یکشنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۸
بعد از این که «تظاهرات» مقتدی صدر و حامیانش برای به بیراهه کشاندن و نابودکردن قیام سراسری مردم عراق، در روز جمعه ۴بهمن۹۸، به شکست انجامید، اسعد الناصری، از چهره های جریان صدر و امام جمعهی پیشین مسجد کوفه، جداییاش را از جریان مقتدا صدر اعلام کرد و به قیام کنندگان پیوست.
اسعد الناصری در «توئیتر»ش نوشت: با عشق
به عراق و ناصریه و انقلابیون، عمامهام را بر زمین میکوبم. من با مردم عراق
بودم، هستم و در کنار آنها باقی خواهم ماند.
وی در پاسخ به تهدیدهای مقتدی صدر و ایادیش گفت: خواهشمندم مرا سریعتر تصفیه فیزیکی کنید، چرا که اشتیاق دارم به شهدا بپیوندم».
وی در پاسخ به تهدیدهای مقتدی صدر و ایادیش گفت: خواهشمندم مرا سریعتر تصفیه فیزیکی کنید، چرا که اشتیاق دارم به شهدا بپیوندم».
«عشق به عراق» و رزمندگان آزادی آن،
اسعد الناصری را از صف دشمنان آزادی رهانید و به قلب تپندهی انقلاب عراق پیوند داد.
اما در میان ولایت معاشان جمعه بازار آخوندی، در این چهل و یک سال، حتّی یک مورد را هم نمیتوان یافت که مانند اسعد الناصری، از صف ننگبار ولایت جور و تزویر بگسلد و به دریای شور و سرفرازی قیام برای آزادی بپیوندد.
در ایران، همهی گردانندگان جمعه بازارها با سرکردهی نظام آخوندی، در جنایت و چپاول و کشتار همسو و همصدایند. همه، از صدر تا ذیل، دشمن ایران و ایرانی بوده و هستند.
هم دیروز و هم امروز: ایران سوز
از وقتی در بهمن ۵۷ خمینی بر خر مراد سوارشد تا امروز که کباده کش مفلوک او، خامنه ای، مِهار ولایت آدمکشان را به دست دارد و مدار جنایت و چپاول و رذالت را به اوج وصف ناپذیری رسانده است، پیوسته، درب حکومت بر یک پاشنه میچرخد: دشمنی سخت و سازش ناپذیر با ایران و ایرانی و هر آن چه که رنگ و آمیزهیی از فرهنگ و پیشینه و باورهای تاریخی کهن ایران دارد.
آنها در این چهل و یک سال ایران و ایرانی را غنیمت جنگی پنداشته و مغول وار به نابودی سرزمین ایران و ساکنان آن کمر بستهاند و هیچگاه از این عزم و نیت شوم و اهریمنی گامی واپس ننهادهاند و با گستاخی و بی شرمی، از بیان آشکار این دشمنکامی رذیلانه، ابایی نداشتهاند:
خمینی: «این ... که ما ایرانی هستیم و برای ایران چه باید بکنیم، این حسابها درست نیست؛ این قضیهیی که شاید صحبتش در همه جا هست که به ملّت و ملیت کار داشته باشند، این یک امر بیاساس است در اسلام، بلکه متضاد است با اسلام» (در دیدار با خانوادهی امام موسی صدر، ۶شهریور۱۳۵۸).
ـ «خیلی باید توجه داشته باشید که به اسم ایران و به اسم کشور ایرانی، شیاطینی نخواهند شما را منحرف کنند از “اسلام عزیز”. هر فساد که هست از ملیت و ملّی گرایی است» (از سخنان خمینی خطاب به افسران نیروی هوایی، ۱۹بهمن ۱۳۵۹).
ـ «ملّی گرایی اساس بدبختی ماست... ما چقدر سیلی خوردیم از این ملیت. اینها بروند گم شوند. اینها باید خجل باشند» (خمینی، «کنگرهی آزادی قدس»، حسینیهی جماران، ۱۸مرداد۱۳۵۹).
