بررسی فیلمسازیهای رژیم دربارهی مجاهدین
تولید فیلمهای سینمایی، آخرین برگ کارزار شیطانسازی رژیم علیه مجاهدین
در دهه هشتاد مجاهدین اساساً در عراق در محاصره بودند و پر واضح است که
فعالیتهای اصلی سازمان روی حفاظت از مجاهدین اشرف و دفاع از حقوق آنها در برابر
انبوهی توطئهها در شرایط جدید عراق متمرکز بود. در انتهای این دهه ما تنها شاهد
یک قیام گسترده در سال۸۸ بودیم . البته و در
بهمن و اسفند ۸۹ هم در ادامه قیام
بهار عرب مجموعهیی از اعتراضات سیاسی علیه شخص خامنهای شکل گرفت.
اما در دهه۹۰ بهطور خاص از سال۹۵ که مجاهدین بهطور کامل به آلبانی منتقل شدند و هجرت بزرگ میسر
شد، آنها ابتدا جنبش دادخواهی را راه انداختند و موضوع قتلعام زندانیان سیاسی در
سال۶۷ را بعد از سه دهه از زیر خاکستر بیرون کشیدند
و این سؤال را در سطح جامعه مطرح کردند که چرا مجاهدین قتل عام شدند. تا جاییکه
حتی ناطق نوری گفت نوهاش از او سؤال میکند که چرا مجاهدین را که در زندان دست
خودمان بودند اعدام کردیم.
این تاثیرگذاری تا جایی بود که در جریان انتخابات ۹۶ خامنهای صحبت از این کرد که مبادا در داستانهای دهه۶۰ جای جلاد و شهید عوض شود.
سپس در دیماه ۹۶ و بعد هم در مرداد ۹۷ و آبان و دیماه ۹۸ شاهد قیامهای
گسترده مردم و جوانان علیه تمامیت نظام حاکم هستیم. بنابراین بعد از هجرت مجاهدین
به آلبانی تقریباً هر سال یک قیام گسترده با ابعاد و شدت خیلی بیشتر در ایران بهوجود
آمده است که خصلت سرنگونی طلبی داشته است. فعالیتهای کانونهای شورشی هم تقریباً
در همین دوره مثل یک موزیک متن لاینقطع ادامه داشته و رژیم با همه اقداماتش
نتوانست جلوی گسترشش را بگیرد. پس رژیم یک درد جدی دارد که به این فیلمسازی
گسترده و کثیف علیه مجاهدین روی آورده است. مشخصاً بعد از ورود مجاهدین به آلبانی
و تغییر وضعیت آنها از فاز تدافع به فاز تهاجم و اینکه رژیم دیگر نمیتوانست مثل
قبل آنها را بهلحاظ فیزیکی ترور و بهزعم خودش نابود کند، شیوه پرداختن به
مجاهدین تغییر کرد و فیلمهای سینمایی برای این کار در نظر گرفته شد و به طور
گسترده مورد استفاده قرار گرفت.
بررسی پرخرجترین محصول سینمای آخوندی دربارهی مجاهدین: ماجرای نیمروز۲
فیلم ماجرای نیمروز۲ رد خون تلاش میکند
تا تصویری از عملیات فروغ جاویدان، و مناسبات درونی مجاهدین به مخاطب ارائه بدهد.
در عینحال تلاشی است برای توجیهتراشی جنایات رژیم و اعدامهای مجاهدین پس از
عملیات فروغ جاویدان در سال۶۷. فیلم محصول
سال۹۷ است که تقریباً یک سال پس از تولیدش در مهر ۹۸ اکران عمومی میشود و در همین اواخر در دوران قرنطینه خانگی
وارد شبکه خانگی هم شده و در شبکه اینترنت منتشر شده است. این فیلم در واقع حاصل
تمام تجارب رژیم در عرصه فیلمسازی علیه مجاهدین است و بهقول عواملش میخواستند خیلی
باورپذیر باشد. این فیلم در ادامه ماجرای نیمروز یک ساخته شد که خود خامنهای با
عواملش ملاقات کرد و شخصاً از قسمت اولش تقدیر نمود.
