارزه کجا؟
بسیاری از همان به اصطلاح علمایی که خمینی برای آنها نامه نوشته بود همان کسانی بودند که با «شاهنشاه سپاس» از زندان بیرون آمده بودند. تازه اینها کسانی بودند که داعیه مبارزه داشتند. چه رسد به خیل عظیمی از آخوندهایی که بعدها مهرههای دستگاه دیکتاتوری خمینی شدند اما در آن زمان اصلا در وادی سیاست نبودند.
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------