هر بار که برنامههای جماعت می نی بوس نشین را تماشا میکنم و یا ورق میزنم می بینم
هیچ حرفی جز جیغ بنفش علیه شورای ملی مقاومت سرفراز ایران و سازمان پر افتخار
مجاهدین خلق نیست.
آنها نسخه بغایت سخیفتر آن معلم بیسواد جغرافیا در یک روستای دور افتاده
هستند. آوردهاند که مشارالیه فقط کمی در باره جغرافیای کشور پاکستان میدانست. هر
موقع که سر کلاس میرفت و موضوع برسر درس جغرافیای یک کشور بود او میرفت سراغ
پاکستان. مثلاً وقتی بحث هندوستان بود میگفت هندوستان کشوری است در آسیا در
همسایگی پاکستان و اما پاکستان، آنگاه شروع به داد سخن در مورد پاکستان میکرد.
اگر هم موضوع درس جغرافیای کشور برزیل بود میگفت: بچهها برزیل یک کشور بزرگ است
و از پاکستان هم بزرگتر است. و اما پاکستان!! و حتی وقتی که این اندازه اطلاع هم
نداشت و بحث مثلاً کشور بلاروس بود میگفت بچه ها امروز درس ما بلاروس است. بلاروس
کشوری است که هیچ ربطی به پاکستان ندارد، و اما پاکستان!!! بگذریم که بخلاف آن
معلم روستایی، این مزدوران تازه به دوران رسیده هیچ چیزی جز فحش و تهمت ناموسی و
جنسی و زن ستیزانه نرینه که در وجودشان نهادینه شده است در چنته ندارند. ماموریت
یک چیز بیشتر نیست، نجات دادن ”نظام مقدس ولایت فقیه از دست سازمان مجاهدین و یک
سکت ضد دمکراتیک”. هر بار هم این ماموریت را در قالبهای متفاوتی انجام میدهند که
در موارد متعدد از دعاویشان، کف دستشان گذاشتم. در طول نبرد مقاومتهای جهان علیه
نازیسم و فاشیسم هم یک سری ترکههای زیر دهل گشتاپو میگفتند ما هیتلر را ترجیح میدهم
چرا که اگر اینان بیایند جهان را به کمونیستها و آنارشیستها میفروشند. داستان
خون دلهایی که مقاومتهای سازمانیافته از دست این سفلهگان میخوردند در کتابهای
تاریخ با سند و مدرک و در موزهها موجود است.
یکبار سرکوبهای خونین قبل و بعد راهپیمایی و قیام مسالمتآمیز مردم بیسلاح در سیخرداد چهاردهه پیش را نه تقصیر خمینی و هیتلر یونگنهایش (هستههای ابتدایی پاسدار و بسیجی) بلکه تقصیر مجاهدین خلق قلمداد میکنند. رجوع کنید به مقاله (رژیم مفلوک و مزدوران مفلوکتر بتاریخ ۱۹ تیر۱۳۹۹) نگارنده در سایت همبستگی ملی و در فیسبوک نگارنده.
یک بار به رفتن رهبر مقاومت ایران مسعود رجوی به فرانسه پیله میکنند که در همان مقاله با مقایسه این که تقریبا تمام رهبران مقاومت اروپا که برای استفاده ازامکانات آزاد و تأسیس و اعتلای مقاومتشان و برای تشکیلات و انسجام و مدیریت عملی جنبش به انگلستان رفتند، بورشان کردم. یک نماینده مجلس انگلیس در گردهمایی ایران آزاد در تیرماه گذشته مقاومت، میگفت انگلستان در زمان ظهور هیتلر (برادر عقیدتی خمینی) مقر استقرار تقریباً همه رهبران مقاومتهای اروپا شد. او یکایک آن رهبران را برایم شمرد.
اکنون در حالیکه ماه گذشته سالگرد سرکشیدن زهر آتش بس خمینی را پشتسر گذاشتهایم و ماه آینده سالگرد آغاز جنگ را در پیش داریم میخواهم به مسأله جنگ ایران و عراق و نقش مجاهدین و شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش ملی ایران در خاتمه دادن جنگ و ریختن زهر آتش بس به حلقوم خمینی بپردازم. موضوعی که ورشکستگان به تقصیر و بیتقصیر سیاست که سرنوشت خودشان را به فاشیسم دینی حاکم بر ایران گره زدهاند، گاه و بیگاه به آن چنگ میزنند و تلاش میکنند یکی از درخشانترین برگهای زرین مقاومت ایران را مخدوش کنند. قبل از توضیح برخی جزییات، آنها را حواله میدهم به مولانا که گفت
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز هم تو سوزی هم سرت ای گنده پوز
کی شود دریا ز پوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس
فشرده ای از تاریخ جنگ هشت ساله ضد میهنی خمینی، کوتاه و نکته به نکته:
۱. خمینی پس از ربودن رهبری انقلاب مردم ایران بر ضد دیکتاتوری تک حزبی سلطنتی، یک حکومت خلیفه گری دینی، بر اساس یک دکترین طرد شده توسط جهان اسلام و اکثر رهبران دینی مسلمان، بر قرار کرد. خمینی چنانکه به شواردناتزه، وزیرخارجه اتحاد جماهیرشوروی، گفت با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» در صدد تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی در جهان بود.
