به راستی این «سرباز صفر ولایت» که بدون
کمترین تحصیلات نظامی و حتی عادی به عالیترین منصاب نظامی در حکومت ویرانگر و
ضدایرانی ولایت صعود کرد، چه کسی بود و مرگ او چگونه افشاگر و محک شناسایی مرزهای
خونین بین آزادیخواهان و ایراندوستان با وطنفروشانی که با این حکومت جبار، همدست و
هم سرنوشت میباشند، شده است؟
او در ساعات اولیه روز جمعه، ۱۳ دی بهمراه چند تن از فرماندهان ارشد حشدالشعبی و نیروهای قدس از جمله
ابومهدی مهندس، جنایتکار پلیدی که از قاتلان شناخته شده مجاهدین اشرفی بود کشته
شد. او مشهورترین و نیزمنفورترین چهره نظامی حکومت خامنهای و بدون تردید شخص
دوم بلامنازع این رژیم سفاک بود و ماهیت شرورانه او در داخل و خارج از ایران بر
کسی پوشیده نبود. هلاکت این سردژخیم و سرکرده نیروی تروریستی قدس، برای همه ناظران
سیاسی بعنوان یک کلان ضربه استراتژیک کمرشکن به تمامیت رژیم پوسیده آخوندی تلقی
میشود. مرگش موجب شادی و سرور میلیونها ایرانی، عراقی و سوری که از او زخمهای
جگرسوز بر دل داشتند، گردید. خامنهای و سایر سردمداران رژیم در سوگش به سوز و
گداز پرداختند و بر سر و عمامه خویش کوبیدند. در این میان رژیم با انواع لطائف
الحیل آخوندی مثل اعلام سه روز عزای عمومی و غیره تمام تلاشش را بکار بست تا با بر
پایی نمایشهای چندش آور عزاداریهای خیابانی و تحمیق و فریب افکار عمومی از این
قصاب مردم ایران و کشورهای منطقه با قهرمان سازی چهرهای «مردمی» و «سرداری ملی»
بسازد. آنها در این تلاشها بر آن بودند تا مراسم تشییع جنازه قاسم سلیمانی را به
صورت تزریق خونی تازه به پروپاگاندای خود و مواد اولیه برای نهادهای تبلیغاتیاش
بدل کنند. این در حالیست که رژیم پابگور ولایت حتی برگزاری مراسم سوگواری قربانیان
قیام آبانماه را هم برای خانواده های داغدارشان ممنوع اعلام کرده بود!
در این نمایشهای مضحک دهها تن از مردم در حین تشییع جسد این خونریز جهنمی زیر دست و پا له شده و کشته شدند. انتقام سختی را هم که خامنهای وعدهاش را داده بود به صورت یک افتضاح بر سرشان آوار گردید. در حالیکه در گذشته دست کم ۶۵ فروند موشک اسکاد بر روی لیبرتی با مساحتی کمتر از نیم کیلومتر مربع پرتاب کرده بود، این بار اما فقط با یک دوجین موشک به قرارگاههای «شیطان بزرگ» آنچنان دقیق حمله ور شد که حتی خون هم از بینی هیچ سرباز امریکایی و عراقی جاری نشد! اما ماحصل آن «انتقام سختی» که وعده اش را داده بود، درعوض بصورت قتل فجیع ۱۷۶ تن از مسافران بیگناه پرواز اوکراین صورت گرفت که همگی نشان از درماندگی و بهم ریختگی این رژیم سفاک در جریان مرگ فرمانده کبیرشان میباشد!
دراین اوضاع آشفته،شماری از جیره خواران و لابیستهای بدنام رژیم هم که لرزه سرنگونی نظام را در قیام آبانماه ٩٨به عینه دیده و از وحشت قالب تهی کرده بودند به صحنه آمده و با افشای ماهیت ضد مردمی خود از به درک واصل شدن قاسم سلیمانی نه تنها ابراز نگرانی کرده بلکه به حمایت از این جانی نیز پرداختند.
کیست که نداند که این جلاد خون آشام در دهه سالهای ۸۰ شمسی در کشتار فجیع مردم رنجدیده کردستان ایران فعالانه شرکت داشته است. طی ۲۰ سال گذشته بیش از یکصد عمل تروریستی علیه مجاهدین را در عراق سازماندهی و به اجرا درآورده است. علاوه بر این سلسله کشتار سبعانه، او مسئولیت اجرای ۷ حمام خون و محاصره ضد انسانی پزشکی علیه مجاهدین بیدفاع در اشرف و لیبرتی را که منجر به جان باختن ۱۶۷ تن انجامید، بعهده داشته است.
در کنار پروندههای اختلاس و فساد مالی خود و همسرش که بجز یکی دو مورد افشاگری که توسط احمدی نژاد علیه وی صورت گرفته و البته همیشه درسیستم سراسر فساد قضایی رژیم مکتوم مانده، سلیمانی مغز متفکر صدور تروریسم و بنیادگرایی و جنگ افروزی در منطقه و جهان بوده است. از افغانستان تا عراق و سوریه و یمن و فلسطین و لبنان زیر سلطه و مهمیز وی قرار داشت. او را مبدع و طراح بشکههای انفجاری و بمبارانهای شیمایی درسوریه میدانند. قاسم سلیمانی با سازمان دادن شبه نظامیان جنایتکار مزدورش در قالب لشکرهای موسوم به زینبیون و فاطمیون در عراق و سوریه و یمن موجب قتل صدها هزار تن در منطقه و آواره کردن دهها میلیون نفر در این نقطه از جهان بوده است.
علاوه بر همه این جنایات، وی فرمانده تام الاختیار سرکوب قیام آبانماه ۹۸ و آتش گشودن بیرحمانه از زمین و هوا با سلاحهای مرگبار و حتی با هلی کوپتر و زرهی به تظاهرات مسالمت آمیز مردمی درآبان ٩٨ درایران میباشد. در نتیجه این حملات مرگبار، بیش از ١۵٠٠ نفر شهید (منجمله حد اقل ٢٠ نوجوان زیر ١٨ سال) و ۴٠٠٠ مجروح و ١٢٠٠٠ دستگیری قابل ذکر است که توسط ارگانهای حقوق بشری بینالمللی در ردیف جنایت علیه بشریت اعلام شده است.
