بررسی فیلمسازیهای رژیم درباره مجاهدین
برنامه آفساید از سیمای آزادی و بررسی فیلم نفوذی وزارت اطلاعات و اتهام
کردکشی مجاهدین می پردازد
سینمای دروغ
مسأله رابطه مجاهدین با مردم ایران و بهطور خاص قشر جوان، از دیرباز برای
رژیم آخوندی یک مسأله جدی امنیتی بوده است. رژیم هر نوع گسترش یا پیشرفتی در این
رابطه را تهدیدی جدی برای بقای خودش ارزیابی میکند.
تبلیغات و کارزار شیطانسازی رژیم علیه مجاهدین و مقاومت ایران موضوع شناختهشدهیی
است؛ هر روز و هر هفته و هر سال صدها و هزاران کتاب و مقاله و برنامهی تلویزیونی و
مستند در این رابطه منتشر میشود. البته دستگاه تبلیغات حکومت آخوندی بهخصوص در
چند سال اخیر، این کارزار شیطانسازی را حتی به عرصهی سینما هم گسترش داده و فیلمهایی
دربارهی تاریخ سازمان، البته با اهداف مشخص خودش ساخته است.
سؤال این است که چرا رژیم به رویارویی سینمایی با مجاهدین روی آورده و چه
اهدافی رو دنبال میکند؟
مخاطب این فیلمها چه کسانی هستند؟
چه پیامی را میخواهد با این فیلمها القا کند؟
و بالأخره اینکه آیا رژیم با این دستگاه عریض و طویل سینماییاش، به اهدافش
رسیده است یا نه؟
در این مطلب تلاش میکنیم با تمرکز بر فیلمسازیهای رژیم به این سؤالها
پاسخ بدهیم.
تا جایی که امکان گردآوری بوده، رژیم آخوندی در یک دهه گذشته بیش از ۱۸۰ فیلم، مستند و سریال سفارشی که بعضاً بیش از ۲۰ یا ۳۰ قسمت دارند علیه
مجاهدین تولید کرده است؛ طبعاً این یک آمار حداقلی است و تمام برنامههای
تلویزیونی و تکرار چندباره پخش آنها را شامل نمیشود. در این میان کارشناسان
حکومتی تأکید دارند که فیلمهای سینمایی مؤثرترین سلاح تبلیغاتی آنهاست؛ هر چند در
دهههای۶۰ و ۷۰، تعداد معدودی فیلم علیه سازمان ساختند، اما از اواخر دههی ۸۰ و بهویژه در چند سال اخیر، هزینههای کلانی را برای ساختن فیلمهایی
دربارهی مجاهدین خرج میکنند. در این فیلمها هم برخلاف دوران گذشته که تنها به
اشارههای ضمنی به مجاهدین اکتفا میکردند، تماماً روی مجاهدین و تحریف تاریخچهی آنها
متمرکز است.
شماری از فیلمهای سینمایی رژیم دربارهی مجاهدین
-فیلم توهم (۱۳۶۴) روایت دو
تن از اعضای مجاهدین است که در یک خانه تیمی پناه گرفتهاند و با هم اختلاف پیدا
میکنند.
-دستنوشتهها (۱۳۶۵) داستان
ردیابی یک خانهی تیمی مجاهدین توسط پاسداران و کمیتهچیهای رژیم است.
-فیلم نفوذی (۱۳۸۷) داستان یک
اسیر جنگی است که در عراق نزد مجاهدین بوده و بعد از بازگشت به ایران خاطراتش را
بازگو میکند.
-قلادههای طلا (۱۳۹۰) دربارهی تأثیرگذاری
مجاهدین در قیام۸۸ و مقابلهی مأموران اطلاعات
آخوندی با آنهاست.
-امکان مینا (۱۳۹۴) روایتی است
از خانههای تیمی مجاهدین در دههی ۶۰، البته بهقدری
ضعیف و کلیشهیی به این موضوع پرداخته که رسانههای حکومتی از آن به عنوان «بدترین
فیلم ساختهشده» دربارهی مجاهدین نام میبرند.
-سیانور (۱۳۹۴): دربارهی دههی
۵۰ و ضربه اپورتونیستهای چپنما به مجاهدین؛ این
فیلم تلاش میکند ذهنیتی منفی نسبت به مبارزه و تشکیلات مجاهدین ایجاد کند.