در حقیقت انرژیهای آزاد شده میلیونها جوان ایرانی در اثر انقلاب ضد سلطنتی یا باید در مسیر پیشرفت و رفاه و دمکراسی سوق داده میشد که در اینصورت ایران به کشوری آباد، مستقل و پیشرفته تبدیل میشد که به هیچوجه زیر بار یک دیکتاتوری دینی قرون وسطایی نمیرفت و به همین خاطر خمینی تا آنجا که میتوانست جلوی این مسیر را گرفت، و یا باید این انرژی عظیم آزاد شده به سمت جنگ افروزی خارجی و دست اندازی به کشورهای همسایه و مسلمان سوق داده میشد و این همان چیزی بود که خمینی از روز اول دنبال میکرد.
۲. عراق با اکثریت جمعیت شیعه مذهب - سیبل و هدف اول بود. خمینی از همان ابتدا روی این کشور آتش تبلیغات و فتوا و فراخوان گشود و تروریستهای زیادی را روانه آنجا کرد... فتوای معروفش که عراقیها نافرمانی کنند و پول آب و برق ندهند و فقط از حکومت اسلامی او تبعیت کنند، بسیار زبانزد شد. همین کار را هیتلر رو به مردم اتریش همسایه آلمان میکرد و عاقبت هم به اشغال اتریش و ضمیمه کردن آن به آلمان در فتح انشلوس مبادرت کرد. درگیریهای مرزی رژیم آخوندی با نیروهای عراقی روز به روز در حال افزایش بود. ترور طارق عزیز در دانشگاه مستنصریه بغداد که توسط رژیم ایران طراحی شده بود شکست خورد.
۳. دولت عراق از غولی که در کنار کشورش تنوره میکشید و صریحاً خواستار سرنگونی حکومتش بود سخت نگران بود. در ابتدا تلاش کرد از طریق واسطه ها با رژیم جدید در ایران کنار بیاید و برای خمینی پیام صلح و دوستی فرستاد. از طریق محمود دعایی سفیر رژیم در عراق مدتها قبل از شروع جنگ به خمینی پیغام داده بود که یک نماینده تام الاختیار مشخص کند که در مورد همه مسائل مذاکره کنند. اما خمینی این پیشنهاد و البته هیچ پیشنهادی برای گفتگوی جدی با دولت عراق را نپذیرفت (مصاحبه های دعایی با ایسنا در ۶ مهر ۹۴ و با خبرگزاری مهر در ۶ تیر ۹۷). خمینی عزم جزم کرده بود که عراق را در حوزه نفوذ ولایت فقیه در بیاورد چرا که کلید فتح جهان عرب و جهان اسلام برای رژیم ایران بود.
۴. وقتی این تلاشها بجایی نرسید دولت عراق در یک اشتباه تاریخی با یک حمله سراسری به ایران و اشغال بخشهایی از خاک میهن ما به یک اشتباه بزرگ تاریخی دست زد. خمینی درست همین را میخواست. گفته میشود که شماری از ژنرالهای وابسته به شاه که در آن زمان به عراق رفت و آمد میکردند، در فریب دادن عراق و کشاندنش به این حمله پیشدستانه نقش زیادی ایفا کردند. آنها این طور وانمود کرده بودند که اگر عراق به ایران حمله کند، ارتش ایران به ژنرالهای نظام گذشته خواهند پیوست و رژیم بسرعت سرنگون خواهد شد. وقتی روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ عراق حملات خود به ایران را شروع کرد و از جمله فرودگاه مهرآباد را بمباران نمود، من در سفارت مان در اسلو تلویزیون را روشن کردم. اولین خبر دنیا و همچنین تلویزیون کشورهای اسکاندیناوی و نوردیک همین خبر بود. در اولین ساعات مصاحبه خبرنگاران بین المللی با شاهپور بختیار در پاریس پخش شد. بختیار، جمله ای به فرانسه گفت که هنوز درگوشم زنگ میزند:
Si les occidentaux ne flirtent plus avec Khomeini, Il est fini maintenant
ترجمه: اگر غربی ها دیگر با خمینی لاس نزنند الان کارش تمام است.
