گوشهای از روابط آخوند مرتضی مطهری، با دربار شاه و ارگانهای تبلیغی آن یک نمایش
مضحک از آخوندهای مرتجع، وقتی شکلک انقلابیگری درمیآورند:
– «همکاری با دربار» در زمان شاه!
– «ریاست شورای انقلاب نیروهای سرنگونکننده شاه» پساز سرنگونی شاه!
آخوند مرتضی مطهری یکی از بالاترین آخوندهای طرفدار خمینی در سلسلهمراتب
آخوندی در زمان شاه بود، او در زمان دیکتاتوری سلطنتی و حتی پس از انقلاب با تمام
وجود با انقلاب، ترقی و هرگونه پیشرفت و تحول اجتماعی مخالف بود و بهدلیل همین
روحیه سازشکارانه، در زمان شاه، در سازش کامل با نظمموجود قرارداشت، او روابطی
مستقیم با ارگانهای توجیهکننده نظام سلطنتی نظیر «انجمن شاهنشاهی فلسفه» (متعلق
به دربار و دفتر فرح پهلوی) و مجله «زن روز» (متعلق به مصباح زاده از سرمایهداران
وابسته نظام سلطنتی) برقرار کردهبود و مطلقاً مخالفتی با نظام شاه نداشت؛ اما بهمحضاینکه
نسیم انقلاب۵۷ درنتیجه شکنجه و خونهای
مجاهدین و فدائیان وزیدن آغاز کرد و نهایتاً به پیروزی رسید، ناگهان آخوند مرتجع
طرفدار وضع موجود رنگ عوض کرد و عنوان انقلابی برخود گذاشت و در منصب ریاست شورای
بهاصطلاح انقلاب خمینی ظاهر
شد. بهدلیل همین کینهتوزیهای تاریخی با انقلاب و انقلابیون، او رسالت خود را از
همان آغاز، ضدیت هیستریک با مجاهدین که
آنها را صاحبان اصلی این انقلاب میدانست قرار داد تا با هرچه در توان دارد، سوابق
درخشان مبارزاتی آنها را مخدوشسازد و با ساختن نمادهای جعلی و دستساز آخوندی،
اعتبارمبارزاتی مجاهدین را نیز سرقت کند. نمونه زیر گواه رویکرد فرصتطلبانه این
آخوند خمینیصفت است:
« ببینید آن روز که شهید مطهری آمدند و جلسه شورای انقلاب بود. ایشان گفت
… (مجاهدین خلق) از اول
منافق بودند و ما باید تشکیلاتی را بوجود آوریم و تمام القابی که اینها به دروغ
روی خود گذاشتهاند را از اینها بگیریم. مثلا خلق برای قرآن است. مجاهد برای قرآن
است و این گروه که هیچ التزامی به قرآن و خلق خدا ندارند، نباید از این القاب به
نفع خود سوء استفاده کنند.
پس از مدتی ما متوجه شدیم که ۷ گروه شاخص
مبارز با هماهنگی بزرگانی چون شهید مطهری، گروهی واحد را تحت عنوان سازمان مجاهدین
انقلاب اسلامی تشکیل دادند و با اضافه کردن پسوند اسلامی به
مرتضی مطهری مرتجع و ضدیت هیستریکش با
هرگونه ترقیخواهی و آزاداندیشی
سازمان ایجاد شده مرز میان خود و مجاهدین خلق را بیشتر نشان دهند.» (از
خاطرات پاسدار یوسف فروتن اولین سخنگوی سپاه پاسداران ارتجاع در خبرگزاری نیروی
تروریستی قدس موسوم به تسنیم ۲۶تیر۹۶)
گوشهای از روابط مرتضی مطهری با دفتر مخصوص فرح پهلوی در زمان حکومت سلطنت،
درحالیکه بعداز سقوط شاه، مدعی ریاست شورای بهاصطلاح انقلاب! نیروهای سرنگونکننده
آن شد:
سایت «بنیاد علمی فرهنگی … مطهری» بهبهانه انتشار کتابی، بخشی از توضیحات
سیدحسین نصر، رئیس دفتر همسر شاه را منتشر کرده است که در آن به توصیه مرتضی
مطهری به او مبنی بر پذیرش این شغل اشاره شدهاست:
«با این حال مهمترین مسأله در این خاطرات که چالش برانگیزترین آنها نیز هست،
حضور نصر در مقام رئیس دفتر فرح پهلوی، آن هم در زمان اوجگیری انقلاب اسلامی است.
نصر در این باره علاوه بر تکرار مواضع پیشینش، موضوع جالبی را پیش کشیده و گفته
است: «…در آن شرایط برخی از آقایان علما ترس زیادی از این وضعیت داشتند و طرفدار
این نظریه بودند که تنها پلی که میتواند رابطه را بین جریانهای اسلامی و دیدگاههای
حکومتی حفظ کند تا جلوی خطر استیلای کمونیسم گرفته شود، بنده هستم. از آن سو ملکه
نیز از سالها پیش و به دلیل همکاریهای فرهنگی نظیر کار روی معماری سنتی، بازسازی
بافت شهر اصفهان و تأسیس انجمن شاهنشاهی فلسفه ایران مرا میشناخت. وی در شرایط
حساسی پیشنهاد ریاست دفتر مخصوص خود را به من کرد…»
مرتضی مطهری یارغار سید حسین نصر رئیس
دفتر فرح پهلوی
او در بخشی
دیگر درباره این که چه علمایی به او توصیه کردهاند، گفت: «این کار را در آن زمان یک وظیفه
ملی و حتی دینی دانستم و شاید هم اشتباه کردم. حتماً اشتباه کردم، وگرنه این گونه
چوب آن را نمیخوردم. ولی از سوی دیگر، آمدن من به ایالات متحده، امکانات نوینی
برای فعالیت در زمینه اسلامشناسی و معرفی اسلام به غرب و حتی ممالک دیگر اسلامی
به بنده داد که در صورت ماندن در ایران وجود نمیداشت. خیلی از متفکران و رهبران
مسلمانان امریکا و چند کشور دیگر هنوز که هنوز است، احساس خوشحالی میکنند که من
به غرب آمدم. ولی به رغم این مسأله، تاوان دوری از ایران برای بنده بسیار سنگین
بوده است. اما برگردیم به پرسش شما! تنی چند از آقایان علمای بنام آن زمان در مورد
پذیرفتن این نوع مشاغل به من اصرار میکردند. اسم آنها را نمیخواهم ببرم و فقط
یکی را نام میبرم که آن هم مرحوم مطهری است. ایشان دوست بسیار نزدیک من بود.