اما در میان ولایت معاشان جمعه بازار آخوندی، در این چهل و یک سال، حتّی یک مورد را هم نمیتوان یافت که مانند اسعد الناصری، از صف ننگبار ولایت جور و تزویر بگسلد و به دریای شور و سرفرازی قیام برای آزادی بپیوندد.
در ایران، همهی گردانندگان جمعه بازارها با سرکردهی نظام آخوندی، در جنایت و چپاول و کشتار همسو و همصدایند. همه، از صدر تا ذیل، دشمن ایران و ایرانی بوده و هستند.
هم دیروز و هم امروز: ایران سوز
از وقتی در بهمن ۵۷ خمینی بر خر مراد سوارشد تا امروز که کباده کش مفلوک او، خامنه ای، مِهار ولایت آدمکشان را به دست دارد و مدار جنایت و چپاول و رذالت را به اوج وصف ناپذیری رسانده است، پیوسته، درب حکومت بر یک پاشنه میچرخد: دشمنی سخت و سازش ناپذیر با ایران و ایرانی و هر آن چه که رنگ و آمیزهیی از فرهنگ و پیشینه و باورهای تاریخی کهن ایران دارد.
آنها در این چهل و یک سال ایران و ایرانی را غنیمت جنگی پنداشته و مغول وار به نابودی سرزمین ایران و ساکنان آن کمر بستهاند و هیچگاه از این عزم و نیت شوم و اهریمنی گامی واپس ننهادهاند و با گستاخی و بی شرمی، از بیان آشکار این دشمنکامی رذیلانه، ابایی نداشتهاند:
خمینی: «این ... که ما ایرانی هستیم و برای ایران چه باید بکنیم، این حسابها درست نیست؛ این قضیهیی که شاید صحبتش در همه جا هست که به ملّت و ملیت کار داشته باشند، این یک امر بیاساس است در اسلام، بلکه متضاد است با اسلام» (در دیدار با خانوادهی امام موسی صدر، ۶شهریور۱۳۵۸).
ـ «خیلی باید توجه داشته باشید که به اسم ایران و به اسم کشور ایرانی، شیاطینی نخواهند شما را منحرف کنند از “اسلام عزیز”. هر فساد که هست از ملیت و ملّی گرایی است» (از سخنان خمینی خطاب به افسران نیروی هوایی، ۱۹بهمن ۱۳۵۹).
ـ «ملّی گرایی اساس بدبختی ماست... ما چقدر سیلی خوردیم از این ملیت. اینها بروند گم شوند. اینها باید خجل باشند» (خمینی، «کنگرهی آزادی قدس»، حسینیهی جماران، ۱۸مرداد۱۳۵۹).
بلندپایگان نظام ایران ستیز خمینی
نیز، دشمنی شان را با ایران و فرهنگ و تاریخ ایران زمین، بارها، بیپروا، به زبان
آورده اند. چند نمونه:
ـ میرحسین موسوی: «مسألهی اتّکا به نظامِ ارزشی ایرانِ پیش از اسلام، یعنی تکیه بر تاریخ هخامنشیان و ساسانیان و دوران سلاطینی که پیش از اسلام در ایران بودند... در کشور ما، سوغاتی بود که به منظور اسلام زدایی از فرنگ صادرشده بود... ناسیونالیسم اصولاً وجهی از غرب زدگی است. هویت ایرانی، دشمن هویت اسلامی است و توطئهی خارجیها میباشد.
برگزاری هزارهی فردوسی در سال ۱۳۱۳ و پیراستن زبان فارسی از کلمات عربی، که بر اساس ناسیونالیسم صورت می گرفت، توطئه یی از سوی غربیها برای نابودی اسلام بود...
ـ میرحسین موسوی: «مسألهی اتّکا به نظامِ ارزشی ایرانِ پیش از اسلام، یعنی تکیه بر تاریخ هخامنشیان و ساسانیان و دوران سلاطینی که پیش از اسلام در ایران بودند... در کشور ما، سوغاتی بود که به منظور اسلام زدایی از فرنگ صادرشده بود... ناسیونالیسم اصولاً وجهی از غرب زدگی است. هویت ایرانی، دشمن هویت اسلامی است و توطئهی خارجیها میباشد.