۵. درست بر عکس این دسته از رجال کشوری و لشکری شاه که البته بعدها به مصلحت زمانه عبای میهنپرستی به تن کردند، مجاهدین در همان روز ۳۱ شهریور حمله عراق و اشغال خاک ایران را قویاً محکوم کردند و دفاع از خاک ایران را یک وظیفه مبرم ملی و میهنی اعلام کردند و برای مشارکت در جنگ علیه دشمن اشغالگر و برای آزادی خاک میهن ابراز آمادگی کردند. شمار زیادی از اعضا و هواداران مجاهدین روانه جبهه های جنگ شدند. بسیاری از آنان دررویارویی با نیروهای عراقی کشته شدند و شماری نیز به اسارت در آمدند که ۱۰ سال بعد به هنگام تبادل اسرا آزاد شده و به صفوف مجاهدین بازگشتند. بگذریم که خمینی و پاسدارانش موقعیت را مغتنم شمرده تلاش میکردند در جبهه جنگ نیز مجاهدین را از پشت هدف قرار دهند. با اینکه در سال ۶۰خمینی همه روزه صدها نفر از مجاهدین را اعدام میکرد و یک جنگ نابرابر را به این سازمان تحمیل کرده بود، و با اینکه دولت عراق در همان سال ۶۰ مستمرا فراخوان به صلح و آتش بس میداد و با اینکه از هزار و یک طریق میخواست با مجاهدین رابطه دایر کند، اما مجاهدین تا وقتی عراقیها در خاک ایران بودند ملاقات با آنها را نپذیرفتند.
۶. با آزاد شدن خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از خاک ایران در ۳ خرداد ۱۳۶۱ دیگر هیچ بهانهای برای ادامه جنگ باقی نمانده بود، اما خمینی که جنگ افروزی و تروریسم بخشی از «دی ان ای»اش بود با شعارهای مسخرهای مانند «فتح قدس از طریق کربلا» و «جنگ تا رفع فتنه از عالم» به مدت ۶ سال و ۲ ماه دیگر به این جنگ خانمانسوز ادامه داد. اکثریت عظیم جوانان ایرانی که خمینی در جنگ به کشتن داد متعلق به همین دوره است. میلیون ها جوان از جمله چهار صد هزار نوجوان دبیرستانی به روی میدانهای مین و به زیر تانک ها فرستاده شدند. در حالیکه آقازادههای خمینی و خامنهای و دیگر آخوندهای حکومتی یا در داخل لمیده بودند و بیزینس داشتند و یا به خارج کشور برای تحصیل و تفریح سفر میکردند.
یکبار سرکوبهای خونین قبل و بعد راهپیمایی و قیام مسالمتآمیز مردم بیسلاح در سیخرداد چهاردهه پیش را نه تقصیر خمینی و هیتلر یونگنهایش (هستههای ابتدایی پاسدار و بسیجی) بلکه تقصیر مجاهدین خلق قلمداد میکنند. رجوع کنید به مقاله (رژیم مفلوک و مزدوران مفلوکتر بتاریخ ۱۹ تیر۱۳۹۹) نگارنده در سایت همبستگی ملی و در فیسبوک نگارنده.
یک بار به رفتن رهبر مقاومت ایران مسعود رجوی به فرانسه پیله میکنند که در همان مقاله با مقایسه این که تقریبا تمام رهبران مقاومت اروپا که برای استفاده ازامکانات آزاد و تأسیس و اعتلای مقاومتشان و برای تشکیلات و انسجام و مدیریت عملی جنبش به انگلستان رفتند، بورشان کردم. یک نماینده مجلس انگلیس در گردهمایی ایران آزاد در تیرماه گذشته مقاومت، میگفت انگلستان در زمان ظهور هیتلر (برادر عقیدتی خمینی) مقر استقرار تقریباً همه رهبران مقاومتهای اروپا شد. او یکایک آن رهبران را برایم شمرد.