البته اکنون همه این دوستی نزدیک بین ما را انکار میکنند ولی مرحوم مطهری مانند
برادر من بود. ما با هم مقاله مینوشتیم و بحثهای فلسفی زیادی میکردیم… من چند
بار با مرحوم مطهری به صورت تلفنی صحبت کردم و فقط از آبان ماه سال ۵۷ که آقای مطهری ”ناپدید” شد و به قول معروف به زیر زمین رفتند،
با ایشان دیگر تماس نداشتم… در تابستان (تا تابستان ۵۷) [زمانیکه مسئولیت دفتر فرح را برعهده داشته است و همزمان با کشتار
۱۷شهریور و …] ما دائماً با هم تماس داشتیم.»
سایت بنیاد علمی فرهنگی… مطهری ۶شهریور۹۲
مرتضی مطهری در خاطرات سید حسین نصر
رئیس دفتر فرح پهلوی درزمان شاه خائن
خبرگزاری رژیمی قرآن (ایکنا) نیز در توضیحی که حول یک موسسه حکومتی منتشر
ساخته، به سوابق این موسسه در زمان شاه اشاره میکند و طی آن فاش میسازد که مرتضی
مطهری در زمان شاه با این موسسه که اسمش در آن دوران «انجمن شاهنشاهی فلسفه» و
وابسته به دربار شاه بوده است، رفتوآمد و همکاری داشته و به دلیل همین مراودات،
پس از پیروزی انقلاب۵۷، مانع
انحلال آن شده است.
از اینجا می توان رویکرد کینهتوزانه مطهری با «سازمان مجاهدینخلق» را از
زمانیکه در معرض دستیابی به قدرت قرارگرفت، بهخوبی فهم کرد و علت اینکه او و
سایر آخوندهای خمینی صفت قصد داشتهاند با سرقت نام و سوابق مبارزاتی مجاهدین که
تنها انقلابیون مسلمان و متشکل زمان شاه با سوابق مبارزاتی درخشان بودهاند،
فریبکارانه خود را به جای آنها انقلابی جا بزنند دید تا انقلاب را به وسیلهای
برای کشتار انقلابیون اصیل تبدیلکنند:
«پازوکی در مورد عنوان شاهنشاهی انجمن افزود: ”من کاری ندارم که آیا نام
شاهنشاهی درست بود یا نبود ولی سهم انجمن در اشاعه و نشان دادن حکمت و عرفان
اسلامی بینظیر و بلکه کمنظیر بود. هنوز بعد از گذشت چندین سال وقتی ما به خارج
از ایران میرویم به واسطه عضویت در انجمن برای ما شانیت علمی قائل میشوند”.
شهید مطهری ناجی انجمن میشود
با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی سرنوشت انجمن نیز دستخوش تغییرات شد. یدک
کشیدن نام شاهنشاهی سبب به تعلیق درآمدن فعالیتهای انجمن گردید. تا اینکه در
اواخر فروردین ۱۳۵۸ در یک فراخوان از
اعضای انجمن خواسته شد تا بعد از انجام مصاحبه دوباره به کار خود باز گردند.
مسئولیت اداره انجمن بعد از انقلاب به «مهدی چهل تنی» واگذار گردید.
قبل از انقلاب شهید مطهری به انجمن رفت و آمد میکردند و از نزدیک با فعالیتهای
آنجا آشنا بود. همین نزدیکی باعث شد مطهری تلاش بسیاری انجام دهد تا انجمن بعد از
انقلاب منحل نشود. شهین اعوانی به نقل از مهدی محقق در این باره گفت: …
… آقای تهرانچی با شهید مطهری تماس گرفتند و ایشان در پاسخ فرمودند که دکتر
نصر قبل از انقلاب ایران را ترک کرده است و فعالیتهای انجمن در مورد اسلام وشیعه
بینظیر بود سعیتان بر این باشد که انجمن را حفظ کنید”
شهین اعوانی در ادامه افزود: به مدد حمایتهای شهید مطهری ما اکنون در خدمت
شما هستیم در صورتی که سایر موسسهها و نهادهای زیر نظر دربار یا همگی تعطیل شدند
یا از بین رفتند و یا در سایر موسسههای دیگر ادغام شدند. دقت کنید از نظر هویتی و
قدمت، انجمن نسبت به سایر موسسهها از سابقه کمتری برخوردار بود.»
خبرگزاری حکومتی قرآن (ایکنا) ۱۶فروردین۹۵
مرتضی مطهری و رابطههای آلودهاش در
زمان شاه با انجمن شاهنشاهی فلسفه وابسه به دربار شاهنشاهی!