حال با هم نگاهی دقیقتر به کارنامه این جلاد خون آشام حکومت ولایت فقیه میافکنیم:
قاسم سلیمانی در نخستین ماههای انقلاب در سازمان آب استان کرمان استخدام شد و سپس به سپاه پاسداران منتقل گردید. خودش گفته است که در آغاز قرار بود او فقط ۱۵ روز در سپاه مامور باشد، اما تا انتهای جنگ در جبههها ماند.
سلیمانی در ابتدای جنگ ایران و عراق گردانی از نیروهای رزمی در کرمان تشکیل داد که بسرعت آنرا به تیپ زرهی و نهایتاً در سال ۱۳۶۱ تیپ مزبور را به لشکر ۴۱ با صطلاح ثارالله ارتقا داد. او از ابتدای تشکیل این لشکر که یکی از مجهزترین و قویترین یگانهای رزمی سپاه بود تا انتقال به نیروی بدنام قدس در سال ۱۳۷۶ فرمانده لشکر ثارالله بود که در بسیاری از عملیاتهای سپاه در جنگ خانمانسوز ایران و عراق و استمرار این جنگ ویرانگر نقشی کلیدی داشت.
نیروی قدس سپاه در اوایل جنگ بصورت یک واحد کوچک به منظورهدایت فعالیتهای تروریستی برون مرزی سپاه در عراق و لبنان به عنوان زیر مجموعه واحد روابط بینالملل سپاه تشکیل شد. سپس به عنوان قرارگاه برونمرزی رمضان و نهایتاً به یکی از اجزای حیاتی سپاه جهل و جنایت بدل گشت. اما در حال حاضر به عنوان “سپاه قدس»، بدون شک به عنوان مهمترین دستگاه نظامی جمهوری اسلامی شهرت دارد.
نخستین بار دو سال پس از فرماندهیاش در نیروی قدس و همزمان با وقایع قیام ۱۸ تیر ۱۳۷۸ نام منحوسش در سیاست مطرح شد. او بهمراه ۲۳ فرمانده دیگر سپاه، نامهای اعتراضآمیز با لحنی تند به آخوند خاتمی، رئیس جمهور وقت نوشت.
امضاکنندگان که عموماً فرماندهان همردهای بودند که در دوران جنگ فرماندهی لشکر و در دو سه مورد فرماندهی قرارگاه را برعهده داشتند، در این نامه نوشتند که “کاسه صبرشان به پایان رسیده» و دیگر “تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی بر خود جایز» نمیدانند. آنها در واقع خواهان سرکوب بیشتر و قلع و قمع کامل دانشجویان معترض بودند.
امضاکنندگان نامه فوق در سالهای بعد سرنوشت گوناگونی داشتند. برخی به هلاکت رسیدند، تعدادی به بالاترین مناصب نظامی در جمهوری اسلامی دست یافتند و برخی نیز واداده و وارد عرصه سیاست و کارهای باصطلاح فرهنگی شدند!
در این میان اما قاسم سلیمانی همچنان کرسی نظامیش را حفظ کرد و با افزایش خارق العاده نفوذ و اهمیت نیروی قدس در سال ۱۳۸۹ به درجه سرلشکری رسید. این بالاترین درجه در دستگاه نظامی حکومت ولایت است که به یک نظامی در قید حیات تاکنون داده شده است.
سرلشکر قاتل،با نیروی قدس سپاه تحت فرماندهیش و با افزایش نقش ویرانگرو خونبار حکومت ولایت در عراق و سپس در سوریه و کشورهای دیگر خاورمیانه بتدریج به شهرتی کاذب دست یافت.
خامنهای جنایتکار، او را "شهید زنده" نامید و «نشان ذوالفقار» را که عالیترین مدال نظامی است بدلیل سرسپردگی مفتضحانهاش به خویش با حاتم بخشی بوی اهدا نمود. در طول حیات ننگین این رژیم این نشان فقط به یکنفر و آنهم به این سردژخیم تعلق یافت!
در ورای همه این مدالها و نشانها که حاکی از وفاداری او به خامنهایدر سرکوب و کشتار مردم ایران و سوریه و عراق و یمن و افغانستان و غیره بود، او اما همچنان خود را به درستی «سرباز صفر ولایت» مینامید. سلیمانی در عمل و گفتار سمبل اطاعت محض، خوشخدمتی و سرسپردگی بدون چون و چرا به خامنهای است و البته خود نیز در طی سالیان دراز از طراحان اصلی سیاستهای کلان خانمانسوز و ایران بر باد ده حکومت جبار ولایت فقیه بود.
هوادارانش علاوه بر باند جلاد و جانی و چپاولگر باصطلاح اصولگرایان از جنس رئیسی آدمکش، آبروباختگانی نیز از باند اصلاح طلب قلابی و پوشالی را شامل میشد. برای این جماعت ضدایرانی البته او “قهرمان ملی»! شان محسوب میشود . قهرمان ملی ! واژه یی بی مسمی و مضحک برای این خونریز ضد ایرانی. برای جنایتکارانی از قماش سلیمانی استفاده از چنین عناوینی بدون شک توهینی بس نابخشودنی به شعور انسان ایرانی است که اینچنین وقیحانه عنصر شرور و بی مقداری را به عنوان قهرمانان ملیشان به آنها حقنه میکنند! بر چه کسی پوشیده است که این فرمانده اقلیم مرگ و تباهی، مسئول بسیاری از بیثباتیها، ویرانیها در منطقه و حامی اصلی شبهنظامیان شیعه به خصوص در عراق و یمن و سوریه است که بزرگترین ظلم و بدبختی تاریخی را بویژه بر مردم رنجدیده سوریه و عراق وارد کرده و امنیت کل منطقه را شدیدا به مخاطره انداخته است.
