۵ شهریور۹۹
روحالله حسینیان کیست؟
«در جریان انتخابات، یکی از ایراداتی که به آقای رئیسی میگرفتند
این بود که آقای رئیسی مثلاً جزء این گروهی بودند که منافقین را اعدام کردند. خُب
به آقای رئیسی باید جایزه داد»... «من الآن اعلام میکنم که اگر دوباره نیازمند
باشیم که همون قاطعیت را به خرج بدهیم، قاطعتر، یعنی با توجه به اینکه تجربهای
را پشت سرگذارندهایم و مسائلی را با چشم خود دیدهایم، قاطعتر از پیش اقدام
خواهم کرد».
***
این دستچین گفتهها از جلادی است که در ادبیات و فرهنگ حکومتی و در تفهیم و
تفاهم بین دژخیمان و شکنجهبانان به «خسرو خوبان»! مشهور است. «آخوند روحالله
حسینیان»
«خسرو خوبان»!
برگزیدن لقب «خسرو خوبان» برای جانور عمامهداری که خون مینوشید، خون تنفس
میکرد و در خون میخوابید، از آن حکایتهای عجیب است که تذکار آن، آدمی را به یاد
القابی مانند «دکتر» و «مهندس» برای ساواکیان و شکنجهگران آریامهری میاندازد.
البته زیاد هم عجیب نیست در نظامی که کشتار، حلقآویز خیابانی و به گلولهبستن
مردم، «رأفت اسلامی» نامیده میشود و دراکولاهایی مانند لاجوردی و محمدی گیلانی
«عارف»! نام میگیرند، نامگذاری کفچه ماری مانند روحالله حسینیان با صفت «خسرو
خوبان» قابل هضم است و شایان توجیه.
رزومهی شکنجه و جنایت
در این مقاله نگاهی داریم به رزومهی این جنایتکار:
آخوند روحالله حسینیان از دانشآموختگان مدرسهی حقانی بود؛ جایی که اغلب دژخیمان
در آن تولید و عنوان دادستان و قاضی به دستگاه شکنجه و کشتار رژیم روانه شدند.
او در صحبت با برنامهی اینترنتی «رو در رو» در این مورد میگوید:
«به نظر من دو علت اساسی طلبههای مدرسه حقانی را به قضاء و مسائل
امنیتی کشاند؛ عامل اول نحوه تدریس و دروس و متونی بود که در مدرسه حقانی تدریس میشد»
او علت دوم را حضور بهشتی بهعنوان رئیس دیوان عالی کشور و آخوند قدوسی بهعنوان
دادستان کل رژیم در این مدرسه میداند و به صراحت اضافه میکند:
«این دو عامل باعث شد طلبههای مدرسه حقانی به کار قضایی دعوت
بشوند و بنیانهای کار قضایی را در جمهوری اسلامی پایهگذاری کنند». (سایت مرکز
اسناد انقلاب اسلامی. ۱۶اردیبهشت ۹۸)
کشف و گزینش یک جلاد
این آخوند دستچین بهشتی و قدوسی، بهدلیل سرسپردگی به ولایت فقیه از همان سال۵۸ برای کار شکنجه و سلاخی مناسب تشخیص داده شد. او در ابتدای دههی
شصت و در روزهای اعدامهای سیستماتیک اعضا و هواداران مجاهدین در این دستگاه مخوف مشغول
به جنایت بود. در سال۱۳۶۲ با جنایتهایی که
انجام داد، به قائممقامی دادستانی مشهد رسید و همراه با آخوند مصطفی پورمحمدی، از
آمران و قاتلان قتلعام ۶۷ مدارج جنایت را یکی
بعد از دیگری پیمود.
او ـ همانطور که اشاره شد ـ از آن آخوندهایی بود که با کشف استعداد بالایش
برای کشتار آزادیخواهان، بهصورت فلهای و بدون گذراندن هیچ دورهی قضایی بهعنوان
وکیل و قاضی دستچین شدند. جانشینی دادستانی تهران و سیستان و بلوچستان، ریاست شعبه۴دادگاه ویژهی روحانیت، ریاست یکی از دادگاههای عمومی تهران، جانشینی
نمایندهی بیدادگاه انقلاب در وزارت بدنام اطلاعات و قائممقامی دادستان در همین وزارت
از دیگر پستهای او بوده است. این مهرهی جنایتکار قضایی ـ اطلاعاتی دو دوره نمایندگی
مجلس ارتجاع را به عهده داشته است. در سال۷۴از سوی
خامنهای به ریاست مرکز تحریف، شیطانسازی و دجالگری موسوم به مرکز اسناد انقلاب
اسلامی برگزیده شد تا بتواند پروندهسازیهای مورد نظر ولایت را پیش ببرد.
