بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – خمینی سارق بزرگ انقلاب ضدسلطنتی – قسمت هفتم
سازمان سیا در نزدیکی محل اقامت خمینی خانهای گرفته بود و تماسهای نسبتاً
منظمی با نزدیکترین مشاوران خمینی برقرار ساخته بود
فصل بیست و یکم
هماهنگی بند و بستهای پاریس و تهران
در نیمهی دوم سال۵۷ که قیام ضدسلطنتی با
سرعتی شگفتانگیز اوج میگرفت، خمینی در پشت پرده بهزدوبند با مقامها یا
فرستادگان آمریکا مشغول بود. این تماسها، دور از چشم مردم ایران، هم در پاریس و
هم در تهران جریان داشت.
سازمان سیا در نزدیکی محل اقامت خمینی خانهای گرفته بود و تماسهای نسبتاً
منظمی با نزدیکترین مشاوران خمینی (بنیصدر، قطبزاده و یزدی) برقرار ساخته بود. («کارتر
و سقوط شاه»، ص۵۶)
در کتاب «کارتر و سقوط شاه» آمده است:
سفارت آمریکا در پاریس نیز درحال تماس و مذاکره با خمینی بود.
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – سفارت
امریکا در پاریس یکی از مراکز بندوبست با خمینی دجال بود
سولیوان در کتاب خود در این باره مینویسد:
«در پاسخ پیشنهاد من برای تماس با اطرافیان آیتالله خمینی در
پاریس، وزارت امور خارجهی آمریکا از سفارت ما در پاریس خواست که با ابراهیم یزدی
تماس برقرار کند. سفارت آمریکا در پاریس «وارن زیمرمن» رئیس قسمت سیاسی سفارت را
برای ملاقات و مذاکره با یزدی در نظر گرفت. زیمرمن در اجرای این دستور دو یا سهبار
در یک رستوران کوچک نزدیک اقامتگاه آیتالله خمینی در حومهی پاریس با یزدی ملاقات
کرد، اما چون زیمرمن دستورالعمل مشخصی برای مطالبی که باید در این ملاقاتها در
میان بگذارد، نداشت و بهعلاوه از اوضاع داخلی ایران هم اطلاعات زیادی نداشت، تماسهای
او با یزدی زیاد مفید واقع نشد. با وجود این، برداشت کلی او از گفتگوهایش با یزدی
با نتایجی که ما در تهران بهدست آورهبودیم، یکسان بود و اطرافیان آیتالله هم از
احتمال برخورد بین مردم و نظامیان نگران بوده و علاقمند بهجلوگیری از چنین
برخوردی بودند. آنها میخواستند قبل از بازگشت آیتالله خمینی بهایران چنین
تفاهمی با نیروهای مسلح حاصل شود». («مأموریت درایران»، ص۱۵۳)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – جلد کتاب
«مأموریت در ایران» نوشته ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران
ملاقات شخص خمینی با فرستادگان جیمی کارتر نیز که رژیم آخوندی هیچگاه آن را
اعلام نکرده، در مباحث پیشین شرح داده شد.
سولیوان بهخمینی نظر داشت!
در تهران بالاترین نمایندگان خمینی که عضو شورای انقلاب او بودند و روزانه در
تماسهای تلفنی از او کسب تکلیف میکردند، با سولیوان تماس و گفتگو داشتند. سفیر
آمریکا از بررسی اوضاع بهاین نتیجه رسیده بود که روی کار آمدن خمینی در مقایسه با
شقوق دیگر بیشتر بهسود آمریکاست. سولیوان این نظر را در کتابش بهاین صورت
تئوریزه کرده است:
«در ۹نوامبر ۱۹۷۸ من طی گزارشی نظرات خود را بهواشینگتن اطلاع دادم و توصیههایی
راجع بهسیاستهای آیندهی آمریکا در ایران بهعمل آوردم. در این گزارش که عنوان
آن را “فکر کردن بهآنچه فکر نکردنی است” نام نهادم، یک تصویر واقعی از اوضاع
ایران برای مقامهای مسئول واشینگتن ترسیم کردم. بهطور مثال در این گزارش نوشتم
که ثبات ایران تاکنون بردوپایهی سلطنت و مذهب استوار بوده است. در ۱۵سال گذشته استحکام پایهی سلطنت، ایران را برسرپا نگاهداشته و
اکنون که پایهی سلطنت سست شده، ناچار باید این ثبات با تحکیم پایهی مذهب تأمین
گردد». («مأموریت درایران»، ص۱۴۳)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – ویلیام
سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران در گفتگو با کیسنجر در واشنگتن
ژنرال هایزر که هنگام فرار شاه و آمدن خمینی، در تهران بهسر میبرد،
دربارهی نظرات سولیوان در جانبداری از خمینی مینویسد:
سولیوان بهخمینی نظر داشت. …سولیوان فکر کرده بود که خمینی رهبری مانند
گاندی است که قدرت گرفتن او همراه با تغییر در حکومت بهنفع آمریکا تمام میشود.
با این فکر ترجیح میداد سران ارتش که بهاحتمال زیاد جلو برنامههای خمینی را سد
میکردند، کنار بروند». («خاطرات ژنرال هایزر»، ص۴۶۲)
خود سولیوان در گزارشی که پیش از این اشاره شد، چنین توضیح میدهد:
«خطوط اصلی پیشنهاد من این بود که برای پایان بخشیدن بهبحران فعلی
و استقرار یک نظم جدید در ایران بین نیروهای انقلابی و نیروهای مسلح سازش بهوجود
آید و برای حصول چنین سازشی نیز میبایست نه فقط شاه، بلکه بسیاری از فرماندهان و
افسران ارشد نیروهای مسلح ایران هم از صحنه خارج شوند. پس از خروج شاه و افسران
ارشد وی از کشور، حصول توافقی بین نیروهای انقلابی و فرماندهان جوان و تازهی
نیروهای مسلح بهاین صورت امکانپذیر بود که آیتالله خمینی شخصیتهای معتدلی
مانند بازرگان یا میناچی را بهنخستوزیری انتخاب کند و بهاین وسیله از روی کار
آمدن حکومتی از نوع ”ناصر ـقذافی” جلوگیری بهعمل آید. توافق میبایست انجام
انتخابات و تشکیل یک مجلس مؤسسان را برای تعیین آیندهی کشور دربربگیرد»…
از نقطه نظر ما هم، چنین راه حلی رضایتبخش بود. زیرا از ادامهی آشوب و هرجومرج
جلوگیری میکرد و راه نفوذ و سلطهی شوروی را هم در این منطقهی حساس سد میکرد». («مأموریت در ایران»، ص۱۴۴و ۱۴۵)
از دوستان ملایتان چه خبر؟
براساس این نظریه، سولیوان و دستیارانش بهتماسها و ملاقاتهای جریانواری
با بالاترین نمایندگان خمینی در تهران روآوردند که تا روز سرنگونی رژیم و در هفتههای
پس از آن ادامه داشت. آنقدر که شاه در ملاقاتهای خود با سولیوان گاه بهطعنه از
او میپرسید:
«از دوستان ملایتان چه خبر دارید؟
چون دربارهی پیشنهاد من برای مذاکره با رهبران مخالف مقامهای
نظامی بهمنظور ایجاد تفاهمی بین آنها و جلوگیری ا ز برخوردهای محتمل آینده دستوری
نرسید، سکوت را علامت رضا تلقی کرده و بهابتکار شخصی خود دست بهاقدامهایی در
این زمینه زدم. ضمن مکالمات تلفنی خود با واشینگتن توصیه کردم که مشابه چنین اقدامهایی
در پاریس هم بهعمل آید و با اطرافیان آیتالله خمینی در پاریس تماسهایی برقرار
گردد.
