یادداشتهای زنده یاد دکتر زری اصفهانی
آری مسعود رجوی این است
درقسمت قبل اندکی درمورد اسلام (و یا بهطورکلی مذهب) مجاهدین خلق اشارهای کردم. بدلیل همهی بحثهایی که دراین رابطه شده است و میشود و
برداشتهای مختلفی که افراد برحسب مواضع سیاسیشان از ایدئولوژی مجاهدین میکنند و
اتهاماتی که میزنند و مثلاً کل اعتقادات آنها را با مذهبیون ارتجاعی یکی میدانند،
و میگویند که اختلافی بین اسلام اینها و آخوندها وجود ندارد و چنین چیزهایی
لازمست توضیحاتی کوتاه دراین رابطه اضافه کنم.
به عنوان فردی خارج از تشکیلات مجاهدین که درمورد ادیان مختلف تحقیقات
وعلاقمندیهایی داشتهام، برداشتم از اعتقادات مذهبی مجاهدین درکل این است:
معتقدم که بنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق بویژه محمد حنیفنژاد
از میان مذاهب معروف دنیا و مطالعاتی که درمورد آنها داشتند یک خط اعتقادی جدید را
استخراج نمودند. یعنی مذهب آنها یک مذهب جدید و تلفیقی از عصاره کل مذاهب
معروف دنیاست. یعنی مذهب مجاهدین چکیدهای
از آموزشهای ادیان تاریخی درزمینهی عدالت و همنوع دوستی و کمک به همنوع و
محبت و اتحاد و مبارزه با ظلم می باشد. آنها درحقیقت مذهب را ظرفی برای گنجاندن
آنچه که طی هزاران سال انسان بهتدریج در زمینههای حقوقبشر، همنوع دوستی، کمک
ومحبت به همنوع، ایستادگی دربرابر ظلم و کارو تلاش درجهت رشد و بهبود وضع زندگی و
محیط زیست، از خودگذشتگی ومنافع جمع را بر منافع خود ارجح دانستن، و همچنین مباحث
عرفان ایرانی و وحدتگرایی درهستی و در جامعه و تعریف انسان به عنوان جانشین خدا
بر زمین که میتواند باتکیه به قدرت تفکر خود جهان را تغییر دهد و شرایط رابهبود
بخشد و چنین اصولی که طی هزاران سال دستآورد انسانها بوده است.
یعنی اگر بخواهیم ساده بگوئیم، مذاهب معروف جهان را درغربالی
ریخته، آنچهکه عقبماندگی است و مربوط به دورانهای گذشته تاریخ است از آنها حذف
کرده و هرآنچه را که میتوانسته درجهت اخلاقیات و معنویات به انسانها کمک کند را
برداشتهاند.
مجاهدین به عنوان انسانهای تحصیلکرده و اهل مطالعه درحقیقت آنچه را که در
همهی کشورها درجهت بهبود وضع کلی انسانها انجام شده است را و تئوریهایش مدون
شده است را جمع آوری کرده و دریک ظرفی به اسم مذهب ریختهاند و نام این ظرف را هم
اسلام گذاشتهاند و محتویات این ظرف را هم معتقدند که در روند تکاملی جامعه و
برحسب زمان ومکان تغییر میکنند و سمت وسوی تکاملی میگیرند.
به این خاطر آنها مثلاً به دینامیسم قرآن معتقدند. یعنی قرآن را یک کتاب جامد
که هرچه درآنست همانست که هست نمیشناسند و در زمانها و مکانهای مختلف تعبیرهای
دیگری از آن استخراج کرده و تفسیرهای دیگری را از آن امکانپذیر میدانند ولی بهطور
مشخص آنها ماتریالیست نیستند به زندگی بعد از مرگ معتقدند وهمچنین به وجود خدای
واحد.
تعریف مذهب در چارچوب مارکسیسم این است که مذهب روبنا است یعنی جزئی از فرهنگ
انسانهاست که درطول زمان با تغییرات بنیادهای اقتصادی و تغییرروابط اجتماعی
متاثر از آن تغییر یافته است. مثلاً درقرون وسطی بدلیل سلطه فئودالیته و بسته بودن
جامعه و حاکم بودن روابط فئودالیستی مذهب نقش ویژهای را درفرهنگ جوامع بازی میکرد.
