زندگی سیاسی خمینی
در سن ۶۰سالگی و «علیه برخورداری زنان از حق رأی» و «برچیده شدن نظام ارباب رعیتی»
شروع شد
بهمن ۴, ۱۳۹۸
روحالله خمینی سارق بزرگ انقلاب
ضدسلطنتی
کتاب حاضر مجموعهی ۳۰گفتار از سلسله گفتارهایی است که تحت عنوان «خمینی، دجال ضدبشر»، بهنقل از
رادیو صدای مجاهد، در شمارههای۴۷۰ (۲۳آذر۷۸) تا ۵۱۹ (۳آبان۷۹) نشریه مجاهد منتشر شده و سوابق زندگی سیاسی خمینی و چگونگی رسیدن او بهحاکمیت را مرور میکند.
زندگی سیاسی خمینی تا سن ۶۰سالگی در سکوت و سازش کامل با دیکتاتوریهای رضاشاه و محمدرضا شاه وسکوت
تأییدآمیز نسبت بهکودتای استعماری علیه مصدق سپری گردید
همدستی کاشانی با فضل الله زاهدی
کودتاچی ۲۸مرداد۳۲
آخوند کاشانی درکنار مظفر بقایی یکی از
عوامل انگلیس
روحالله خمینی سارق بزرگ انقلاب ضدسلطنتی برسر سفره آخوند
کاشانی
و شهرت وی از زمانی آغاز شد که در سالهای
اول دههی۴۰ علیه برخورداری زنان از حقرأی دست بهاعتراض زد و در آبان سال۴۳ بهترکیه تبعید شد. دریکسالی که خمینی در ترکیه اقامت داشت، از وی حتی یک
سطر پیام و موضعگیری علیه رژیم شاه ثبت نشدهاست. وی در سال۴۴ بهنجف رفت در سالهای۴۴ و ۴۵ یک سخنرانی سیاسی داشت که در آن بدون کمترین ابراز مخالفتی با
شاه، بهموعظه برای «رؤسای دول اسلامی» پرداخت که «بر سلاطین اسلام، بر رؤسایجمهور
اسلام تکلیف است که دست برادری بدهند و حدود و ثغورشان را حفظ کنند». در سالهای
بعد نیز اساساً بهدرس و بحث حوزه مشغول بود.
مخالفت روحالله خمینی سارق بزرگ انقلاب
ضدسلطنتی با «حق رأی به زنان» و «حذف نظام ارباب رعیتی» از عوامل جدی جدایی او از
نظام شاه
در نیمهی دوم دههی۴۰ براثر نضج گرفتن جنبش مسلحانه و سازمانهای پیشتاز، جو سیاسی و
مبارزاتی فعالی در جامعه ایجاد گردید و مجاهدین که درسال۱۳۴۴ بنیانگذاری شدهبودند،
بهعنوان یک سازمان انقلابی و مسلمان در سالهای آخر دههی۴۰ و اوایل دههی ۵۰ شهرت و محبوبیتی وسیع پیدا کردند. اما خمینی بهرغم تمامی پیامهایی که دراین
زمینه از ایران بهاو میرسید، حاضر بهحمایت از مجاهدین و مبارزهی
خونبارشان با رژیم شاه نشد و چنان که نزدیکترین اطرافیان خمینی مانند رفسنجانی و کروبی و… بارها گفتهاند،
این امر انزوای او را تشدید کرد. در این زمینه، آخوند حمید روحانی که سالها همراه
خمینی در نجف بوده میگوید:
«…بسیاری از افراد را
میشناسم که بر این اعتقاد بودند که دیگر نقش امام در مبارزه و در نهضت بهپایان
رسیدهاست و امام با عدمتأیید مجاهدین خلق در واقع شکست خود را امضا کرده است.
این افراد باور داشتند که امام از صحنهی مبارزه کنار رفتهاند و زمان آن رسیدهاست
که سازمان مجاهدین خلق نهضت را هدایت کند و انقلاب را بهپیش ببرد. واقعاً هم این
گروه در میان مردم پایگاهی بهدست آورده بود. امام هم این را میدانستند. هرروز از
ایران نامه میرسید مبنی بر این که پرستیژ شما پایین آمده. در بین مردم نقش شما در
شرف فراموش شدن است. مجاهدین خلق دارند جای شما را میگیرند». («پابهپای آفتاب»،
ج۳، ص۱۶۲ و ۱۶۳)
نامه مخفیانه آیت الله منتظری به روحالله خمینی سارق بزرگ
انقلاب ضدسلطنتی برای فراخواندن او به حمایت از مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۵۰
خمینی که ازتحولات سیاسی جامعه برکنار
بود، نسبت به تظاهرات مردم تهران و بهویژه دانشجویان دانشگاه تهران در سال۴۶ پس از شهادت جهانپهلوان تختی؛ نسبت بهجشنهای تاجگذاری شاه؛ و نسبت بهتظاهرات
گستردهی دانشجویان در سال۴۸ علیه گران شدن بلیت اتوبوس شرکت واحد؛ واکنش
صریحی نداشت و حتی نسبت بهاعدام عاملان ترور حسنعلی منصور، نخستوزیر رژیم شاه
عکسالعملی ابراز نکرد.اما از بیرون ریختن حقد و کین خود علیه مبارزهی انقلابی
مسلحانه غافل نماند.