از آنجایی که میدانستم اقدامهای من در این زمینه از چشم مأموران امنیتی
ایران دور نخواهد ماند و بههرحال بهگوش شاه خواهد رسید، موضوع را با هوشنگ
انصاری رئیس شرکت ملی نفت که از افراد نزدیک و مورد اعتماد شاه بود، درمیان گذاشتم
و بهاو گفتم که اقدامهای ما در این زمینه فقط برای پیشگیری از خطرات احتمالی
آینده و حفظ منافع آمریکاست. صبح روز بعد انصاری بهمن تلفن کرد و با لحنی که
متشنج بهنظر میرسید، گفت مطلب را بهاطلاع شاه رسانده و شاه در پاسخ گفته است که
موضوع را درک میکند ولی بهدوستان آمریکایی خودتان هشدار بدهید که مواظب باشند
نقش سال۱۹۰۶ انگلیسیها را بازی نکنند.
اشارهی شاه بهروابط انگلیسیها با روحانیون در جریان انقلاب مشروطیت ایران و
حمایت انگلستان از روحانیت در مقابل شاه بود. من هم در پاسخ انصاری گفتم که موضوع
رادرک میکنم و اقدامهای ما از حدود حفظ منافع خودمان جلوتر نخواهد رفت.
درملاقاتهای بعدی که با شاه داشتم او هرگز از تماسهای ما با مخالفان اظهار
ناراحتی نمیکرد و حتی در ملاقاتهای آخر غالباً دربارهی فعالیتهای مخالفان سؤالهایی
از من میکرد و جملهای که بیشتر بهکار میبرد این بود که از «دوستان ملایتان چه
خبر دارید؟». («مأموریت در ایران»، ص۱۵۲)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – ویلیام
سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران در یک ملاقات رسمی شاه با کارتر
«به یکی از مأموران سیاسی سفارت که با نهضت آزادی درتماس بود دستور
دادم که با مهدی بازرگان رهبر این سازمان تماس گرفته و بهاو اطلاع بدهد که من
آمادهی ملاقات با او در هر نقطهای که مایل باشد، هستم. …بازرگان بلافاصله این
پیشنهاد را پذیرفت و عصر یک روز در خانهی یکی از پیروانش در شمال شهر وقت ملاقات
تعیین نمود. …وقتی که وارد این خانه شدیم، علاوه بربازرگان، آیتالله موسوی
اردبیلی را هم در این خانه دیدیم. آیتالله موسوی با عمامهی سیاه و ریش خاکستریاش
در نظر اول شباهت زیادی بهآیتالله خمینی داشت. ما چهار نفر در یک اتاق نشیمن
کوچک که پنجرهای رو بهحیاط داشت، نشستیم و شروع بهصحبت کردیم. مذاکرات ما در
مجموع جالبتوجه بود. من و بازرگان بهزبان فرانسه صحبت میکردیم. بازرگان مطالب
را بهفارسی برای آیتالله ترجمه میکرد… جریان این ملاقات را بهواشینگتن گزارش
دادم و نوشتم که مذاکرات این جلسه موجب امیدواری من شده و میخواهم از رئیس ستاد
جدید مشترک نیروهای مسلح ایران دعوت کنم که با بازرگان وارد مذاکره شود. رئیس جدید
ستاد مشترک ژنرال قرهباغی بود…(«مأموریت در ایران»، ص۱۶۸)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – آخوند
محمدحسین بهشتی و آخوند موسوی اردبیلی دونماینده خمینی برای گفتگوهای مخفیانه با
سران ارتش شاه و ساواک آریامهری
سفیر وقت آمریکا در تهران در کتاب خاطرات خود کراراً بهاین ملاقاتها اشاره
میکند. اما قاعدتاً طرف حساب اصلی تماسهای پنهانی او بهشتی بوده است. او در این
زمینه تصریح میکند که
«ما توانستیم بهوسیلهی یکی از مأموران سیاسی سفارت، که قبلاً در
ایران خدمت کرده و فارسی صحبت میکرد، مستقیماً با آیتالله بهشتی تماس برقرار کنیم. (سولیوان
پس از هلاکت بهشتی دربارهی او نوشت: «اگر بهشتی بهعنوان قدرتمندترین چهرهی
سیاسی بعد از خمینی و بهعنوان ولیعهد قدرت وی، در ایران ظهور کرده بود، جهان این
شانس را پیدا میکرد که این مرد و صلاحیتهایش را از نزدیک مورد ارزیابی قرار دهد.
…وی مردی بود که صلابت حضورش محسوس بود و سخنگویی بود مسحورکننده… در مناسباتی که
سفارت با او داشت، ما نتیجه گرفتیم که او مردی زیرک و پراگماتیک بود». ”نشریه
PACIFIC NEWS SERVICE”) این مأمور را من برای تسهیل برقراری
تماس با مخالفان از وزارت امور خارجه خواسته بودم». («مأموریت در ایران»، ص۱۴۳)
ژنرال هایزر نیز در روزهایی که در تهران بهسر میبرد، اصرار میکرد
که امرای ارتش شاه با آخوندها و نمایندگان خمینی در تهران تماس بگیرند.
ارتشبد قرهباغی دربارهی این درخواست هایزر مینویسد:
«ژنرال هایزر گفت: “فکر میکنم که خوب است تیمسار با مهندس بازرگان
و دکتر بهشتی نمایندگان جبههی مخالفان و خمینی ملاقات بکنید!” و بدون اینکه
منتظر جواب از طرف من بشود، بلافاصله از ژنرال گس(رئیس هیأت مستشاری آمریکا در
ایران) خواست که شمارهی تلفن آنها را برای ما بیاورد. ژنرال گس از دفتر خارج شده
و در مراجعت چند شمارهی تلفن آورده روی میز گذاشت. ژنرال هایزر اظهار کرد: “اینها
شمارهی تلفن دکتر میناچی است، هر موقع بخواهید ایشان ترتیب ملاقات آنها را با
تیمسار خواهد داد.” ضمن تعجب از پیشنهاد ژنرال هایزر گفتم که بهنظر من اینقبیل
مذاکرات موردی نداشته و بینتیجه میباشد… در شرفیابی بعد از این ملاقات، من جریان
مذاکرات را برحسب معمول بهعرض اعلیحضرت رسانیدم. وقتی عرض کردم که ژنرال هایزر
پیشنهاد نمود که با مهندس بازرگان و دکتر بهشتی ملاقات کنید، تعجب کرده فرمودند:
”خیلی عجیب است! یعنی چه؟ معلوم هست اینها چه میخواهند؟”». («اعترافات ژنرال»، ص۱۴۵و ۱۴۶)
خمینی و اطرافیانش در این ایام از تماسهای پنهانی با سفارت انگلیس در تهران
نیز غافل نبودند. آنتونی پارسونز
سفیر وقت انگلیس دربارهی یکی از این ملاقاتها چنین مینویسد:
«روز پنجم نوامبر(۱۴آبان۵۷)… من در دفتر مشغول کار بودم که در حدود ساعت ۱۰صبح بهمن اطلاع دادند فرستادهای از سوی بعضی از رهبران مذهبی
میخواهد فوراً با من ملاقات کند. من تصمیم گرفتم او را بپذیرم. او بهمن گفت که
از پاریس میآید و در آنجا با آیتالله خمینی و رهبران جبهه ملی و سایر
سیاستمداران مخالف ایرانی که در پاریس هستند، ملاقات کرده است.…مخاطب من سپس گفت
که عازم قم است و در آنجا گزارش ملاقاتها و مذاکرات خود را بهرهبران مذهبی قم
خواهد داد. ولی قبلاً مأمور شده است بهملاقات من بیاید و پیشنهادی را برای حل