یک مقایسه کوچک بین کردار رئیس «شورای بهاصطلاح انقلاب خمینی» و
فعالیتهایش در زمان شاه برای ترویج اسلام ارتجاعی در «مجله زن روز»! و «موسسه
کیهان»! [گستردهترین ارگان تبلیغاتی رژیم شاه] و کردار انقلابیون پاکباز
«مجاهدخلق» در «بیدادگاهها و میدانهای تیرباران»، در پاسداشت از اسلام انقلابی و
توحیدی در همان زمان:
روزنامه اطلاعات ۲۶بهمن۱۳۵۰:
[گزارشی از دادگاه عادی و علنی شماره یک دادرسی ارتش برای رسیدگی به اتهامات
گروهی از اعضای سازمان مجاهدینخلق ایران]:
«… پس از ۱۰ساعت بحث و شور تصمیم
نهایی خود را درباره گروه ۱۱نفری
خرابکاران و متهمین علیه امنیت و استقلال کشور صادر کرد: … بموجب رأی این دادگاه
متهم ردیف یک ناصر صادق (بازداشت از تاریخ ۶/۶/۵۰) به اعدام،
محمد بازرگانی متهم ردیف۲ (بازداشت از تاریخ ۶/۶/۵۰) به اعدام، متهم ردیف۳ مسعود
رجوی (بازداشت از تاریخ ۶/۶/۵۰) به اعدام، علی
میهندوست متهم ردیف۴ (بازداشت از تاریخ ۲۴/۷/۵۰) به اعدام، متهم ردیف۵ منصور
بازرگان (بازداشت از تاریخ ۶/۶/۵۰) به ۱۰سال حبس، متهم ردیف۶ مهدی
فیروزیان (بازداشت از تاریخ ۲۰/۶/۵۰) به ۱۰سال حبس…»
«متهم در دادگاه گفت: اگر مسلسل داشتم دادستان را میکشتم»
[مجاهدخلق علی میهندوست]
خبرگزاری حکومتی ایسنا ۱خرداد۱۳۹۴:
«… به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)- منطقه خراسان، دکتر
هادی خانیکی در نشستی با موضوع «امام موسی صدر و تجربه گفتگو در جهان دینی» که در
سازمان مرکزی جهاد دانشگاهی مشهد برگزار شد، اظهار کرد: همان گونه که اسلام، قرآن
و سیره امامان نبوی شیعه به گفتگو توصیه دارند این گرایش به گفتگو را میتوان در
امام موسی صدر به خوبی دریافت.
وی با اشاره به دیدار خود با شهید مطهری در سال ۵۱ یادآور شد: در آن روزها ما از جوانان انقلابی بودیم و به شهید
مطهری اعتراض کردیم، چرا با مجله “زن روز” همکاری میکند زیرا در آن موقع شهید
مطهری مقالههای نظام حقوق زن را در آن مجله مینوشت و مجله زن روز از جمله مجلههایی
بود که دختر شایسته انتخاب میکرد و ملاک انتخاب دکتر [دختر] شایسته همان ملاکهای
مرسوم در دولت پهلوی بود…»
مرتضی مطهری و قلم زدن در مجله زن روز
در زمان شاه، همزمان با تیرباران و شکنجه مجاهدین در زندانهای ساواک آریامهری
چگونه آخوندها بهمحض دستیابی به قدرت، تصفیه کینهتوزانه نیروهای
انقلابی و مجاهدین از همه نهادهای حکومتی را در صدر اولویتهای خود قراردادند؟
بهکارگیری ساواکیها، دزدها و لمپنها در نهادهای تأسیسشده
توسط آخوندها مثل «کمیتهها» و «سپاه
پاسداران»، روی دیگر سکه تصفیه هیستریک انقلابیون
اصیل از این نهادها بود.
آخوندهای مرتجع که هیچگاه درزمان شاه داعیه انقلاب و حتی تمایل به اصلاح هم
نداشتند، وقتی درنتیجه شهیدشدن رهبران جنبش آزادیخواهی مردمایران و یا محبوس بودن
آنها در زندانهای شاه، موفق به دزدیدن انقلاب مردمایران شدند، اولین هدف خود
برای تثبیت این موقعیت را، تصفیه بدونشکاف انقلابیون اصیل مبارزه ضدسلطنتی و در
صدر آنها «مجاهدینخلق» از
نهادهای جدید قدرت قراردادند؛ زیرا بهدرستی احساس میکردند تعلل در این مسیر باعث
شود بهسرعت در برابر اندیشه نو، پویا و جذاب آنها ذوب و در یک پروسه طبیعی انتخاب
دمکراتیک از دور قدرت خارجشوند؛ بههمیندلیل خمینی قبلاز
پرداختن به هراولویت دیگری، تشکیل نهادهای سرکوبگر را سرلوحه۳ برنامهکارش قرار داد و از همان شروع مشخص ساخت چنین ارگانهایی
جز برای شکار کسانیکه قیمت سرنگونی شاه را با گوشت و پوست خود پرداخته بودند،
نیست. بنابرهمین خط کار و تنها ملاک و شاخص، موشکافی و ریزبینی جهت تصفیه دورترین
لایههای هوادار مجاهدین در نهادهای نظام جدید پس از انقلاب۵۷ شد؛ درحالیکه در همان زمان انبوهی عناصر خلافکار، و مرتبطین
نظام سابق درحال استخدام در این نهادها بودند و از بابت ضدیت با مجاهدین مورد
استقبال هم قرار میگرفتند. نمونههای زیر بخشی از اعترافات دستاندرکاران حکومتی
نسبت به چنین رویکرد ضدانقلابی حکومت آخوندها نسبت به قیمت دهندگان اصلی انقلاب
است:
۱) سایت حکومتی جوان آنلاین ۲۶بهمن۹۶، ارگان
بسیج ضدخلقی در نقل خاطرات عزتالله مطهری (عزت شاهی) از نخستین سرکردگان کمیتههای
ضدخلقی خمینی درباره شاخصهای آخوندها در بهکارگیری افراد، در آن دوران مینویسد:
«بیتردید تشکیل کمیتههای انقلاب اسلامی به فاصله یک روز پس از پیروزی
انقلاب، از مؤثرترین تدابیری بود که برای حفظ دستاوردهای نهضت اسلامی اندیشیده شد.
