روح‌الله خمینی سارق بزرگ انقلاب ضدسلطنتی مردم ایران را بشناسیم – قسمت سوم



فصل هفتم
تلگرام‌‌‌های خمینی به شاه
در تاریخ ۱۵آبان۴۱ خمینی تلگرام دیگری‌ خطاب به شاه ارسال می‌کند و از علم نزد او شکایت می‌کند. در این تلگرام از جمله آمده بود:
«آقای علم از نشر افکار عمومی در مطبوعات و ا نعکاس تلگرافات مسلمین و اظهار تظلم آنها به اعلیحضرت و علمای ملت جلوگیری کرده و می‌کند و برخلاف قانون اساسی مطبوعات کشور را مختنق کرده و می‌کند و به‌وسیله‌ی مأمورین در اطراف، ملت مسلمان را که می‌خواهند عرض حال خود را به اعلیحضرت و علمای ملت برسانند ارعاب و تهدید می‌کند
آقای علم تخلف خود از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نموده، آقای اسدالله علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به کتاب آسمانی ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت و اوستا و انجیل و بعضی کتب ضاله را قرین آن یا به‌جای آن قرار داد.
این‌جانب به حکم خیرخواهی برای ملت اسلام اعلیحضرت را متوجه می‌کنم به این‌که اطمینان نفرمایید به عناصری که با چاپلوسی واظهار چاکری و خانه‌زادی می‌خواهند تمام کارهای خلاف دین و قانون را کرده به اعلیحضرت نسبت دهند و قانون اساسی را که ضامن ملیت و سلطنت است با تصویب‌نامه‌ی خائنانه و غلط از اعتبار بیندازند».
«از خداوند تعالی استقلال ممالک اسلامی و حفظ آن را از آشوب مسئلت می‌نمایم».
خمینی در این تلگرام‌‌‌ها، هم به قانون اساسی رژیم شاه، هم به مجلس شورا و مجلس سنای آن و هم به‌قول خودش به اعلیحضرت اظهار وفاداری می‌کند و نگران آن است که مبادا کسانی که کارهای خلاف می‌کنند آن را به اعلیحضرت نسبت دهند. از نظر خمینی،‌ چنان‌که در این تلگرام‌‌‌ها تصریح می‌کند، منشأ مشکل اسدالله علم است که راه تظلم‌خواهی ملت به نزد اعلیحضرت را بسته وگرنه شاه از جنایت‌‌‌ها و خیانت‌‌‌های رژیمش مبراست.
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – نمونه ای از تظلم خواهی خمینی به‌حضور بنابرگفته خودش، «مبارک اعلیحضرت همایونی»
لحن توهین‌آمیز خمینی نسبت به کتاب‌‌‌های آسمانی سایر ادیان نیز قابل توجه است. علناً اوستا و انجیل را در ردیف کتاب‌‌‌های ضاله نام می‌برد. این دیدگاه منشأ سرکوبگری‌‌‌ها و جنایت‌‌‌های کنونی رژیم نسبت به هموطنان شریف مسیحی و یهودی و پیروان سایر ادیان است.
یکی از پیروان خمینی برای رفع و رجوع فحوای تلگرام‌‌‌های خمینی به شاه، می‌نویسد:
«در مورد خودداری از حمله و اعتراض مستقیم به شخص شاه باید گفت که این،‌ در آن شرایط از ژرف‌نگری و دوراندیشی امام خمینی سرچشمه می‌گرفته است. زیرا درست است که کارگردان اصلی و طراح تمام تغییر و تحول ارتجاعی و استعماری در ایران شخص شاه بود… و بقیه جز مهره‌های بی‌اراده و در دست شاه چیزی نیستند، ولی از آن‌جا که در آن اوضاع و شرایط امام خمینی هنوز قدرت مردمی کافی در اختیار نداشت… نمی‌توانست به میدان شاه برود و رسماً با او روبه‌رو شود». («بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، ص ۱۶۱)
درواقع آن‌چه خمینی در این تلگرام‌‌‌ها آورده، عقیده‌ی واقعی اوست. او نمی‌خواست با شاه دربیفتد. سقف خواسته و مبارزه‌جویی او واداشتن شاه به عقب‌نشینی از برخی تصمیم‌‌‌ها برای حفظ ظواهر به‌اصطلاح اسلامی بود.
خودداری از مخالفت با «اصل واساس سلطنت»
از این پیشتر هنگامی که خمینی کتاب «کشف‌الاسرار» را می‌نوشت، همان‌جا تصریح می‌کرد که آخوندهای هم‌سنخ خودش هیچ‌وقت با اساس رژیم سلطنتی مخالفت نکردند و
«هیچ‌وقت نخواستند اساس حکومت را به‌هم بزنند و اگر گاهی هم‌ با شخص سلطانی مخالفت کردند، مخالفت با همان شخص بوده از باب آن‌که بودن او را مخالف صلاح کشور تشخیص داده‌اند وگرنه با اصل و اساس سلطنت تاکنون از این طبقه مخالفتی ابراز نشده است». («کشف‌الاسرار»، ص ۱۸۶)
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – تأکید خمینی در کتاب کشف الاسرار بر اینکه آخوندها هرگز با اساس سلطنت مخالف نبوده و نیستند