در افشای نقش مخرب و جنایتکارانه سلیمانی در منطقه همین بس که جواد ظریف، با افتخار از رضایت قاسم سلیمانی در تایید سیاستهای تجاوزطلبانه و ویرانگر دولت و وزارتخانهاش گفته بود: “من برای سردار سلیمانی احترام ویژهای قائل هستم. بیش از ۲۰ سال است که ما با هم از نزدیک برای پیشبرد اهداف جمهوریاسلامی برای یافتن راهحلهای سیاسی و صلحآمیز!!؟همکاری میکنیم. در بحران افغانستان و به منظور ایجاد دولت پس از طالبان در این کشور، همکاری بسیار خوبی بین من بهعنوان نماینده وزارت امورخارجه در اجلاس و سردار سلیمانی بود... الان هم این همکاری و همیاری نزدیک را با هم داریم. از ابتدای کار هم برای یافتن راهحل سیاسی با هم همکاری داشتیم. همکاری ما برای پیگیری راهحلهای سیاسی برای بحران سوریه و یمن و نیز ارائه کمکهای انسانی به مردم سوریه و یمن همکاری بسیار خوب و تنگاتنگی بوده و امیدوارم این همکاری ادامه داشته باشد... افتخار میکنم که قاسم سلیمانی هر روز در تماس خویش از سیاستهای دولت تشکر میکند »
قاسم سلیمانی عملاً سکاندار سیاست خارجی کلان جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه بود. حتی بنا بر اظهارات برخی از مقامات حکومتی، سفیران رژیم در کشورهایی مانند سوریه، عراق، افغانستان و لبنان باید به تایید او میرسید. این سفیران ارتجاع و تروریسم در این کشورها جملگی از فرماندهان پیشین نیروی قدس بودند؛ از قبیل پاسدار ایرج مسجدی، سفیر کنونی رژیم در بغداد که سالهای طولانی مشاور عالی سلیمانی در نیروی قدس بوده است.
قاسم سلیمانی در سال ۲۰۰۸ در اوج مجادله ای که بین گروه شبه نظامی شیعه از یکسو و ارتشهای امریکا و عراق از سوی دیگر در جریان بود از طریق رهبران عراقی پیامی برای پترائوس ژنرال چهارستاره آمریکا بشرح زیر ارسال کرد:
«ژنرال پترائوس! شما باید مرا بشناسی، من قاسم سلیمانی هستم. کسی که سیاستهای ایران را درعراق، لبنان، غزه و افغانستان تدوین میکند و صد البته سفیر ایران در بغداد نیز عضو سپاه قدس است و کسی که جایگزین او میشود نیز عضو سپاه قدس است».
سلیمانی معدوم مرتباً با سران جنابتکار کشورهای متحد رژیم در منطقه بخصوص سوریه و عراق و نیز حسن نصرالله، دبیر کل حزب الشیطان در ارتباط مستقیم قرار داشت و با آنها اهداف رژیمش را پیش میبرد. او رفت و آمدهای زیادی به روسیه داشت و در گسترش اتحاد بین رژیم و مسکو نقش کلیدی داشت.
در جریان سفر اسد و پس از انتشار عکسهای دیدار وی با خامنهای و روحانی در حضور قاسم سلیمانی، ظریف بشدت برانگیخته شد و ضمن اعلام استعفا در اینستاگرام خود نوشت: «بعد از عکسهای ملاقاتهای امروز دیگر جواد ظریف به عنوان وزیر خارجه در جهان اعتباری ندارد».
علاوه بر این فرماندهان جلاد و مجاهد کش شبهنظامیان شیعه عراقی منجمله ابو مهدی مهندس و هادی عامری از فرماندهان حشدالشعبی و فالح فیاض خود را سرباز وی میدانستند و از او اطاعت میکردند. عماد مغنیه، فرمانده شاخه نظامی حزب الشیطان نیز که چند سال پیش کشته شد از همین قماش مزدوران محسوب میشد. خوشبختانه هنگامی که کاروان حامل قاسم سلیمانی هدف راکتهای آمریکایی قرار گرفت ابو مهدی المهندس از قاتلان منفور و قسی القلب شناخته شده مجاهدین نیز در رکاب او به درک واصل شد.
کنت پولاک کارشناس سابق سیآیای سلیمانی را معجونی از «جیمزباند، اروین رومل معروفترین سردار نظامی تاریخ آلمان در دو جنگ جهانی اول و دوم و لیدی گاگا» مینامد. برخی از سلبریتیهای بیریشه و بیمحتوای وطنی هم او را خائنانه در شمار سرداران ملی و سربازان جان بر کف وطن بحساب آورده و برایش سوگواری کردهاند. در همین شمار برخی نویسندگان مردم فروش فرومایه که اتفاقاً از نظر نویسندگی و کارهای هنری نامی هم در میان مردم دارند خود را به ننگ چنین خفتی در ستایش مهوع از این جانی ایران ویران کن و آزادی کش آلودهاند. آن دیگر وزیر خارجه پابگور و داماد سابق شاه خائن تا حدی پیش میرود که علاوه بر سرباز فداکار وطن، وی را تا حد ژنرال دوگل و آیزنهاور به عرش اعلا میبرد! زهی بیشرمی و وقاحت بر این عناصر رذل که در آستانه مرگ نیز همچنان کباده کش شاه و نیز سر در آخور ولایت دارند. درست همچون «شازده کوچولو» که مهر سکوت مرگبار ننگین در رابطه با هلاکت این سرباز ولایت بر دهان یاوهگویش کوبیده و لال شده است.