-ماجرای نیمروز (۱۳۹۵) روایتی از
پاسداران اطلاعات سپاه و نحوهی مقابلهی آنها با مجاهدین در دههی ۶۰ است. ولی از آنجایی که فیلم کاملاً یکجانبه به موضوع پرداخته
حتی باندهای درونی حکومت هم باورپذیری آنرا زیر سؤال بردند.
-فیلم شاخههای شکستهی بلوط (۱۳۹۷) دربارهی یک داستان حاشیهیی در روزهای بعد از عملیات فروغ جاویدان؛
ساخت این فیلم در تیپ۱۸۱ زرهی ارتش تحتامر
خامنهای در اسلامآباد غرب صورت گرفته است.
-ماجرای نیمروز ۲، رد خون (۱۳۹۷): روایتی داستانی دربارهی عملیات فروغ جاویدان در سال۱۳۶۷ که در آن تلاش شده جنایات پاسداران علیه مجاهدین و مشخصاً قتلعام۶۷ توجیه شود.
بررسی خط تبلیغاتی رژیم در قبال مجاهدین
رژیم آخوندی در طول دوران حاکمیتش یک خط ثابتی را در قبال مجاهدین دنبال
نکرده بلکه بسته به تحولات جامعه، سیاست تبلیغاتی رژیم در قبال مجاهدین هم دستخوش تغییر
میشده است، مثلا در دهه اول یعنی دهه شصت تصویری که رژیم از مجاهدین میداد،
بیشتر در حد خبر گفتن یا پخش اعترافات تلویزیونی محدود بود و دروغهایی که میخواست
علیه مجاهدین پخش کند را در قالب خبرها یا گزارشات خبری بستهبندی میکرد. در آن
زمان مستمراً تبلیغ میکرد که مجاهدین تمام شدهاند. ۹۵درصد آنها تمام شدند. یا در داخل کشور دیگر هیچکس را نمیتوانند
جذب کنند . در آن دوره هیچ اثر سینمایی یا مستند قابل توجهی علیه مجاهدین وجود
ندارد. در دهه هفتاد و بهطور خاص در دوران ریاستجمهوری رفسنجانی و بعد از قتلعام
زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ سیاست
رسمی رژیم سکوت و محو کردن مجاهدین از جامعه بود. آن زمان بعد از معرفی رئیسجمهور
برگزیده مقاومت، تحلیل کارشناسان رژیم این بود که هر گونه اشاره یا نشان دادن
تصویری از ارتش آزادیبخش یا میتینگهای خانم رجوی در اروپا میتواند بیشتر موجب
تبلیغ برای مجاهدین بشود. در این دوران رژیم بهجای تبلیغات علیه مجاهدین روی
عملیاتهای تروریستی علیه مجاهدین در عراق و در خارج از کشور متمرکز بود که عدد
آنها طبق آمار اعلام شده مقاومت ایران به بیش از ۴۵۰ عمل تروریستی بالغ میشود و بیشترین ترورهای خارج از کشوری رژیم
در این دوران اتفاق افتاد. از بمباران و موشکباران قرارگاههای مجاهدین در عراق
گرفته تا ترور یا ربودن اعضای مجاهدین و شورای ملی مقاومت در سوئیس ایتالیا، ترکیه... .
شروع سخنگفتن علنی رژیم دربارهی مجاهدین از اوایل دههی ۱۳۸۰
بهطور مشخص از اوایل دههی ۸۰ رژیم شروع
به سخن گفتن از مجاهدین در عرصهی عمومی کرد. اما چه مؤلفههایی تغییر کرده بود که
رژیم تغییر رویه داد؟ برای این مسأله علل زیر را میتوان بیان کرد
- قبل از هر چیز به این دلیل بود که تلاشهای
رژیم برای نابودی مجاهدین با تمام عملیاتهای تروریستی و موشکی به جایی نرسید
بود و مجاهدین در حال رشد و گسترش بودند. رژیم کاملاً از باز ظهور مجاهدین در
عرصهی عمومی نگران بود.
- از سال۷۹ شبکه ماهوارهیی مجاهدین؛ سیمای آزادی رو به ایران شروع به
پخش ۲۴ ساعته کرد؛
- پس از سقوط دولت سابق عراق و شرایط جدیدی
که در این کشور بهوجود آمد؛ بهخصوص بهیمن سیاست اصولی که مجاهدین در پیش
گرفتند، شهر اشرف بهعنوان نماد مقاومت در برابر رژیم تثبیت شد؛ بنابراین
رژیم با یک پدیده سیاسی و اجتماعی در نزدیکی خاک ایران مواجه شد که از یکطرف
هم آلترناتیو آن را نمایندگی میکند و هم در دسترس ایرانیانی قرار داشت که به
هر ترتیب ریسک سفر به عراق را به جان میخریدند و بسیاری همچنین کردند.