در سال۴۱ نیز که رژیم شاه با مانور بزرگی به‌نام اصلاحات ارضی و انقلاب سفید، می‌خواست وضعیت انقلابی و انفجاری جامعه را خنثی نماید و عمر رژیم خود را طولانی‌تر کند، خمینی به مضامین اصلی توطئه‌ی بزرگ شاه بی‌اعتنا بود، درعوض همه‌ی داد و فریادها و تلگراف‌‌‌ها و سخنرانی‌‌‌های خود راروی این خواسته‌ی قرون‌وسطایی و ارتجاعی متمرکز ساخته بود که چرا رژیم شاه می‌خواهد به زنان حق رأی دهد. یعنی به همان دامی افتاد که شاه می‌خواست. او می‌خواست که تا آن‌جا که ممکن است مبارزه و اعتراض مردم را به کانال‌‌‌های انحرافی و به سمت اهداف کاذب‌ سوق دهد.
در آذرماه سال۴۱ سرانجام رژیم شاه پذیرفت که از مصوبه‌ی انجمن‌‌‌های ایالتی و ولایتی صرفنظر کند.
خمینی این عقب‌نشینی را یک پیروزی برای خود به‌حساب آورد. وی در سخنانی که در یازدهم آذر۴۱ به همین مناسبت در اولین جلسه‌ی درس خود در حوزه ایراد کرد، از مخاطبانش خواست که اعتراض‌‌‌ها را پایان یافته تلقی کنند و دوباره به درس و تحصیل رو بیاورند:
«علما و زعمای اسلام… مردم را به حفظ آرامش نصیحت می‌کنند اما وقتی ببینند اسلام در معرض خطر است، باز تا حد امکان می‌کوشند که با نشر مطالب، ذکر حقایق، با گفتگو و مذاکره و با فرستادن اشخاص نزد دستگاه حاکمه مشکل را حل کنند و اگر نشد ناچارند قیام و اقدام کنند… این ذخایرهستند که همیشه با نصایح خود مردم سرکش را خاموش و آرام ساخته‌اند لیکن تا آن‌جا که استقلال مملکت را در خطر نبینند».
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – تصویری از خمینی در مدرسه فیضیه قم

«زنها را وارد کرده‌اید در ادارات، ببینید در هر اداره‌‌‌‌ای‌ که وارد شدند آن اداره فلج شد. فعلاً محدود است. علما می‌گویند توسعه ندهید. به استان‌ها نفرستید. زن اگر وارد هر دستگاهی شد، اوضاع را به هم می‌زند.‌ می‌خواهید استقلالتان را زن‌ها تأمین کنند؟». (این گونه اظهارات خمینی، در نوشته‌ها و تاریخ‌نگاری‌‌‌های بازماندگان خمینی، مسکوت گذاشته شده و به آن اشاره‌‌‌‌ای نمی‌شود. در مقدمه کتاب کوثر که مجموعه سخنرانی‌‌‌های خمینی است و بعد از مرگ او منتشر شده، احمد خمینی مخالفت خمینی با لایحه انجمن‌‌‌های ایالتی و ولایتی را توضیح می‌دهد، اما اشاره‌‌‌‌ای به سبب اصلی این مخالفت یعنی برخوردار شدن زنان از حق رأی نمی‌کند:
«در مهر ماه ۱۳۴۱ لایحه انجمن‌‌‌های ایالتی و ولایتی نیز از تصویب گذشت. روح اصلی لایحه اسلام‌زدایی تشکیل می‌داد. با تصویب آن قید اسلام از شرایط رأی دهندگان و‌ منتخبین حذف می‌شد و شرط ”سوگند به قرآن مجید” جای خود را به ”سوگند به کتاب آسمانی” می‌داد. هدف اصلی رژیم ارزیابی شرائط و زمینه‌سازی برای اجرای طرح‌‌‌های بعدی و اصول به‌اصطلاح انقلاب سفید‌ بود»
باری، خمینی که ظاهراً برای طلبه‌های خود سخنرانی می‌کرد، درواقع داشت نقش و تأثیر خود و آخوندهای نظیر خودش را در ممانعت از شعله‌ور شدن آتش مبارزه و مقاومت مردم به رژیم شاه یادآوری می‌کرد.
وی گفت:
«اگر کلمه‌‌‌‌ای صادر شده بود، انفجار ظاهر می‌شد.این آتش را چه کسی خاموش کرد؟ چرا نمی‌خواهند درک کنند؟ چرا این پشتوانه را به‌هرنحوی می‌خواهند بشکنند؟… چرا خود را به این روحانیت مستند نمی‌کنند؟»
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – روح الله خمینی بر منبر در سال ۱۳۴۲