امام خمینی و شهید آیتالله مطهری در رأس چهرههایی بودند که در پیدایش این نهاد و
نضجگیری آن نقشی مهم ایفا کردند. عزتالله مطهری- که خود در زمره اولین اعضای این
نهاد نوتأسیس است- در این باره میگوید:
”… از طرف امام حکمی مبنی بر تشکیل کمیته انقلاب صادر شد. آقایان مطهری و
مهدویکنی مسئول این کار شدند. وظیفه این کمیته برقراری نظم در شهر و جلوگیری از
سرقتها و دزدیها بود. من از همان ابتدای تشکیل کمیته انقلاب حضور داشتم. مسئولیت
من بازپرسی از مجرمین بود. در واقع، سربازجو بودم. به غیر از من آقایان صادق
اسلامی و بهزاد نبوی نیز در روابط عمومی کمیته فعالیت میکردیم. آقای مهدویکنی
نیز سرپرست کمیته بود. ابتدا آقای مطهری مسئولیت این کار را داشت، ولی آن را به
آقای مهدویکنی سپردند. مدتی بعد نیز آقای ناطقنوری عهدهدار این سمت بود. سپس
آقای باقریکنی، برادر آقای مهدویکنی مدتی این مسئولیت را بر عهده گرفتند. بعدها
افراد به صورت داوطلبانه وارد کمیته شدند، چون آن ایام گزینش صورت نمیگرفت، لذا
هر کس آشنای خودش را به کمیته میآورد. مکان کمیته مرکزی در مجلس، واقع در میدان
بهارستان بود. در آن ایام تهران به ۱۴ منطقه
تقسیم میشد و در هر منطقه یک کمیته داشت که مکان آن در یکی از مساجد آن محله بود.
مسئول کمیته منطقه۱۲ آقای [آخوند] ایروانی
بود. در منطقه۱۴ مسئول کمیته آقای
[آخوند] اراکی، در منطقه۱۱ آقای [آخوند] موحدیکرمانی،
در منطقه۷ آقای [آخوند] بکایی،
در منطقه۸ نیز آقای [آخوند]
عرفانی، در منطقه یک شمیران نیز آقای [آخوند] ملکی مسئولیت کمیته را بر عهده
داشتند. این کمیتهها، کمیتههای فرعی نیز برای خودشان درست کرده بودند. ما خیلی
مسلط بر برنامههای کمیتههای مناطق نبودیم، فقط به آنها گفته بودیم که اگر کار
خلاف شرعی صورت گرفت، جلوی آن را بگیرند. کمیته مرکزی به همین منظور امکانات و
تجهیزات مادی نیز در اختیار آنها قرار داده و برای این کار حقوقی برای آنها در نظر
گرفته بود. البته کمیته مرکزی راغب نبود که سلاح در اختیار این کمیتهها قرار دهد،
علتش هم این بود که افراد آشنایی لازم را با سلاحها نداشتند.”…
… عزتالله مطهری در این باره میگوید:
”با اینکه شورا در کمیته مرکزی هفتهای یک بار تشکیل میشد، ولی باز تمام
فعالیت کمیتهها کنترل نمیشد، لذا مشاهده شد که در بعضی از مناطق همچنان خلافکاریهایی
صورت میگیرد. از آنجا که هم حکم دستگیری و هم حکم بازرسی از منازل را داشتیم،
زمانی که بعضی از افراد برای بازرسی میرفتند، اشیا و وسایل باارزش را برمیداشتند.
در صورتی که ما فقط به آنها میگفتیم، مدارک و اسناد سیاسی، کتاب، اسلحه و مواد
منفجره و حداقل مواد مخدر را که در منزل آنها بود خارج کنید، ولی آنها طلا،
جواهرات و لوازم خانه را نیز برمیداشتند و به هیچ وجه آن را جزو صورتجلسات نمیآوردند.
متهم میآمد و میگفت: وسایل منزل مرا هم بردهاند. به هر حال یکسری اشتباهات
اینچنینی هم وجود داشت. در آن ایام اعضای انجمن حجتیه چه در اصفهان و چه در جاهای
دیگر، تمام مدارک و اسناد مربوط به خلافکاریهای خود را از بین میبردند. ما حتی
به تعدادی از اعضای حجتیه گفتیم: لیست و اسامی افراد ساواکی را به ما بدهید تا
آنها را دستگیر کنیم، ولی آنها کوچکترین همکاریای در این رابطه با ما نکردند.
البته ما تعدادی از افراد ساواک را با معرفی مردم، بهخصوص از طریق همسایهها
دستگیر و بر اساس اعترافاتشان برای آنها پرونده درست کردیم، بنابراین زمانی که
مدارکی از آنها پیدا میکردیم، متوجه میشدیم در چه جاهایی مشغول به کار بودهاند.”…»
انقلاب ۵۷ و فرصت طلبی آخوندها
، تصفیه بدون شکاف مجاهدین خلق و بکارگیری گستردن اراذل و اوباش در ارگانهای
حکومت خمینی
اذعان آقای منتظری به تجمع خلافکاران در «سپاه پاسداران ارتجاع»!