اکنون در حالیکه ماه گذشته سالگرد سرکشیدن زهر آتش بس خمینی را پشتسر گذاشتهایم و ماه آینده سالگرد آغاز جنگ را در پیش داریم میخواهم به مسأله جنگ ایران و عراق و نقش مجاهدین و شورای ملی مقاومت و ارتش آزادیبخش ملی ایران در خاتمه دادن جنگ و ریختن زهر آتش بس به حلقوم خمینی بپردازم. موضوعی که ورشکستگان به تقصیر و بیتقصیر سیاست که سرنوشت خودشان را به فاشیسم دینی حاکم بر ایران گره زدهاند، گاه و بیگاه به آن چنگ میزنند و تلاش میکنند یکی از درخشانترین برگهای زرین مقاومت ایران را مخدوش کنند. قبل از توضیح برخی جزییات، آنها را حواله میدهم به مولانا که گفت
شمع حق را پف کنی تو ای عجوز هم تو سوزی هم سرت ای گنده پوز
کی شود دریا ز پوز سگ نجس کی شود خورشید از پف منطمس
فشرده ای از تاریخ جنگ هشت ساله ضد میهنی خمینی، کوتاه و نکته به نکته:
۱. خمینی پس از ربودن رهبری انقلاب مردم ایران بر ضد دیکتاتوری تک حزبی سلطنتی، یک حکومت خلیفه گری دینی، بر اساس یک دکترین طرد شده توسط جهان اسلام و اکثر رهبران دینی مسلمان، بر قرار کرد. خمینی چنانکه به شواردناتزه، وزیرخارجه اتحاد جماهیرشوروی، گفت با شعار «نه شرقی، نه غربی، جمهوری اسلامی» در صدد تشکیل اتحاد جماهیر اسلامی در جهان بود.
در حقیقت انرژیهای آزاد شده میلیونها جوان ایرانی در اثر انقلاب ضد سلطنتی یا باید در مسیر پیشرفت و رفاه و دمکراسی سوق داده میشد که در اینصورت ایران به کشوری آباد، مستقل و پیشرفته تبدیل میشد که به هیچوجه زیر بار یک دیکتاتوری دینی قرون وسطایی نمیرفت و به همین خاطر خمینی تا آنجا که میتوانست جلوی این مسیر را گرفت، و یا باید این انرژی عظیم آزاد شده به سمت جنگ افروزی خارجی و دست اندازی به کشورهای همسایه و مسلمان سوق داده میشد و این همان چیزی بود که خمینی از روز اول دنبال میکرد.
۲. عراق با اکثریت جمعیت شیعه مذهب - سیبل و هدف اول بود. خمینی از همان ابتدا روی این کشور آتش تبلیغات و فتوا و فراخوان گشود و تروریستهای زیادی را روانه آنجا کرد... فتوای معروفش که عراقیها نافرمانی کنند و پول آب و برق ندهند و فقط از حکومت اسلامی او تبعیت کنند، بسیار زبانزد شد. همین کار را هیتلر رو به مردم اتریش همسایه آلمان میکرد و عاقبت هم به اشغال اتریش و ضمیمه کردن آن به آلمان در فتح انشلوس مبادرت کرد. درگیریهای مرزی رژیم آخوندی با نیروهای عراقی روز به روز در حال افزایش بود. ترور طارق عزیز در دانشگاه مستنصریه بغداد که توسط رژیم ایران طراحی شده بود شکست خورد.
۳. دولت عراق از غولی که در کنار کشورش تنوره میکشید و صریحاً خواستار سرنگونی حکومتش بود سخت نگران بود. در ابتدا تلاش کرد از طریق واسطه ها با رژیم جدید در ایران کنار بیاید و برای خمینی پیام صلح و دوستی فرستاد. از طریق محمود دعایی سفیر رژیم در عراق مدتها قبل از شروع جنگ به خمینی پیغام داده بود که یک نماینده تام الاختیار مشخص کند که در مورد همه مسائل مذاکره کنند. اما خمینی این پیشنهاد و البته هیچ پیشنهادی برای گفتگوی جدی با دولت عراق را نپذیرفت (مصاحبه های دعایی با ایسنا در ۶ مهر ۹۴ و با خبرگزاری مهر در ۶ تیر ۹۷). خمینی عزم جزم کرده بود که عراق را در حوزه نفوذ ولایت فقیه در بیاورد چرا که کلید فتح جهان عرب و جهان اسلام برای رژیم ایران بود.
۴. وقتی این تلاشها بجایی نرسید دولت عراق در یک اشتباه تاریخی با یک حمله سراسری به ایران و اشغال بخشهایی از خاک میهن ما به یک اشتباه بزرگ تاریخی دست زد. خمینی درست همین را میخواست. گفته میشود که شماری از ژنرالهای وابسته به شاه که در آن زمان به عراق رفت و آمد میکردند، در فریب دادن عراق و کشاندنش به این حمله پیشدستانه نقش زیادی ایفا کردند. آنها این طور وانمود کرده بودند که اگر عراق به ایران حمله کند، ارتش ایران به ژنرالهای نظام گذشته خواهند پیوست و رژیم بسرعت سرنگون خواهد شد. وقتی روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ عراق حملات خود به ایران را شروع کرد و از جمله فرودگاه مهرآباد را بمباران نمود، من در سفارت مان در اسلو تلویزیون را روشن کردم. اولین خبر دنیا و همچنین تلویزیون کشورهای اسکاندیناوی و نوردیک همین خبر بود. در اولین ساعات مصاحبه خبرنگاران بین المللی با شاهپور بختیار در پاریس پخش شد. بختیار، جمله ای به فرانسه گفت که هنوز درگوشم زنگ میزند:
Si les occidentaux ne flirtent plus avec Khomeini, Il est fini maintenant
ترجمه: اگر غربی ها دیگر با خمینی لاس نزنند الان کارش تمام است.