خمینی خطاب به طلبه‌ها و روحانیون جوان نیز گفت:
«شما باید مهذب باشید، نفس خود را تزکیه کنید،‌ خود را آراسته و وارسته سازید. حق این‌که به رئیس دولت یا به مقامات دیگر ناسزا گفته شود، نیست. شما بزرگتر از‌ این هستید».
و سرانجام این‌که به شاه نیز نصیحت کرد این قوه یعنی حمایت آخوندها را از دست ندهد. («صحیفه نور»، ج۱، ص۱۶) در مقابل این موضعگیری‌‌‌ها، جنبش دانشجویی از خمینی می‌خواست که با استبداد و وابستگی اعلان مخالفت کند.
به‌هرحال، همزمان با نصایح مشفقانه‌ی خمینی، رژیم شاه توطئه‌‌‌‌ای را که می‌خواست با انقلاب سفید محقق کند، به آخرین مراحل آمادگی رسانده بود.
از فضای بالنسبه باز آن دوران یعنی در فاصله‌ی سال‌‌‌های ۳۹ تا ۴۲ و آن جوش و خروش اوج‌گرفته‌ی مردمی به‌جای آن‌که آلترناتیو و راه‌حلی عاید شود که به حاکمیت مردمی بینجامد، باز این دشمن بود که داشت یک دوران سیاه دیگر را برای ملت تدارک می‌دید. خمینی از به‌هم‌خوردن مصوبه‌ی انجمن‌‌‌های ایالتی ولایتی و مخالفت با حق رأی زنان شیپور پیروزی می‌زد، اما شاه استمرار دیکتاتوری کامل‌العیار خود برای ۱۵سال دیگر را تضمین می‌کرد.

فصل هشتم
قــیـام ۱۵خـــرداد ۱۳۴۲
در اواخر سال۴۱ و بهار سال۴۲ جامعه‌ی ایران نقطه‌عطف مهمی را از سر می‌گذراند. نیروهای ملی و مردمی و سایر اقشار مخالف رژیم به‌اعتراض و مقابله با رژیم و مانور جدید آن یعنی اصلاحات ارضی و آن‌چه انقلاب سفید نامیده شده بود، مبادرت کرده بودند و شاه نیز که اجرای سیاست مورد نظر آمریکا را برعهده گرفته و حکومت خود را یکپارچه کرده بود، برای سرکوب خیز برمی‌داشت.
تصادم این دو نیرو، فضای سیاسی و اجتماعی ایران را ملتهب کرده و به‌لحن اعتراض‌های خمینی علیه شاه نیز رنگ تندی بخشیده بود. او تا پیش از این، از حد اعتراض شفاهی و تلگراف زدن به‌خاطر انجمن‌های ایالتی و ولایتی و به‌خصوص مخالفت با برخورداری زنان از حق رأی فراتر نمی‌رفت. اما در همین اوضاع سخنرانی‌ها و موضعگیری‌های پرخاشگرانه‌‌ای علیه رژیم می‌کرد. اگرچه هنوز از تعرض به‌اساس حکومت شاه ابا داشت.
در روزهای اول بهمن تهران و برخی شهرهای دیگر صحنه‌ی تظاهرات و حرکت‌های اعتراضی متعددی است که در مخالفت با انقلاب سفید شاه و رفراندمی که در دستور کار خود گذاشته، برگزار می‌شود.
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – تصویری از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲

رژیم شاه با سرکوب موضعی این رشته مخالفت‌ها و اعتراض‌ها و استقرار گسترده‌ی قوای سرکوبگر خود در خیابان‌ها و میدان‌ها و نقاط پررفت‌وآمد شهر، برای برگزاری رفراندم خود، فضا را آماده می‌کند. روز ششم بهمن این رفراندم اجرا می‌شود و رژیم شاه ادعا می‌کند که شش‌میلیون رأی به‌دست آورده است. از این پس، شاه که سرمست پیروزی مانور انقلاب سفید است، سرکوب کامل همه‌ی مخالفان و مدعیان و خاموش کردن هر صدای مخالفی را در دستور کار خود قرار می‌دهد. این لازمه‌ی پیشبرد سیاستی است که برعهده گرفته است.
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – تصویری از قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲

در اوایل فروردین۴۲، شاه می‌خواست ضرب‌شستی نشان دهد. روز دوم فروردین، به‌مناسبت سالروز شهادت امام‌ششم، همزمان دوجلسه، یکی در خانه‌ی خمینی و دیگری در فیضیه‌ی برگزار شد. در اجتماع خانه‌ی خمینی، فقط صلوات فرستادن‌ها و تشنجات محدودی روی‌داد و عوامل رژیم بر حسب دستوراتی که گرفته بودند، بیش از این کاری نکردند. اما مراسم فیضیه‌ی را به‌خاک و خون کشیدند.
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – تصویری از حمله رژیم شاه به فیضیه در سال ۱۳۴۲ به روایت رسانه های حکومت آخوندی