آخوند حمید روحانی دراینباره میگوید:
«در سال۱۳۴۹ گروهک مارکسیستی و کمونیستی سیاهکل حرکتی کرد که اثر عمیقی بر ملت ایران
گذاشت. مردم که از فشار و ظلم بیحد رژیم جانشان بهلب رسیده بود از این حرکت بهوجد
آمدند و امیدوار شدند. خطر این بود که نهضت از مسیر راستین خود منحرف شود. در اینجا
بود که امام ضربهی قاطع خود را وارد کردند و طی نامهیی به اتحادیهی دانشجویان
مسلمان خارج کشور نوشتند: «از حادثهآفرینی استعمار در کشورهای اسلامی نظیر حادثهی
سیاهکل و حوادث ترکیه فریب نخورید و اغفال نشوید». («پابهپای آفتاب»، ج۳، ص۱۶۳، مصاحبهی آخوند حمید روحانی)
ورود فرصتطلبانهی خمینی بهصحنهی
تحولات سالهای پایانی رژیم شاه نیز شایان توجه است. او زمانی پا بهصحنه نهاد که
دریافت سیاست آمریکا نسبت بهشاه تغییر کرده و موقعیت شاه متزلزل است. در آبان سال۵۶، شاه در بازگشت از آمریکا، برسیاست جدید و استمرار فضای باز تأکید کرد و
دوماه بعد، خمینی آخوندها را بهاستفاده از فرجهیی که پیدا شده، فراخواند:
«این فرصت را غنیمت
بشمارند آقایان. بنویسند، اعتراض کنند الان نویسندههای احزاب دارند مینویسند،
امضا میکنند، اشکال میکنند،… شما هم بنویسید… امروز روزی است که باید گفت و پیش
میبرید. و من خوف آن دارم که خدای نخواسته این فرجه از دست برود… ». («صحیفهی
نور»، ج۱، ص۲۶۶)
از آن پس نیز خمینی پیوسته ازحرکتهای
اعتراضی مردم عقب بود. در ۱۷شهریور سال۵۷ وقتی که شاه اجتماع
مردم تهران را در میدان ژاله غرق خون کرد، خمینی از موضعگیری سریع احتراز نمود تا
سمت تحولات را ارزیابی کند. بنابراین چهارروز بعد یعنی ۲۱شهریور موضعگیری
کرد.
درمهر۵۷، خمینی از عراق به
پاریس رفت. روزنامهی لوموند بهعنوان اولین روزنامهی غربی با خمینی مصاحبه کرد و در این مصاحبه که در تاریخ ۴اردیبهشت ۵۷ بهعمل آمد، خمینی ضمن دادن
اطمینانهای لازم در این زمینه که هیچگاه با افراطیون ضدشاه همکاری نخواهد کرد،
برای کنار آمدن با قانون اساسی رژیم شاه، اعلام آمادگی نمود.
در نیمهی دوم سال۵۷ که قیام ضدسلطنتی
با سرعتی شگفتانگیز اوج میگرفت، خمینی در پشت پرده بهزدوبند با مقامها یا فرستادگان
آمریکا مشغول بود. این تماسها، دور از چشم مردم ایران، هم در پاریس و هم در تهران
جریان داشت. سازمان سیا در نزدیکی محل اقامت خمینی خانهیی گرفته بود و تماسهای
نسبتاً منظمی با نزدیکترین مشاوران خمینی (بنیصدر، قطبزاده و یزدی) برقرار ساخته
بود و شخص خمینی با فرستادگان جیمی کارتر ملاقات نمود.
بعد از خروج شاه، خمینی با یک پرواز
اختصاصی، که یک سر آن به دولت فرانسه مربوط میشد و سر دیگر آن بهآمریکا، وارد
ایران شد. برای اجرای ترتیبات حفاظتی و امنیتی و… ورود خمینی هریک از امرای ارتش
مسئولیتی بهعهده گرفتند.بهگفتهی قرهباغی، رئیس ستاد ارتش شاه،
«نخست وزیر شورای
امنیت ملی را برای بررسی ترتیب مراسم آمدن آقای خمینی دعوت نمود. …آقای بختیار بهسپهبد
مقدم و سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و رئیس شهربانی کشور تأکید کرد که
اقدامات امنیتی لازم را در هنگام ورود آقای خمینی بهموقع اجرا بگذارند و علاوه بر
آن سپهبد ربیعی فرماندهی نیروی هوایی را نیز مأمور امنیت پرواز و امور داخلی
فرودگاه مهرآباد نمود…». («اعترافات ژنرال»، خاطرات ارتشبد عباس قرهباغی، ص۲۷۹ و ۲۸۰)
اما رویدادهای پس از ورود خمینی بهتهران،
با نقل اسناد و کتابهای نوشته شده توسط خود آخوندها، چهار واقعیت زیر را نشان می
دهد:
اول این که، دراوج شورش و قیام مردم که
با کاربرد سلاح همراه بود و تا آخرین لحظات که اندک اثری از حضور مقامهای رژیم شاه
در قدرت باقی بود، خمینی خط کنار آمدن با رژیم شاه را دنبال میکرد و مذاکرات و
گفتگوهای پنهان از مردم هم توسط آخوندهایی مانند بهشتی و اردبیلی و هم توسط
بازرگان تا ساعت ۵بعدازظهر روز ۲۲بهمن ۱۳۵۷ ادامه داشت. بلافاصله پس از همین جلسه
بود که بهدنبال توافق بازرگان با رئیس ستاد ارتش شاه، موسوی اردبیلی پیام خمینی
را از رادیویی که دیگر بهدست مردم افتادهبود، قرائت کرد:
«اکنون که نیروی ارتش
عقب نشینی و عدمدخالت خودشان را در امور سیاسی ابراز و پشتیبانی خودشان را از ملت
اعلام کردهاند…، ما آنان را از ملت و ملت را از آنان می دانیم ـروح الله الموسوی
الخمینی». (نشریهی مجاهد، شمارهی۵۱۷، «خمینی دجال ضدبشر ـ شماره ۳۰»، بهنقل از کتاب انقلاب ایران بهروایت رادیو بی.بی.سی،
زیرنظر عبدالرضا هوشنگ مهدوی، صفحهی ۳۷۵ تا ۳۷۸ ، چاپ اول، زمستان ۱۳۷۲، تهران)
دوم این که، این مذاکرات، چه آنچه در
پاریس با مقامهای دولت وقت آمریکا صورت گرفت و با سفارت آمریکا در تهران نیز
هماهنگ میشد و چه آنچه بعد از ورود خمینی در تهران تا روز ۲۲بهمن پیگیری شد، با
تأیید و رهنمود خود خمینی صورت میگرفت. کتاب کوثر در شرح وقایع روز ۲۰بهمن ۵۷ مینویسد:
«چند روزی است که شخصتیهای
برجستهی انقلاب ازجمله مهدی بازرگان، نخستوزیر منتخب امام، بهمذاکرات خود با
سران ارتش ادامه میدهند. گزارش این دیدارها بهطور مرتب بهاستحضار امام میرسد و
رهنمودهای لازم از ایشان گرفته میشود»(«کوثر»، مجموعهی سخنرانیهای خمینی، جلد
سوم، صفحهی ۳۰۸)
سوم این که، چارچوب سیاسی خطی که خمینی
دنبال میکرد، قبول قانون اساسی رژیم شاه بود و خمینی در روز معرفی بازرگان در
تهران نیز اعلام کرد که آن را بهعنوان چارچوب انتقال قدرت قبول دارد. حفظ کامل
ساختار ارتش شاه از پایههای اصلی این خط بود. کما این که خمینی در پاریس بهبازرگان
گفته بود می تواند وزیران رژیم شاه را هم در کابینهی پیشنهادی خود وارد کند.