برگزاری هزارهی فردوسی در سال ۱۳۱۳ و پیراستن زبان فارسی از کلمات عربی، که بر اساس ناسیونالیسم صورت می گرفت، توطئه یی از سوی غربیها برای نابودی اسلام بود...
همان موقعی که در ایران با توسل
به باستان شناسی، خرابه های تخت جمشید از خاک بیرون کشیده می شد و تاریخ ساخته می
شد تا ملّت ما اجباراً به آن افتخار کنند، در حالی که آن تاریخ کاملاً بیگانه از
اسلام بود... هنرمندان ایرانی از هنرها و ادبیات ایران صحبت می کردند، ولی در تمام
مجموعههای کارهایشان یک کلمهیی از داستان کربلا نبود. نام نشریههایشان را هم
مثلاً “آرش” میگذاشتند که از افسانهی آرش کمانگیر اقتباس شده بود... افسانهی آرش
... جز یک افسانهی رنگ باختهی متّکی بر ناسیونالیسم و خاک پرستی چیزی نیست».
(پایهی ستون تخت جمشید در جلو درِ «نمازخانهی خواهران» در شیراز، برای بستن
بند کفش)
(مجسمهی سرنگون شدهی فردوسی)
مهدی کروبی، در خطبهی نماز جمعهی تهران در روز ۱۶مهر۱۳۶۱، مهندس مهدی بازرگان را «خائن» خواند زیرا که او در نامه اش از کلمات «ملّی»
و «ملّی گرا» یادکرده بود:
«در خیانت شما همین بس که نوشته اید: انقلاب “ملّی” ایران به ثمررسیده و صراحتاً در دو جای نامهی خود کلمهی “ملّی” را به کار برده اید... در قسمت دیگری از نامهی خود می نویسید فلان شخص مردی میهن پرست است، خجالت نمی کشید؟ مردم شعار اسلام را دادهاند و حالا که سفره بازشده، شما می آیید و اسم ملّی و میهن را روی آن میگذارید؟ این سخن امام امت است که فرمود: مردم ما باید جلوِ آنهایی را که دم از ملیت می زنند، بگیرند».
خمینی ایرانی نبود!
مرتضی پسندیده (هندی زاده)، برادر خمینی: «جد ما، یعنی سید احمد الهندی، از اهالی شهر کشمیر هند بوده که در ایام جوانی به ایران سفرکرده است» (روزنامهی اطلاعات، ۲۵ دیماه ۱۳۵۷).
هم او در خاطراتش می نویسد: نام خانوادگی من و برادرم نورالدین، «هندی زاده» بوده است، ولی چون این فامیلی شبههی وابستگی به انگلیس را ایجاد میکرد،من فامیلم را به «پسندیده» تبدیل کردم. («خاطرات آیت الله پسندیده»، صفحه ۵۳).
خمینی، خود، در نامهیی به پسرش، احمد، به هندی بودن خود و خانوادهاش اشاره دارد: «احمد عزیزم، نامهی شما واصل شد. از سلامت همه مسرور شدم... از سلامت خودتان و دیگران مطّلعم کنید. از آقای هندی، به طور تفصیل بنویسید که کجا رفتهاند و چه معالجاتی شده است و نتیجه چه بوده است؟» («صحیفهی امام»، جلد دوم، صفحهی ۴۹۹، از انتشارات «مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی»، تهران).
(آقای «هندی» مورد اشاره در این نامه، «سید نورالدین هندی»، برادر خمینی بود که برای معالجهی بیماری ریوی به خارج کشور سفرکرده بود).
ـ خواهر خمینی هم «همدم هندی» نام داشت.
ـ خمینی در مقدمهی کتاب «شرح دعاء السحر» می نویسد: «اما بعد، این فقیرِ درگاه پروردگارِ عظیم، سید روح الله بن سید مصطفی خمینی هندی...» («شرح دعاء السحر»، «مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی»، تهران، ۱۳۸۸، صفحهی۷).