(درباره‌ی شمار کشته‌های حادثه‌ی فیضیه، خامنه‌ای ولی‌فقیه کنونی رژیم، در مصاحبه‌‌ای با روزنامه‌ی جمهوری مورخ ۱۲خرداد۱۳۶۱ گفته است:
«در واقعه‌ی مدرسه‌ی فیضیه شاید تعداد شهیدان ما از دو سه نفر بیشتر نبود، یک نفر که با نام و نشان معروف شد، شهید رودباری بود و یکی دو نفر دیگر و هم‌چنین تعدادی طلبه کتک خوردند. این حادثه را شخص امام با پیگیری تبلیغاتی و سازماندهی بسیار ظریفی یعنی گسیل داشتن طلاب و فضلای حوزه در محرم همان سال به‌سراسر کشور و دستور به‌همه‌ی گویندگان مذهبی که از روز هفتم محرم ماجرای فیضیه را به‌مردم بگویند، و همه‌ی دستجات مذهبی که از روز نهم محرم ماجراهای دوم فروردین را در سینه‌زنی‌ها و نوحه‌ها مطرح نمایند توانست به‌آن‌جا برساند که قیام عظیمی چون ۱۵خرداد را پیامد داشته باشد»)
مزدوران رژیم شاه، همزمان مدرسه‌ی طالبیه در تبریز را به‌همین صورت هدف حمله‌ی خود قرار می‌دهند.
حوادث بعدی و پیامدهای این حادثه نشان داد که رژیم شاه با مبادرت به‌چنین حملاتی به اشتباه بزرگی دست زده است. زیرا آخوندها و حوزه‌های مختلف را، که دستخوش تشتت و تفرقه بودند، در مخالفت با رژیم هم‌نظر کرد.
در پی آن خمینی در تلگرامی به‌آخوندهای تهران، به‌رژیم شاه و به‌کسانی که با شعار شاه‌دوستی به‌فیضیه تاخته‌بودند، حمله‌کرد. او ازجمله گفت:
«اکنون روحانیون و طلاب در این شهر مذهبی تأمین جانی ندارند، اطراف منازل علما و مراجع محصور به‌کارآگاه و گاهی کماندو و مأموران شهربانی است… طلاب محترم از ترس مأموران لباس‌های روحانیت را تبدیل نموده‌اند. اینان با شعار شاه‌دوستی به مقدسات مذهبی اهانت می‌کنند». خمینی در همین تلگرام کاری را که خود سال‌ها به‌آن مشغول بود، حرام اعلام کرد و گفت: «تقیه حرام است و اظهار حقایق واجب (ولو بلغ ما بلغ)». («صحیفه‌ی نور»، ج۱، ص۳۹)
درواقع این رژیم شاه بود که در آن مقطع پل‌های میان خود و حوزه‌ها و مراجع آن را خراب می‌کرد.
این سرکوبگری‌ها، آتش اعتراض کل جامعه را نیز تندتر کرد و زمینه‌های قیامی را فراهم کرد که دو ماه بعد فوران نمود: قیام ۱۵خرداد. قیامی که واکنش مردم به‌جان آمده در برابر رژیم شاه و مانور انقلاب سفید او بود و با سرکوبی خونین مواجه شد.
جرقه‌ی این قیام با مراسم عزاداری به‌مناسبت عاشورای حسینی زده شد. در قم و مشهد و بیش از همه در تهران مردم به‌تظاهرات و دادن شعارهای خشمگینانه‌‌ای علیه رژیم و شخص شاه پرداختند. مردم در تظاهرات خیابانی از خمینی نیز، که در این زمان مهمترین چهره‌ی مذهبی شناخته‌شده‌ی مخالف رژیم بود، حمایت کردند. اما شعارهایشان به‌کلی با آن‌چه خمینی می‌گفت و می‌خواست، متفاوت بود. زیرا شاه را خونخواری می‌نامیدند که باید برود یا مرگ و نابودی او و رژیمش را درخواست می‌کردند.
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – یک هیئت عزاداری با مسئولیت طیب حاج رضایی

صحنه‌هایی از آن قیام خونین، در کتاب «تاریخ سی‌ساله» نوشته‌ی فدایی شهید بیژن جزنی به‌این‌صورت تشریح شده است:
«تظاهرات در روز ۱۵خرداد ابعاد و شدت بی‌سابقه‌‌ای پیدا کرد. خصلت شورشی تظاهرات باعث تعطیل زندگی عادی شهر و جاری شدن انبوه انسانی به‌خیابان‌ها شده دسته‌های محدود تظاهرکننده در اوایل روز با به‌کاربردن مواد آتشزا (مثل فسفر) و تخریب و هجوم به پاره‌‌ای از سازمان‌های دولتی، چند باشگاه ازجمله باشگاه شعبان بی‌مخ، پلیس و نیروهای نظامی را واداربه به‌کار بردن اسلحه کردند. این امر به‌سرعت زندگی در شهر را مختل کرد. طرح‌های ضدشورشی به‌مورد اجرا گذاشته شد. خیابان‌های مهم شهر توسط نیروی نظامی از یکدیگر قطع شد و نیروی نظامی همراه تانک و زرهپوش و جیپ‌های حامل مسلسل سنگین مردم را اعم از تظاهرکننده یا عابر به‌گلوله بست… مردم که جز چوب و سنگ سلاحی نداشتند، قادر به‌هیچ‌گونه مقاومتی نبودند. اشغال نظامی شهر ادامه یافت. در روز ۱۶خرداد نیز با کوچکترین تجمعی آتش نظامیان عده‌‌ای را از پا درمی‌آورد. توده که از سلاخی رژیم به‌خشم آمده بود، به‌مشت‌های خالی خود با خشمی جنون‌آسا می‌نگریست و بسیار کسانی بودند که از شدت نومیدی می‌گریستند». («تاریخ سی‌ساله»، بخش دوم، ص۱۱۴و ۱۱۵)
خود خمینی بعدازظهر روز عاشورا در قم سخنرانی شدیداللحنی داشت که باعث دستگیریش شد.
وی در این سخنرانی اگرچه تیزترین کلمات خود را علیه اسراییل به‌کار برد، با این حال برای اولین‌بار شخص شاه را نیز مورد انتقاد قرار داد و به‌تبلیغات و اتهامات رژیم شاه علیه آخوندها پاسخ گفت. اگرچه از درخواست سرنگونی او اجتناب کرد و با جملاتی از این قبیل، راه کنار آمدن با او را باز گذاشت:
«آقای شاه نفهمیده می‌رود بالای آن‌جا می‌گوید تساوی حقوق زن و مرد. آقا این را به تو تزریق کرده‌اند. تو مگر بهایی هستی که من بگویم کافر است. بیرون کنند. نکن این‌طور نکن این طور… والله من شنیده‌ام که سازمان امنیت در نظر دارد شاه را از نظر مردم بیندازد تا بیرونش کنند و لهذا مطلب را معلوم نیست به‌او برسانند». («صحیفه‌ی نور»، ج۱، ص۵۴ تا ۵۷)
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – انتقال خمینی از قم به تهران در سال ۱۳۴۲