۵. درست بر عکس این دسته از رجال کشوری و لشکری شاه که البته بعدها به مصلحت زمانه عبای میهنپرستی به تن کردند، مجاهدین در همان روز ۳۱ شهریور حمله عراق و اشغال خاک ایران را قویاً محکوم کردند و دفاع از خاک ایران را یک وظیفه مبرم ملی و میهنی اعلام کردند و برای مشارکت در جنگ علیه دشمن اشغالگر و برای آزادی خاک میهن ابراز آمادگی کردند. شمار زیادی از اعضا و هواداران مجاهدین روانه جبهه های جنگ شدند. بسیاری از آنان دررویارویی با نیروهای عراقی کشته شدند و شماری نیز به اسارت در آمدند که ۱۰ سال بعد به هنگام تبادل اسرا آزاد شده و به صفوف مجاهدین بازگشتند. بگذریم که خمینی و پاسدارانش موقعیت را مغتنم شمرده تلاش میکردند در جبهه جنگ نیز مجاهدین را از پشت هدف قرار دهند. با اینکه در سال ۶۰خمینی همه روزه صدها نفر از مجاهدین را اعدام میکرد و یک جنگ نابرابر را به این سازمان تحمیل کرده بود، و با اینکه دولت عراق در همان سال ۶۰ مستمرا فراخوان به صلح و آتش بس میداد و با اینکه از هزار و یک طریق میخواست با مجاهدین رابطه دایر کند، اما مجاهدین تا وقتی عراقیها در خاک ایران بودند ملاقات با آنها را نپذیرفتند.
۶. با آزاد شدن خرمشهر و خروج نیروهای عراقی از خاک ایران در ۳ خرداد ۱۳۶۱ دیگر هیچ بهانهای برای ادامه جنگ باقی نمانده بود، اما خمینی که جنگ افروزی و تروریسم بخشی از «دی ان ای»اش بود با شعارهای مسخرهای مانند «فتح قدس از طریق کربلا» و «جنگ تا رفع فتنه از عالم» به مدت ۶ سال و ۲ ماه دیگر به این جنگ خانمانسوز ادامه داد. اکثریت عظیم جوانان ایرانی که خمینی در جنگ به کشتن داد متعلق به همین دوره است. میلیون ها جوان از جمله چهار صد هزار نوجوان دبیرستانی به روی میدانهای مین و به زیر تانک ها فرستاده شدند. در حالیکه آقازادههای خمینی و خامنهای و دیگر آخوندهای حکومتی یا در داخل لمیده بودند و بیزینس داشتند و یا به خارج کشور برای تحصیل و تفریح سفر میکردند.
مبارزه برای صلح
۷. در نقطه مقابل خمینی بعد از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران شورای ملی مقاومت و مجاهدین خواستار پایان جنگ و برقراری آتش بس و صلح شدند. جامعه جهانی خواستار صلح بود، کشورهای منطقه و جامعه عرب و کنفرانس اسلامی که از ظهور یک خلافت جدید نگران بودند، میانجیگری میکردند و حاضر بودند مبالغ هنگفتی تحت عنوان غرامت به رژیم ایران بدهند، شورای امنیت سازمان مللمتحد قطعنامه پشت قطعنامه صادر میکرد اما خمینی به صراحت میگفت «صلح دفن اسلام است».
در حقیقت جنگ و اختناق دو روی یک سکه بود و ادامه جنگ برای خمینی ابزاری برای کنترل وضعیت در داخل کشور بود. در نقطه مقابل برای مقاومت ایران نیز صلح و آزادی دو روی یک سکه بود. پایان دادن به جنگ ضد میهنی و ممانعت از ریختن جوانان و سرمایه های کشور به تنور جنگ یک وظیفه ملی بود. به همین خاطر ما با سرفرازی شعار صلح و آزادی میدادیم.