مسأله مطرح کند. نظر آنها این بود که تنها راه جلوگیری بروز یک فاجعه این است که
شاه از کشور خارج شود و ادارهی امور کشور را بهیک شورای دولتی تحت ریاست یک افسر
بازنشسته و معروف بسپارد. این شورا یک دولت آشتی ملی تشکیل خواهد داد و انتخابات
پارلمانی (مجلس مؤسسان) تحت نظارت این دولت انجام خواهد شد». («غرور و سقوط»، ص۱۴۴)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – آنتونی
پارسونز آخرین سفیر انگلیس در ایران، در حکومت شاه
ملاقاتهای بهشتی با «کسب نظر» از خمینی
در سالهای نخست حکومت خمینی، وقتی که برخی اخبار تماسها و بندوبستهای پشت
پرده درز کرد و بهشتی از این بابت در کانون سؤالها و اعتراضهای افکار عمومی قرار
گرفته بود، سعی میکرد این تماسها را موجه جلوه دهد. با این حال وی در همین
توضیحات تصریح میکند که ملاقاتها و تماسهای مخفیانهاش با «کسبنظر» از خمینی
صورت گرفته است:
«این گونه تماسها از طرف نمایندگیهای سیاسی خارجی (سفارت آمریکا
و دیگران) پیشنهاد میشد و هم از طرف مقامهای داخلی (ارتش، بختیار و دیگران) ما
در این موارد، در آنموقع که دیگر مسئولیت سیاسی داشتیم در مورد مسائل در شورا (شورای
انقلاب) بحث میکردیم و بهرأی میگذاشتیم. اگر مسأله برای ما خیلی روشن بود خود
ما تصمیم میگرفتیم. اگر مسأله کمترین ابهامی داشت باوسائلی که داشتیم بهامام خبر
میدادیم و کسبنظر میکردیم… درآن دورهی پیش از پیروزی انقلاب و بعد از پیروزی
انقلاب کسانی از سفارت آمریکا آمدهاند مسائلی را مطرح کردهاند، کسانی از ارتش
آمدهاند،… ولی در میان آن کسانی که از سفارت آمریکا آمدهاند، یادم نمیآید
دیداری با هایزر داشته باشم، اگر هایزر هم بود، در همین فرمول بود… (گفتار
شمارهی ۱۴: پاسخ بهسؤالات ـ از
دکتر سید محمد بهشتی ــ استاد سید علی خامنهای. نشریه حزب جمهوری اسلامی ”بدون
تاریخ”)
…به وسیلهی تلفن یا مسافر بهپاریس میگفتیم فلان گروه از ما
تقاضای ملاقات دارد نظر شما چیست؟… و ایشان یا رد میکردند یا تأیید میکردند». (روزنامهی
کیهان دوم اسفند ۱۳۵۸)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – آخوند محمد
حسین بهشتی از مهرههای خمینی برای بندوبست با سفارت امریکا، سران ارتش شاه و
ساواک جهنمی آریامهری
فصل بیست و دوم
مأموریت ژنرال هایزر
خمینی در ملاقاتی که در تاریخ ۱۸دیماه۵۷، شخصاً با حاملان پیام جیمی کارتر داشت، برسر مسائلی مانند
جلوگیری از وقوع قیام و انقلاب، تعیین اشخاص مورد رضایت آمریکا در شورای انقلاب و
وزارتخانههای کلیدی، دست نخورده باقی گذاشتن ساختار ارتش شاه و استمرار جریان
انتقال نفت به غرب تعهد سپرد و درعوض قول گرفت که آمریکا با بیرون بردن شاه موافقت
کند، از کودتا جلوگیری به عمل آورد و اجازه و تسهیلات لازم را برای پرواز به تهران
به او (خمینی) بدهد.
بخش مهمی از هدفهای سفر هایزر برآوردهساختن همین قول و قرارها بود.
هایزر ژنرال چهار ستاره، معاون سرفرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی در تاریخ ۱۴دی۵۷، دفتر کار خود در
اشتوتگارت آلمان را مخفیانه به سوی تهران ترک کرد.
دربارهی هدف مأموریت هایزر، در نشریات آن زمان و کتابهایی که بعداً در این
باره منتشر شد، موضوعهای متعددی گفته شده، اما اگر هدفهای عمده را مورد توجه
قرار دهیم، حقایق مهمی از این مقطع زندگی سیاسی خمینی و چگونگی روی کار آمدن او را
روشن میکند.
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – دو رابط
امریکا با خمینی، جرج بال در پاریس و ژنرال هایزر در تهران مأموریت انتقال قدرت به
خمینی را هماهنگ و برنامه ریزی میکردند
آنتونی پارسونز سفیر وقت انگلیس در تهران مینویسد:
«مأموریت او، تا آنجا که من اطلاع یافتم، این بود که ژنرالها را
از فکر یک اقدام نظامی یا کودتا بازدارد و آنها را به پشتیبانی از حکومت بختیار پس
از خروج شاه وادار سازد». («غرور و سقوط»، ص۱۸۲)
شاه در آخرین کتاب خود(پاسخ به تاریخ) زیر عنوان «مأموریت شگفتانگیز
ژنرال هایزر» مینویسد:
«در اوائل بهمنماه خبری حیرتانگیز به من گزارش شد که ژنرال هایزر
چند روزی است در تهران اقامت دارد… رفتو آمدهای ژنرال هایزر همواره از چند هفته
قبل برنامهریزی میشد، ولی اینبار جنبهای اسرارآمیز داشت.… اندکی بعد روزنامهی
هرالدتریبیون چاپ پاریس به شورویها و سایر دول اطمینان داد که ژنرال هایزر، نه
برای تدارک یک کودتا، بلکه برای جلوگیری از آن به ایران سفر کردهاست. و سرانجام
روشن شد که نگرانی اصلی رهبران آمریکا وقوع یک کودتای نظامی در ایران است». شاه در
ادامهی این مطلب احتمال کودتای امرای ارتش علیه خودش را منتفی دانسته مینویسد:
«احتمالاً سرویسهای اطلاعاتی آمریکا میدانستند که برنامهی زیر پا گذاشتن قانون
اساسی [یعنی تغییر رژیم] در پیش است. پس میبایست از بروز عکسالعمل در ارتش ایران
جلوگیری کنند. هدف مسافرت ژنرال هایزر به ایران جز این نبود.
بالاخره من یک بار ژنرال هایزر را به اتفاق سفیر آمریکا، آقای سولیوان ملاقات
کردم. تنها چیزی که مورد علاقهی هر دو آنها بود دانستن روز و ساعت حرکت من از
ایران بود.…جو ملاقات خیلی غمناک بود. سولیوان به من گفت که خروج من دیگر نه مسألهی
روزها بلکه ساعتهاست. وقتی این حرفها را میزد، تعمداً و با معنا، به ساعت مچی
خود نگاه میکرد… ژنرال هایزر، از ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد ارتش خواست که
ملاقاتی بین او و مهدی بازرگان ترتیب دهد. ارتشبد قرهباغی این تقاضا را به من
گزارش داد. نمیدانم در این ملاقاتها چه گذشت. میدانم که ارتشبد قرهباغی از
تمام قدرت خود استفاده کرد تا فرماندهان ارتش ایران را از هرگونه اقدام و تصمیمی
بازدارد. او اکنون تنها کسی است که از جریان این مطلب اطلاع دارد. زیرا فرماندهان
و امرای ارشد ارتش ایران یکی پس از دیگری به قتل رسیدند و تنها ارتشبد قرهباغی به
وسیلهی مهندس بازرگان از قتل نجات یافت.