مخاطب «رد خون» کیست؟
هر محصولی که توسط رژیم تولید میشود در کلیترین توصیف یا مخاطبین درون رژیم
دارد یا بیرون از رژیم. حتی میتوان در مواردی روی این دست گذاشت که برخی از
محصولات فرهنگی رژیم مخاطبان درون و بیرون رژیم را همزمان هدف قرار میدهد و سعی
بر ساخت نقاط مشترک بین مخاطب درون و بیرون رژیم، و برجسته کردن آنها دارد.
مثلا بعضی فیلمهای رژیم مثل بهوقت شام صحبت از امنیت ملی میکند و میخواهد
همزمان درون و بیرون نظام را باهم پشت خودش بیاورد.
در مورد فیلم رد خون میتوان گفت مخاطب این فیلم در بیرون رژیم است.
اگر روند فیلمسازی رژیم علیه مجاهدین را بررسی کنیم متوجه میشویم که در
ابتدا فیلمها خیلی کلیشهیی و آماتوری بودند. یعنی تصویری که از مجاهدین ارائه میدادند
خیلی کاریکاتوریزه شده بود. مثل شخصیتهای منفی فیلمهای هالیودی که همیشه یکسری
آدمهای بدون فکر و منطق که فقط آمدند برای کشتار و... . .
واقعیت این است که شخصیتپردازی در فیلم سینمایی یکی از شاخصهای اصلی
ارزیابی و باورپذیری فیلم است. یعنی شما نگاه میکنید که بالاخره این شخصیت چقدر
میتواند در عالم واقع وجود داشته باشد، آیا حالاتش طبیعی است؟ کار کردهاش طبیعی
است؟
اگر فیلم برای درون رژیم باشد نیازی نیست که دشمن خود را خیلی طبیعی نشان
بدهند، چون فرض میگیرند که مخاطب داخلی هم قبول دارد که دشمن آدم بدی است. فقط
کافی است که نشان داده شود که قهرمان داستان فیلم دشمن را میزند و مخاطب به این
شکل راضی میشود. این کاری بود که در ماجرای نیمروز کردند.
ولی همچنان که گفتیم مشکل رژیم این نبود که اینهمه خرج کند که فقط بسیجیهای
خودش را راضی کند. بلکه هدف یک چنین پروژه پرهزینهیی مثل ماجرای نیمروز ۲ این بود که بینندگان مخالف رژیم را هم تحت تاثیر قرار بدهد که
آنها به سمت مجاهدین نروند. بنابراین در فیلم رد خون چیزهایی گذاشته که در قدم اول
اعتماد بیننده مخالف نظام را کسب کند. مثلا تاریخهایی که زیرنویس میزند، تنگه
چارزبر ۴مرداد ۶۷ طبعاً تاریخ درستی است ولی اتفاقی که افتاده آن نیست که فیلم
نشان میدهد و فیلم با این تاریخ زدنها میخواد القا کند که وقایع عیناً با تاریخ
آنها نشان داده میشود. یا در همین فیلم سکانسی هست که در آن صحبتهای رهبر مقاومت
مسعود رجوی در سالن اجتماعات اشرف را نشان میدهد. اما با بازسازی اتاق فرمان سالن
اجتماعات اشرف که در آن برشهایی از همان تصاویر واقعی گذاشته شده میخواهد به
مخاطب اینطور وانمود کند آنچه میبیند مستند است.
اما از آنجا که همه چیز تحریف شده است حتی در بین نیروهای خودشان هم این فیلم
مورد اعتراض قرار گرفته است از جمله خبرگزاری رسمی رژیم مطلبی با عنوان «فاجعهی تاریخی
رد خون» منتشر کرد.
بحران درونی نظام بر سر فیلم «ماجرای نیمروز۲» و ایرادات کارشناسان حکومتی
یکی از اشکالاتی که در درون رژیم از شخصیتپردازی پاسداران در این فیلم شده
این است که این شخصیتها سمپاتیک نیستند.