روز ۱۹ دی ماه ۱۳۶۱ یعنی ۶ ماه و نیم پس از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت آقای طارق عزیز نایب نخست وزیر عراق را در محل اقامتش در فرانسه پذیرفت و حاصل این ملاقات «بیانیه صلح» بود. واضح است که معنای دیپلماتیک و بینالمللی آمدن نخست وزیر عراق به نزد مسئول آلترناتیو دمکراتیک رژیم ایران قبل از هر چیز ادای احترام نسبت به ملت ایران و همچنین بیانگر عذرخواهی عراق از هرگونه تهاجم و تجاوز به ایران و چشم داشتن به آب و خاک ما بود.
دو ماه بعد یعنی در ۲۲ اسفند همان سال شورای ملی مقاومت طرح صلحی را در یک مقدمه و ۷ ماده به اتفاق آرا تصویب کرد که «قرارداد ۱۹۷۵ الجزیر و مرزهای زمینی و رودخانه ای مندرج در این قرارداد را مبنای صلح عادلانه و پایدار اعلام» کرد و همچنین بر «قرارداد قطعی صلح بین دو کشور، بر مبنای احترام کامل به حاکمیت و استقلال ملی، تمامیت ارضی، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، حسن همجواری و مصونیت مرزها از تجاوز» تاکید کرد.
نکته مهم دیگر در این طرح صلح «ارجاع مسأله خسارتهای ناشی از جنگ به دیوان بین المللی لاهه جهت تامین خسارتهای ناشی از جنگ و نحوه تأدیه حقوق ایران» است و تاکید میکند «رای دیوان در این مورد لازم الاجرا خواهد بود».
چند روز بعد دولت عراق رسماً اعلام کرد طرح صلح شورای ملی مقاومت را بعنوان مبنای قابل قبول برای مذاکرات صلح برسمیت میشناسد.
همچنانکه ملاحظه میکنید طرح صلح شورا حداکثر منافع و مصالح ملی ایران را در نظر گرفته بود بنحوی که چیزی بیشتر از این طرح نه در آن روزگار و نه در این روزگار که دولت عراق تحت نفوذ رژیم ایران است متصور نبود و نیست. هم اکنون ۱۷ سال و ۶ ماه است که دولتهای عراق دست نشانده و یا دست کم تحت نفوذ شدید فاشیسم دینی حاکم بر ایران هستند، اما این رژیم نتوانسته است که طرح صلحی بر مبنای قرارداد ۱۹۷۵ با همین عراق امضاء کند.
طرح صلح شورای ملی مقاومت با استقبال گستردهای در سطح بینالمللی مواجه شد و حدود ۶ هزار نفر از مقامهای دولتی و رهبران احزاب سیاسی و نمایندگان پارلمان از کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی و خاورمیانه طی یک بیانیه از این طرح صلح حمایت کردند.
از سوی دیگر آقای مسعود رجوی رهبر مقاومت ایران در خرداد ۱۳۶۵ به عراق رفت و با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی و درهم شکستن ماشین جنگی رژیم آخوندی این رژیم را ناگزیر از سرکشیدن جام زهر آتش بس کرد.
خمینی میخواست ورسیون شیعی خلافت عثمانی را برقرار کند که صدها سال ادامه یابد. مرکز این خلافت به جای استانبول در تهران و گستره آن تمامی جهان اسلام باشد. مقاومت ایران با افتخار تمام این طرح شوم را در هم شکست و خمینی آرزوی استقرار این خلافت را به گور برد. آرزویی که بعد از آن برغم شرایط بسیار مساعد منطقه ای و بینالمللی این مقاومت اجازه نداد و اجازه نخواهد داد محقق شود. این خلافت اگر محقق میشد ۱۰۰ بار از داعش جنایتکارتر و خبیثتر بود و قربانی آن قبل از هر کس مردم ایران و منافع ملی ایران بود.
به عبارت دیگر انتقال مسئول شورای ملی مقاومت به جوار خاک میهن، در زمانیکه خمینی میخواست عراق را به یک ولایت اتحاد جماهیراسلامی تبدیل کند طبیعی بود، معادله را در منطقه عوض کرد و ارتش آزادیبخش ملی ایران با شکست دادن ماشین جنگی و تهاجمی خمینی نه تنها جلوی کشته و مجروح شدن میلیونها نفر دیگر از دو کشور را گرفتند، بلکه نقشه پلید خمینی برای اشغال عراق و کشورهای دیگر منطقه را برای همیشه شکست دادند. به تازگی و در این سالها بخشی از سردمداران رژیم تصریح میکنند که ما اشتباه کردیم جنگ را ۶ سال ادامه دادیم.