سرانجام در بامداد روز ۱۶خرداد، مأموران رژیم، خمینی را جلب کردند و پس از انتقال به‌تهران زندانی کردند. همزمان آیت‌الله قمی از مشهد و محلاتی از شیراز نیز توسط رژیم دستگیر شدند.
خمینی از شانزده خرداد۴۲ تا یازده مرداد همان‌سال یعنی کمتر از دوماه در زندان بود. مدتی در زندان قصر و سپس در عشرت‌آباد. درباره‌ی چگونگی حبس او و مواضعش در برابر رژیم، کسی که بیش از همه مطلع بود، پاکروان رئیس وقت ساواک بود. اما خمینی در روزهای اول حاکمیت خود، پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی او را تیرباران کرد.
یکی از آخوندهای نزدیک خمینی به‌نام حمید روحانی درباره‌ی دوران زندان خمینی می‌نویسد:
«روز جمعه ۱۱مرداد۴۲، پاکروان رئیس سازمان جاسوسی به‌اصطلاح امنیت به‌دیدار قائد بزرگ در پادگان عشرت‌آباد رفت و پس از انجام مراسم و تشریفات دیدار اظهار داشت: …شاهنشاه دریافتند که مرجع روحانیت در این مبارزه و مخالفت، فقط نظر دینی داشته‌اند و به‌تحریک عوامل بیگانه به این کارها دست نزدند و نیز با اساس سلطنت مخالف نیستند ولی می‌فرمایند با نطق عاشورای ایشان چه کنم که درآن به‌شخص اول مملکت و خاندان سلطنت اهانت شده‌است و حضرتعالی تصدیق بفرمایید که آن نطق خیلی تند بود. در دنیا چه در کشورهای جمهوری چه سلطنتی، چه در دموکراسی، چه استبدادی، در هیچ جا سابقه ندارد که علیه رئیس حکومتی با این لحن سخن برانند… قائد بزرگ در مقام پاسخ فرمود: ممکن است در آن نطق تندروی‌هایی شده باشد. ولی هرچه بود جنبه‌ی نصیحت داشته است و آن نصیحت‌ها برای شاه لازم بوده است و شما هم شاه را نصیحت کنید»
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – رابطه با سرلشکر پاکروان رئیس ساواک

کتاب یادشده می‌نویسد:
«در این هنگام سرهنگ مولوی رئیس سازمان جاسوسی تهران نیز حضور به‌هم رسانید و نسبت به‌قائد بزرگ عرض اخلاص کرد…». («بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، ص۵۷۵)
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – رابطه با مولوی رئیس ساواک تهران