پس از آن که من ایران را ترک کردم، ژنرال هایزر باز چندین روز در ایران اقامت
داشت. در این هنگام چه گذشت؟ تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که ربیعی (اظهارات
ربیعی در روزنامه کیهان ۲۰فروردین۱۳۵۸ درج شده است. ربیعی گفت: «نادانسته خدمت کسی را میکردم که به
پوچ بودنش زمانی پی بردم که وقتی ژنرال هایزر آمریکایی اراده کرد، دم او(شاه) را
گرفت و مثل موش مرده از ایران بیرون انداخت») فرماندهی
نیروی هوایی ایران طی”محاکمه”اش به “قضات” گفت: ژنرال هایزر شاه را مثل یک موش
مرده به خارج از کشور پرتاب کرد». («پاسخ به تاریخ»، ص۲۷۲تا۲۷۵)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – جلد کتاب
«پاسخ به تاریخ» خاطرات شاه پس از فرار از ایران در انقلاب ۵۷
خطوط اصلی این اظهارات در نوشتههای سایر ناظران یا دستاندرکاران مستقیم
وقایع آن دوران مورد تأیید قرار گرفته است.
«همانگونه که دانشجویان تاریخ ایران میدانند، یک نسل پیش، آن
آمریکایی که کمک کرد تا شاه تخت خود را بازیابد، کرمیت روزولت بود که باهمکاری سیا
به این کار مبادرت ورزید. اما در سال ۱۹۷۹ که دانشجویان نمیدانند آن آمریکایی که دستورات رئیسجمهور
مبنی بر بازداشتن از ارتش ایران از کودتایی که هدفش سدکردن قدرت خمینی بود، به اجرا
درآورد، ژنرال هوایی روبرت ای داچ هایزر بود».
ژنرال هایزر خود درکتاب خاطراتش به گفتگوهای خود باامرای ارتش، ساعتی پس از
خروج شاه از ایران اشاره میکند و مینویسد:
«آنها هنوز به فکر این بودند که آن شب کودتای نظامی راه بیندازند،
روی آن بحث میکردند. قرار گذاشته بودند که ساعت۲.۵ بامداد کودتا کنند. اما خیلی مشکل نبود که آنها را از این کار
منصرف کنم… صحبت ما به مطالب معمولی کشیده شد. اما من قصد نداشتم پیش از منصرف
کردن آنها از اقدام نظامی، آنجا را ترک کنم. …از همهی آنها پرسیدم آیا بازهم قرار
است امشب دست به کودتای نظامی احمقانه بزنیم؟ آیا کاملاً متوجه هستید که ما برنامهریزیهای
لازم را برای نیل به موفقیت نداریم … به من اطمینان دادند که کاری از این نوع
انجام نخواهند داد». («هایزردر تهران، خاطرات
ژنرال هایزر»، ص۲۲۰ تا۲۲۳)
در یک گزارش دیگر که در کتاب «گروگان خمینی» آمده، چنین میخوانیم:
«ژنرال هایزر به فرماندهان ارتش گفت: نباید علیه خمینی وارد عمل
شوند. صرفنظر از این که چه اتفاقی بیفتد.اگر اتفاقی بیفتد، ارتش آمریکا با آنها
قطع رابطه خواهد کرد. لوازم به آنها نخواهد داد و قلم پای آنها را خواهد شکست.
هایزر نه یکی بلکه چند کودتا را علیه خمینی خنثی ساخت… روزنامه واشینگتن پست از
قول یکی از آگاهان دولت آمریکا نوشت: هایزر واقعاً روی ارتشیان کار کرد و به نحو
عجیبی به آنها کلک زد. من هنگامیکه سرلشگر خسروداد را بعد از جلسهای با هایزر
دیدم، قیافهی یک سرباز مطیع و ساده را داشت… هایزر به عدهای از ژنرالهای ایران
گفته بود: آمریکا معتقد است که شاه دیگر نمیتواند به ایران مراجعت کند و طبیعتاً
دولت کارتر در حال مشارکت با آخوندها و نظامیان است. قرهباغی نیز این حرف را
تقویت کرده و مذاکره با خمینی را تشویق مینمود.». («گروگان خمینی»، نوشته
رابرت دریفوس، ص۷۴)
کتاب « گروگان خمینی» در ادامه تصریح میکند:
«این مطلب کاملاً روشن است که بدون حضور ژنرال هایزر، خمینی هیچگاه
قادر نبود به این راحتی قدرت را دردست گیرد». («گروگان خمینی»، نوشته
رابرت دریفوس، ص۷۵)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – جلد کتاب
«گروگان خمینی» نوشته رابرت دریفوس از گروگانهای سفارت امریکا
بیرون انداختن شاه یکی از مراحل ضروری پیشبرد این سیاست بود.
هایزر درکتاب خاطرات خود مینویسد:
«رفتن شاه، پایان مرحلهی اول کارهایی بود که رئیس جمهور به من
دستور داده بود. حالا نوبت مرحلهی دوم میرسید». («هایزر در تهران، خاطرات
ژنرال هایزر»، ص۲۲۴)
ژنرال هایزر در همین راستا، برای نزدیک کردن سران ارتش شاه به
نمایندگان خمینی در تهران نیز تلاش کرد. هرچند که در روزهای نخست مأموریتش پیوسته
با اعتراض و گاه حرفهای تند و خشمآلود سران ارتش شاه مواجه میشد که چرا آمریکا
عملاً برای خمینی راه باز میکند:
«ربیعی [فرماندهی نیروی هوایی شاه]… تمام گناه تصمیم شاه را برای
رفتن به گردن سولیوان انداخت. از من خواست که تمام توانم را برای جلوگیری از این
عمل بهکار گیرم. ارتش تصمیم گرفته بود که از این کار جلوگیری کند و قصد داشت روز
بعد در جلسهای مراتب را به شاه اطلاع دهد. به ربیعی گفتم که احساس میکنم نسبت
به سولیوان کمی تندروی میکند… او قانع نشد و دوباره به سختی به آمریکا حمله کرد:
چرا آمریکا به خمینی فشار نمیآورد؟ این برای موفقیت دولت جدید لازم و ضروری است
اما آمریکا هیچ کاری نکرده است». («هایزر در تهران، خاطرات
ژنرال هایزر»، ص۷۵)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – امیرحسین
ربیعی آخرین فرمانده نیروی هوایی شاه (سمت راست)
به رغم همهی این مخالفتها، هایزر در جریان مأموریت خود، نه تنها از سرلشکر
خسروداد یک «سرباز سربهزیر» ساخته بود،
بلکه رئیس ستاد ارتش شاه و رئیس ساواک او را نیز به ملاقات بهشتی و بازرگان و دیگر
نمایندگان خمینی در تهران میفرستاد:
«سرمیز صبحانه از سفیر پرسیدم اوضاع چگونه گذشته است؟ گفت: اتفاقی
آن شب نیفتاده است. شاه به خوبی به آسوان رسیده و بهگرمی از سوی سادات مورد
استقبال واقع شده. حالا ما باید به ابتکاری دست بزنیم. آیا میتوانیم ملاقاتی بین
سران ارتش و رهبران مذهبی ترتیب بدهیم؟ گفتم این کار امروز از اولویت بسیار بالایی
برخوردار است. اگر بتوانیم آنها را وادار به کار با یکدیگر بنماییم دیگر امکان عمل
برای عوامل مخرب وجود نخواهد داشت». («هایزر در تهران، خاطرات
ژنرال هایزر»، ص۲۳۱)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – شاه در
قاهره پس از فرار از ایران در دیدار با انورالسادات
هایزر در کتاب خود به چند مورد از این ملاقاتها اشاره کرده است.