کلیسا محور تصمیمگیریهای سیاسی بود. روابط خانوادگی برپایهی آموزشهای کلیسا
بود. حتی قوانین دادگاهها را هم همان کتابهای مذهبی و کشیشها و یا ملاهای
مسلمان تنظیم میکردند. بخصوص درجوامع اروپایی قبل از دوران رنسانس،
که کلیسا به عنوان یک نهاد درکنار نهاد پادشاهی و حتی قویتر از
آن برجامعه حکومت میکرد.
اما به مرور با تغییر زیربنایی رابطه سرمایه وکار ونیاز سرمایهداری به
لیبرالیسم و آزادیهای اجتماعی و گریز از چارچوبهای دست و پاگیر کلیسا، بهتدریج
مذهب نقشاش را درروابط اجتماعی و تولیدی و سیاسی از دست داد. از سیاست و قوانین
اداره کشورها بیرون رفت. و نهادی مستقل و بیشتر معنوی را بوجود آورد.
ریزه کاریهای مذهب و شعائر و بقیه این مسایل موضوع صحبت ما نیست.
زیرا آنچه واقعیت تاریخی است و میشود از عملکرد مجاهدین هم به آن رسید این است
که در جامعهای بافرهنگی که نزدیک به دوهزار سال با اسلام آغشته شده است برای یک
مبارزه سیاسی درجهت عدالت اجتماعی و حقوقبشر نمیتوان بیاعتنا به این فرهنگ عمیق
باستانی، تودهها را به سمت مبارزهی طبقاتی سوق داد. گرچه مذهب روبنای روابط
تولید است اما بیشک خود تاثیر متقابل خود را هم دارد و مثلاً همانطور که درقرون
وسطی عاملی درجهت سدکردن روند تکاملی جامعه شده بود، در زمان حال هم میتواند جلوی
رشد فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی جوامع را
هم بگیرد و پروسه رشد درآن زمینهها را کند کند.
بنابراین اسلام مجاهدین هیچ شباهتی به اسلام آخوندها ندارد، و از بیخ و بن
متفاوت است و بدلیل دینامیسمی که برای این مسأله یعنی مذهب قائل بودهاند راه را
برای برداشتهای متکاملتر و صحیحتری از کتب باستانی مذهبی بازگذاشتهاند و هیچ
نوع دگماتیسمی دراین رابطه وتعبیرات و تفسیرات جدیدتر از نوشتههای قدیمی مذهبی را
قائل نیستند، مهمترین قضیه همان تبدیل مذهب به یک تئوری برای نجات تودههای مسلمان
بوده است. برای اثبات این بوده است که وقتی معتقدید خدا عادل است باید این عدالت
را در جامعه و درروابط اقتصادی هم وارد کنید و ببینید و اگر این عدالت را نیافتید
یعنی درجامعهای بیخدا دارید زندگی میکنید. اگر به وحدت هستی معتقدید، این
یگانگی باید در یگانگی انسانها و برابری آنها هم متجلی شود و اگر این نیست یعنی
پس مذهبی هم درجامعه وجود ندارد. و اگر معتقد به آخرت و جزا و پاداش اخروی هستید
پس دراین دنیا باید به خیر و خوبی و نیکی هم معتقد باشید و درعمل روزانه خود آنرا
نشان دهید. یعنی اسلام مجاهدین یک دین پراتیک برای مسایل روزمره است. وقتی این
مذهب با حقوقبشر مدرن ترکیب میشود، مسلماً دستوراتی که با شرایط حقوقبشر درزمان
حاضر همخوانی و همآهنگی نداشته باشند حذف میشوند. دیگر مجازات سنگسار جزء این
مذهب حساب نمیشود، زیرا چکیده مذهب، عدالت بوده است و دوست داشتن انسانها، ویعنی
دیگر اعدام نمیتواند جزیی از این مذهب باشد زیرا اعدام با حقوقبشر مدرن و دریافت
درست ازعدالت ونیکی درزمان حاضر همخوانی ندارد و همچنین است سایر دستورات مذهبی
که در دین ارتجاعی بهصورتی دگم عمل میشود بدون درنظر گرفتن روند پیشرفتهای
جوامع انسانی.
بنابراین وقتی نیکی وعدالت و انسان دوستی و خیر و زیبایی و تکامل انسان عصاره
مذاهب موجود باشد، همهی احکام ضد انسانی حذف میشوند و همه روشهایی که نقض حقوق
اولیه انسانهاست هم حذف میشوند.