مرتضی پسندیده، برادر خمینی، جریان ملاقات خود با او در زندان عشرت‌آباد را شرح داده. این ملاقات از طریق برادرزاده‌ی نصیری (رئیس وقت شهربانی) که با پسندیده در ارتباط بوده، میسر شده است. پسندیده توضیح می‌دهد که برای مطلع ساختن خمینی نسبت به‌آن‌چه در بیرون زندان پس از قیام ۱۵خرداد در جریان بود، سؤال‌هایی درباره‌ی وضع حوزه‌ها و بازار، که در آن ایام به‌نشانه‌ی اعتراض در حال تعطیل بود، با خمینی در میان می‌گذارد. خمینی به پسندیده پاسخ داده بود که هم بازار و هم حوزه‌ها کار و درس خود را از سربگیرند و باز شوند. (مجله‌ی «پاسدار اسلام» سال۱۳۶۷، شماره‌های ۸۴ به‌بعد)
سپس شماری از مراجع و روحانیان که در آن‌موقع برای اظهار مخالفت با دستگیری خمینی به‌تهران رفته بودند، با پاکروان ملاقات می‌کنند و خواستار آزادی خمینی می‌شوند. به‌دنبال آن خمینی از زندان آزاد شده و به‌خانه‌ای در داوودیه تهران فرستاده می‌شود.
مرتضی پسندیده می‌گوید:
«ما به‌وسیله‌ی آقای پناهی که داماد همشیره‌مان بود و در عشرت‌آباد معلم بود (گرچه نظامی هم نبود ولی استاد نظامی‌ها بود) پیغامی به امام دادیم. من مطلبی را به این شرح خدمت ایشان نوشتم که:
«شما را بناست امروز آزاد کنند و پاکروان برای آزادی شما به‌آن‌جا می‌آید و قصد دارد شما را به‌منزل نجاتی ببرد و نجاتی آدم خوشنامی نیست و شما صلاح نیست به‌آن‌جا بروید. لذا موافقت نکنید»
من آن کاغذ را به پناهی دادم و او هم پیغام را به‌امام رساند. امام در پاسخ نوشتند:
ماراهی نداریم جز این‌که قبول کنیم و به‌منزل نجاتی برویم. ولی بیش از یک شب در آن‌جا نیستیم و بعدها باید منزل بگیریم و فعلاً رفتن به‌آن‌جا اشکال ندارد”». (مجله‌ی «پاسدار اسلام»)
درباره‌ی نحوه‌ی آزادی خمینی از زندان، آخوند محمدرضا توسلی که از هنگام به‌قدرت رسیدن خمینی تا روز مرگ او پیشکارش بود، می‌گوید:
«حضرت امام را در تاریخ هیجدهم فروردین۴۳‌، به توهم این‌که ایشان از کار خود پشیمان است، از زندان و حصر آزاد کردند. در بعضی جراید هم جملاتی از قبیل این‌که بین دولت و روحانیت تفاهم حاصل شده است، درج گردید. از این‌رو حضرت امام در اولین نطق بعد از مراجعت، جملات روزنامه‌ها را تکذیب کردند و فرمودند: “اگر خمینی هم سازش کند، ملت اسلام با شما سازش نمی‌کند”». («صحیفه‌ی نور»، ج۱، ص۲۷۴)
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – حمینی در ایام به اصطلاح محدودیت در باغ های خوش آب و هوای شمال تهران

خمینی، پس از سپری کردن این حبس کوتاه‌مدت، تا مدتی در خانه‌‌ای در داوودیه تهران و سپس در خانه‌ی یکی از تجار طرفدارش در قیطریه تحت‌نظر بود تا این‌که در ۱۸فروردین۴۳ دوباره به‌خانه‌ی خود در قم بازگشت و از آزادی عمل کامل برخوردار شد. قابل توجه است که در آن زمان با آن‌که بیش از ده سال از کودتای ننگین استعماری علیه دولت ملی دکتر مصدق می‌گذشت، پیشوای بزرگ نهضت ملی هم‌چنان در احمدآباد کرج تحت‌نظر قرار داشت و هیچ‌گاه اجازه‌ی کمترین اقدامی پیدا نکرد و حتی برای معالجه و امور شخصی خود زیر فشار انواع محدودیت‌ها قرار داشت و نمی‌توانست با افرادی جز وابستگان خود تماس بگیرد.
باری، خمینی پس از حضور مجدد در قم، یک چند تلاش کرد جلسات هفتگی منظمی با شرکت آخوندهای مهم قم برگزار کند. اما آن‌چه باعث تبعید او از ایران شد، مخالفتش با تصویب قانون کاپیتولاسیون بود.

فصل نهم
تبعید خمینی به ترکیه
خمینی در سال۴۳، در پی یک سخنرانی علیه تصویب قانون کاپیتولاسیون در مجلسین رژیم شاه، به ترکیه تبعید شد.
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – روح الله خمینی در ترکیه

قانون مزبور در سوم مرداد سال۴۳ مخفیانه از تصویب مجلسین رژیم شاه گذشت.
در چهارم آبان همان سال، خمینی در یک سخنرانی به این ‘قانون حمله کرد و برخلاف سخنرانی‌های گذشته، آمریکا و رئیس‌جمهور آن کشور را نیز هدف اعتراض‌های شدیداللحن خود قرار داد.‌ خمینی از جمله گفت:
«استقلال ما را فروختند،… عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت، عظمت ارتش ایران پایکوب شد… اگر یک آشپز آمریکایی مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند زیرپا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد، دادگاه‌های ایران حق ندارد محاکمه کنند… باید برود آمریکا… اگر شاه ایران یک سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست می‌کنند و اگر چنان‌چه یک آشپز آمریکایی شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد،… هیچ‌کس حق تعرض ندارد…». («صحیفه نور»، ج۱، ص۱۰۲)
در آن ایام خمینی در برابر هجوم تبلیغاتی رژیم شاه که به او انگ ارتجاعی و ارتجاع سیاه می‌زد، در تنگنا قرار داشت. از این‌رو در سخنرانی‌ها و اعلامیه‌های خود کراراً تلاش می‌کرد به اتهام کهنه‌پرستی و ارتجاع پاسخ بگوید و خود را از آن مبرا کند. تا این که تصویب قانون خائنانه کاپیتولاسیون، فرصت مناسبی برای او فراهم کرد تا به‌شعارها و مخالفت‌های خود رنگ و بوی ضدآمریکایی بزند. با این همه در همین سخنرانی، به‌رغم حملات سنگینی که به آمریکا و رئیس‌جمهور آن کرد، از نظر سیاسی از حدود معینی فراتر نرفت:
نخست آن که به‌هیچ‌وجه خواستار قطع مناسبات ایران و آمریکا و لغو قراردادهای شاه با آمریکا نشد.
دوم آن‌که کمترین حمله‌‌ای به‌شاه نکرد و توپ و تشرهایش را متوجه وکلای مجلس و دولت کرد.
اما از آن‌سو، رژیم در مرحله جدیدی که آغاز کرده بود، برای استقرار دیکتاتوری وابسته‌ی خود، دیگر نمی‌خواست هیچ صدای مخالفی را بشنود، تصمیم به تبعید خمینی از ایران گرفت. خمینی روز سیزده‌آبان سال۴۳ به ترکیه فرستاده شد و پس از مدت کوتاهی به نجف رفت.
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – خمینی در ترکیه درهمراهی محافظان و پسرش مصطفی