۲) خبرگزاری
نیروی تروریستی قدس موسوم به تسنیم ۲۶تیر۹۶، در گفتگویی با پاسدار جنایتکار یوسف فروتن اولین سخنگوی سپاه
پاسداران ارتجاع، اذعان میکند که آقای منتظری درزمانیکه هنوز در موضع قائممقام
خمینی قرارداشته معتقد بوده است که خلافکاران کشور بهصورت سیستماتیک در سپاه
پاسداران، تشکل پیداکردهاند:
«آقای منتظری در یکی از جلسات نامهای به من داد که پشت این نامه توسط یکی از
افراد با نفوذ دفتر او که قصد خراب کردن بنده را داشت این جملات نوشته شده بود “یک
خارجی در یکی از خیابانهای فرمانیه قصد خرید پاکت سیمان داشته است. مصالح فروش به
او گفته بود این سیمانها را دیگر ما نمیفروشیم بلکه مسجد توزیع میکند. بروید از
مسجد بخرید. خارجی با تعجب به او گفته مسجد که جای عبادت کردن است. مصالح فروش نیز
به او گفته که مسجدیها را بردند دانشگاه. خارجی گفته بود که دانشگاه جای استاد و
دانشجو است. مصالح فروش نیز به او گفته که نه آنها را بردند زندان اوین خارجی با
تعجب گفته زندان که جای خلافکاران است. مصالح فروش گفته خیر خلافکارها سپاهی شدهاند!
” در واقع آیتالله منتظری به یک جک استناد میکرد که بگوید پاسدارها خلاف میکنند.
ای کاش بنده این نامه را پاره نمیکردم»
انقلاب ۵۷ و فرصت طلبی آخوندها
، اذعان آقای منتظری در موضع جانشین خمینی به خلافکاری سپاه پاسداران
بهکارگیری عوامل جنایتکار ساواک در ارگانهای ارتجاع، چشمپوشی
ازتمام جنایاتی گذشته جنایتکاران تنها به اعتبار ضدیت کینهتوزانه آنها با مجاهدین
۳) یکی از مهرههای ساواک شاه، فرد مزدوری
به اسم احمدرضا کریمی بود که ساواک قصد نفوذ دادن او در سازمان مجاهدین را در
دوران شاه داشت، این عنصر خائن با شناسایی بسیاری از فعالین مبارز در دیکتاتوری
شاه و لودادن آنها، موجبات دستگیری، شکنجه و اعدام بسیاری از مبارزین توسط دستگاه
جهنمی ساواک را فراهم کرده بود و از این بابت درمیان زندانیان سیاسی زمان شاه
چهره آبروباخته و بسیار منفوری بود. پس از پیروزی انقلاب در جریان دستگیری عوامل
حکومت سابق و شکنجه گران ساواک، مزدور مربوطه هم دستگیر شد اما لاجوردی که از کینه
او نسبت به مجاهدین آگاهی داشت بهجای مجازات جنایاتی که منجر به شکنجه و اعدام بسیاری
شدهبود در یک سوئیت اختصاصی در اوین به پذیرایی از او پرداخت و پسازاینکه از او
در شناسایی و دستگیری بسیاری از مجاهدین استفاده خود را کرد اورا به نوشتن انواع
لجنپراکنی علیه انقلابیون واقعی واداشت و سپس بهپاس همین خوشخدمتی او را آزاد
کرد. مزدور نامبرده ازآنپس به یکی از عوامل دستگاه جنگروانی آخوندها علیه
مجاهدین تبدیل شد تا بهوسیله دروغهای کینهورزانهاش علیه مجاهدین، برای دستگاه
تبلیغاتی آخوندها خوراک مستمر تولید کند. سند زیر گفتگوی یکی از رسانههای وزارت
اطلاعات با عزتالله مطهری (عزت شاهی) در همین رابطه و توضیح بهکارگیری آگاهانه
این مهره ساواک علیه مجاهدین توسط آخوندهاست:
«…[سؤال نشریه وزارت اطلاعات موسوم به رمزعبور از عزت شاهی:] حاجآقا!
کمی درباره احمدرضا کریمی بگویید. مجاهدین میگویند قبل انقلاب با ساواک همکاری میکرد
و بعد از انقلاب هم با شهید لاجوردی بود و مجاهدین را شناسایی میکرد. شما این
اتهامات را درست میدانید؟
نه، احمدرضا کریمی بیرون از زندان که بود با مجاهدین در زمینه اعلامیه و این
چیزها کار میکرد، اما خودش یکسری پراکندهکاری داشت. کارهایی میکرد و خودش ادعا
داشت با یک عراقی به اسم فاضل مصلحتی کار میکند. پراکندهکاری هم زیاد داشت، لذا
بچههای سازمان از این جهت و نه به عنوان نفوذی ساواکی، از این نظر که این به آن
صورت زیر پوشش نمیرود، با احتیاط با او برخورد میکردند. حسن ابراری بیشتر با او
ارتباط داشت. تا وقتی که بیرون بود، اگر هم شکی به او بود در حد محدود بود. بعد که
دستگیر شد، همکاری کرد.
مجاهدین میگویند خیلی از کسانی که لو رفتند و دستگیر شدند را او معرفی کرده
بود؟
یادم نیست، ولی یادم هست بچههایی که دستگیر میشدند، اکثراً میگفتند
احمدرضا کریمی، مستقیم یا غیرمستقیم آنها را لو داده است؛ منتهی بعد کمکم برید و
این سلول و آن سلولش میکردند و از این و آن حرف میکشید.
بعد از انقلاب، احمدرضا کریمی را چون قبلاً با
ساواک همکاری کرده بود، گرفتند. چون کچویی و بچههای دیگر او را میشناختند و او
هم به خاطر مسائل خودش یک مقدار موضع ضدمجاهدین گرفته بود، اوایل او را به زندان
عمومی نبردند و در جاهای دیگری به او اتاق دادند و گفتند اطلاعاتت را راجع به
مجاهدین بنویس. او یکسری اطلاعات داد که آن موقع یک جزوه ۵۰ – ۴۰ صفحهای راجع به مجاهدین نوشتند که در تیراژ وسیعی چاپ و پخش
شد. ظاهراً مثل اینکه بادامچیان اینها هم چاپ کردند. البته به نام احمدرضا کریمی
چاپ نکردند و به نام دیگری چاپ کردند. مدتی نگهاش داشتند و لاجوردی هم وقتی دید
ضدمجاهدین است، گفت آزادش کردند.