طبعاً مقایسه سلیمانی دژخیم با ژنرال دوگل و آیزنهاور نیاز به توضیحی ندارد. اما در مورد رومل هم این کار کمال ناجوانمردی و حماقت و کم دانی است که جایگاه رومل را تا حد این پاسدار ولایت تنزل داده اند!. در مورد اروین یوهانس اویگن رومل فرماندهی نیروهای آلمانی، ملقب به «روباه صحرا» و معروف به «مارشال مردم»، وی را به خاطر «بزرگ منشی و رفتار مناسب با زیر دستان، اسیران جنگی و دشمنانش یکی از بزرگترین مارشالهای تاریخ» میشناسند. هنوز هم درسهای مارشال را در تمام دانشکده و دانشگاههای نظامی جهان تدریس میکنند. هیچکدام از افراد رومل پس از جنگ به جنایات جنگی متهم نشدند و سربازان متفقینی که هنگام جنگ اسیر شده بودند گزارش میدادند که با آنان دوستانه برخورد میشده است. او بدلیل همکاری با یکی از افسران زیردستش بنام کلاوس فون اشتافنبرگ که در راستای یک کودتا علیه هیتلر بمبی را در جلسه توجیهی صبحگاهی هیتلر منفجر کرد به خیانت محکوم شد. اما هیتلر بدلیل محبوبیت رومل در میان مردم و ارتش آلمان و ضررهای ناشی از اعدام این ژنرال محبوب، ترجیح داد که او را در سکوت به خودکشی وادارند و مرگ او را در سن ۵۳ سالگی به دلیل بیماری ناشی از جراحات جنگی اعلام کنند! که البته چنین نیز شد.
حال میتوان بروشنی دریافت که این گونه تبلیغات آخوند پسندانه در چنین ابعاد نجومی چقدر با واقعیت قاسم سلیمانی فاصله دارد و چگونه تبدیل به محکی شده است که فی الواقع مرزهای بین نیروهای واقعی دمکرات و ارتجاع را از هم بوضوح تمیز داده و ترسیم میکند.
امروزه مدافعان سینه چاک سلیمانی کل کارنامه او را دربست «افتخارآمیز» میدانند. آنها بر جنبههای حضور او در جنگ علیه عراق و کشتار اعضای بیدفاع مجاهدین در اشرف تاکید میورزند که سلیمانی در دفاع از قتل عام ۵۲ تن از مجاهدان در مجمع تشخیص مصلحت از آن بعنوان عملیاتی مهمتر از فروغ جاودان و به زعم او “مرصاد» نیز یاد کرده است. این همدستان سلیمانی بر مقابله نیروهای تحت امرش با داعش - که فی الواقع فرزندان عقیدتی و دست پروردگان خودشان بوده - در عراق و سوریه تأکید دارند و چنین وانمود میکنند که او با درایت و جانفشانی افرادش خطر داعش را از مرزهای ایران دور نگه داشته است!؟
امروزه حتی در میان جناحهای درونی نظام بحث عمومی و گفتمان اصلی رایج پیرامون حوزه نفوذ و «عمق استراتژیکی» که نظام ولایت از جمله با مدیریت سلیمانی در منطقه برپا کرده دور میزند. برخی قویاً بر این باورند که این حوزه نفوذ پایدار نبوده و در درازمدت به سود و هود امنیت و منافع ملی منجر نشده است. وزن سنگین جنبههای نظامی و امنیتی این حضور گسترده وپرهزینه در منطقه سودی در بر نداشته و منجر به ایجاد هیچگونه فرصتهای اقتصادی و تجاری و اشتغال برای ایران نشده است. برعکس، هزینههای گوناگون قابل توجهی را هم بر کشور تحمیل کرده است. برخی از آنها نیز بر این باورند که این حضور به هیچ میزانی به استقرار صلح و ثبات و انسجام درونی کشورهای درگیر در منطقه هم کمکی نکرده است!
باید به فریفتگان ولایت و عاشقان سینه چاک سلیمانی معدوم گفت ای کودنهای ابله! مگر شما بانگ بلند مردم بجان آمده و خروش مرگ بر خامنهای و سلیمانی و روحانی درمحکومیت آنها از همین سیاستهای جنگ افروزانه و تفرقه افکنانه رژیم را در ایران وعراق و لبنان نشنیدهاید که چگونه این سیاست به گل نشسته است؟ انفجار شادی و طرب مردم عراق و سوریه در مرگ این سردژخیم خود گواه شکست تمام عیار این پهلوان پنبه ولایت است. چه خوب که او در آخرین روزهای زندگی ننگینش با چشمهای خویش که برق شرارت و خونریزی در آنها موج میزد، شاهد شکست مفتضحانه سیاستهای ولی فقیه و دستاوردهای تجاوزطلبانهاش دراین کشورها بود. گرچه سلیمانی و مزدور دست نشاندهاش مهدی المهندس و تنی چند از فرماندهان حشدالشعبی و نیروی قدس از قرار گرفتن در مقابل دادگاه برای ارتکاب جنایتهای بیشمارش در زمینههای جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی از چنگال عدالت گریختند، اما دستکم بقول آخوند ابله علم الهدی همه با هم «منفجر و دود شدند» که خود مبشر تضعیف استراتژیک رژیم در سراشیبی محتوم سرنگونی است.
در این رابطه خط سرخ عبور ناپذیر هر ایرانی شرافتمند و دمکرات واقعی در این واقعیت است که سلیمانی دژخیمی است که باید نام ننگینش در کنار جانیان تاریخ قرار گیرد. عجبا که مردم آگاه و جوانان شورشی این روزها در جریان سلسله تظاهرات علیه تراژدی سقوط هواپیمای حامل ایرانیان به اوکراین بعد از آنهمه دود و دم قهرمانسازی سلیمانی پوسترهای او را پاره کرده و به آتش میکشند و علیه خامنهای شعار سرمیدهند و آنچه را که او رشته کرده بود پنبه میکنند.
براستی آیا قهرمانان مردم ایران از قماش چنین موجودات خبیثی هستند یا بیشمار انسانهای والایی چون امیرکبیر، ستارخان و میرزای جنگل، مصدق، فاطمی، حنیف و سعید و بدیعزادگان، خیابانی، پاکنژاد، جزنی، احمدزادهها، اشرف رجوی ... و کاروانی از دهها هزار تن از فرزندان پاکباز و شهید سرفراز خلق بهمراه یک هزار و پانصد شهید قیام آبانماه و مجاهدان پاکباز در اشرف ۳ که با رزم و شکنج سالیان بدون کمترین چشمداشتی نام ایران و شرف ایرانی را در مصاف با حکومتهای جبار در تاریخ ایران با افتخار به اهتزاز در آوردهاند. خوشا بر خلق ایران که هم اکنون مسعود و مریم رجوی پرچمداران بزرگ آزادی ستانشان همچنان استوار و با قامتی افراشته و سرشار از ایمان و اخلاص کشتی توفانزده را بزودی به ساحل نجات و آزادی رهنمون خواهند ساخت.