بنابراین بهخاطر تهدید برقراری رابطه بین مجاهدین و جوانان رژیم تبلیغاتش در
جهت شیطانسازی علیه مجاهدین را با ساخت انواع و اقسام مستندها و سریالها افزایش
داد
نقطهی شروع فیلمسازیهای رژیم دربارهی مجاهدین
اولین فیلم سینمایی که در این دوران یعنی در دهه۸۰ ساخته شد و مستقیم به جریانهای داخل مجاهدین میپردازد ـ در
همان سال۸۸ که سال قیام بود
رونمایی شد ـ فیلم نفوذی بود. این فیلم حتی در مقایسه با سایر فیلمهای خود رژیم
هم فیلم بسیار بیکیفیت و مسخرهای است. در این فیلم رژیم تلاش میکند مثلاً از
زبان یک اسیر جنگی که زمانی در عراق بین مجاهدین بوده و الآن به داخل برگشته
مناسبات مجاهدین را از طریق خاطرات خود به تصویر بکشد که فوقالعاده احمقانه است.
مثلاً نشان میدهد که در درون مجاهدین چشم کور میکنند، در حلقوم نفر دیگری سرب
داغ میریزند و در آسایشگاهی با کلاشینکف همه را میکشند. تنها فایده این فیلم
برای رژیم تصویر همان زن بازیگری است که یک بچه را در گودال میاندازد که یکسال
بعدش همین عکس را بهعنوان سند تازه کشف شده از کشتار اکراد توسط مجاهدین به شکل
وسیعی بازنشر کردند.
علل تغییر سیاست تبلیغاتی رژیم و وارد کردن مجاهدین در سینمای آخوندی
اما در دهه نود شاهد بودیم که فیلمهای بیشتری علیه سازمان ساخته شده است.
عواملی که باعث تغییر سیاست تبلیغاتی رژیم شد طبعاً مهمترین آن واقعه قیام ۸۸بود که خود رژیم از تأثیرگذاری مجاهدین و گسترش شعارها علیه ولیفقیه
ابراز وحشت کرد. از طرف دیگر حملات سالهای ۸۸ – ۹۰ و ۹۲ در اشرف باعث شد که موضوع مجاهدین در افکار عمومی بیشتر مطرح و
موجی از سمپاتی نسبت به مجاهدین مستقر در اشرف ایجاد بشود.
عامل مهم دیگر خروج مجاهدین از فهرستهای تروریستی اروپا و آمریکا؛ باعث شد
یکی از کارزارهای شیطانسازی رژیم فرو بریزد. عملیات بزرگ انتقال موفق جمعی
مجاهدین از عراق به آلبانی و بعد از آن گسترش فعالیتهای کانونهای شورشی در داخل
کشور و تثبیت آنها بهعنوان یک مولفهی مؤثر که تاثیر مشخصی در قیامهای ۹۶-۹۷ و ۹۸ داشتند از جمله عوامل
دیگری است که رژیم را به تغییر سیاست تبلیغاتی واداشت.
برقراری رابطه با مجاهدین: خط قرمز عبورناپذیر حکومت آخوندی
بر همه روشن است که رژیم یک خط قرمز عبورناپذیر دارد که آن هم برقراری
رابطه با مجاهدین است. بنابراین از یکطرف تلاش میکند با رعب و وحشت و سرکوب هزینه
این رابطه را بالا ببرد و از طرف دیگر هم تلاش میکند با تبلیغات و شیطانسازی
علیه مجاهدین در سطح جامعه ایده رابطه برقرار کردن با مجاهدین را از بین ببرد.
حالا وقتی به عینه میبیند که زمینههای ارتباط با مجاهدین گسترش پیدا کرده و
تأثیرگذاری مجاهدین را در حرکتهای اجتماعی در کف خیابانها حس میکند مجبور است
که در تبلیغاتش بیشتر به مجاهدین بپردازد تا آن تصویری را که خودش نیاز دارد از مجاهدین
القا کند.
طبیعی است هر کدام از بلندگوهای رژیم یک طیفی از مخاطب را میتواند هدف قرار
دهد ولی بدون تردید پرمخاطبترین رسانه برای انتقال پیام، سینماست.