به عبارت سادهتر فیلم تلاش نمیکند تا از پاسداران و نیروهای خمینی تصویری
مثبت ارائه دهد. در این فیلم پاسداران بهعنوان افراد بیرحم، کسانی که به هم
اعتماد ندارند و قابل اعتماد هم نیستند، افراد خودسر، بد دهن، عصبی، بهدنبال
منافع خود، تروریست و ... دیده میشوند. یعنی دقیقاً همان تصویری که جامعه از
نیروهای خمینی دارد.
فیلم در این نقطه با حافظه و باور مخاطب خارج از نظام وارد چالش نمیشود زیرا
جداً از کسانی که دههی شصت و ۷۰ را بهخوبی
به یاد دارند و کارکردهای سپاه در خیابانها و زندانها را دیدهاند، نسل جدیدتر
تا پیش از تولید این فیلم دستکم دو قیام بزرگ ۸۸ و ۹۶ که هر دو هم توسط
سپاه سرکوب شده است را به چشم دیده است.
به عبارت دیگر پاسدار آنقدر منفور و بهلحاظ اجتماعی لو رفته است که این
صحنهها چیزی برعلیه پاسدار در اذهان اضافه نمیکند هدف تیز خراب کردن مجاهدین است.
پس فیلم با باور عمومی درباره سپاه کاری ندارد و اینجا همان نقطهای است که
تلاش میکند اعتماد مخاطب بیرون نظام را به روایت خودش جلب کند. و البته شاید یک
طیفی از مخاطبان درون نظام را از دست بدهد. ولی مخاطب داخل نظام در این جا هدفش
نیست. هدفش مخاطب بیرونی است که سمت مجاهدین نرود. بهخاطر همین فیلم میکوشد تا
تصویری وارونه از مجاهدین و مناسبات درونی آنها ترسیم کند. مضمون کلی تصویری که از
مجاهدین به مخاطب نشان داده میشود این است که این گروه آنقدرها هم که فکر میکنید
جالب و جذاب نیستند و در آن اتفاقات ناخوشایند زیادی میافتد.
در فیلم ماجرای نیمروز ۱ که تولید
سال۹۵ است و در سال۹۶ اکران عمومی شد، رژیم نشان میدهد که بالاترین فرمانده مجاهدین
در داخل کشور توسط پاسداران بهقتل میرسد.
در فیلم رد خون هم نشان میدهد که مجاهدین با وجودی که تجهیزات زیادی در
اختیار داشتند و چند شهر را در عملیات فروغ جاویدان تصرف کردند و تا نزدیکی
کرمانشاه هم رسیدند اما باز این نیروهای رژیم بودند که غلبه کردند. پس پیام نخست
در اینجا بهطور مشخص خطاب به جوانانی که ممکن است گرایشی به سمت مجاهدین پیدا
کرده باشند این است که برنده این نبرد رژیم است و به فکر رفتن با مجاهدین نباشید.
اما اینجا تناقضی هست و آن اینکه نبرد مجاهدین با نظام همچنان ادامه دارد و از
قضا برای جلوگیری از تأثیرگذاری امروز مجاهدینی که نبردشان ادامه دارد آمدند این
فیلم را ساختهاند.
در رد خون تصاویر افرادی ناکام و نابرخوردار از زندگی را بهخصوص در میان
زنان مجاهد نشان میدهد. کسانی که حسرت زندگی عادی و زندگی در شرایط معمول یعنی
خارج از مبارزه را میکشند. پس پیام فیلم در اینجا بهخصوص به دختران و زنان جوانی
که به کانونها میپیوندند این است که همه مواهب زندگی را از دست خواهید داد. در
فیلم پای یکی از زنان قطع میشود که تلاش شده به سختترین شکل درد آن به مخاطب
منتقل شود تا به این وسیله به مخاطب بفهماند که در مجاهدین آخرش از این اتفاقها
خواهد بود. البته باز هم در اینجا فیلم با یک تناقض جدی مواجه است که پس چطور زنان
بهطور گسترده در مجاهدین حضور پررنگ دارند و در ردههای فرماندهی قرار گرفتهاند.