چهارم این که، خمینی هرگز بهکار گرفتن
سلاح و درهمکوبیدن پایههای قدرت دیکتاتوری شاه را تجویز و توصیه نکرد. بهعکس در
برابر قدرت مسلط و در برابر حامیان استعماریش مثل موش مرده زبون و ترسو و کاملاً
سربهراه بود و توافقهای بهعملآمده را موبهمو رعایت میکرد، اگرچه در پایمال
کردن قولهایی که بهمردم ستمدیدهی ایران داد و در صدور فرمان کشتار مردم بیدفاع
با استفاده از سلاحهای سنگین و در صدور فرمان قتلعام زندانیان دستبستهی سیاسی،
هیچ پروا و درنگ و تردیدی نکرد. خمینی در صحنهی وقایع انقلابی روزهای۲۱ و۲۲بهمن بهکلی غایب بود. از مردم رو پنهان میکرد و بهنوشتهی
کتاب کوثر
«نخستین سخنرانی
عمومی امام خمینی ۴روز پس از ۲۲بهمن ایراد
شد»(«کوثر»، مجموعهی
سخنرانیهای خمینی، جلد سوم. صفحهی ۳۴۳ تا۳۴۵).
توجه بهاین واقعیات، فقط از بابت
روشنگری تاریخی نیست، بلکه از بابت درک درست مسائل سیاسی روز و جهتگیری درست و
اصولی نیز حائز اهمیت است. وقتی که ماهیت خمینی و نحوهی سوارشدن او برموج انقلاب
روشن نباشد، علت خیانتها و جنایتها و فجایع دهشتناک او در حاکمیت مبهم میماند.
در این ابهام است که ارتجاع و استعمار و ایادی آنها فرصت مییابند تا علت این
فجایع را ذات انقلاب و سرانجام اجتنابناپذیر هرگونه روش انقلابی، قلمداد کنند، نه
سرقت انقلاب توسط مرتجع قهاری بهنام خمینی! آنها تلاش میکنند که بهاین وسیله
مردم و مخصوصاً جوانانی را که از سیر تحولات دهههای قبل بیخبرند، نسبت بهنفس
انقلاب و روشهای انقلابی بدبین کنند. حال آنکه خمینی و سردمداران رژیمی که از
خود باقی گذاشته است، مرتجعان زبونی بودند که از هیچ بابت، هیچ ربطی بهانقلاب و
انقلابیگری نداشتند.
سلسله گفتارهای مربوط به زندگی و به
قدرت رسیدن خمینی که مستند به متون و اظهارات خود خمینی و نزدیکترین اطرافیان و
بالاترین مقامات رژیم اوست، برای هروجدان منصفی روشن میکند که موضع مجاهدین و مقاومت
ایران مبنیبر اینکه خمینی دزد بزرگ قرن و سارق و غاصب انقلاب ایران و رهبری آن
بود، یک واقعیت محض است که میتواند علت خیانتها و فجایعی را که طی دودهه حاکمیت
آخوندی برایران و انقلاب ایران رفته است، توضیح دهد.
ناگفته روشن است که مطالعهی کارکرد
خمینی در حاکمیت، خود موضوع مستقلی است که در ادامهی همین گفتارها و نوشتهها
باید مورد تحقیق قرار گیرد، تا تباهی خمینی و ارتجاع حاکم و دلایلش در یک بررسی
منطقی بازگو شود. چنین تحقیقی همچنین میتواند گویای ارج و قدر تاریخی مقاومتی
باشد که در تاریکترین ادوار تاریخ ایران در برابر این نیروی مهیب ارتجاعی سینه سپر
کرده است.
فصل اول
نامگذاری سال ۷۸ بهعنوان سال خمینی و گزافهگوییهای خامنهای و خاتمی
سال۷۸ از آغاز آن توسط
خامنهای سال خمینی نامیده شد.سپس در مهرماه ۷۸، رژیم آخوندی با
برگزاری سلسله مراسمی بهمناسبت صدمین سال تولد خمینی، نمایشها و بهویژه مبالغهگوییهای
حیرتانگیز دربارهی شخصیت و سوابق او را به اوج خود رساند.
این نامگذاری و شیادیهای منضم بهآن
ازجانب هر دو جناح عمدهی رژیم قویاً مورد استقبال قرارگرفت. با این حال برخی در
درون رژیم از این که در بحبوحهی چنین نمایشهایی،تشتت و بحران مرگبار،آنی گریبان
رژیم را رها نمیکند،برآشفته بودند.