به عنوان حسن ختام و جمعبندی بحث به قسمتی از پیام رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی بسنده میکنیم که بسیار قابل تأمل است و بدرستی بر این حقیقت مسلم تاکید ورزیده است:
«مسعود رجوی: قاسم سلیمانی آن روی سکه ابوبکر بغدادی است. دوقلوهای همزاد باصطلاح شیعه و سنی با پدرخوانده واحد که همانا ولایت فقیه است... هلاکت قاسم سلیمانی ترسیم کننده مرزهای دوست و دشمن در منطقه است. کسانی که با رژیم و قاسم سلیمانی هستند ماهیت ارتجاعی خود را برملا میکنند و نیروهای میرا و محوشونده هستند... ورشکستگی امروز آخوند روحانی آئینه تمام عیار ورشکستگی رژیم فرتوت ولایت فقیه است».
در این نمایشهای مضحک دهها تن از مردم در حین تشییع جسد این خونریز جهنمی زیر دست و پا له شده و کشته شدند. انتقام سختی را هم که خامنهای وعدهاش را داده بود به صورت یک افتضاح بر سرشان آوار گردید. در حالیکه در گذشته دست کم ۶۵ فروند موشک اسکاد بر روی لیبرتی با مساحتی کمتر از نیم کیلومتر مربع پرتاب کرده بود، این بار اما فقط با یک دوجین موشک به قرارگاههای «شیطان بزرگ» آنچنان دقیق حمله ور شد که حتی خون هم از بینی هیچ سرباز امریکایی و عراقی جاری نشد! اما ماحصل آن «انتقام سختی» که وعده اش را داده بود، درعوض بصورت قتل فجیع ۱۷۶ تن از مسافران بیگناه پرواز اوکراین صورت گرفت که همگی نشان از درماندگی و بهم ریختگی این رژیم سفاک در جریان مرگ فرمانده کبیرشان میباشد!
دراین اوضاع آشفته،شماری از جیره خواران و لابیستهای بدنام رژیم هم که لرزه سرنگونی نظام را در قیام آبانماه ٩٨به عینه دیده و از وحشت قالب تهی کرده بودند به صحنه آمده و با افشای ماهیت ضد مردمی خود از به درک واصل شدن قاسم سلیمانی نه تنها ابراز نگرانی کرده بلکه به حمایت از این جانی نیز پرداختند.
کیست که نداند که این جلاد خون آشام در دهه سالهای ۸۰ شمسی در کشتار فجیع مردم رنجدیده کردستان ایران فعالانه شرکت داشته است. طی ۲۰ سال گذشته بیش از یکصد عمل تروریستی علیه مجاهدین را در عراق سازماندهی و به اجرا درآورده است. علاوه بر این سلسله کشتار سبعانه، او مسئولیت اجرای ۷ حمام خون و محاصره ضد انسانی پزشکی علیه مجاهدین بیدفاع در اشرف و لیبرتی را که منجر به جان باختن ۱۶۷ تن انجامید، بعهده داشته است.
در کنار پروندههای اختلاس و فساد مالی خود و همسرش که بجز یکی دو مورد افشاگری که توسط احمدی نژاد علیه وی صورت گرفته و البته همیشه درسیستم سراسر فساد قضایی رژیم مکتوم مانده، سلیمانی مغز متفکر صدور تروریسم و بنیادگرایی و جنگ افروزی در منطقه و جهان بوده است. از افغانستان تا عراق و سوریه و یمن و فلسطین و لبنان زیر سلطه و مهمیز وی قرار داشت. او را مبدع و طراح بشکههای انفجاری و بمبارانهای شیمایی درسوریه میدانند. قاسم سلیمانی با سازمان دادن شبه نظامیان جنایتکار مزدورش در قالب لشکرهای موسوم به زینبیون و فاطمیون در عراق و سوریه و یمن موجب قتل صدها هزار تن در منطقه و آواره کردن دهها میلیون نفر در این نقطه از جهان بوده است.
علاوه بر همه این جنایات، وی فرمانده تام الاختیار سرکوب قیام آبانماه ۹۸ و آتش گشودن بیرحمانه از زمین و هوا با سلاحهای مرگبار و حتی با هلی کوپتر و زرهی به تظاهرات مسالمت آمیز مردمی درآبان ٩٨ درایران میباشد. در نتیجه این حملات مرگبار، بیش از ١۵٠٠ نفر شهید (منجمله حد اقل ٢٠ نوجوان زیر ١٨ سال) و ۴٠٠٠ مجروح و ١٢٠٠٠ دستگیری قابل ذکر است که توسط ارگانهای حقوق بشری بینالمللی در ردیف جنایت علیه بشریت اعلام شده است.
حال با هم نگاهی دقیقتر به کارنامه این جلاد خون آشام حکومت ولایت فقیه میافکنیم:
قاسم سلیمانی در نخستین ماههای انقلاب در سازمان آب استان کرمان استخدام شد و سپس به سپاه پاسداران منتقل گردید. خودش گفته است که در آغاز قرار بود او فقط ۱۵ روز در سپاه مامور باشد، اما تا انتهای جنگ در جبههها ماند.
سلیمانی در ابتدای جنگ ایران و عراق گردانی از نیروهای رزمی در کرمان تشکیل داد که بسرعت آنرا به تیپ زرهی و نهایتاً در سال ۱۳۶۱ تیپ مزبور را به لشکر ۴۱ با صطلاح ثارالله ارتقا داد. او از ابتدای تشکیل این لشکر که یکی از مجهزترین و قویترین یگانهای رزمی سپاه بود تا انتقال به نیروی بدنام قدس در سال ۱۳۷۶ فرمانده لشکر ثارالله بود که در بسیاری از عملیاتهای سپاه در جنگ خانمانسوز ایران و عراق و استمرار این جنگ ویرانگر نقشی کلیدی داشت.