درجوامع سرمایهداری حقوقبشر وجود دارد به مثابه مینیممهایی که درقوانین
باید بکار بروند. یک نفر که دستگیر میشود و متهم به خلافی است باید قبل از اینکه
محکوم نامیده شود برایش دادگاهی و وکیل مدافعی گذاشت و یک قاضی شناخته شده به
عدالت و انسانیت و آگاه به قوانین جدید مدنی درمورد او حکم صادر کند. این بخشی از
حقوق شناخته شده یک انسان امروزی درجوامع پیشرفته است، ولی اینکه یک انسان باید به
عنوان مینیمم حقوق انسانیاش درهرکجا که هست یک سرپناه نیز داشته باشد و
غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن، این دیگر درجوامع سرمایهداری به عنوان یک
حق اولیه حساب نمیشود، و اگر کسی در یک کشور سرمایهداری بدون خانه و غذا و لباس
بود، دولت مسئول شناخته نمیشود وکسی موردبازخواست قرار نمیگیرد.
ولی دریک مذهب خوب (درست) این حقوق هم شناخته شده است و درخیلی از کتابهای
قدیمی مذهبی ذکر شده است که اگر انسانی درجامعه شما گرسنه بخوابد گناهش به
گردن شماست. و یا اگر یتیمی را از در خانه خود برانید یعنی به خدا باور ندارید
(قرآن) و چنین دستوراتی.
بنابراین فرقی که میتوان درکل بین اسلام مجاهدین و اسلام ارتجاعی گذاشت این
است که مجاهدین حقوقبشر نوین و اعلامیه جهانی حقوقبشررا با دستورات مذهبی تلفیق کردهاند
و عدالت اجتماعی را زیربنای اعتقاد به مذهب خود گذاشتهاند. درمذهب آنها عدم
اعتقاد به عدالت اجتماعی و حقوقبشر یعنی عدم اعتقاد به مذهب. این موضوع را آیهالله
طالقانی نیز در تفسیرهای قرآن خود متذکر شده است، و بهطور خاص برروی این موارد
انگشت گذاشته است.ودرمجموع چیزی که من از اسلام مجاهدین فهمیدهام این است
که آنها معتقدند کتابهای مذهبی مثل طبیعت خام میمانند، چیزهایی
درآنهاست که باید برحسب نیاز زمان کشف شوند و استخراج و پرداخته شوند. معدنی است
که باید طلا و الماسی را که دارد استخراج کرد برای اینکار بایدهرچه بدست میآید
گداخته شود، شنها وخاکها و زوائدش غربال شود و آنچه که به نفع حقوقبشر ورشد و تعالی
جامعه انسانی است مورد استفاده قرار بگیرد.
بههرصورت مذهب اسلام برای مردم ایران وخاورمیانه یک فرهنگ ریشهدار
است کسانی که داعیه دارند میتوانند قید مذهب را بزنند و دیگران را هم ارشاد میکنند
که اینکار را بکنند و راه حل مشکلات و معضلات جامعهی ایرانی را بخصوص که دچار یک
حکومت فاشیستی مذهبی شده است را ریشه کن کردن اسلام میدانند، بهطور قطع و یقین
روشنفکران بی عملاند. وقتی کسی بخواهد وارد عمل اجتماعی بشود و به حشر ونشر با تودههای
مردم رو آورد باید با فرهنگ دوهزارسالهای که تا عمق همهی افکار آنها ریشه
دوانیده است هم آشنا بشود. نابودی مذهب درجامعهای مثل ایران امکانناپذیر است،
اما مذهب اسلام خود پتانسیلهای درونی برای کمک به ایدههای نوین اجتماعی و مبارزه
درجهت حق و عدالت و حقوقبشر دارد. کار اصلی مجاهدین استخراج این پتانسیل و تبدیل
آن به یک ابزار مبارزه بوده است که بیشک هم درآن موفق بودهاند.
علت اینکه مجاهدین خلق با وجود اینکه درسال ۱۳۵۴ دچار یک ضربه بزرگ شدند ولی توانستند خود را ترمیم کنند و باز به جامعه برگردند همین واقعیت بود. اگر این نبود و فرهنگ اسلامی دراعماق جامعه ریشه نداشت، دلیلی نبود که مثلاً همانها که درسازمان مجاهدین کودتا کردند و خود را مارکسیست نامیدند جای آنها را پر نکنند و یا چطور احزاب وسازمانهای مارکسیستی و حتی احزاب ملی ولائیک و غیره نتوانستند چنان جاذبهای برای جامعهایران داشته باشند و آنچنان اقشار مختلف را به خود جلب کنند که مجاهدین کردند و بزرگترین گروه اپوزیسیون در تاریخ مبارزات مردم ایران شدند.
زنده یاد دکتر زری اصفهانی