روزنامهی جمهوری مورخ بیستم شهریور سال۷۹ در سرمقالهی خود نوشت:
«این چه معنی دارد که
از یکطرف بهمناسبت یکصدمین سال تولد امام با بودجهی بیتالمال، پلو چلو میدهیم…
و از طرف دیگر اجازه میدهیم عدهای در رسانههای همین کشور و در درون همین نظام،
برای آرمانهای امام مجلس فاتحه برگزار کنند؟»
در سرمقالهی روزنامهی مزبور این سؤال
مطرح شده که
«آیا امام هم با ما
همعقیده است که برای برگزاری مراسم یکصدمین سال تولدش، از نظر شکلی، سنگ تمام بگذاریم
ولی در سالی که بهنام او نامگذاری شده، بیشاز هر زمان دیگری بهجان همدیگر
بیفتیم و بهاختلافات و منازعات دامن بزنیم و صحنه را برای کسانی که حتی برای یکلحظه
به امام! ارادت و اعتقاد نداشتهاند، باز بگذاریم تا هرچه میخواهند علیه …نظام
…بنویسند و بگویند و انجام دهند؟»
جمهوری در این زمینه میپرسد:
(آیا)«عملکرد همهی
ما بر سیرهی عملی امام، منطبق است؟» و خود به تلخی پاسخ میدهد که «مجموعهی
نیروهای سیاسی فعال کشور… راهی را در پیش گرفتهاند که در جهت مقابل خطامام قرار
داد»…
روزنامهی جمهوری اسلامی همچنین
بااشاره بهقیام دانشجویان و مردم تهران (تیرماه۷۸) و جبرانناپذیری
ضربهای که در این جریان به رژیم وارد آمد، نوشت:
«اینکه در سال امام،
وقایع هفتهی آخر تیرماه امسال در تهران پیش آمد و عدهای جرأت کردند با هدف
براندازی نظام بهخیابانها بریزند، لکهی ننگ بزرگی است که همهی نیروها… از
هرجناح که هستند، باید خود را بهخاطر چنین پیشآمدی، سرزنش کنند. اینکه هرجناحی
آن دیگری را مقصر بداند، هیچ مشکلی را حل نمیکند. واقعیت بسیار تلخ این است که
دشمنان مشترک انقلاب، با استفاده از منازعاتی که میان نیروهای انقلاب درجریان است،
به میدان آمدند تا بهخیال خام خودشان، کار را یکسره کنند…»
روزنامهی خامنهای نامگذاری سال خمینی
را با بحران هولناکی که رژیم را در خود فروبرده، در تناقض میبیند. اما درواقع نهفقط
تناقضی درکار نیست که این دوپدیده کاملاً سازگارند. زیرا بازماندگان خمینی از قضا
در مرحلهی سرنگونی رژیمشان بیش از هرزمان دیگری محتاج پناه بردن به اصل و ریشه و
ماهیت خود شده و بیهوده میکوشند تا با گزافهگویی و واروگونهگویی دربارهی
خمینی، این دجال ضدبشر را رهبر و مصلحی بزرگ قلمداد کنند.
گزافهگوییهای خامنهای و خاتمی
خامنهای در پیامی به مناسبت مراسم
یادشده، خمینی را «دانشمندی پارسا، و خردمندی پرهیزگار و حکیمی سیاستمدار و
مؤمنی نواندیش و عارفی شجاع و هوشمند و فرمانروایی عادل و مجاهدی فداکار» توصیف
کرد و افزود: «او فقیه و فیلسوف و عارف و معلم اخلاق و ادیب و شاعر بود، برترین
کرسی تدریس و فشردهترین و گرمترین مجمع علمی حوزه درطول سالیان دراز به او تعلق
داشت. در او، خصلتهای برجستهی خداداد، درآمیخته با آنچه او خود از معارف قرآنی
آموخته و دل و جانش را به آن زیور داده بود، شخصیت عظیم و جذاب و تأثیرگذاری پدید
آورده بود که هریک از چهرههای برجستهی یکقرن اخیر جهان ـکه قرن رجال بزرگ و
مصلحان نامآور دینی و سیاسی اجتماعی استـ دربرابر آن کمجاذبه و یکبعدی و کوچک
بهنظر میآمدند». (روزنامهی کیهان، ۳۱شهریور۷۸)
اگر خامنهای، خمینی را سرآمد بزرگان
دینی و سیاسی قرن نامید، خاتمی پا را فراتر نهاد و در مراسم آغاز سالتحصیلی جدید
دانشگاهها برسر قبر خمینی، با اهانت رذیلانه به ساحت پاک فاطمه زهرا(ع)، خمینی را
فرزند خلف او قلمداد کرد و مدعی شد که
خمینی «سلسلهجنبان
عظمت و سربلندی ملت ایران و مسلمانان جهان در این مرحلهی اخیر تاریخ است».
از دیگر ادعاهای خاتمی این بود که در
ایران، دانشگاهها موقعیت و نقش خود را «تا حد زیادی» از خمینی دارند. وی افزود:
«امام چندکار کرد:
۱ـ …اکسیر خودباوری را در دانشگاههای ما و نسل جوان ما دمید…
۲ ـ توجه دادن مدام و
جدی ایشان به اهمیت دانشگاه و نقش آن در نوسازی و اعتلای جامعه…
۳ـ پیوند میان …دانشگاه و حوزه». (تلویزیون رژیم، ۷مهر۷۸)
قبل و بعد از خاتمی و خامنهای، همدستان
آنها در هردوجناح رژیم، روزنامهها و برنامههای رادیو تلویزیون و خطبههای نمایش
جمعه را از این لاطائلات پرکردند. رادیو تلویزیون رژیم بههمین مناسبت ۷۰۰ساعت برنامهی ویژه تولید و پخش
کردند. (رادیو فرانسه، ۵مهر۷۸)
برخی از قبیل کروبی و حسن روحانی،
کوشیدند مواضع ضدانقلابی خمینی درقبال مبارزهی مسلحانهی مجاهدین علیه رژیم شاه
را توجیه کنند و سابقهی پرننگ و عار او را که هیچگاه حاضر به دادن فرمان جهاد
علیه شاه نشد، رفع و رجوع نمایند. (کانال۲ تلویزیون رژیم، ۷مهر۷۸)
به گزارش مطبوعات حکومتی امامجمعههای
رژیم،
خمینی را «نمونهی
مجسم اسلام و قرآن و احیاگر اسلام ناب دانستند و از مسئولین کشور خواستند
رهنمودهای آن اسوهی تقوی را نصبالعین خویش قرار دهند»
(۵).