نیروی قدس سپاه در اوایل جنگ بصورت یک واحد کوچک به منظورهدایت فعالیتهای تروریستی برون مرزی سپاه در عراق و لبنان به عنوان زیر مجموعه واحد روابط بینالملل سپاه تشکیل شد. سپس به عنوان قرارگاه برونمرزی رمضان و نهایتاً به یکی از اجزای حیاتی سپاه جهل و جنایت بدل گشت. اما در حال حاضر به عنوان “سپاه قدس»، بدون شک به عنوان مهمترین دستگاه نظامی جمهوری اسلامی شهرت دارد.
نخستین بار دو سال پس از فرماندهیاش در نیروی قدس و همزمان با وقایع قیام ۱۸ تیر ۱۳۷۸ نام منحوسش در سیاست مطرح شد. او بهمراه ۲۳ فرمانده دیگر سپاه، نامهای اعتراضآمیز با لحنی تند به آخوند خاتمی، رئیس جمهور وقت نوشت.
امضاکنندگان که عموماً فرماندهان همردهای بودند که در دوران جنگ فرماندهی لشکر و در دو سه مورد فرماندهی قرارگاه را برعهده داشتند، در این نامه نوشتند که “کاسه صبرشان به پایان رسیده» و دیگر “تحمل بیش از آن را در صورت عدم رسیدگی بر خود جایز» نمیدانند. آنها در واقع خواهان سرکوب بیشتر و قلع و قمع کامل دانشجویان معترض بودند.
امضاکنندگان نامه فوق در سالهای بعد سرنوشت گوناگونی داشتند. برخی به هلاکت رسیدند، تعدادی به بالاترین مناصب نظامی در جمهوری اسلامی دست یافتند و برخی نیز واداده و وارد عرصه سیاست و کارهای باصطلاح فرهنگی شدند!
در این میان اما قاسم سلیمانی همچنان کرسی نظامیش را حفظ کرد و با افزایش خارق العاده نفوذ و اهمیت نیروی قدس در سال ۱۳۸۹ به درجه سرلشکری رسید. این بالاترین درجه در دستگاه نظامی حکومت ولایت است که به یک نظامی در قید حیات تاکنون داده شده است.
سرلشکر قاتل،با نیروی قدس سپاه تحت فرماندهیش و با افزایش نقش ویرانگرو خونبار حکومت ولایت در عراق و سپس در سوریه و کشورهای دیگر خاورمیانه بتدریج به شهرتی کاذب دست یافت.
خامنهای جنایتکار، او را "شهید زنده" نامید و «نشان ذوالفقار» را که عالیترین مدال نظامی است بدلیل سرسپردگی مفتضحانهاش به خویش با حاتم بخشی بوی اهدا نمود. در طول حیات ننگین این رژیم این نشان فقط به یکنفر و آنهم به این سردژخیم تعلق یافت!
در ورای همه این مدالها و نشانها که حاکی از وفاداری او به خامنهایدر سرکوب و کشتار مردم ایران و سوریه و عراق و یمن و افغانستان و غیره بود، او اما همچنان خود را به درستی «سرباز صفر ولایت» مینامید. سلیمانی در عمل و گفتار سمبل اطاعت محض، خوشخدمتی و سرسپردگی بدون چون و چرا به خامنهای است و البته خود نیز در طی سالیان دراز از طراحان اصلی سیاستهای کلان خانمانسوز و ایران بر باد ده حکومت جبار ولایت فقیه بود.
هوادارانش علاوه بر باند جلاد و جانی و چپاولگر باصطلاح اصولگرایان از جنس رئیسی آدمکش، آبروباختگانی نیز از باند اصلاح طلب قلابی و پوشالی را شامل میشد. برای این جماعت ضدایرانی البته او “قهرمان ملی»! شان محسوب میشود . قهرمان ملی ! واژه یی بی مسمی و مضحک برای این خونریز ضد ایرانی. برای جنایتکارانی از قماش سلیمانی استفاده از چنین عناوینی بدون شک توهینی بس نابخشودنی به شعور انسان ایرانی است که اینچنین وقیحانه عنصر شرور و بی مقداری را به عنوان قهرمانان ملیشان به آنها حقنه میکنند! بر چه کسی پوشیده است که این فرمانده اقلیم مرگ و تباهی، مسئول بسیاری از بیثباتیها، ویرانیها در منطقه و حامی اصلی شبهنظامیان شیعه به خصوص در عراق و یمن و سوریه است که بزرگترین ظلم و بدبختی تاریخی را بویژه بر مردم رنجدیده سوریه و عراق وارد کرده و امنیت کل منطقه را شدیدا به مخاطره انداخته است.
در افشای نقش مخرب و جنایتکارانه سلیمانی در منطقه همین بس که جواد ظریف، با افتخار از رضایت قاسم سلیمانی در تایید سیاستهای تجاوزطلبانه و ویرانگر دولت و وزارتخانهاش گفته بود: “من برای سردار سلیمانی احترام ویژهای قائل هستم. بیش از ۲۰ سال است که ما با هم از نزدیک برای پیشبرد اهداف جمهوریاسلامی برای یافتن راهحلهای سیاسی و صلحآمیز!!؟همکاری میکنیم. در بحران افغانستان و به منظور ایجاد دولت پس از طالبان در این کشور، همکاری بسیار خوبی بین من بهعنوان نماینده وزارت امورخارجه در اجلاس و سردار سلیمانی بود... الان هم این همکاری و همیاری نزدیک را با هم داریم. از ابتدای کار هم برای یافتن راهحل سیاسی با هم همکاری داشتیم. همکاری ما برای پیگیری راهحلهای سیاسی برای بحران سوریه و یمن و نیز ارائه کمکهای انسانی به مردم سوریه و یمن همکاری بسیار خوب و تنگاتنگی بوده و امیدوارم این همکاری ادامه داشته باشد... افتخار میکنم که قاسم سلیمانی هر روز در تماس خویش از سیاستهای دولت تشکر میکند »
قاسم سلیمانی عملاً سکاندار سیاست خارجی کلان جمهوری اسلامی در منطقه خاورمیانه بود. حتی بنا بر اظهارات برخی از مقامات حکومتی، سفیران رژیم در کشورهایی مانند سوریه، عراق، افغانستان و لبنان باید به تایید او میرسید. این سفیران ارتجاع و تروریسم در این کشورها جملگی از فرماندهان پیشین نیروی قدس بودند؛ از قبیل پاسدار ایرج مسجدی، سفیر کنونی رژیم در بغداد که سالهای طولانی مشاور عالی سلیمانی در نیروی قدس بوده است.