حالا شما همنشینان دکان کساد عناد و ترکه های زیر دهل ولایت کاسه از آش داغتر شدهاید و حتی از خود سران خمینی هم جنگ طلبتر و هوادار جنگ برای رفع فتنه از عالم شدهاید و غبطه میخورید که چرا خمینی اول عراق و بعد کل خاورمیانه را نگرفت و خلیفهگری ولایت مطلقه فاشیسم خمینی را برقرار نکرد!؟ و نقشه ماین کامپ هیتلر را اول در عراق و بعداً در جاهای دیگر پیاده ننمود!؟
واقعاً ننگ زمین و زمان و تاریخ بر شما ترکههای زیر دهل گشتاپو و کاسه های از آش ولایت داغتر باد. ظرفیت ننگ دان شما باید مثل تانکرهای نفت و کامیونهای ۱۸ چرخ باشد.
در پایان و با تأکید برای شما ترکههای زیر دهل ولایت و تأیید کنندگان استراتژی مین کامپ خمینی تکرار میکنم که شما هیچ چیز جز تهمت و افترا و جعل سند و روایت و فحش ناموسی زن ستیز و نرینه محور ندارید و من اهل پاسخ دادن به آن نیستم..... همین کثافتهایی که به تنها مقاومت سازمانیافته میگویید را برای رفع بیکاری و سرگرمی خودتان خواهشاً (بقول هندیأها مربانی کرو) نشخوار کنید. وابولفه بقول ما لرها، برای رفع مرض و افسردگی و دلمردگی شاید، مانند ادرار شتر در معالجه ویروس کرونا که یکی از علمای علم پزشکی ولایت مطلقه فقیه اخیراً کشف کرد، برایتان مفید باشد.
۷. در نقطه مقابل خمینی بعد از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران شورای ملی مقاومت و مجاهدین خواستار پایان جنگ و برقراری آتش بس و صلح شدند. جامعه جهانی خواستار صلح بود، کشورهای منطقه و جامعه عرب و کنفرانس اسلامی که از ظهور یک خلافت جدید نگران بودند، میانجیگری میکردند و حاضر بودند مبالغ هنگفتی تحت عنوان غرامت به رژیم ایران بدهند، شورای امنیت سازمان مللمتحد قطعنامه پشت قطعنامه صادر میکرد اما خمینی به صراحت میگفت «صلح دفن اسلام است».
در حقیقت جنگ و اختناق دو روی یک سکه بود و ادامه جنگ برای خمینی ابزاری برای کنترل وضعیت در داخل کشور بود. در نقطه مقابل برای مقاومت ایران نیز صلح و آزادی دو روی یک سکه بود. پایان دادن به جنگ ضد میهنی و ممانعت از ریختن جوانان و سرمایه های کشور به تنور جنگ یک وظیفه ملی بود. به همین خاطر ما با سرفرازی شعار صلح و آزادی میدادیم.
روز ۱۹ دی ماه ۱۳۶۱ یعنی ۶ ماه و نیم پس از خروج نیروهای عراقی از خاک ایران آقای مسعود رجوی مسئول شورای ملی مقاومت آقای طارق عزیز نایب نخست وزیر عراق را در محل اقامتش در فرانسه پذیرفت و حاصل این ملاقات «بیانیه صلح» بود. واضح است که معنای دیپلماتیک و بینالمللی آمدن نخست وزیر عراق به نزد مسئول آلترناتیو دمکراتیک رژیم ایران قبل از هر چیز ادای احترام نسبت به ملت ایران و همچنین بیانگر عذرخواهی عراق از هرگونه تهاجم و تجاوز به ایران و چشم داشتن به آب و خاک ما بود.
دو ماه بعد یعنی در ۲۲ اسفند همان سال شورای ملی مقاومت طرح صلحی را در یک مقدمه و ۷ ماده به اتفاق آرا تصویب کرد که «قرارداد ۱۹۷۵ الجزیر و مرزهای زمینی و رودخانه ای مندرج در این قرارداد را مبنای صلح عادلانه و پایدار اعلام» کرد و همچنین بر «قرارداد قطعی صلح بین دو کشور، بر مبنای احترام کامل به حاکمیت و استقلال ملی، تمامیت ارضی، عدم مداخله در امور داخلی یکدیگر، حسن همجواری و مصونیت مرزها از تجاوز» تاکید کرد.
نکته مهم دیگر در این طرح صلح «ارجاع مسأله خسارتهای ناشی از جنگ به دیوان بین المللی لاهه جهت تامین خسارتهای ناشی از جنگ و نحوه تأدیه حقوق ایران» است و تاکید میکند «رای دیوان در این مورد لازم الاجرا خواهد بود».
چند روز بعد دولت عراق رسماً اعلام کرد طرح صلح شورای ملی مقاومت را بعنوان مبنای قابل قبول برای مذاکرات صلح برسمیت میشناسد.