امام جمعهی قشم گفت:
«امام خمینی احیاگر
اسلام ناب و نویسندهی ۵۸عنوان کتاب بود». امام جمعهی هرمز…
خمینی را «سرمشق عالم بشریت دانست».
یکآخوند دیگر بهنام توسلی گفت:
«در طول تاریخ
بزرگانی همچون شیخ صدوق، علامه حلی و مفاخر دیگر در جهان شیعه آمدند و لکن حضرت
امام خمینی در تمامی ابعاد دارای برجستگیهایی بودند و از همه مهمتر تشکیل حکومت
اسلامی توسط آن حضرت بود» (روزنامهی جمهوری اسلامی، ۱۰مهر۷۸).
یکی از مشاوران خاتمی به نام سعید
حجاریان، که یک دژخیم اطلاعات آخوندی است، خمینی را متهم به آن کرد که «آغازگر فرایند دموکراسی
در ایران» بوده و افزود:
«فرایند دموکراسی در
ایران مثل دو چـنـدصـدمـتـری امدادی است که یکصدمتر اول آن را امام بهپیش برد و
یکصدمـتـر دوم را خاتمی…» مشاور خاتمی همچنین گفت که «امام به پلورالیسم نیز
معتقد بود» زیرا با انشعاب عدهای از آخوندها از جامعهی روحانیت موافقت کرد!
(روزنامهی خرداد، ۲۹مهر۷۸)
سابقهتراشی برای
خمینی
همه میدانند که خمینی تا ۶۰سالگی در سکوت و سازش با رضاشاه و محمدرضاشاه زندگی خود را سپری کرد. اما
همدستان و بازماندگانش تقلبها و مدرکسازیهای ناشیانهای کردهاند تا این حفرهی
بزرگ در سوابق خمینی را بپوشانند. به این منظور بهعنوان مثال در آغاز جلد اول
«صحیفهی نور»(مجموعهی پیامها و سخنرانیهای خمینی که اولین مجلدات آن در سال ۶۱ توسط وزارت ارشاد انتشار یافت) متنی درج شده که پای آن امضای «سید روحالله
خمینی» دیده میشود. تاریخ نگارش متن ۱۱جمادیالاول۱۳۶۳ یعنی سال ۱۳۲۳ شمسی است و در آن خمینی مینویسد:
« را بر یک گروه چند
میلیونی چیره میکند». خمینی به «روحانیین اسلامی» نیز که بهاعتراض برنمیخیزند،انتقاد
میکند که «دیدید یک نفر تبریزی بیسروپا را که تمام آیین شماها را دستخوش ناسزا
کرد…» (منظور از این کلمات سخیف، شادروان کسروی است).
گردآورندگان کتاب، بالای متن یادشده این
عنوان را درج کردهاند:
«تاریخیترین سند
مبارزاتی خمینی)!
این عنوان بهتنهایی هدف درج متن مزبور
را که پیدا کردن چیزی برای مبارز نشان دادن خمینی در آن سالهاست، برملا میکند.
گو این که مطابق همین متن، خمینی سهسال پس از سقوط رضاشاه، تازه جرأت انتقاد کردن
به او را به خود راه داده است.
این گونه تقلبها،در این کتاب و سایر
کتابهایی که رژیم دربارهی خمینی منتشر کرده، بهدوشیوه صورت گرفته است:
الف. پنهان کردن موضعگیریهای
رسوای خمینی:
ــ تلگرامهای همراه با تملق خمینی بهشاه
که به ترتیب در ۱۷مهر و ۱۵آبان۴۱ مخابره شده ، نه در «صحیفهی نور»، نه در «کوثر» (مجموعهی
سخنرانیهای خمینی که در سال۷۳ توسط «مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی»
منتشر شده) درج نشده است.
ــ برخی تلگرامهای خمینی به علم (اسدالله
علم، نخستوزیر شاه در سال۴۱) نیز مشمول همین سانسورها شده است.
تظلم خواهی روحالله خمینی سارق بزرگ انقلاب ضدسلطنتی به اسدالله
علم نخست وزیر شاه برای لغو حق رأی به زنان و لغو اصلاحات ارضی
ــ به همین سیاق موضعگیری ننگین خمینی
علیه جنبش سیاهکل (نامه به اتحادیهی انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج کشور در سال۱۳۴۹) در کلیهی کتابها حذف شده است.
ب. زدن رنگ و لعاب
مبارزاتی به پیامها و سخنرانیهای خمینی:
ـ در یکسخنرانی، که بالای آن تاریخ ۱۰فروردین۴۱ قید شده، این عنوان دیده میشود: «رژیم پهلوی خونخوارتر از
مغول»( صحیفه نور ج۱ صفحه۸) درحالی که چنین کلماتی در متن سخنرانی وجود ندارد. ضمن این که
سخنرانی مزبور در فروردین سال۴۱ صورت نگرفته و مربوط به سال ۴۲ است. ولی تنظیمکنندگان کتاب میخواستهاند نشان دهند که از شروع سال۴۱ خمینی به چنین اعتراضاتی مشغول بوده است!