قاسم سلیمانی در سال ۲۰۰۸ در اوج مجادله ای که بین گروه شبه نظامی شیعه از یکسو و ارتشهای امریکا و عراق از سوی دیگر در جریان بود از طریق رهبران عراقی پیامی برای پترائوس ژنرال چهارستاره آمریکا بشرح زیر ارسال کرد:
«ژنرال پترائوس! شما باید مرا بشناسی، من قاسم سلیمانی هستم. کسی که سیاستهای ایران را درعراق، لبنان، غزه و افغانستان تدوین میکند و صد البته سفیر ایران در بغداد نیز عضو سپاه قدس است و کسی که جایگزین او میشود نیز عضو سپاه قدس است».
سلیمانی معدوم مرتباً با سران جنابتکار کشورهای متحد رژیم در منطقه بخصوص سوریه و عراق و نیز حسن نصرالله، دبیر کل حزب الشیطان در ارتباط مستقیم قرار داشت و با آنها اهداف رژیمش را پیش میبرد. او رفت و آمدهای زیادی به روسیه داشت و در گسترش اتحاد بین رژیم و مسکو نقش کلیدی داشت.
در جریان سفر اسد و پس از انتشار عکسهای دیدار وی با خامنهای و روحانی در حضور قاسم سلیمانی، ظریف بشدت برانگیخته شد و ضمن اعلام استعفا در اینستاگرام خود نوشت: «بعد از عکسهای ملاقاتهای امروز دیگر جواد ظریف به عنوان وزیر خارجه در جهان اعتباری ندارد».
علاوه بر این فرماندهان جلاد و مجاهد کش شبهنظامیان شیعه عراقی منجمله ابو مهدی مهندس و هادی عامری از فرماندهان حشدالشعبی و فالح فیاض خود را سرباز وی میدانستند و از او اطاعت میکردند. عماد مغنیه، فرمانده شاخه نظامی حزب الشیطان نیز که چند سال پیش کشته شد از همین قماش مزدوران محسوب میشد. خوشبختانه هنگامی که کاروان حامل قاسم سلیمانی هدف راکتهای آمریکایی قرار گرفت ابو مهدی المهندس از قاتلان منفور و قسی القلب شناخته شده مجاهدین نیز در رکاب او به درک واصل شد.
کنت پولاک کارشناس سابق سیآیای سلیمانی را معجونی از «جیمزباند، اروین رومل معروفترین سردار نظامی تاریخ آلمان در دو جنگ جهانی اول و دوم و لیدی گاگا» مینامد. برخی از سلبریتیهای بیریشه و بیمحتوای وطنی هم او را خائنانه در شمار سرداران ملی و سربازان جان بر کف وطن بحساب آورده و برایش سوگواری کردهاند. در همین شمار برخی نویسندگان مردم فروش فرومایه که اتفاقاً از نظر نویسندگی و کارهای هنری نامی هم در میان مردم دارند خود را به ننگ چنین خفتی در ستایش مهوع از این جانی ایران ویران کن و آزادی کش آلودهاند. آن دیگر وزیر خارجه پابگور و داماد سابق شاه خائن تا حدی پیش میرود که علاوه بر سرباز فداکار وطن، وی را تا حد ژنرال دوگل و آیزنهاور به عرش اعلا میبرد! زهی بیشرمی و وقاحت بر این عناصر رذل که در آستانه مرگ نیز همچنان کباده کش شاه و نیز سر در آخور ولایت دارند. درست همچون «شازده کوچولو» که مهر سکوت مرگبار ننگین در رابطه با هلاکت این سرباز ولایت بر دهان یاوهگویش کوبیده و لال شده است.
طبعاً مقایسه سلیمانی دژخیم با ژنرال دوگل و آیزنهاور نیاز به توضیحی ندارد. اما در مورد رومل هم این کار کمال ناجوانمردی و حماقت و کم دانی است که جایگاه رومل را تا حد این پاسدار ولایت تنزل داده اند!. در مورد اروین یوهانس اویگن رومل فرماندهی نیروهای آلمانی، ملقب به «روباه صحرا» و معروف به «مارشال مردم»، وی را به خاطر «بزرگ منشی و رفتار مناسب با زیر دستان، اسیران جنگی و دشمنانش یکی از بزرگترین مارشالهای تاریخ» میشناسند. هنوز هم درسهای مارشال را در تمام دانشکده و دانشگاههای نظامی جهان تدریس میکنند. هیچکدام از افراد رومل پس از جنگ به جنایات جنگی متهم نشدند و سربازان متفقینی که هنگام جنگ اسیر شده بودند گزارش میدادند که با آنان دوستانه برخورد میشده است. او بدلیل همکاری با یکی از افسران زیردستش بنام کلاوس فون اشتافنبرگ که در راستای یک کودتا علیه هیتلر بمبی را در جلسه توجیهی صبحگاهی هیتلر منفجر کرد به خیانت محکوم شد. اما هیتلر بدلیل محبوبیت رومل در میان مردم و ارتش آلمان و ضررهای ناشی از اعدام این ژنرال محبوب، ترجیح داد که او را در سکوت به خودکشی وادارند و مرگ او را در سن ۵۳ سالگی به دلیل بیماری ناشی از جراحات جنگی اعلام کنند! که البته چنین نیز شد.
حال میتوان بروشنی دریافت که این گونه تبلیغات آخوند پسندانه در چنین ابعاد نجومی چقدر با واقعیت قاسم سلیمانی فاصله دارد و چگونه تبدیل به محکی شده است که فی الواقع مرزهای بین نیروهای واقعی دمکرات و ارتجاع را از هم بوضوح تمیز داده و ترسیم میکند.
امروزه مدافعان سینه چاک سلیمانی کل کارنامه او را دربست «افتخارآمیز» میدانند. آنها بر جنبههای حضور او در جنگ علیه عراق و کشتار اعضای بیدفاع مجاهدین در اشرف تاکید میورزند که سلیمانی در دفاع از قتل عام ۵۲ تن از مجاهدان در مجمع تشخیص مصلحت از آن بعنوان عملیاتی مهمتر از فروغ جاودان و به زعم او “مرصاد» نیز یاد کرده است. این همدستان سلیمانی بر مقابله نیروهای تحت امرش با داعش - که فی الواقع فرزندان عقیدتی و دست پروردگان خودشان بوده - در عراق و سوریه تأکید دارند و چنین وانمود میکنند که او با درایت و جانفشانی افرادش خطر داعش را از مرزهای ایران دور نگه داشته است!؟
امروزه حتی در میان جناحهای درونی نظام بحث عمومی و گفتمان اصلی رایج پیرامون حوزه نفوذ و «عمق استراتژیکی» که نظام ولایت از جمله با مدیریت سلیمانی در منطقه برپا کرده دور میزند. برخی قویاً بر این باورند که این حوزه نفوذ پایدار نبوده و در درازمدت به سود و هود امنیت و منافع ملی منجر نشده است. وزن سنگین جنبههای نظامی و امنیتی این حضور گسترده وپرهزینه در منطقه سودی در بر نداشته و منجر به ایجاد هیچگونه فرصتهای اقتصادی و تجاری و اشتغال برای ایران نشده است. برعکس، هزینههای گوناگون قابل توجهی را هم بر کشور تحمیل کرده است. برخی از آنها نیز بر این باورند که این حضور به هیچ میزانی به استقرار صلح و ثبات و انسجام درونی کشورهای درگیر در منطقه هم کمکی نکرده است!
باید به فریفتگان ولایت و عاشقان سینه چاک سلیمانی معدوم گفت ای کودنهای ابله! مگر شما بانگ بلند مردم بجان آمده و خروش مرگ بر خامنهای و سلیمانی و روحانی درمحکومیت آنها از همین سیاستهای جنگ افروزانه و تفرقه افکنانه رژیم را در ایران وعراق و لبنان نشنیدهاید که چگونه این سیاست به گل نشسته است؟ انفجار شادی و طرب مردم عراق و سوریه در مرگ این سردژخیم خود گواه شکست تمام عیار این پهلوان پنبه ولایت است. چه خوب که او در آخرین روزهای زندگی ننگینش با چشمهای خویش که برق شرارت و خونریزی در آنها موج میزد، شاهد شکست مفتضحانه سیاستهای ولی فقیه و دستاوردهای تجاوزطلبانهاش دراین کشورها بود. گرچه سلیمانی و مزدور دست نشاندهاش مهدی المهندس و تنی چند از فرماندهان حشدالشعبی و نیروی قدس از قرار گرفتن در مقابل دادگاه برای ارتکاب جنایتهای بیشمارش در زمینههای جنایت علیه بشریت و جنایات جنگی از چنگال عدالت گریختند، اما دستکم بقول آخوند ابله علم الهدی همه با هم «منفجر و دود شدند» که خود مبشر تضعیف استراتژیک رژیم در سراشیبی محتوم سرنگونی است.
در این رابطه خط سرخ عبور ناپذیر هر ایرانی شرافتمند و دمکرات واقعی در این واقعیت است که سلیمانی دژخیمی است که باید نام ننگینش در کنار جانیان تاریخ قرار گیرد. عجبا که مردم آگاه و جوانان شورشی این روزها در جریان سلسله تظاهرات علیه تراژدی سقوط هواپیمای حامل ایرانیان به اوکراین بعد از آنهمه دود و دم قهرمانسازی سلیمانی پوسترهای او را پاره کرده و به آتش میکشند و علیه خامنهای شعار سرمیدهند و آنچه را که او رشته کرده بود پنبه میکنند.
براستی آیا قهرمانان مردم ایران از قماش چنین موجودات خبیثی هستند یا بیشمار انسانهای والایی چون امیرکبیر، ستارخان و میرزای جنگل، مصدق، فاطمی، حنیف و سعید و بدیعزادگان، خیابانی، پاکنژاد، جزنی، احمدزادهها، اشرف رجوی ... و کاروانی از دهها هزار تن از فرزندان پاکباز و شهید سرفراز خلق بهمراه یک هزار و پانصد شهید قیام آبانماه و مجاهدان پاکباز در اشرف ۳ که با رزم و شکنج سالیان بدون کمترین چشمداشتی نام ایران و شرف ایرانی را در مصاف با حکومتهای جبار در تاریخ ایران با افتخار به اهتزاز در آوردهاند. خوشا بر خلق ایران که هم اکنون مسعود و مریم رجوی پرچمداران بزرگ آزادی ستانشان همچنان استوار و با قامتی افراشته و سرشار از ایمان و اخلاص کشتی توفانزده را بزودی به ساحل نجات و آزادی رهنمون خواهند ساخت.
به عنوان حسن ختام و جمعبندی بحث به قسمتی از پیام رهبر مقاومت آقای مسعود رجوی بسنده میکنیم که بسیار قابل تأمل است و بدرستی بر این حقیقت مسلم تاکید ورزیده است:
«مسعود رجوی: قاسم سلیمانی آن روی سکه ابوبکر بغدادی است. دوقلوهای همزاد باصطلاح شیعه و سنی با پدرخوانده واحد که همانا ولایت فقیه است... هلاکت قاسم سلیمانی ترسیم کننده مرزهای دوست و دشمن در منطقه است. کسانی که با رژیم و قاسم سلیمانی هستند ماهیت ارتجاعی خود را برملا میکنند و نیروهای میرا و محوشونده هستند... ورشکستگی امروز آخوند روحانی آئینه تمام عیار ورشکستگی رژیم فرتوت ولایت فقیه است».