بزرگترین دروغی که در فیلم ردخون نسبت به مجاهدین گنجانده شده تصویر کشتار
مردم عادی در اسلامآباد به فجیعترین شکل ممکن است. از دار زدن تا رگبار بستن و
سوزاندن آدمها. یعنی هدف این بوده که برای ذهنی که هیچ تصویری از مجاهدین ندارد
یک تصویر وحشتناک از آنها بدهد. در اینجا هم این پیام را به کانونها میدهد که
مسیری که وارد آن میشوید شما را تبدیل به آدمهای بیرحمی خواهد کرد و دست به
کارهای وحشتناکی خواهید زد. البته اینجا هم باز نمیتواند هیچ منطق و دلیلی برای
این کار ارائه کند و این میزان خشونت کاملاً باسمهیی و بیمعنی در فیلم گنجانده
شده که هیچ همخوانی با آنچه که ما قبل و بعد از این صحنه از مجاهدین نشان داده شده
ندارد.
نهایتاً اما فیلم میخواهد این پیام را به بیننده خارج از نظام بدهد که درست
است که ما آدمهای بد و خشنی هستیم ولی مجاهدین بدتر و بیرحمتر از ما هستند.
بنابراین دنبال آنها نروید و بیایید با همین نظام بسازید.
آیا «ماجرای نیمروز۲» در رساندن
پیامهایش علیه مجاهدین به مخاطبان موفق بوده است؟
دیماه گذشته یعنی چند ماه بعد از اینکه فیلم روی اکران رفت یک میز گردی در
خبرگزاری ایرنا برگزار شد که سه نفر کارشناس امنیتی نظام این فیلم را بررسی کردند.
اینها کسانی هستند که حداقل دو نفرشان مسائل مجاهدین را در وزارت اطلاعات برای
سالیان دنبال میکردند. یکی از آنها میگوید کار من اساساً بررسی و رصد مجاهدین
است و میگوید برای ساخت این فیلم با وی مصاحبه شده است.
این افراد در همین میز گرد میگویند که از این فیلم راضی نیستند. برای مثال
یکی از آنها میگوید چه نیازی بود که در فیلم رد خون برای نشان دادن بیرحمی و خونریزی
سازمان به سمت دروغ بروید؟
لازم به توجه است که این حرفها را کارشناسان امنیتی خود نظام میزنند.
کارشناس مربوطه میگوید این دروغ است که سازمان آدمها را دار زد. چرا باید برای
نشان دادن خشونت آنها به دروغ متوسل شویم تا بعد متقابلاً نشان دهیم نیروهای خودی
نیز این کار را کردهاند. یعنی اذعان میکند که اینکه مجاهدین کسی رو در اسلامآباد
دار زدند دروغ محض است ولی اینکه نیروهای خودی اینکار را کردند صحیح است، چون عکسهایش
هست. او میگوید این صحنه را آوردیم که بعدش کارهای خودمان را توجیه کنیم.
یا در مورد صحنه کشتار فجیع توسط مجاهدین همین کارشناس امنیتی نظام میگوید:
وقتی آنها میخواهند چهره مخوفی از سازمان نشان بدهند جنازهها را وسط میریزند و
آتش میزنند. نیرویی که میخواهد خود را با سرعت ۴۸ ساعته به تهران برساند چطور مرده میسوزاند؟! اگر بیننده ذرهای
باهوش باشد این نکته را بهسرعت میگیرد و آن را به کل ماجرای فیلم تعمیم میدهد و
میگوید در جای دیگری نیز ممکن است دروغ گفته باشد.
یعنی خودشان اعتراف میکنند که جای جای فیلم وقتی میرسد به پرداختن به
مجاهدین که قرار است روی ذهن جوانان تاثیر بگذارد مملو از این دروغهاست.
ادامه دارد...