یار غار و پشتیبان سعید امامی
آخوند روحالله حسنیان در دوران خاتمی و درست در هنگامی که ماجرای قتلهای
زنجیرهیی از پرده بیرون افتاد و نظام برای ماستمالی این رسوایی سعید امامی را به
خودکشی وادار کرد، در مقام دفاع از سعید امامی نکتهیی گفت اما در خلال آن
ناخواسته به جنایتهای بیشمار خود اعتراف کرد. حمایت او از سعید امامی و مظلوم
جلوه دادن او قابل توجه است:
«گفتم آخه باباجون، آخه ما خودمان یک زمان قاتل بودیم، یک زمانی
زندانبان بودیم. تاکنون صدها نفر واجبی خوردند و نمردند. آخه چه طور با یک استکان
آن هم که شما میگویید که بلافاصله بردید به بیمارستان و شستشو دادید، این خورد و
مرد؟ میگوید نه نمرد، ۴روز زنده ماند و خوب
شده بود. حتی تماس هم گرفتند با ما که بیایید و ببریدش که یکمرتبه اعلام کردند که
ایست قلبی پیدا کرده و بیایید و ببرید که تمام کرد. گفتم آخه جای تحقیق دارد.
اولاً من نمیگویم نخورده، شاید، شاید خط بهش دادند همان بازجوهایی که چپ بودند و
کسانی که پرونده دستشان است، این کار را بکن، بیا بیرون نجاتت میدیم، چون خودش هم
گفت، گفت آنجا داد و بیداد میکرد و میگفت آقا به داد من برسید، پدرم را
درآوردند، کشتنم، شکنجهام میکنند. توی بیمارستان داد و فریاد میکرد». (دنیای
اقتصاد. ۱۴آبان ۹۷)
ولع جنونآمیز به اعدام
این آخوند خونآشام و معتاد به اعدام، هنگامی که مشاور سیاسی و امنیتی پاسدار
احمدینژاد بود برای مقابله با قیامکنندگان در سال۸۸ یک طرح دوفوریتی خواستار اعدام آنان ظرف ۵روز شد. این طرح آنچنان رذیلانه و جنایتکارانه بود که علی مطهری
هنگامی که در مورد آن صحبت میکرد ناخواسته گوشهیی از خلقیات و پیشینهی حسینیان را
برملا کرد:
«بنده مخالف این طرح هستم و این طرح ناشی از روحیات افراطی و تند
برخی از طراحان مخصوصاً آقای حسینیان است»... . «آقای حسینیان کلاً علاقهی خاصی به
اعدام دارد»... «جدی میگویم، زمانی که ایشان قاضی بود حکمهای اعدام بسیاری صادر میکرد
و این به روحیات ایشان برمیگردد». (سایت پارسینه. ۱۵دی۸۸)
دفاع تمام قد از ابراهیم رئیسی
یکی از فصلهای تاریک و جنایتآمیز زندگی این دراکولای عمامهدار، دست داشتن
در کشتار تابستان ۶۷بوده است. دفاع تمام
قد او از ابراهیم رئیسی در این رابطه به خودی خود گویاست:
«منتهی تأسف ما امروز از این است که یکی از اونهایی که این امنیت
را با این سختیها حفظ کردند برای کشور الآن مورد سؤال هستند. در جریان انتخابات
یکی از ایراداتی که به آقای رئیسی میگرفتند این بود که آقای رئیسی مثلاً جزء این
گروهی بودند که منافقین را اعدام کردند. خُب به آقای رئیسی باید جایزه داد. اولاً
که آقای رئیسی صبح از خانهاش بیرون نیامده که بیاد، حکم صادرکند علیه منافقین.
مسئول کشور امام تشخیص داده و ایشان را حکم داده و یکی از مسئولان اینکار قرارداده.
مردم باید تشکر کنند از آقای رئیسی و نه انتقاد کنند... یکی، نامردی رقبا و ضد
انقلاب، یکی هم رعب وحشتی که این فضای سیاسی بر ما تحمیل شده، دشمن همین را میخواهد.
دشمن میخواهد ما از سوابق خودمان اظهار پشیمانی بکنیم. نه ما باید افتخار بکنیم.
ما برای نظام اسلامیجنگیدیم... و برای حفظ نظام جمهوری اسلامی و نظام نو پای
اسلامی هم ما بله قاطعیت نشون دادیم و باید افتخار هم بکنیم، من الآن اعلام میکنم
که اگر دوباره نیازمند باشیم که همون قاطعیت را به خرج بدهیم قاطعتر، یعنی با
توجه به اینکه تجربهای را پشت سرگذارندهایم و مسائلی را با چشم خود دیدهایم،
قاطعتر از پیش اقدام خواهم کرد». (برنامه اینترنتی رودررو. ۱۶اردیبهشت ۹۸)
«دوزخاش سالها به انتظار نشسته بود»
آخوند روحالله حسینیان با کارنامهای مشحون از جنایت و فساد نیز مرد و به
سلیمانی، لاجوردی، محمد گیلانی و صیاد شیرازی و خمینی پیوست. مرگ این دراکولا
یادآور شعر پابلو نرودا در مورد ژنرال مولا و تصور او در دوزخ است. چه گویا برای
زمانهی ما نیز صدق میکند:
از پرتگاهی به پرتگاهی ابدی میرود
همچون استری، رمیده
کشتی شکستهای که امواج سهمگیناش میکوبد
شعلهور در گوگرد، پارهپاره به شاخ و آهن
جوشان در خون و صفرا، به آهک و گمراهی
دوزخاش سالها به انتظار نشسته بود
گم میشود، ملعون و نفرینی
لرزان و سست
با دم و کپلی
در شعلههای آتش.