همچنانکه ملاحظه میکنید طرح صلح شورا حداکثر منافع و مصالح ملی ایران را در نظر گرفته بود بنحوی که چیزی بیشتر از این طرح نه در آن روزگار و نه در این روزگار که دولت عراق تحت نفوذ رژیم ایران است متصور نبود و نیست. هم اکنون ۱۷ سال و ۶ ماه است که دولتهای عراق دست نشانده و یا دست کم تحت نفوذ شدید فاشیسم دینی حاکم بر ایران هستند، اما این رژیم نتوانسته است که طرح صلحی بر مبنای قرارداد ۱۹۷۵ با همین عراق امضاء کند.
طرح صلح شورای ملی مقاومت با استقبال گستردهای در سطح بینالمللی مواجه شد و حدود ۶ هزار نفر از مقامهای دولتی و رهبران احزاب سیاسی و نمایندگان پارلمان از کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی و خاورمیانه طی یک بیانیه از این طرح صلح حمایت کردند.
از سوی دیگر آقای مسعود رجوی رهبر مقاومت ایران در خرداد ۱۳۶۵ به عراق رفت و با تشکیل ارتش آزادیبخش ملی و درهم شکستن ماشین جنگی رژیم آخوندی این رژیم را ناگزیر از سرکشیدن جام زهر آتش بس کرد.
خمینی میخواست ورسیون شیعی خلافت عثمانی را برقرار کند که صدها سال ادامه یابد. مرکز این خلافت به جای استانبول در تهران و گستره آن تمامی جهان اسلام باشد. مقاومت ایران با افتخار تمام این طرح شوم را در هم شکست و خمینی آرزوی استقرار این خلافت را به گور برد. آرزویی که بعد از آن برغم شرایط بسیار مساعد منطقه ای و بینالمللی این مقاومت اجازه نداد و اجازه نخواهد داد محقق شود. این خلافت اگر محقق میشد ۱۰۰ بار از داعش جنایتکارتر و خبیثتر بود و قربانی آن قبل از هر کس مردم ایران و منافع ملی ایران بود.
به عبارت دیگر انتقال مسئول شورای ملی مقاومت به جوار خاک میهن، در زمانیکه خمینی میخواست عراق را به یک ولایت اتحاد جماهیراسلامی تبدیل کند طبیعی بود، معادله را در منطقه عوض کرد و ارتش آزادیبخش ملی ایران با شکست دادن ماشین جنگی و تهاجمی خمینی نه تنها جلوی کشته و مجروح شدن میلیونها نفر دیگر از دو کشور را گرفتند، بلکه نقشه پلید خمینی برای اشغال عراق و کشورهای دیگر منطقه را برای همیشه شکست دادند. به تازگی و در این سالها بخشی از سردمداران رژیم تصریح میکنند که ما اشتباه کردیم جنگ را ۶ سال ادامه دادیم.
حالا شما همنشینان دکان کساد عناد و ترکه های زیر دهل ولایت کاسه از آش داغتر شدهاید و حتی از خود سران خمینی هم جنگ طلبتر و هوادار جنگ برای رفع فتنه از عالم شدهاید و غبطه میخورید که چرا خمینی اول عراق و بعد کل خاورمیانه را نگرفت و خلیفهگری ولایت مطلقه فاشیسم خمینی را برقرار نکرد!؟ و نقشه ماین کامپ هیتلر را اول در عراق و بعداً در جاهای دیگر پیاده ننمود!؟
واقعاً ننگ زمین و زمان و تاریخ بر شما ترکههای زیر دهل گشتاپو و کاسه های از آش ولایت داغتر باد. ظرفیت ننگ دان شما باید مثل تانکرهای نفت و کامیونهای ۱۸ چرخ باشد.
در پایان و با تأکید برای شما ترکههای زیر دهل ولایت و تأیید کنندگان استراتژی مین کامپ خمینی تکرار میکنم که شما هیچ چیز جز تهمت و افترا و جعل سند و روایت و فحش ناموسی زن ستیز و نرینه محور ندارید و من اهل پاسخ دادن به آن نیستم..... همین کثافتهایی که به تنها مقاومت سازمانیافته میگویید را برای رفع بیکاری و سرگرمی خودتان خواهشاً (بقول هندیأها مربانی کرو) نشخوار کنید. وابولفه بقول ما لرها، برای رفع مرض و افسردگی و دلمردگی شاید، مانند ادرار شتر در معالجه ویروس کرونا که یکی از علمای علم پزشکی ولایت مطلقه فقیه اخیراً کشف کرد، برایتان مفید باشد.