خمینی در غزلهایی که پس از مرگش به نام او به چاپ رسید، «هندی» تخلّص میکند. یک نمونه:
«رمز عشق تو نگوید “هندی” / چه کنم من، که ز رنگش پیداست؟»
(«دیوان امام»، «مؤسسهی تنظیم و نشر امام خمینی»، تهران، ۱۳۷۲، صفحهی ۵۰).
«نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»
ـ مهدی کروبی: «اصلاً مسألهی میهن با مسألهی اسلام دو موضوع متضاد است که با هم جور درنمیآید. “ملّی” یعنی چه؟ بنده به عنوان یک مسلمان چه انگیزهیی دارم که وطن منهای اسلام را نجات بدهم؟» (کیهان، ۲۱مرداد ۱۳۶۱).
جان کلام خمینی و دست پروردگان ایران ستیز و ایران سوز او، در همین یک جمله خلاصه میشود: «بنده به عنوان یک مسلمان، چه انگیزهیی دارم که وطنِ منهای اسلام را نجات بدهم؟»
قول و عمل این اسلام پناهان جلاد و چپاولگر، در تجربهی چهل و یک ساله نشان داده است که «اسلام عزیز» در نگاه این کوراندیشان، همان «حفظ نظام» است و لاغیر. آن هم از طریق کشتار و شکنجه و به زنجیرکشیدن هر معترض و آزاداندیش، بریدن زبان و دریدن قلب هر آن کسی که عشق وطن در دل دارد و در راه آزادی و آبادی آن از سر و جان و مال و خانمان میگذرد.
ایران، وطن این جلادان تشنه به خون نیست، ایران، در نگاه این اهریمنان آدمی روی، غنیمتی جنگی است که باید جانمایهی آن را تا ذرهی آخر به نابودی کشاند و لاشه اش را طعمهی لاشخوران کرد.
اگر تمامی مردم ایران، از گرسنگی و بیماری و سیل و زلزله و سرما و گرما از میان بروند؛ اگر تمام جنگلها و مراتع و سرمایه های معدنی و ذخیره های آب و خاک ایران از میان برود و حاصل آن یکپارچه آخوندخور شود و در حسابهایشان در بانکهای خارجی تلنبار شود، آنها ذرهیی دلسوزی به حال «وطن» و مردم بلارسیدهی آن ندارند.
خمینی و خامنه ای و پیرکفتاران شورای نگهبان و مجلس خبرگان و سرکردگان ریز و درشت آن و تمامی پاسداران و حافظان قداره بند این نظام، از صدر تا به ذیل، این چنیناند. سخت و سنگین دل و اهریمن خوی نسبت به ایران و ایرانی، بی ذرهیی عاطفهی انسانی. مگر خمینی، کفتار خون آشام، نبود که در پاسخ خونهای پاکبازترین قیام کنندگان این میهن برای آزادی که، برای صعودش بر تختگاه خلافت ارتجاعی اش، فرش خون گستردند، در هواپیما در جواب این پرسش که «چه احساسی دارید؟»، گفت: «هیچ». از سنگ ناله برخاست در سوگ شهیدان راه آزادی، اما از قلب سنگینتر از سنگ خارای خمینی، «هیچ».
مردم ایران در تمام این چهل و یک سال، به یاری مجاهدین و دیگر مشتاقان و رزمندگان راه آزادی، به سیمای اهریمنی این «جوفروشان گندم نمای»، گام به گام، پیشتر پی بردند و برای دفاع از کیان ایران و ایرانی، در برابر این دشمنان آزادی و آبادی ایران زمین به پا خاستند و بی باک و جان بر کف در برابرشان قامت برافراشتند و پشت بر این شعبده بازان جمعه بازارها، شعار دادند: «رو به میهن، پشت به دشمن».