مأموریت هایزر در تهران تا روزهای پس از آمدن خمینی نیز ادامه داشت. او بر
جریان تسهیلاتی که ارتش شاه و به ویژه نیروی هوایی برای پرواز خمینی فراهم کرد،
نظارت داشت.
فصل بیست و سوم
پرواز خمینی بهتهران
با تسهیلات ویژهی آمریکا، فرانسه و ارتش شاه
عوامل خمینی در کتابها ونوشتههایی که دربارهی ورود او به تهران منتشر کردهاند،
قضایا را بهنحوی بیان کردهاند که گویا پرواز خمینی بهتهران براثر پافشاری خود
او عملی شده است.آنها همچنین ادعا میکنند که ترتیبات حفاظتی و امنیتی فرود آمدن
هواپیمای حامل خمینی و سپس انتقال او از مهرآباد به بهشت زهرا توسط «کمیتهی استقبال
»(تنی چند از اعضای «کمیتهی استقبال » و مسئولیتهای آنها: مطهری: سرپرست، مفتح:سخنگو،
محلاتی:رابط روحانیت، تهرانچی:مسئول انتظامات، هاشم صباغیان: برنامهریزی، شاهحسینی:
تدارکات، توسلی: تبلیغات ”«کوثر»، ج۳، ص۱۸”) صورت گرفته است.
محسن رفیقدوست، رانندهی ماشین خمینی در مسیر مهرآباد تا بهشت زهرا، در
مصاحبهای خود را مسئول امنیت طرح ورود خمینی معرفی کرده است. او توضیح میدهد که
دستیارش در تأمین امنیت طرح، بروجردی (بروجردی بعداً از فرماندهان سپاه پاسداران
شد و در جریان سرکوب مردم کردستان کشته شد) بوده و در این کار از کمک ۵۰ نفر از «بچههای کار کرده و سلاحدیده»! برخوردار بوده است.
مطابق این مصاحبه، کل تسلیحات این افراد تنها دو قبضه مسلسل بوده است. («پابهپای
آفتاب»، ج۲، ص۱۳۲ و ۱۳۳) هنگامی هم که خمینی را
به بهشت زهرا میبردند، چند نفری با نشستن روی کاپوت و سقف اتوموبیل، ظاهراً سپر
حفاظتی برای خمینی ایجاد کرده بودند.
اما هم کمیتهی استقبال و هم ترتیبات امنیتی مضحکی که رفیقدوست عنوان کرده،
تنها قسمت ویترین و جلوی صحنه را تشکیل میداد. مطابق مدارک متعدد، ستاد واقعی که
آوردن خمینی از پاریس به تهران را هدایت میکرد، در پشت صحنه در ستاد مشترک
ارتش شاه گرم کار بود . در رأس این ستاد،
ژنرال هایزر، معاون سرفرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) قرار داشت.
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – خمینی دجال
پس از بندوبستهای لازم در زیر چتر حفاظت ارتش شاه و ژنرالهای آن وارد فرودگاه
مهرآباد شد
جلب موافقت امرای ارتش شاه
هنگامی که خمینی به تهران پرواز میکرد، ۱۶روز از رفتن شاه گذشته بود. اما هنوز مهار اوضاع د دست ارتش شاه
بود. بنابراین ورود خمینی به تهران به جلب موافقت سران ارتش احتیاج داشت. ژنرال هایزرکه
در آن ایام در حال پیشبردن مأموریت ویژهای در تهران بود، در برآوردن این نیاز
نقش کلیدی داشت. البته بختیار آخرین نخست وزیرشاه نیز به نوبهی خود در خنثی کردن
مخالفت امرای ارتش تلاشکرد.اما هایزر نه فقط سران ارتش را متقاعد ساخت، بلکه
اقدامهای آنها را برای ایجاد تسهیلات ضروری فرود هواپیمای حامل خمینی در فرودگاه
مهرآباد، تدابیر امنیتی و نظامی و حتی نقل و انتقال خمینی در سطح تهران هدایت کرد.
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – امرای ارتش
شاهنشاهی که خمینی دجال در پشت پرده دنبال بندوبست با آنها بود
سفارشهای سفیران آمریکا و انگلیس
ورود خمینی به تهران با یک پرواز اختصاصی، طرحی بود که یک سر آن به دولت
فرانسه مربوط میشد وسر دیگر آن به آمریکا. بنابراین بر سر این موضوع نیز توافق
بینالمللی پشتپردهای وجود داشت.
قرهباغی، رئیس ستاد وقت ارتش، در کتاب خاطرات خود به این موضوع
اشاره میکند:
«آقای بختیار بدون این که با شورای سلطنت، ارتش و شورای امنیت ملی
مشورتی نماید، در مصاحبهی مطبوعاتی مورخهی ۹ بهمن ماه ۱۳۵۷ خود با
خبرنگاران داخلی و خارجی اظهار داشت: فرودگاه مهرآباد امروز بازخواهد شد و هیچ
ممانعتی برای بازگشت حضرت آیتالله خمینی به عمل نخواهد آمد. بلافاصله بعد از
اطلاع از خبر باز شدن فرودگاه، مجدداً به آقای بختیار تلفن زده اظهار کردم: چطور
برخلاف تصمیم اولیهی شورای امنیت ملی و بدون مشورت فرودگاه را باز اعلام کردید؟
اظهار داشت: موضوع به صورت دیگری است، وقتی همدیگر را دیدیم تشریح خواهم کرد، مطمئن
باشید من در جریان کارها و مراقب اوضاع هستم، نگران نباشید.