از آن پس خمینی از نظر سیاسی به‌خاطر بی‌عملی‌اش برای یک دوره به‌محاق رفت.
علت مخالف خوانی‌های خمینی
مقایسه‌ی موضع‌گیری‌ها و فعالیت‌های سیاسی خمینی در سال‌های چهل تا چهل‌وسه، با زندگی سیاسی او تا پیش از این دوره، این سؤال اساسی را پیش می‌آورد که چه شد که خمینی پس از آن‌همه سکوت و انفعال، در شصت سالگی یکباره به چنین مخالف‌خوانی‌هایی رو آورد؟
کسی که در برابر جنایت‌های فجیع دیکتاتوری رضاشاه سکوت کرده بود، کسی که حاضر نشده بود حتی یک کلمه در مخالفت با کودتای استعماری ۲۸مرداد بر زبان بیاورد، چه شد که ناگهان از مصوبه انجمن‌های ایالتی و ولایتی به جوش آمد؟
در حالی که فی‌المثل، حوادث و قضایایی نظیر کشتار مسجد گوهرشاد در مشهد یا ماجرای کشف حجاب در دوران رضاشاه یا کشتار سی‌تیر بسا مهمتر از مصوبه‌ی انجمن‌های ولایتی و ایالتی بود. خمینی حتی نسبت به اعدام نواب صفوی توسط رژیم شاه سکوت پیشه کرده بود. اگرچه بعد از به‌قدرت رسیدن، عده‌‌ای از همدستانش بسیار سنگ او را به سینه می‌زدند.
روابط‌خمینی بارژیم‌شاه آئینه ذلت‌وسازشکاری – سکوت درقبال اعدام یکی از طرفدارانش نواب صفوی

پیروان خمینی تلاش کرده‌اند این تناقض بزرگ را توجیه کنند اما قادر به آن نشده‌اند. اما زندگی سیاسی خمینی و موضعگیری‌های او در سال‌های بعد، پاسخ این سؤال را روشن می‌کند.
خمینی که بیشتر عمر خود را در حوزه‌ها گذرانده و سابقه و تحصیل و تربیت و کسوت آخوندی داشت، وجه غالب شخصیتش سیاست‌پیشگی و فرصت‌طلبی به معنی اخص آن بود.
اگرچه سالیان در کنار گود بود، اما، از نظاره‌ی پیامدهای جنگ جهانی اول و دوم در ایران، چگونگی سرکار آمدن و ساقط شدن رضاشاه و دولت‌هایی که پی‌درپی سرکار می‌آمدند، قضایای کودتای ۲۸مرداد و… درک مادی روشنی از «تعادل‌قوا» به‌دست آورده بود و خود را با تحول قدرت‌ها تنظیم می‌کرد. این همان فکر و رویکردی بود‌ که از خمینی شخصیتی ساخته بود که مترصد شکاف و فرجه‌‌ای برای مطرح ساختن خود و سوار شدن بر امواج نارضایتی و اعتراض مردم بود.
او در دو مقطع این فرصت را به‌بهترین صورت تشخیص داد. یکی همان مقطع سال‌های۴۰ تا ۴۳‌ بود، دیگری در سال۵۷.
در سال۴۰ او به تغییر سیاست‌های بین‌المللی نسبت به شاه پی برد و همین که احساس کرد موقعیت شاه ضعیف و درحال تزلزل است، در شکافی که در این زمینه بارز شده بود، سرمایه‌گذاری کرد.
بی‌شک، هنگامی که اظهار مخالفت با برخی سیاست‌های رژیم را جایگزین سکوت ۶۰سال گذشته می‌کرد، روی حمایت‌های بین‌المللی و مشخصاً تأیید و پشتیبانی انگلیس که در آن‌زمان در حال از دست دادن پایگاه‌های خود در ایران بود، حساب باز کرده بود. در این زمینه روابط ویژه‌ی او با آخوندهای انگلیسی‌نشان و عناصر ۲۸مردادی هم‌چون فلسفی قابل‌توجه است. در آن دوره، آخوند مزبور، بارها نقش سخنگوی خمینی در مجامع مختلف را ایفا می‌کرد:
«قائد بزرگ… از آقای فلسفی که در آن هنگام ـ‌نمی‌دانم به‌طور اتفاق یا روی انگیزه‌ی سیاسی‌ـ در قم به‌سر می‌برد، خواست که طی یک سخنرانی، دولت را از عواقب شوم حمله‌ی تبلیغاتی علیه روحانیت در سطح جرائد و مطبوعات برحذر دارد». («بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی»، ص۲۱۳)
آخوند محمدتقی فلسفی از همراهان خمینی و سرلشکر فضل الله زاهدی عامل کودتای ۲۸مرداد۳۲