آنها همگام و متحد سیاست «راهبردی» صدور تروریسم رژیم را، با شعار «نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران» به چالش طلبیدند و بر آن خط بطلان کشیدند و با شعارهایی مانند «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی»، به اصلی ترین شعار خمینی فرموده، پشت پا زدند و چهار رکن نظام را به لرزه درآوردند:
شعارهای ملّی و
ایران گستر و دشمن کوبِ «نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران» و «استقلال، آزادی،
جمهوری ایرانی» در قیام ۱۳۸۸،
«آب در خوابگه» رجالگان غاصب حاکمیت مردم ایران زمین ریخت و همهی قداره بندان ضحاک
نژاد خمینی زاد را، به نعره کشی علیه آن شعارهای ایران گرایانهی ملی واداشت. این
سراسیمگی و برآشفتگی در قیام دیماه ۱۳۹۶، و قیام آبانماه ۹۸، لجام گسیخته تر از قبل، تکرار شد.«در خیانت شما همین بس که نوشته اید: انقلاب “ملّی” ایران به ثمررسیده و صراحتاً در دو جای نامهی خود کلمهی “ملّی” را به کار برده اید... در قسمت دیگری از نامهی خود می نویسید فلان شخص مردی میهن پرست است، خجالت نمی کشید؟ مردم شعار اسلام را دادهاند و حالا که سفره بازشده، شما می آیید و اسم ملّی و میهن را روی آن میگذارید؟ این سخن امام امت است که فرمود: مردم ما باید جلوِ آنهایی را که دم از ملیت می زنند، بگیرند».
خمینی ایرانی نبود!
مرتضی پسندیده (هندی زاده)، برادر خمینی: «جد ما، یعنی سید احمد الهندی، از اهالی شهر کشمیر هند بوده که در ایام جوانی به ایران سفرکرده است» (روزنامهی اطلاعات، ۲۵ دیماه ۱۳۵۷).
هم او در خاطراتش می نویسد: نام خانوادگی من و برادرم نورالدین، «هندی زاده» بوده است، ولی چون این فامیلی شبههی وابستگی به انگلیس را ایجاد میکرد،من فامیلم را به «پسندیده» تبدیل کردم. («خاطرات آیت الله پسندیده»، صفحه ۵۳).
خمینی، خود، در نامهیی به پسرش، احمد، به هندی بودن خود و خانوادهاش اشاره دارد: «احمد عزیزم، نامهی شما واصل شد. از سلامت همه مسرور شدم... از سلامت خودتان و دیگران مطّلعم کنید. از آقای هندی، به طور تفصیل بنویسید که کجا رفتهاند و چه معالجاتی شده است و نتیجه چه بوده است؟» («صحیفهی امام»، جلد دوم، صفحهی ۴۹۹، از انتشارات «مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی»، تهران).
(آقای «هندی» مورد اشاره در این نامه، «سید نورالدین هندی»، برادر خمینی بود که برای معالجهی بیماری ریوی به خارج کشور سفرکرده بود).
ـ خواهر خمینی هم «همدم هندی» نام داشت.
ـ خمینی در مقدمهی کتاب «شرح دعاء السحر» می نویسد: «اما بعد، این فقیرِ درگاه پروردگارِ عظیم، سید روح الله بن سید مصطفی خمینی هندی...» («شرح دعاء السحر»، «مؤسسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی»، تهران، ۱۳۸۸، صفحهی۷).
خمینی در غزلهایی که پس از مرگش به نام او به چاپ رسید، «هندی» تخلّص میکند. یک نمونه:
«رمز عشق تو نگوید “هندی” / چه کنم من، که ز رنگش پیداست؟»
(«دیوان امام»، «مؤسسهی تنظیم و نشر امام خمینی»، تهران، ۱۳۷۲، صفحهی ۵۰).
«نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»
ـ مهدی کروبی: «اصلاً مسألهی میهن با مسألهی اسلام دو موضوع متضاد است که با هم جور درنمیآید. “ملّی” یعنی چه؟ بنده به عنوان یک مسلمان چه انگیزهیی دارم که وطن منهای اسلام را نجات بدهم؟» (کیهان، ۲۱مرداد ۱۳۶۱).