بلافاصله برای ملاقات آقای بختیار به نخستوزیری رفتم. اظهار نمود: تیمسار
مطمئن باشید من مراقب هستم موضوع رابا سفرای آمریکا و انگلیس بررسی کردیم، اگر آیتالله
به ایران نیاید مردم آرام نخواهند شد… ما مذاکره کردیم ترتیب کارها داده شده…». («اعترافات ژنرال»، ص۲۷۸)
ارتشبد قرهباغی در همین کتاب نتیجه میگیرد که:
« ورود آقای خمینی به
ایران آنهم با تشریفات مخصوص و مراسم فوقالعاده از طرف دولت … در حقیقت در اجرای
دستور خارجیها و بر طبق برنامهی حسابشده برای تغییر رژیم و به قدرت رسیدن
مخالفین تنظیم گردیده بود…». («اعترافات ژنرال»، ص۲۹۳)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – خمینی در
پناه مسلسلهای امریکایی و ارتش مزدور شاه وارد ایران شد
تقسیم کار امرای ارتش شاه
برای اجرای ترتیبات حفاظتی و امنیتی و … ورود خمینی، هریک از امرای ارتش
مسئولیتی به عهده گرفتند. قرهباغی در خاطرات خود میگوید:
«نخست وزیر، شورای امنیت ملی را برای بررسی ترتیب مراسم آمدن آقای
خمینی دعوت نمود… آقای بختیار به سپهبد مقدم و سپهبد رحیمی فرماندار نظامی تهران و
رئیس شهربانی کشور تأکید کرد که اقدامات امنیتی لازم را در هنگام ورود آقای خمینی
به موقع اجرا بگذارند و علاوه بر آن سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی، را نیز
مأمور امنیت پرواز و امور داخلی فرودگاه مهرآباد نمود…». («اعترافات ژنرال»، ص۲۷۹ و ۲۸۰)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – امرای ارتش
شاه که در بندوبست های پشت پرده با فرستادگان خمینی دست داشتند
هایزر ، هدایت کننده اصلی عملیات ورود خمینی
ژنرال هایزر در کتاب خاطرات خود که در ایران نیز به چاپ رسیده، به تفصیل شرح
میدهد که چگونه از ستاد مشترک ارتش شاه، بر عملیات ارتش برای تأمین حفاظت از
خمینی و جابهجایی او در سطح تهران لحظهبهلحظه نظارت داشته آن را مستقمیاً هدایت
کرده است:
«گروه (ارتشبد قرهباغی رئیس ستاد، سپهبد ربیعی
فرمانده نیروی هوایی، سپهبد بدرهای فرمانده نیروی زمینی، دریاسالار حبیباللهی
فرمانده نیروی دریایی وارتشبد طوفانیان معاون وزات جنگ) محلی را که در آن
خمینی قرار بود سخنرانی عمومی خود را انجام دهد، حدس زده بودند. آنها میگفتند که
مراسم قرار است در بهشت زهرا برگزار شود.گفتم به نظرم اشکالی ندارد که از جناح
مخالف بپرسند که از چه مسیرهایی استفاده خواهند کرد. در نتیجه میتوانیم خود مشخص
کنیم که دولت در چه جاهایی باید از او محافظت کند و در چه جایی او را به دست افراد
خودش بسپاریم. شنیده بودم که او نمیتواند با ایرانایر برگردد و قرار است که از
ایرفرانس استفاده کند. به این ترتیب احساس اطمینانی در من بهوجود آمد. زیرا میتوانستیم
مسیر ایرفرانس را ردگیری کنیم». («خاطرات ژنرال هویزر»، ص۳۲۰)
«در بررسی مجدد برنامههای ورود خمینی همه ما تأکید کردیم که باید
در فرودگاه توسط ارتش استقبال شود. جمعیت به فرودگاه راه داده نشود. در واقع نباید
به جمعیت اجازه دهیم که از میدان شهیاد آنطرفتر برود. در فرودگاه توسط ارتش
حفاظت میشود و اساساً ارتش مسئولیت کامل حفاظت او را از فرودگاه تا میدان شهیاد
به عهده میگیرد. در آنجا او را به افرادش تحویل میدهیم. از این جا مسئولیت
امنیت او تا زمانی که در میان جمعیت قرار دارد و میخواهد با آنها باشد با افراد
خود اوست. پس از این مجدداً ارتش او را تحویل گرفته و به محل ستادش خواهد برد.این
مقررات هنوز معتبر بود و مراتب نیزتوسط تیمسار قرهباغی به آقای بازرگان اطلاع
داده شده بود. امیدوار بودیم که فرصتی پیش آید که یک بار دیگر با رهبران مذهبی
مسائل را در میان گذاشته و این کار را خاتمه بدهیم و مطمئن شویم که تمام جوانب
موضوع مورد توجه قرار گرفته است». («خاطرات ژنرال هویزر»، ص۳۸۸ و ۳۸۹)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – برگزاری
آزادانه مانور برای ورود خمینی در زیر حکومت نظامی شاه به دنبال بندوبست های
خائنانه با سرکردگان ارتش شاه
برنامهریزی دقیق ارتش شاه
ژنرال هایزر در کتاب خاطرات خود میگوید:
«فیلمبرداران تلویزیونی همگی در فرودگاه مستقر شده بودند و لذا ما
امیدوار بودیم که خمینی را هنگام ورود ببینیم. حدود ۱۵۰۰ نفر در آنجا حضور داشتند. به همگی آنها اجازهی ویژه داده
شده بود. ارتش مشخصاً همه چیز را تحت کنترل داشت و دقیقاً برنامهریزی کرده بود که
هواپیما در چه محلی پارک کند و او از هواپیما بیرون آمده و به سوی اتوموبیل برود.
اکنون ما نزدیک شدن هواپیما رامشاهده کردیم. به زمین نشست. روی باند راهنمایی شد و
پارک کرد…
کمی تأخیر شد. سپس آیتالله ظاهر شد. ازپلهها پایین آمد. فاصلهی خود را با
گروه اطراف خود حفظ میکرد. او را به اتوموبیل هدایت کردند. سپس مأموران نظامی او
را اسکورت کردند. برخی در اتوموبیل بودند و دیگران روی موتور وکنار اتوموبیل او.
از درب فرودگاه بیرون رفتند. تماس تلویزیونی در اینجا قطع شد.در خلال بقیهی روز
پوشش تلویزیونی به صورت مرتب و مستمر نبود. اما ما گزارشهای خوبی از عوامل
هوانیروز خود دریافت میکردیم.
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – حفاظت از
خمینی دجال در ورود به ایران برعهده ژنرالهای ارتش شاهنشاهی!!!
… خمینی برطبق برنامه به سمت بهشت زهرا رفت و در آنجا سخنرانی
اصلی خود را ایراد کرد.…او دولت را محکوم کرد و گفت: در خلال دو روز آینده آن را
با دولت جدیدی جایگزین خواهد کرد. در این هنگام هیجان جمعیت به اوج خود میرسید.
همین که او صحبت میکرد، جمعیت او را تأیید میکردند. این باعث میشد جمعیت فشردهتر
شوند و به نظر میرسید که ممکن است او له شود. افراد او تقاضای هلیکوپتر کردند تا
او را فوراً از آنجا به مقرش ببرند. موقعیت خطرناکی شده بود. به این ترتیب تیمسار
ربیعی یک گروه از بهترین خلبانان و خدمهی هلیکوپترهایش را به بهشت زهرا فرستاد.
آنها مشکلی برای فرود پیدا نکردند و مشکل زیادی برای سوار کردن او نداشتند.اما بعد
از این مرحله به خاطر هرج و مرجی که بهوجود آمده بود، بهسختی میتوانستند مردم
را از دور و بر هلیکوپتر کنار بزنند تا امکان پرواز پیداکنند. آنها موتورها را
روشن نگاه داشته بودند و مردم هم زیر پروانهها قرار داشتند. بعضیها روی پایههای
هلیکوپتر ایستاده بودند و به آن آویزان شده بودند. بالاخره تصمیم گرفته شد که
هلیکوپتر را به پرواز درآورند. خلبان این کار را با مهارت و ظرافت بسیار زیادی
انجام داد. هلیکوپتر به آهستگی حدود هشت الی ده نفر را به هوا برد و سپس به آنان
امکان داد که به زمین برگردند.
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – انتقال
خمینی دجال به بهشت زهرا با هلی کوپتر تحت فرماندهی سپهبد امیرحسین ربیعی فرمانده
نیروی هوایی شاهنشاهی
هلیکوپتر ابتدا به سمت مقر پیشبینی شدهی خمینی حرکت کرد. اما سپس ایشان
دستور دادند که به سمت بیمارستان بروند. خلبان فوراً این مطلب را مخابره کرد. اما
زمانی که ما این خبر را دریافت کردیم تقریباً آنها به بیمارستان رسیده بودند. از
این کار احساس ترس کردیم زیرا هیچ امنیتی پیش بینی نشده بود. تا آنجا که میدانستیم،
حتی وسیلهی نقلیهی زمینی نیز در آنجا وجود نداشت. هیچ توضیحی برای این تغییر
نداشتیم. اول فکر کردیم که شاید او بعد از روز پردردسر بیمار شده است. تلاش کردیم
که با خدمهی هواپیما از طریق تلفن و بیسیم ارتباط برقرار کنیم، اما موفق نشدیم.