گشت خیابانی هم میبردند؟ مجاهدین میگویند شهید لاجوردی او را به گشت
خیابانی میبرد و در خیابان، مجاهدین را شناسایی میکرد و براساس شناسایی او،
افراد را دستگیر میکردند و میبردند.
من نشنیدم و نفهمیدم…»
(رمز عبور از نشریات وزارت اطلاعات آخوندها شماره۲۱، تیر و مرداد۱۳۹۵)
انقلاب ۵۷ و فرصت
طلبی آخوندها ، بکارگیری احمدرضا کریمی (مأمور ساواک شاه) علیه مجاهدین توسط
لاجوردی جلاد اوین
انقلابیشدگان پساز انقلاب، با کینهتوزی درپی تصفیه
هیستریک انقلابیون اصیل انقلاب ضدسلطنتی، بینیاز از هرگونه سند، مدرک و تنها
برمبنای گزارش خبرچینان
۴) خبرگزاری
سپاه پاسداران ارتجاع، درتاریخ اول اردیبهشت۹۶ از قول پاسدار سرتیپ جنایتکار عبدالله محمودزاده که جزء «مؤسسین
سپاه پاسداران ولایتفقیه» بوده است، مینویسد:
«آنچه در زیر میخوانید گفتگوی تفصیلی خبرگزاری فارس با سردار عبدالله
محمودزاده است که در آن سالها جزء موسسین و حلقه نخست کسانی بود که در تشکیل سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی نقش آفرینی کردند…
شما خودتان عضو کدامیک از این گروهها بودید؟
هیچ کدام. ما دانشجویانی بودیم که در انگلیس تحصیل میکردیم… من دانشجوی رشته
کامپیوتر و منطق ریاضی بودم. که خودم برای تحصیل به انگلیس رفتم (بورسیه نبودم) و
در دانشگاه «میدلزبورو» مشغول شدم…
… آقای غرضی هم به یک شورای ۳نفره که
برای گزینش افراد بودند اضافه شد که ۲نفر دیگر،
آقای ابراهیم محمدزاده و بنده بودیم.
آقای غرضی و آقای محمدزاده به لحاظ فکری با هم اختلاف داشتند و در واقع بنده
را برای این گذاشته بودند که اینها با هم دعوا نکنند…
… در سپاه به دلیل مراقبتهای شدیدی که میشد این نفوذها بسیار به ندرت بود و
اگر متوجه انحراف در کسی میشدیم سریعاً اقدام میکردیم.
ما حتی سپاه یکی از شهرها مثل ارومیه را کاملاً منحل کرده و دوباره تشکیل
دادیم. ۲۰۰نفر دراین موضوع اخراج
شدند و آقای [حسین] علایی را به عنوان فرمانده سپاه ارومیه گذاشتیم تا دوباره
عضوگیری شود و یا در سپاه شهر الیگودرز که منافقین در آن نفوذ کرده بودند نیرو
فرستادیم و حتی آنجا را محاصره کردیم.
این طور نبود که اگر گزارشی بیاید، یک ماه یا دو ماه بررسی آن طول بکشد. وقتی
به نتیجه میرسیدیم و برایمان محرز میشد، با یک تلفن اقدام میکردیم. یعنی رفتار
انقلابی میکردیم. لذا سپاه در همان مقطع از همه نفوذیها پاکسازی شد و اگر امروز
سپاه جزو سالمترین ارگانها و نهادهاست، به خاطر این است که در تشکیل آن و در
گزینش هستههای اولیه آن دقت و سختگیری زیادی میشد.»
انقلاب ۵۷ و فرصت
طلبی آخوندها ، چگونه خمینی از روز اول مجاهدین خلق ایران را مرزسرخ خود اعلام
کرد؟
۵) خبرگزاری سپاه پاسداران در تاریخ ۲۰بهمن۹۶ نیز در
گفتگوی دیگری با پاسدار سرتیپ جنایتکار «آیت گودرزی»، اولین سرکرده نیروی انتظامی
رژیمآخوندی که اوهم از کسانی است که تنها پساز پیروزی انقلاب برسر سفره آن حاضر
شدهاست، بهروشهای جاسوسی علیه مجاهدین و تصفیه بدونشکاف آنها درهمان اوایل بهقدرت
رسیدن آخوندها در نهادهای جدیدالتأسیسی که بهنام انقلاب شکل دادهبودند، بهعنوان
اولویت کارشان، اشارهدارد:
«سردار آیت گودرزی که به سردار آیت معروف است, این روزها مشغول ثبت
و ضبط خاطرات کمیتههای انقلاب اسلامی است. همان نهادی که آیت الله مهدوی ریاست آن
را در روزهای ابتدایی انقلاب عهدهدار بود و او نیز عضو گروه راهبری این کمیتهها
بود. او هم اکنون استاد دانشگاه علوم انتظامی است.
به طور اجمال خود را معرفی کنید و بفرمایید چطور با آیت الله مهدوی کنی آشنا
و وارد مبارزات انقلابی شدید و در مسیر انقلاب قرار گرفتید؟
پدر من سرکارگر کارگران مسجد جلیلی بود زمانی که بنای مسجد جلیلی به پایان
رسید من ۶, ۷ ساله بودم و چون پدر
من نذر داشت هنگام اذان هر کجایی که هست اذان بگوید, بعد از ساخت مسجد هم به عنوان
خادم و موذن مسجد جلیلی انتخاب شد پدرم مرا خدمت مرحوم آیتالله مهدوی کنی آورد و
گفت: میخواهم ایشان کفشدار شما باشد. حاج آقا فرمودند بگذارید مکبر ما باشد. از
آن زمان مکبری ایشان را برعهده داشتم و ارتباطم تا زمان ارتحال وی ادامه یافت.