ــ در نامهی مورخ ۱۳فروردین۴۲ خمینی (صحیفه نور ج۱ صفحه۳۹) این عنوان برجسته شده: «جنایات عمال
شاه، خاطرات مغول را دراذهان تجدید میکند». این جمله هم در متن نامه نیست و بهجای
آن جملهی زیر دیده میشود:
«حملهی کماندوها و
مأموران انتظامی دولت… خاطرات مغول را تجدید کرد».
ــ در سخنرانی مورخ ۱۱آذر۴۱ این عنوان درج شده: «جشن هفدهدی، وسیلهی منفوریت رژیم» در
حالی که در متن اصلی این جمله دیده میشود:
«اینها وسیلهی
منفوریت است، منفور نکنید سلطان مملکت را»(همانجا).
ــ در سخنرانی مورخ ۱۳خرداد۴۲ این جمله درج شده: «دنیا باید قضاوت کند که روحانیت مفتخور است
یا رژیم شاه». اما این جمله نیز در متن سخنرانی دیده نمیشود. (همانجا)
ـ اعتراض خونین مردم قم در سال۵۶ در تاریخ ۱۹دی صورت گرفت. اما خمینی از ابراز واکنش بلافاصله خودداری کرد و
پساز سنجش اوضاع، دوازده روز بعد خود را با جنبش مردم همراه کرد و در اینباره
سخنرانی نمود. اما کتاب «صحیفه نور» ج۲، تاریخ این سخنرانی را به ۱۹دی۵۶ تغییر داده است (کتاب «مجموعهای از مکتوبات، سخنرانیها، پیامها
و فتاوی امام خمینی» مینویسد که این سخنرانی در تاریخ اولبهمن۵۶ صورت گرفته است).
ــ وقتی که شاه در ۱۷شهریور سال۵۷ اجتماع مردم تهران را در میدان ژاله غرق خون کرد، باز خمینی از
موضعگیری سریع احتراز کرد تا سمت تحولات را ارزیابی کند. بنابراین چهارروز بعد
یعنی ۲۱شهریور موضعگیری کرد. اما کتاب «صحیفه نور» یکی از موضعگیریهای
خمینی را که علیه حکومت نظامی است و در تاریخ ۱۸شهریور صورت گرفته،
تغییر عنوان داده و آن را بهجای موضعگیری مربوط به ۱۷شهریور قلمداد کرده
است!
از این تقلبها در
کتابهای رژیم فراوان دیده میشود.
ضرورت روشنگری دربارهی زندگی خمینی
این که سران رژیم و دیگر آخوندهای عمامهدار
و بیعمامه، این چنین دروغ و دغل بههم ببافند، امر تازهای نیست. دجالگری یکی از
خصیصههای عمدهی این رژیم و از مهمترین روشهای اعمال حاکمیت آن است. جنگطلبی و
جنگافروزی با شعار فتح قدس از طریق کربلا، مستضعفپناهی و سنگ کوخنشینان را بهسینه
زدن درعین چپاول نجومی دارایی مردم ایران و عربدهکشیهای ضداستکباری علیه شرق و
غرب عالم همزمان با معاملهی تسلیحاتی مخفیانه و انواع مراودات ننگین با همانها
نمونههای مهمی از این دجالگریها در تاریخ حکومت آخوندهاست. اما بیگمان نمایاندن
خمینی بهعنوان سرمشق عالم بشریت و نمونهی مجسم اسلام و قرآن و معلم اخلاق، از
رذیلانهترین دجالیتهای روزگار است.
آنچه در تاریخ معاصر بهثبت رسیده و در
سینهها و اذهان مردم ایران نقش بسته این است که خمینی رهبری انقلاب ضدسلطنتی را
ربود، بهامید و اعتماد و عاطفههای بیدریغ ملت ایران خیانت ورزید،آنچه را پیش
از بهقدرت رسیدن عهد کرده بود، نقض نمود، آزادی به دست آمده از انقلاب ضدسلطنتی
را از جامعه سلب کرد، رژیم سرکوبگری را که هزاربار جنایتکارتر از رژیم شاه است،
بنیان گذاشت، بهکشتار رشیدترین فرزندان مردم ایران مبادرت نمود، زندانیان سیاسی
بیدفاع را قتل عام کرد، فتوای خون کشیدن از محکومان به اعدام، فتوای تجاوز به
دختران قبل از اعدام و فتوای مباح بودن خون و جان و مال مجاهدین را صادر کرد.
دانشگاههای ایران را تحت عنوان انقلاب فرهنگی به خاک و خون کشید و سالها تعطیل
نمود و با جنگی خانمانسوز که خود زمینهچینی کرده بود و سالها بر ادامهی آن اصرار
میورزید، یک میلیون کشته و یکونیم میلیون مجروح برجای گذاشت و خسارتهای جبرانناپذیری
به ایران وارد ساخت. آنقدر که نام خمینی نزد مردم ایران ، در ردیف یکی از موهنترین
لعن و دشنامها درآمده است. صفتی زشت و منحوس که خوی ضدانسانی، تفرعن و نخوت
مشمئزکننده و سفاکی و دجالیت را تداعی میکند.
امروز بهرغم تبلیغات و تشبثات خامنهای
و خاتمی، خمینی جز لعن و نفرین مردم ایران و بیزاری افکار عمومی جهانی، نصیبی
ندارد.
با این حال روشنگری بیشتر در این باره
که خمینی که بود و چه میکرد، چگونه بهقدرت رسید و نتایج حکومتش چیست، برای ثبت
در تاریخ و بهویژه برای آگاهی نسل جوان ایران ضروری است. این روشنگری، بلکه رذالت
پادوها و خدمتکاران و حامیان این دجال ضدبشر را که اکنون شعارها و ژستهای شیادانهای
بهکار گرفتهاند، رسوا میکند و ارج تاریخی نسل خجستهای را که با خون یکصدوبیستهزار
قهرمان آزادی پرده از چهرهی این دجال ضدبشر برداشت و انقراض و سقوط قطعی رژیمش را
رقم زد، بیشتر پدیدار میسازد.