تیمسار ربیعی خیلی جوش میزد زیرا هلیکوپتر و خدمه متعلق به او بود.و احساس میکرد
که مسئول انجام درست و کامل این مأموریت است. گزارش دریافت کردیم که هلیکوپتر در
بیمارستان فرود آمده است. اتوموبیل به آن محل آمده بود. آیتالله و مشاورش به درون
آن رفته بود و آنجا را ترک کرده بودند». («خاطرات ژنرال هویزر»، ص۴۰۸)
خمینی بدینگونه بر سفره حاضر و آمادهی انقلاب ضدسلطتنی نازل شد.
فصل بیست و چهارم
خمینی پس از ورود به تهران
در رعایت بند وبستهای پشت پرده کاملاً سر به راه بود
«امام آمد در حالی که دو هیأت سیاسی و نظامی از برجستهترین
کارشناسان و مقامات آمریکایی بر اساس طرح جرج بال و تصمیمات سران آمریکا، انگلیس،
فرانسه و آلمان در کنفرانس گوادولوپ برای نجات رژیم وابسته و محتضر شاه، بهصورت
شبانهروزی در تهران تلاش میکردند و همزمان تیمهایی در کاخ سفید واشینگتن و
دفتر نمایندگی نیروهای نظامی آمریکا در ناتو مستقر در اروپا مسئولیت هماهنگی
تبلیغات روانی، طراحی کودتا و هماهنگ سازی دول مرتجع منطقه، لجستیک و کمکرسانی به
ارتش شاه و دولت بختیار را بر عهده داشتند». («کوثر»،
جلد سوم)
اما هم چنان که پیش از این گفته شد، ارتش شاه و آخرین نخستوزیر او بختیار،
زیرنظر ژنرال هایزر معاون سرفرماندهی پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو)، در روز ۱۲بهمن، تمام تلاش خود را برای اینکه خمینی بهسلامت بهتهران
برسد وحفاظت از او بهکاربردند. بختیار، آخرین نخستوزیر شاه، به سپهبد مقدم،
رئیس ساواک، سپهبد رحیمی، فرماندار نظامی تهران، وهمچنین به رئیس شهربانی کشور،
دستور داده بود که اقدامات امنیتی لازم را هنگام ورود خمینی به موقع اجرا
بگذارند و سپهبد ربیعی، فرمانده نیروی هوایی ارتش شاه، مأموریت امنیت پرواز و هم
چنین امور داخلی فرودگاه مهرآباد را عهدهدار بود.
هایزرکه همه چیز را بادقت زیرنظر داشت، دو روز قبل از ورود
خمینی، بااشاره به مانور نیروی هوایی رژیم شاه در روز ۹بهمن درتهران، برتسلط کامل نیروی هوایی شاه در آن ایام تأکید
کرده و مینویسد:
«تیمسار ربیعی ازعملکرد دیروز نیروی هوایی که قوت وانسجام خود را
نشان داده بودند، احساس رضایت و افتخار میکرد. آنها۱۲۰پرواز داشتند که ۵ پرواز آن
F14 بود». («مأموریت مخفی هایزر در
تهران- خاطرات ژنرال هایزر»، ترجمهی محمد حسین عادلی، چاپ اول ۱۳۶۵-تهران، انتشارات رسا)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – هلی کوپتری
که با بندوبست های خائنانه توسط فرماندهان نظامی شاه در اختیار انتقال خمینی به
بهشت زهرا قرار گرفته بود
ردپای توافق وبند وبست آشکارخمینی با ازمابهتران، فقط به ترتیبات اجرایی
وحفاظتی ورود او به تهران منحصر نمی شود، توافق درپاریس برسرخروج شاه، انتقال آرام
قدرت، سمتهای کلیدی دولت آینده مانند نخست وزیر، وزیر دفاع، وزیرخارجه و رئیس
شرکت نفت و ترکیب شورای انقلاب خمینی درملاقاتهای خمینی با فرستادگان کارتر و
ژیسکاردستن، که پیش از این بهآن اشارهکردیم، واضحتر از آن است که بتوان آن را
انکارکرد.
دراین میان نکات جالب توجهی در مورد رفتار وسخنرانیهای خمینی در روز ورودش
به تهران، جلب نظر میکند که اگر در بحبوحهی اوضاع پرالتهاب آن روز ازنظرخیلیها
دورمانده، ژنرال هایزر کاملاً به آن دقت داشتهاست.
یادداشتهای هایزر نشان میدهد که او بعد از دقت ومراقبت بر حسن اجرای
ترتیبات ورود خمینی به تهران و حسابرسی از امیران ارتش شاه درانجام درست آنها،
اظهارات خمینی در فرودگاه و بهشتزهرا را کاملاً زیرنظر داشته و به طورمشخص نگران
این بوده است که خمینی بلافاصله پس از ورود به تهران با نصب دولتی ازجانب خود،
اوضاع را ازکنترل آنها خارج کند. از این رو، در روز ورود خمینی دریادداشت خود
نوشته است:
«باتوجه به اعلامیهی خمینی درپاریس، تعجبآور نمیبود اگرایشان
اولتیماتوم داده وحکومت بختیار را غیرقانونی اعلام کرده ودولت خود را نصب نماید.
میدانستم که این کار اوضاع را به آشوب وخونریزی منتهی میکند». («مأموریت مخفی هایزر در
تهران- خاطرات ژنرال هایزر»، ترجمهی محمد حسین عادلی، چاپ اول ۱۳۶۵-تهران، انتشارات رسا)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – خمینی سوار
بر دریای خون جوانان به ایران آمد اما در پشتپرده با قاتلان آنها مستمر در حال
گفتگو و توافق خائنانه بود
اما خمینی در روز ورود به تهران در رعایت بند وبستهای پشت پرده کاملاً سربه
راه بود و توافقها را مراعات کرد.
یادداشت روز بعد هایزر، که آن را بعد ازصحبت با مشاورانش که
بالاترین امیران ارتش شاه را هم شامل میشدند نوشته، چنین است:
«در مورد موضع بینهایت تندی که خمینی در سخنرانیهای خود در فرودگاه
و بهشتزهرا گرفته بود، بحث کردیم. در میان سایر مطالب دیگر گفته بود”من توی دهن
این دولت میزنم”. او ملت را به مبارزهی مستقیمی تشویق کرده بود ولی هنوز جمهوری
اسلامی یا شورایی را اعلام نکرده بود. اینها دو موردی بودند که من انتظار داشتم
عکسالعمل بختیار را برانگیزد. خمینی ضمن تندی با ارتش به آنها توصیههایی کرد. او
گفت نمیخواهد دردسر و خونریزی بهوجود بیاید. به اندازهی کافی جوانان ایران
قربانی و روحانیون زندانی و شکنجه شدهاند. گفت آن چه که میخواهد واقعاً استقلال
نیروهای مسلح است. او این کلمات را بیان داشت: “آقای ارتشبد آیا نمیخواهید مستقل
باشید؟ آقای سرلشگر آیا نمیخواهید مستقل باشید؟ آیا میخواهید صرفاً نوکر باشید؟”
او سپس توصیه کرد که نیروهای مسلح به آغوش باز مردم بازگردند و تسلیم دستورات
خارجی نگردند. او این مطلب را خیلی شدید گفت. اما اسمی از شخصی یا کشوری نبرد. اگر
این کار را کردهبود مشکلات و مسائل ما فوراً به نقطهی جوش خود میرسید…». («مأموریت مخفی هایزر در
تهران- خاطرات ژنرال هایزر»، ترجمهی محمد حسین عادلی، چاپ اول ۱۳۶۵-تهران، انتشارات رسا)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – ارتش مزدوری
که رودروی مردم بود اما خمینی دجال جذب سرکردگان جنایتکار آنرا دنبال می کرد
باید توجه داشت که «تندی» سخنان خمینی درفرودگاه که هایزر به آن اشاره کردهاست،
اصلا «تقصیر»! خودش نبود. خمینی مجبور بود درعین مراعات توافقهایش با آمریکا و
تتمهی رژیم شاه، مراعات جوانقلابی وجوشان جامعه را هم بکند وحرفهایش را هنگام
مواجه شدن با مردم خروشان و انقلابی، با جو موجود وفق دهد.