سالهای قبل از انقلاب را در کنار آیت الله مهدوی کنی گذراندم. بنابراین خودم
وارد فضای مبارزاتی نشدم…
…اعضای اصلی کمیته کسانی بودند که سالهای سال با خط و مشی سازمانی مجاهدین
آشنا بودند بیش از ۹۹درصد اعضای سازمان
مجاهدین خلق را میشناختند و چون با خط و مشی این افراد آشنا بودند میدانستند که
هر طور اینها بخواهند اظهار ندامت کنند, دروغ میگویند بخشی از نیروهایی که از
کمیته همان اول شروع کار به دستور آیت الله مهدوی کنی بیرون رفتند افرادی بودند که
گرایش سازمانی داشتند.
روش آیت الله مهدوی این بود که اگر کسانی که سابقه حضور در سازمان داشتند اگر
وارد کمیته شدند باید صریح مواضع خود را میگفتند که دیگر عضو سازمان نیستند اگر
قبول کردند در کمیته میماندند و در غیر اینصورت از کمیته میرفتند.
یکی از بخشهای کمیته که خیلی خوب کار کرد بخش پذیرش و گزینش کمیته بود چون
این افراد را خوب میشناخت و تحقیقات خوبی میکرد و به سازمانهای دیگر هم دراین
زمینه مشورت میداد.
سازمان بسیار تلاش داشت در کمیته نفوذ کند و تا جایی که توانست هم تلاش کردند
عناصر دست چندمشان را وارد کمیته کند.
یکی از برکات خدمت کمیته این بود که در تمام خانهها عضو داشت بنابراین اگر
کسی از این عناصر فکری تصمیم میگرفت که وارد شبکه انتظامی کشور شود همان اعضایی
که در خانهها بودند و احساس مسئولت می کردند اطلاع میدادند. از بزرگترین کارهای
کمیته شبکه اطلاعات مردمیاش بود و این شبکه بود که به شدت هم برای انقلاب کار
کرد…»
انقلاب ۵۷ و فرصت
طلبی آخوندها ، تصفیه بدون شکاف مجاهدین از تمامی نهادهای حکومتی
نگاهی به سوابق کثیف و عافیتطلبانه یاران خمینی،
قبلاز پیروزی انقلاب۵۷ و درندهخویی
آنها پس از سرقت انقلاب و رسیدن به قدرت
خبرگزاری نیروی تروریستی قدس موسوم به تسنیم در تاریخ ۲۶تیر۹۶ گفتگویی
با پاسدار سرتیپ جنایتکار یوسف فروتن، اولین سخنگویسپاه پاسداران ارتجاع،
سرکرده تیم حفاظت خامنهای و
رئیس زندان اوین در زمان قتلعام زندانیانسیاسی۶۷ انجام دادهاست که در بخشی از آن پاسدار یوسف فروتن اذعان میکند
زمانیکه مجاهدین در زندانهای شاه زیر شکنجه به سر میبردهاند، او سرگرم زندگی و
تحصیلات خودش در آلمان بوده است اما با شنیدن گوشهای از شکنجههای وارده بر مجاهدین
آنچنان متناقض میشده که شبها خوابش نمیبرده است و برایش این سؤال پیش آمدهبود
که «تو کجا و اینها کجا؟». او همچنین اعتراف میکند چگونه در آن سالها
بنابرتوصیه هاشمی رفسنجانی تنبه خبرچینی ساواک شاه علیه دانشجویان مخالف حکومت
داده بود اما زمانیکه انقلاب درنتیجه رنج و شکنج مجاهدین، به ثمر نشست، او و همجنسانش
در سپاه پاسداران ارتجاع تبدیل به جلادان مجاهدین شدند؛ بهعنوان نمونه درایام
ریاست همین مزدور در زندان اوین، هزاران جوان پاکباز و فداکار میهن به جرم آزادیخواهی
و دفاع از سازمان مجاهدینخلق
ایران بدون رعایت کمترین حقوق انسانی و قضایی بهدار کشیده
شدند، بخشی از اعترافات این پاسدار جنایتکار در زیر آمده است:
«من از اول سازمان مجاهدین را کم و بیش میشناختم و خیلی از مواقع دفاع هم میکردم.
این مسائل البته برای همان اوایل بود. رابطه تشکیلاتی نداشتم. هیچ وقت به عنوان
عضوی از این سازمان نبودم و تنها طرفداری میکردم. باید بگویم که بنده از ابتدا
وارد جریانها به شکل کامل و تمام وقت نمیشدم.
وقتی از شکنجه کردن حسن و محبوبه یا برادران رضائیها و… خبر دار شدم. از چگونگی
مبارزات افرادی چون بدیعزادگان، سعید محسن [بنیانگذاران سازمان مجاهدینخلق] و…
خبردار میشدم، خیلی تحسین میکردم و بخاطر دارم که بدور از چشم صاحبخانه در
سرمای زمستان شهر هامبورگ آلمان از اطاق بیرون میرفتم و گاهی در برف برای مدتی مینشستم
و به خودم نهیب میزدم که تو کجا و اینها کجا؟ چطور میتوانی در اطاق گرم و تختخواب
گرم بخوابی!»
همکاری با ساواک – شیفتگی هواداران خمینی نسبت به مجاهدین در
زمان شاه و دیدن بزدلی و سازشکاری خود در برابر شهامت و ایستادگی مجاهدین خلق
هاشمی رفسنجانی گفت با ساواک صوری همکاری کن!