فصل دوم تحصیل و
تدریس خمینی در حوزهها
خمینی، بانی، سمبل و روح نظام آخوندی
است و مرام بازماندگانش، نشأتگرفته از اعمال، مواضع و افکار اوست. آخوندهای حاکم
بسیار میکوشند او را ابرمردی جلوهگر سازند که در پهنههای نظری سرآمد یا دستکم
همطراز فلاسفه و متفکران بزرگ است، از نظر سلوک و رفتار انسانی شبیه به امام
معصوم و آنچنان که او را مینامیدند نایب امام زمان است و از نظر مبارزاتی «انقلابیترین
مرد جهان» است.
چنین ادعاهایی البته در جامعهی ایران
جز تمسخر و اشمئزاز برنمیانگیزد. زیرا مقاومت این خلق، خمینی و کل نظامش را از
نظر تاریخی و ایدئولوژیکی نفی کرده و خون یکصدوبیستهزار تن از رشیدترین فرزندان
مردم ایران به حل مسائل تاریخی بینظیری نایل آمده که افشای چهره و طینت واقعی
خمینی، این شارلاتان بزرگ قرن، در زمرهی آنهاست.
یادآوری این حقایق برای پاسخگویی به
تبلیغات بیارزش رژیم آخوندی دربارهی خمینی نیست. این کار برای به رسوایی کشیدن
شخص خمینی هم نیست. زیرا به اندازهی کافی در ذهن و ضمیر تودههای مردم منفور است.
بلکه قبل از هر چیز بازبینی و بازشناسی آفت بسیار مهلکی است که جنبشها و حاصل «راه
دور و رنج بسیار» ملتها را برباد میدهد.این آفت همانا مفتخوری و میوهچینی بهجای
رهبری برآمده از انقلاب و مقاومت و مبارزهی اصیل است.
بهراستی، خمینی که بود، از کجا آمده
بود، چه مسیری را طی کرد، مواضع و عقاید واقعیش چه بود، چرا و چگونه به حکومت رسید
و چگونه حکومت کرد؟
تولد خمینی و تحصیل
او در حوزهها
کودکی روحالله خمینی سارق بزرگ انقلاب
ضدسلطنتی
خمینی در سال۱۳۲۰ هجریقمری (۱۲۷۹شمسی) در خمین متولد شد. مادرش هاجر دختر میرزااحمد از اهالی همین شهر بود.
پدرش مصطفی پسر احمد هندی بود که پیشتر ساکن کشمیر هندوستان بوده است. («پابهپای
آفتاب»، ج۱، ص۱۷، مصاحبهی مرتضی پسندیده. کتاب «بررسی و تحلیل نهضت امام خمینی»
محل سکونت جد خمینی را «لکنهور» هندوستان ذکر کرده است) به گفتهی مرتضی پسندیده،
برادر خمینی، پدر او در خمین شخص «بسیار بانفوذی بوده» و «خدمه و تفنگچی» داشته و
«مشغول ادارهی امور مردم بوده است» («پابهپای آفتاب»، ج۱، ص۲۰) وقتی که خمینی دوساله بود، پدرش در مسیر سلطانآباد اراک مورد حملهی یکی از
همراهانش قرار گرفت و بهقتل رسید. بعدها خانوادهی خمینی از جمله پسندیده، به
دربار مظفرالدینشاه شکایت میکنند و به عینالدوله ملتجی میشوند تا سرانجام قاتل
را قصاص میکنند. («پابهپای آفتاب»، ص۲۵ و ۲۶)
خمینی، دوران نوجوانی را در خمین گذراند.
صرف و نحو و منطق را نزد برادر بزرگترش مرتضی پسندیده آموخت. از سال۱۳۳۸ قمری (۱۲۹۸شمسی) بهترتیب در حوزههای اصفهان و اراک و قم تحصیل میکرد. در
سال۱۳۴۵ (۱۳۰۵شمسی) در حوزهی قم سطوح عالیهی آموزشهای آخوندی را بهپایان
رساند و در سال۱۳۵۵ (۱۳۱۵شمسی) در شمار آخوندهای مدعی اجتهاد بود.
پیروانش دربارهی او میگویند که در این
زمان «از برجستهترین علمای حوزهی قم بهشمار میآمد». در این سالها، خمینی
«مطول» را نزد شیخادیب تهرانی، «مکاسب» را در کلاس آیتالله محمدتقی خوانساری،
درس «خارج» را نزد آیتالله عبدالکریم حائری و عرفان را از آیتالله شاهآبادی
آموخت. («پابهپای آفتاب»، ج۳، ص۲۲، مصاحبهی آخوند حجت همدانی) ولی مهمترین
استاد خمینی همان شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزهی قم، است که بهگفتهی آخوند
رضا استادی بهنوبهی خود شاگرد شیخ فضلالله نوری بوده است(«پابهپای آفتاب»، ج۲، ص۲۲۷).
تألیفات خمینی
خمینی در دورهی طولانی تحصیل و تدریس
خود در حوزهها، علاوه بر توضیحالمسائل بحثها و کتابهایی تألیف کرده که معروفترین
این کتابها، عبارتند از کشفالاسرار، تحریرالوسیله و جزوهای موسوم به حکومت
اسلامی.
کشفالاسرار ردیهای است که خمینی علیه کتاب «اسرار هزارساله» بهقلم
شخصی بهنام علیاکبر حکمیزاده نوشته و در آن بخشی از دیدگاههای خود را شرح داده
است. خمینی، این کتاب را در سال۱۳۲۲ هجریشمسی منتشر کرد. (مقدمهی کتاب
«کوثر»، ج۱، که توسط احمد خمینی نوشته شده است) و این زمانی بود که رژیم
شاه در بحبوحهی اشغال ایران توسط قوای متفقین در حداکثر ضعف بود. بنابراین انتشار
این کتاب چندان خطری برای خمینی تولید نمیکرد. با این حال خمینی باز جانب احتیاط
را از کف نداد و تا مدتها مانع از آن میشد که نامش بهعنوان مؤلف کتاب روی جلد آن
نوشته شود.