کافیست توجه کنیم که درلحظهی ورود خمینی بهفرودگاه، با آن که نزدیکان خمینی
سعی کردند بههروسیله، مجاهدین و شعارها و کلمات مربوط بهآنها را درهمهی صحنهها
حذف کنند، اما جو انقلابی جامعه چنان بود که در اولین خیر مقدم گفتن به خمینی،
دانشجویی که ازطرف کمیتهی استقبال وطبعا با مراعات همهی جوانب انتخاب شده بود،
درسخنان سه چهار دقیقهای خود، دوبار از «جامعه توحیدی» که آشکارا بوی مجاهدین می
داد، صحبت کرد. همان عبارتی که خمینی دراولین فرصت ممکن و از زبان خبرگان اولیه،
بهکارگیری آنرا قدغن کرد و شکی نیست که درفرودگاه هم تحمل شنیدنش را نداشته است.
اما فضا طوری بود که دانشجوی مزبور در سخنان
کوتاه خود، ضمن خیر مقدم بهخمینی گفت:
«ملت ایران» تا «برقراری جامعهی توحیدی، جامعهای که در آن انسان
از قید بندگی انسان آزاد باشد، بهرهکشی انسان از انسان ملغی گردد، ازناهمواریها
و نابرابریهای مصنوعی اثر نماند، بتهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی یکسره
سرنگون گردند، مساوات، برابری و برادری به معنای واقعی کلمه برقرار شود، آثار
استبداد دوهزار و پانصدساله و استعمار چهارصد ساله محو گردد» از پا نخواهد نشست.
وی درپایان سخنانش نیز بر شعار «برقرارباد جامعه توحیدی» تأکید نمود. («کوثر»،
جلد سوم)
درچنین جوی خمینی ناگزیر بود که کلمات تندی بگوید، ولی حواسش کاملاً جمع بود
که دو نکتهی مورد حساسیت طرفهای مربوطه را در آن روز کاملاً رعایت کند.
خمینی یک چیز دیگر را هم رعایت کرد وآن رفع نگرانی هایزر به هنگام گم شدن ردش
درتهران بود. هایزر دریادداشتهای خود صحنهی خروج خمینی از هلیکوپتر نیروی هوایی
و رفتنش با اتومبیل به محلی نامعلوم را نقل میکند وبا اشاره به نگرانی فرماندهی
نیروی هوایی شاه و دیگر «تیمسارها» از این بابت مینویسد:
«این کار درگروه احساس ترس به وجود آورد. زیرا نمیدانستیم که بعدا
ًچه اتفاقی خواهد افتاد. گفتم شاید با این کار خواستهاند جمعیت را از خود دورکرده
واستراحت کنند. اما به نظرمیرسید که این نظرخیلی مورد توجه تیمسارها قرارنگرفت.
مطمئن بودند که یک اشتباهی صورت گرفته است وآنها درمأموریت خود شکست خوردهاند
واکنون آیت ا… راگم کردهاند. با توجه به نفرت آنها ازاو ، نگرانی آنها تعجب آور
به نظرمیرسید. اما آنها ظاهرا ًاز نقطهنظر نظامی نگران انجام مأموریت خود بودند.
تحقیقاتی را شروع کردیم تا دریابیم که او نزد کدام یک ازدوستان قدیمی خود خواهد
ماند؟ ودرغیر این صورت آیا برای خود مخفیگاهی درنظر گرفته است؟ اما به هرحال تلاش
ما موفق نبود. او به طور کامل گم شده بود». («مأموریت مخفی هایزر در
تهران- خاطرات ژنرال هایزر»، تهران)
بندوبستهای خمینی درپاریس برای چنگاندازی بهیک انقلابمردمی – خمینی در
ورود به ایران از بالاترین حمایت لجستیکی ارتش شاه و دولت امریکا برخوردار بود
این نگرانی چند ساعت هم بهطول نمیانجامد و درست هنگامی که هایزر گزارش ورود
خمینی به تهران را از طریق تلفن به واشینگتن میداد، پیامی درمورد محل اقامت
خمینی ـکه قطعا به توصیهی خود خمینی فرستاده شدهبود ـ به دستش میرسد وبه
نگرانیاش پایان میدهد. هایزر در بارهی این ماجرا، در یادداشت روز ۱۲بهمن خود مینویسد:
«میبایستی گزارش خود را به واشینگتن میدادم، اما وزیر نبود. لذا
با معاون وزیر دفاع، دونکن، و رئیس ستاد مشترک صحبت کردم. حداکثر سعی خود را برای
ارائهی گزارش فعالیتهای روز به عمل آوردم…بالاخره با تأکید براین مطلب که درحال
حاضر نمیدانیم خمینی کجاست صحبت خود را تمام کردم، اما دلایل خود برای عدم وجود
نگرانی را هم گوشزد کردم. گفتم انتظار داریم فردا روز آرامی باشد… وقتی داشتم
با تلفن صحبت میکردم، پیامی به دستم دادند که می گفت آیت … پیدا شده است. یکی
از مقامات مربوط به خمینی گفته بود که او در منزل یکی از دوستانش اقامت کرده است.
پیام را برای آقای دونکن خواندم و بعد از این پیام که به فال نیک گرفتم، گوشی را
گذاشتم». («مأموریت مخفی هایزر در
تهران- خاطرات ژنرال هایزر»، تهران)
هایزر برای کسب اطمینان از چگونگی پیشرفت اوضاع، تیترها ونحوهی
درج سخنان خمینی در روزنامه ها را هم چک کرد و نسبت به سربه راه بودن و امکان
«دوباره احیا نمودن» ملاقاتهای پاریس، ابراز اطمینان نمود. وی مینویسد:
«یکی از روزنامهها گزارش داده بود: “خمینی دست مبارزهی مستقیم را
دراز کرده، اما هنوز جمهوری یا شورایی اعلام نکرده است”. زیر آن با خطوط درشتی
عبارت تاریخی “من توی دهن این دولت میزنم” درج شده بود. در میان گزارشهای
مختلف از وقایع روز گذشته عکس بسیار تماشایی از هلیکوپتر در بهشتزهرا وقتیکه سعی
میکرد آیتالله را از میان دریای آدمها بیرون بکشد انداختهبود. روزنامه احتمال
گفتگوی میان خمینی و بختیار را پیشبینی کردهبود. گفتهبود بختیار خیال استعفا
ندارد. آیت الله هم سازشناپذیر بود، اما علائمی وجود داشت که نشان میداد میتوان
ملاقات عقیم پاریس را دوباره احیا نمود». («مأموریت مخفی هایزر در
تهران- خاطرات ژنرال هایزر»، تهران)
ادامه دارد…
قسمتهای دیگر همین مجموعه: