1 / 3
Caption Text
2 / 3
Caption Two
3 / 3
Caption Three

خاطرات زندان - نبردی برای همه


خاطراتی از خواهر مجاهد خلق متین کریم
 در کتاب «نبردی برای همه»، متین کریم از اعضای سازمان مجاهدین خلق، خاطرات زندان را برای شما بازگو می‌کند. در بخش اول این کتاب خاطرات فعالیت‌های سیاسی در دوران دبیرستان و جو سیاسی حاکم بر دبیرستان و هم‌کلاسی‌ها بازگو شده است. بخش دیگری از کتاب به نخستین تجربه دستگیری توسط سپاه پاسداران اختصاص دارد.

متین کریم – دوران تحصیل دهه ۶۰
بیشتر دانش آموزان مدرسه ما علیه رژیم و کارهایش بودند و از فعالیت‌های انجمن ما حمایت می‌کردند. ناظم مدرسه وقتی فهمیده بود بسیاری دانش آموزان به مجاهدین خلق کمک مالی کرده‌اند. آن کمک‌ها از طریق انجمن ما به سازمان منتقل شده بود. او سراغشان رفته و به آنها گفته بود: «اگر یکبار دیگر کمک مالی به آنها بدهید کاری می‌کنیم که پشیمان بشوید».
چند نفر از دانش آموزانی تهدید شده بودند. آنها همان تهدیدهای ناظم مدرسه را به ما خبر دادند و گفتند: البته ما باز هم به شما کمک خواهیم کرد.

مبارزه ما در نوجوانی با بیم و امیدهای بسیاری همراه بود. بسیاری از ما و ازجمله خودم به خاطر همه چیزهایی که از پاسدارها و رفتارشان شنیده یا دیده بودیم از دستگیرشدن می‌ترسیدیم. یک تجربه و نمونه آموزنده سرنوشت دوست و همکلاسیم، فاطمه کریمی (فلور کریمی) بود.

نخستین تجربه
اوایل دهه ۶۰ در روز هفتم اردیبهشت انجمن‌های زنان و مادران هوادار مجاهدین خلق اعلام تظاهرات سراسری کردند. این تظاهرات به خاطر اعتراض به کشتار هواداران سازمان مجاهدین خلق در شمال ایران بود. در کرج هم این تظاهرات برگزار شد و با یورش پاسداران مواجه گردید.

ظهر همان روز با دو تا از همکلاسی‌هایم از مدرسه برمی‌گشتیم. برای تظاهرات عصر آن روز مشغول پخش تراکت بودیم. در یک کوچه توسط چماقداران رژیم متوقف شدیم. آنها چندین نفر بودند و دورمان حلقه زدند. می‌خواستند کیف‌هایمان را بگردند. ما در کیف‌هایمان کتاب‌های درسی و تراکت دعوت به میتینگ داشتیم. مدتی مقاومت کردیم و نمی‌گذاشتیم کیف‌هایمان را بگیرند. چون می‌دانستیم کافی است یکی از تراکت‌ها را ببینند. آنقدر کیف‌هایمان را کشیدند و ما مقاومت کردیم که کیف من پاره شد. همه تراکت‌های داخل آن در کوچه پخش شد. از اینجا بود که دیگر با کتک و فحاشی ما را به داخل یک ماشین انداختند و به دادستانی کرج بردند. مسئول دادستانی کرج که مقرش آن موقع در منطقه عظیمیه بود، آخوند رئیسی بود. او در سال‌های اخیر به عنوان نماینده خاتمی در یکی از مهمترین ارگان‌های قضایی کشور تعیین شد. بعدازظهر آن روز هم تعداد زیادی از دختران دانش آموز هوادار مجاهدین خلق را که در تظاهرات دستگیرشده بودند به محل دادستانی آوردند. تعدادمان به ۱۰۰ نفر رسید.

اصطبل
در دادستانی کرج، اول وارد یک حیاط کوچک شدیم. بعد از یک راهرو تنگ ما را به داخل یکی از اتاق‌ها بردند. در آنجا چشم‌هایمان را بستند و دیگر چیزی ندیدم. اما همان شب ما را از دادستانی به باغ معروف به باغ جهانبانی بردند. فکر می‌کنم در مهردشت کرج بود. می‌دانستم که جهانبانی از ژنرال‌های ارتش شاه بوده که املاک و کاخ‌های متعدد داشت. ازجمله این باغ او در کرج و کاخی که در آن بود، توسط آخوندها تصرف شده بود. این کاخ و باغ بزرگش شامل یک زمین خصوصی اسبدوانی و اصطبل‌های بزرگی هم بود. به خاطر کثرت دستگیری‌های بهار سال۶۰ از آن به عنوان زندان استفاده می‌کردند.
مشاهده کتاب:



بیشتر بخوانید:

بیشتر بخوانید:
چشم در چشم هیولا هنگامه حاج حسن






بیشتر بخوانید:

آن ارجمندها – خاطرات زندان رضا شمیرانی


بیشتر بخوانید:

کتاب شکنجه و شکنجه گر- زنده یاد مجاهد صدیق حمید اسدیان

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

🔴 خامنه‌ای بازنده استراتژیک به مناسبت دومین سالگرد جنگ غزه

🔴آیا سلطنت‌طلبان واقعاً ملی‌گرا هستند؟