تحریرالوسیله، که در اصل حاشیهای بر رسالهای به نام «وسیلهالنجاه» نوشتهی
سیدابوالحسن اصفهانی مرجع تقلید معروف آن زمان. در این کتاب مانند دیگر رسالهها،
مسائلی از قبیل طهارت و نجاست تا مسائل قضاوت و… مورد بحث قرار گرفته است. وی این
کتاب را هنگامی که به ترکیه تبعید شده بود، تدوین کرد و سپس در نجف منتشر ساخت.
حکومت اسلامی بخشی از مجموعهی درسهای خمینی در نجف است که در سال۱۳۴۸ تدوین شده و در آن طرح خمینی برای حکومت ارائه شده که همان نظریهی ولایتفقیه
را دربرمیگیرد.
بقیهی کتابهای مزبور عمدتاً حاشیههاای
است که خمینی بر کتابهای دیگران نوشته یا مجموعهی سخنرانیها یا درسهای او در حوزهی
قم است. فیالمثل:
ــ مکاسب محرمه کتابی
است از همین قبیل دربارهی حرمت کسب درآمد از خرید و فروش اشیای نجس، میت، کذب،
قمار، بیع سگ و از این قبیل.( روزنامهی اطلاعات، ۲۰خرداد۶۹)
ــ مسائل مشکله که
مجموعه درسهای استاد خمینی یعنی آیتالله حائرییزدی است.
ــ الرسائل که دربارهی
برخی قواعد فقهی و مباحث اصول فقه نظیر قاعدهی لاضرر و لا ضرار،استصحاب و تعادل و
تراجیح است.
ـ …
برخی جزوات او نیز بازگویی درسهایی است
که از استادانش فراگرفته است. مثلاً بحثهایی با عنوان «حاشیه بر فصوصالحکم« و «حاشیه بر مفاتیح الغیب« را پس از کلاسهای آیتالله شاهآبادی تنظیم کرده و «اسرار الصلوه یا معراجالسالکین«را پس از درس حاجمیرزا ملکیتبریزی نوشته است («پابهپای
آفتاب»، ج۱، ص۶۰، مصاحبهی احمد خمینی).
تدریس در حوزهها
دوران طلبگی روحالله خمینی سارق بزرگ
انقلاب ضدسلطنتی در زمان رضاشاه
پیروان خمینی میگویند که در سال۱۳۶۴ قمری (۱۳۲۴شمسی) با ورود آیتالله بروجردی به قم، خمینی تدریس علوم منقول و
خارج و اصول را در حوزهها شروع کرد. (روزنامهی رسالت، ۲۴خرداد۶۸) کسانی که از وقایع آن سالها اطلاعات دقیقی دارند میگویند هنگامی که آقای
بروجردی از زادگاه خود به قم نقل مکان کرد، خمینی برای همراهی نشان دادن با او
برخی کلاسهای درس خود را که میدانست مورد موافقت او نیست، تعطیل کرد. مرتضی
پسندیده برادر خمینی در اینباره گفته است:
«در مسجد سلماسی با اصرار… مطهری و بعضی از اشخاص، درس فقه و اصول را شروع و دیگر تدریس
عرفان را ترک کرد». («پابهپای آفتاب»، ج۱، ص۲۹)
طلبههایی که در این سالها و سالهای
بعد در کلاسهای خمینی شرکت میکردند، پس از بهقدرترسیدن خمینی، از مهمترین
گردانندگان و مهرههای حکومت او شدند.
کاشانی و شعبان بی مخ از عوامل جیره
خوار کودتای ۲۸مرداد۳۲
راهانداختن چنین کلاسهایی اولین پلههای
نردبان مرجعیت است که خمینی عزم آن را کرده بود. اما در این سالها آیتالله بروجردی
مرجع بلامنازع در تمام حوزهها بود و در میان مراجع متنفذ آن روزگار هماوردی نداشت.
در فروردین سال۱۳۴۰ که بروجردی درگذشت،
مراجع متعددی از قبیل سیدمحسن حکیم و سیدعبدالهادی شیرازی و در مرتبهی بعد،
سیدمحمود شاهرودی، خویی، شریعتمداری، گلپایگانی، خوانساری و میلانی در نجف، قم،
تهران و مشهد حضور داشتند و خمینی در سطح همین دستهی دوم بود. گو اینکه بیشتر بهعنوان
یک مدرس شناخته میشد.
آنچه سبب شد که خمینی از سایرین پیشی
بگیرد، اعتراضهایش به رژیم شاه در سالهای ۴۱ تا ۴۳ و سپس تبعید او بود. جاذبهی اجتماعی مخالفت با شاه، خمینی را از وجههی
زیادی برخوردار ساخت و از دیگران پیشی گرفت.
گردشگری روحالله خمینی سارق بزرگ
انقلاب ضدسلطنتی در ترکیه در معیت نیروهای امنیتی و محافظینش
زندگی سیاسی خمینی از آغاز تا سن ۶۰سالگی که علیه برخورداری زنان از حق رأی به اعتراض برخاست، یکسره در سکوت و
سازش با دیکتاتوری رضاشاه، مماشات در برابر شکلگیری دیکتاتوری محمدرضا وسکوت
تأییدآمیز نسبت به کودتای استعماری علیه حکومت ملی دکتر مصدق سپری شده است.
هیچ سابقه ای از روحالله خمینی سارق
بزرگ انقلاب ضدسلطنتی در مخالفت با رضاشاه و محمدرضا شاه تا سن ۶۰سالگیاش وجود ندارد
برای تشریح هرچه بیشتر زندگی خمینی تا
قبل از بهچنگ آوردن قدرت سیاسی،آن را در چند دورهی متمایز، بررسی میکنیم.
ادامه دارد…