۱۰بهمن۱۴۰۰
آن چه در این صفحات در جستجویش هستیم تاریخ نیست. وقایع نگاری هم نمیخواهیم بکنیم. کرنولوژی تحولات منجر به قیام ۵۷ هم نیست. ما صفحاتی از وقایع و تحولات را مرور میکنیم که در برگیرنده تجربهیی برای نسل امروز ماست. ما در این نوشته میخواهیم تجربه نسل گذشته این میهن را مرور کنیم که چگونه در سودای آزادی گرفتار دیکتاتوری خمینی شدند. ما نوشتهمان را در چند شماره ادامه خواهیم داد.
رضا شاه برغم همه گردن کلفتیهایش در سال ۱۳۲۰ بدون هیچ مقاومتی در برابر متفقین تسلیم شد و به تبعید تن داد. محمدرضا پسر او به پادشاهی رسید. او از سال ۱۳۲۰تا ۱۳۵۷ به مدت ۳۷ سال بر اریکه قدرت در ایران نشست. او طی این ۳۷سال کم کم یک دیکتاتوری سرکوبگری را بر ایران حاکم کرد. وقتی تاریخ را ورق میزنیم تمام ذخایر فرهنگی وسیاسی وادبی ایران حاصل همان چند سال آزادی نسبی بعد از فروریختن دیکتاتوری رضا شاه در ۱۳۲۰ تا تحکیم قدرت توسط محمدرضا شاه در ۱۳۲۷ است.
دیکتاتوری شاه
زمانی که شاه توانست استبدادش را حاکم سازد، نازایی و سترون شدن جامعه ایران هم آغاز شد. شاه یک دیکتاتوری کلاسیک از نوع سلطنت را بر ایران حاکم کرد. دیکتاوری شاه هم مثل ولایت فقیه حق حاکمیت را موهبت الهی میدانست که از شاه قبلی به فرزند ذکورش میرسد.
ویژگی اول این دیکتاتوری آن بود که برغم تحکم شاه در مقابل مردم، اما شاه یک دیکتاتوری وابسته بود. او چون نماینده مردم ایران نبود، باید به جایی متکی میبود. اتکای او به قدرتهای استعماری بود و طبعا بسیاری از سیاستها هم حاصل دیکته آنان بود.
ویژگی دومش آن بود که به شدت فاسد شده بود. دربار و هزارفامیلی مملکت را به صورت ملک طلق خود در آورده بودند. البته اصلا هم این فساد شگفتآور نبود. هرجا که نظارت مردم و حسابرسی عمومی وجود نداشته باشد چنین فسادی در تقدیراست. فاصله طبقاتی در جامعه به شدت زیاد شده بود.
ویژگی سومش آن بود که به سرکوب و ساواک وابسته بود. این دیکتاتوری چون برآمده از کودتای ۲۸مرداد بود، دیگر از مردم جدا افتاده بود. مردم به آن پشت کرده بودند.پس به تکیه گاه وعصایی به نام ساواک واعدام و شکنجه روی آورد.
تزلزل دیکتاتوری شاه
پر واضح بود که یک دیکتاتوری با چنین ویژگیهای نمیتوانست دوام بیاورد. در ایرانی که از بدو انقلاب مشروطه تا آن زمان مهد جنبشهای آزادیبخش و آزادیخواهانه بود، دیکتاتوری به سختی میتوانست دوام بیاورد. شاه خیلی تلاش کرده بود که شعله شورش و آزادیخواهی را در میان مردم خاموش سازد اما نتوانست.
شاه ده سال بعد از کودتای سال ۳۲ علیه دکتر مصدق پیشوای ملی مردم ایران، با قیام عمومی سال ۴۲مواجه شد. سرکوب خونین این قیام مسالمتآمیز از طرف شاه، به نوعی پایان مبارزات رفرمیستی در ایران را رقم زد. نیروهای مخالف شاه این سرکوب خونین را گورستان رفرمیسم در ایران نامیدند. از آن پس بود که زمینه شکلگیری جنبشهای انقلابی مخفی و مسلحانه در ایران شکل گرفت. گروههای مخفی و زیر زمینی زیادی در این دوران بدون ارتباط با هم شکل گرفتند. فدائیان خلق ایران و مجاهدین خلق ایران برجستهترین این گروهها بودند.
بنابراین مبارزه با دیکتاتوری شاه به شکل نوینی آغاز شده بود. شاه تلاش داشت با کمک ساواک و دستگاه اطلاعاتیاش این حرکتهای انقلابی را تار و مار سازد.
ضربات اولیه انقلابیون به ساختار نظام شاهنشاهی
فدائیان در جریان حماسه سیاهکل در سال ۴۹ ضربه بزرگ دریافت کردند و مجاهدین خلق نیز در شهریور ۵۰ در آستانه جشنهای ۲۵۰۰ساله شاهنشاهی مورد هجوم ساواک قرار گرفتند و ۹۰درصد کادرها و مرکزیتشان دستگیر شد.
دیکتاتوری شاه، دوره های مختلفی داشت. محمدرضا شاه زمانی وارد ایران شد که پدرش یک دیکتاتور تمام عیار بود. رضا شاه درجنگ جهانی دوم از ایران رفت. درابتدای سلطنت که محمدرضا شاه قدرتی نداشت، مجلس تا حدی آزاد بود. این آزادی منجر به این شد که دکتر محمد مصدق بعنوان اولین دولت آزاد و انتخابات آزاد دولت قانونی روی کار آمد. ولی بعد با کودتای ۲۸مرداد این دولت قانونی را سرنگون کردند و زاهدی روی کار آمد . از آن به بعد مجلس فرمایشی شد. تا سال ۴۲ این مجلس دارای دو حزب بود. ولی از آن به بعد این مجلس کاملا توسط شاه فرمایشی شد. همزمان با سرکوب مجاهدین و فداییها و نیروهای مترقی جامعه، شاه از سال ۵۳ حزب رستاخیز را اعلام کرد. او اعلام کرد که هر کسی که این حزب را قبول ندارد از ایران برود. در حقیقت ایران تک حزبی شد. شبیه همین مجلسی که خمینی بعدها درست کرد.
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------