آخوند ابوالقاسم کاشانی، آخوندی محمدتقی فلسفی و شعبان بی مخ هم مسلکان و همراهان خمینی

از این نمونه‌ها کم نیست. در آن زمان خوب روشن بود که فلسفی چه‌کاره بوده و به‌خصوص درجریان کودتای ۲۸مرداد و چه روابطی با کودتاچیان و جریان‌های تحت‌الحمایه‌ی انگلیس داشت. (بعد از این مقطع نیز، فلسفی روابط ننگینی با رژیم شاه و گردانندگان ساواک داشت. نشریه‌ی مجاهد در شماره‌ی فوق‌العاده‌ی اول‌تیر۱۳۶۰، اعتراف‌های آجودان مخصوص سپهبد مقدم آخرین رئیس ساواک رژیم شاه را درج کرده که در آن ملاقات‌های فلسفی با سپهبد مقدم را شرح داده است. سپهبد مقدم که اظهاراتش از نوار بازجویی‌های او پیاده شده، از جمله می‌گوید:
«من با فلسفی رفت و آمد می‌کردم (او خانه‌ی من نمی‌آمد) اینها واسطه بودند. فقط واسطه بودند و من می‌خواستم از آن طرف هرکس مطلبی دارد به اینها بگوید و من متوجه بشوم. بالاخره قرار شد من فلسفی را ببرم خانه هویدا. این بود که ایشان [فلسفی] را بردیم خانه مادر هویدا و هویدا دوساعت با فلسفی صحبت کرد». سپهبد مقدم هم‌چنین فاش می‌سازد که دو بار که به‌خانه‌ی فلسفی در زعفرانیه رفته، یک‌بار صدهزار تومان و بار دیگر صدو پنجاه هزار تومان به‌وی پرداخت کرده است.)
ناصر مقدم، آخرین رئیس ساواک روابط این دستگاه جهنمی با آخوندها ازجمله فلسفی را در آخرین سالهای عمر رژیم شاه، در بازجویی هایش برملا می کند

قرائنی هم وجود دارد که نشان می‌دهد خمینی پیش از آن‌که ماجرای تصویب قانون انجمن‌های ایالتی و ولایتی پیش آید، مترصد اوضاع بود و خود را برای مبادرت به‌حرکتی دربرابر رژیم آماده می‌کرد.‌ آخوند ابوالقاسم خزعلی که چندین سال عضو فقهای شورای نگهبان بود، در این‌باره می‌گوید:
«یک‌ماه قبل از قضیه‌ی انجمن‌های ایالتی و ولایتی، بنده به ایشان گفتم می‌خواهم به نجف بروم. شما فرمایشی دارید؟ فرمودند: ”به‌علمای آن‌جا بگو به‌زودی سروصدایی در کشور بلند می‌شود و این آتش زیر خاکستر است. به‌زودی دود بلند می‌شود. من در آن‌موقع از قم داد می‌زنم، شما هم داد بزنید.” گفتم امام مطلب چیست؟ نفرمودند». («پابه‌پای آفتاب»، ج۳، ص۴۰)
کسانی هم که وقایع آن روزها را به‌یاد دارند، می‌گویند از آیت‌الله مرتضی حائری، پسر آیت‌الله عبدالکـریم حائری، مؤسس حوزه‌ی قم،که در آن سال عازم سفر حج بود، شنیده‌اند که قصد سفر خود را با خمینی در میان گذاشته. خمینی به او گفته است وقتی که برمی‌گردی، اینها دیگر نخواهند بود و افزوده است که این مطلب را از ارتشی‌ها هم شنیده است.
آیا خمینی پنداشته بود که دیگر شانسی برای ادامه‌ی بقای رژیم شاه باقی نمانده است؟ آیا‌ علائمی دریافت کرده بود که اوضاع را بر وفق مراد خود می‌دید؟

اشتراک:

مطالب مرتبط:

3333

پخش زنده سیمای آزادی

Popular Posts

مسعود رجوی-۲۲بهمن ۱۴۰۱: «اتوبوس مجانی» استبداد و وابستگی با سرنشینان ساواکی، آزادیخواهان و ...

مسعود رجوی: درماندگی بچه شاه از «سلطنت انتخابی» تا «فراسوی» سلطنت و جمهوری

مسعود رجوی: درماندگی بچه شاه از «سلطنت انتخابی» تا «فراسوی» سلطنت و جمهوری

توییتر اختر شبانه

پیام مسعود رجوی در دومین سالگرد انقلاب ضدسلطنتی

بازدید از وبلاگ

468489

مانور بزرگ جنگی سیمرغ رهایی ارتش آزادیبخش ملی ایران