چرا رژیم با تأخیر وارد تولید فیلمهای سینمایی علیه مجاهدین شد؟
با این حال این سؤال پیش میآید که چرا رژیم تقریباً طی سه دهه از وارد کردن
مجاهدین به این عرصه تبلیغاتی و جنگ روانی و شیطانیاش پرهیز میکرد؟
در پاسخ به این سؤال میتوان به سه دلیل اشاره کرد:
اول اینکه رژیم باید زمانی مجاهدین را وارد مقوله فیلم و سینما بکند که قبلش
مطمئن باشد که میزان مطرح بودن مجاهدین در جامعه آنقدر بالاست که وقتی یک فیلم را
به آنها اختصاص میدهد، چیزی بهطور کیفی به وضع موجود اضافه نمیکند. یعنی باید
برایش بصرفد که مجاهدین را در جامعه مطرح کند.
دوم اینکه اینکار در سینما هزینه بسیار بالایی دارد. چون در این عرصه سطح
انتظار مخاطب خیلی بالاتر از عرصههای دیگر تبلیغاتی است. لذا اگر مهرههای رژیم
به این کار و صنعت مسلط نباشند و عملاً بخواهند یکسری ادعاهای واهی و دروغ به دشمن
اصلی نظام بچسبانند، نه تنها مخاطب از آنها قبول نمیکند بلکه آنها بیشازپیش هم
در جامعه مطرح میشوند.
یکی از دلایلی که در سال۹۰ سپاه
پاسداران مؤسسه اوج را تأسیس کرد، آشنایی با اهمیت تأثیرگذاری سینما بود و میخواستند
از این طریق تولیداتی ارائه کنند که بتوانند روی مخاطب امروزی تاثیر بگذارند.
نکته سوم این است که بالاخره در سینما باید اعتبار کارگردانها و بازیگران را
هزینه کنند. برای همه هم روشن است که این کار سفارشی و در جهت منافع و خواست حکومت
است. یعنی مارک حکومتی بودن روی پیشانی بازیگران یا عوامل تولید فیلم میخورد
بنابراین حتی در همین رژیم هر کارگردان یا بازیگری حاضر نمیشود در یک فیلم حکومتی
به این شکل نقش بازی کند. چرا که همه آنها میدانند هر کسی که در این مسیر برود
باید تا ذره آخر اعتبارش را معامله کند. طوری که آخرش باید تا بالای سر تخت خامنهای
در بیمارستان برود، در مدح قاسم سلیمانی دژخیم حرف بزند و خلاصه به دستبوسی آستان
ولایت کشیده شده و هرگز نمیتواند از این ننگ خودش را پاک کند.
خیلی از کسانی که در این فیلمها درگیر شدند - بهخاطر پول یا هر چیز دیگر-
دچار چنان دافعه و نفرتی از طرف مردم و جامعه شدند که بعد خودشان لب به گلایه باز
کردند.مثلا در مورد فیلم قلادههای طلا ـ علیه قیام ۸۸ ـ کار به جایی رسید که حتی در صدا و سیمای نظام دو سال قبل بر
سر باز پخش آن مشکل ایجاد شده بود که نهایتاً خامنهای وارد شد و دستور پخش داد.
بنابراین وارد کردن مجاهدین در فیلمهای سینمایی برای رژیم همیشه حساسیتهای خودش
را داشته و برای سه دهه از آن پرهیز میکردند.
نتیجه اینکه اگر در حال حاضر رژیم وارد چنین کاری شده است معنایش این است که
نیازش به شیطانسازی علیه مجاهدین به حدی رسیده است که مجبور است با هزینه و پول
بیشتر، ته مانده وجدان و آبروی این فیلمسازان و بازیگران را هم هزینه کند.
این رویکرد رژیم را در خریدن خبرنگاران خارجی هم شاهد بودهایم از جمله مجله
اشپیگل آلمان که رژیم برای شیطانسازی از مجاهدین دروغها را تحویل آنها داد و این
مجله بعد از درج جعلیات رژیم و اعلام جرم مجاهدین، در دادگاه محکوم و مجبور به حذف
همه جعلیات از مجلهاش شد.
البته رژیم مجبور است که ولو برای چند روز هم که شده چیزی علیه مجاهدین پخش
بشود. نکته جالب توجه دیگر این است که همان دروغهایی که رژیم در فیلم نفوذی
درباره مجاهدین ساخته و پرداخته بود حدود ۱۰سال بعد
توسط مجله اشپیگل با بیان تازه باز نشر و باز نشخوار شد.
ادامه دارد