جان کلام خمینی و دست پروردگان ایران ستیز و ایران سوز او، در همین یک جمله خلاصه میشود: «بنده به عنوان یک مسلمان، چه انگیزهیی دارم که وطنِ منهای اسلام را نجات بدهم؟»
قول و عمل این اسلام پناهان جلاد و چپاولگر، در تجربهی چهل و یک ساله نشان داده است که «اسلام عزیز» در نگاه این کوراندیشان، همان «حفظ نظام» است و لاغیر. آن هم از طریق کشتار و شکنجه و به زنجیرکشیدن هر معترض و آزاداندیش، بریدن زبان و دریدن قلب هر آن کسی که عشق وطن در دل دارد و در راه آزادی و آبادی آن از سر و جان و مال و خانمان میگذرد.
ایران، وطن این جلادان تشنه به خون نیست، ایران، در نگاه این اهریمنان آدمی روی، غنیمتی جنگی است که باید جانمایهی آن را تا ذرهی آخر به نابودی کشاند و لاشه اش را طعمهی لاشخوران کرد.
اگر تمامی مردم ایران، از گرسنگی و بیماری و سیل و زلزله و سرما و گرما از میان بروند؛ اگر تمام جنگلها و مراتع و سرمایه های معدنی و ذخیره های آب و خاک ایران از میان برود و حاصل آن یکپارچه آخوندخور شود و در حسابهایشان در بانکهای خارجی تلنبار شود، آنها ذرهیی دلسوزی به حال «وطن» و مردم بلارسیدهی آن ندارند.
خمینی و خامنه ای و پیرکفتاران شورای نگهبان و مجلس خبرگان و سرکردگان ریز و درشت آن و تمامی پاسداران و حافظان قداره بند این نظام، از صدر تا به ذیل، این چنیناند. سخت و سنگین دل و اهریمن خوی نسبت به ایران و ایرانی، بی ذرهیی عاطفهی انسانی. مگر خمینی، کفتار خون آشام، نبود که در پاسخ خونهای پاکبازترین قیام کنندگان این میهن برای آزادی که، برای صعودش بر تختگاه خلافت ارتجاعی اش، فرش خون گستردند، در هواپیما در جواب این پرسش که «چه احساسی دارید؟»، گفت: «هیچ». از سنگ ناله برخاست در سوگ شهیدان راه آزادی، اما از قلب سنگینتر از سنگ خارای خمینی، «هیچ».
مردم ایران در تمام این چهل و یک سال، به یاری مجاهدین و دیگر مشتاقان و رزمندگان راه آزادی، به سیمای اهریمنی این «جوفروشان گندم نمای»، گام به گام، پیشتر پی بردند و برای دفاع از کیان ایران و ایرانی، در برابر این دشمنان آزادی و آبادی ایران زمین به پا خاستند و بی باک و جان بر کف در برابرشان قامت برافراشتند و پشت بر این شعبده بازان جمعه بازارها، شعار دادند: «رو به میهن، پشت به دشمن».
آنها همگام و متحد سیاست «راهبردی» صدور تروریسم رژیم را، با شعار «نه غزّه، نه لبنان، جانم فدای ایران» به چالش طلبیدند و بر آن خط بطلان کشیدند و با شعارهایی مانند «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی»، به اصلی ترین شعار خمینی فرموده، پشت پا زدند و چهار رکن نظام را به لرزه درآوردند:
(شعار «نه غزّه، نه لبنان ـ جانم فدای ایران» در قیام ۱۳۸۸)
قیام دلیرانه مردم همهی شهرهای ایران در آبان و کشتار ۱۵۰۰ تن از جوانان و دادخواهان معترض بیسلاح در آبان ماه امسال و ادامهی آن در دیماه و شعله ورترشدنش پس از سقوط خامنه ای فرمودهی هواپیمای اوکراینی که به جان باختن ۱۷۶ مسافر بی گناه منجرشد، این حقیقت را به عیان نشان داد که این قیام پرشور سراسری سر بازایستادن ندارد و تا نابودی تام و تمام این نظامِ کمربسته برای نابودی ایران، ادامه خواهدیافت؛ قیامی که در صفهای مقدم آن زنان پاکباخته و مرگ بر کف و جوانان و دانشجویان بی باک و بیم رزم نهایی را رهبری می کنند با شعار دشمن کوب و رعشه برانگیز «می جنگیم، می میریم، ایران رو پس می گیریم».