تسنیم: پس از دوران دانشجویی فعالیت شما در دوران انقلاب اسلامی چگونه پیش
رفت؟
من اواخر سال ۱۳۵۶ به ایران آمدم. رشته
اول بنده نقشهکشی عالی و رشته دوم تاسیسات بود. بنده تمام واحدهایم را پاس کرده
بودم ولی پایان نامه خود را تنظیم نکرده بودم در همین شرایط به دلیل اینکه ساواک
از فعالیتهای من علیه رژیم شاه در هامبورگ خبر داشت و میدانست که من فرد تحصیل
کردهای هستم، سعی در جذب من داشت و میخواست که به نوعی جاسوس آنها در هامبورگ
باشم.
به هر حال طی مشاورهای که با مرحوم هاشمی رفسنجانی داشتم، او به من گفت عیبی
ندارد شما برو تعهد بده تا به فعالیتهایت بتوانی برسی. به او گفتم اگر تعهد بدهم
پایم گیر میشود و او گفت من هم از این تعهدات زیاد دادهام! … آنها از من تعهد
گرفتند که خبرهای انجمن را در خارج از کشور به آنها بدهم… این شرایط حاکم بود تا
اینکه به ماههای پیروزی انقلاب نزدیک شدیم و رفته رفته وضعیت مملکت به طور کلی
دگرگون شد. دوستانم به من پیشنهاد دادند که فعالیتهای سیاسی را کنار بگذارم و مدیر
فنی یک کارخانه شوم. بنده نیز قبول کردم تا اینکه وضعیت به گونهای تغییر کرد که
فضای باز سیاسی اتفاق افتاد.
آقای دکتر بهشتی مرا دعوت کرد و به من گفت که کسانی که میخواهند برای پیروزی
انقلاب کار کنند باید تمام تعلقات خود را کنار بگذارند به همین دلیل بنده نیز از
مسئولیتم در کارخانه استعفا دادم و عضو ستاد راهپیماییهای بزرگ شدم. تقریبا ۵ الی ۶ قطعنامه راهپیمایی را
خواندم و بعد از نماز عید فطر معروف در قیطریه به عنوان عضو ستاد استقبال از امام
انتخاب شدم و پس از آن عضو ستاد کمیته مرکز و معاون آقای مهدوی کنی شدم. در همان
روزها بود که آن ۷ گروه معروف سازمان
مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند که بنده نیز به همراه آقای الویری جزو گروه
فلاح بودم. بعد از آن پیشنهاد حضور در سپاه به من شد و بنده عضو رسمی سپاه
پاسداران انقلاب اسلامی شدم.»
همکاری با ساواک – اعتراف سرتیپ پاسدار جنایتکار یوسف فروتن به
همکاری خودش و رفسنجانی با ساواک شاه خائن
همکاری با ساواک!
قبلاز انقلاب۵۷، آخوندها فارغ
ازدردهای اصلی وطن، مانند فقدان «آزادی» و «نقض حق حاکمیت ملی»، بهدنبال طلبگی،
کاسبی با وجوهات و … در حجرههایشان بودند، اما پس از انقلاب، همان عافیتطلبان،
تبدیل به جلاد و شکارچیان انقلابیون و صادرکننده احکام اعدام هزارهزار برای
انقلابیون پاکبازمیهن یعنی مجاهدینخلق ایران شدند.
خبرگزاری نیروی تروریستی قدس موسوم به تسنیم در تاریخ ۱۱تیر۹۶ درگفتگویی
با آخوند جنایتکار «علی رازینی» که از او باعنوان «یکی از شاهکلیدهای گنجینه
اسرار دهه شصت» نام میبرد، حقایقی را از رویکرد فرصتطلبانه آخوندهای خمینیصفت
برملا میکند اینکه چگونه درزمانیکه مجاهدین زیر شکنجه ساواک شاه به سر میبردند
و گروهگروه اعدام میشدند آخوندها دنبال بحثهای حوزوی وزندگی بیجنجال و دینفروشی
معمول خود بودهاند و همانطورکه این آخوند جنایتکار اعتراف میکند حتی احتمال
سرنگونی شاه هم به مخیلهشان خطور نمیکردهاست، اما بعدها با سوءاستفاده از فرصت
حبس بودن رهبری قیام مردم، انقلاب علیه شاه را دزدیدند و در نخستین ضروری برای حفظ
آن، به قلعوقمع انقلابیون واقعی که پایهگذاران سرنگونی شاه بودند، پرداختند:
«… یکی از این حرکتها در دهه ۴۰ و ۵۰ تاسیس مدرسه حقانی بود و در راس این کار شهید بهشتی و قدوسی
بودند که این مدرسه را بعدها به نام مدرسه شهیدین نامگذاری کردند.
ما تربیت شده این مدرسه هستیم و خدا به گونهای مقدر کرده بود که این دو
بزرگوار بدون اینکه از انقلاب سال ۵۷ خبر داشته
باشند کادرسازی برای پس از انقلاب کرده باشند. نیروهایی که علاوه بر تقوا به علوم
روز نیز آشنایی داشتند. از این نیروهای تربیت شده میتوان به آقای پورمحمدی که
وزیر دادگستری است، حاج آقای نیری که قاضیالقضات است، محسنیاژهای معاون اول
دستگاه قضا، حجتالاسلام حسینیان، رامندی، پورقناد نام برد. جمعی از تربیت شدگان
این مدرسه بعدها در پستهای امنیتی و قضایی مشغول به کار شدند که افراد بالا از
این قبیل هستند…»
آخوند علی رازینی که هرگز در خواب هم رؤیای رسیدن به قدرت را نمیدیده است،
رویکردهای شقاوتبار آخوندهای همسنخ خودش، بعداز رسیدن به حاکمیت را اینگونه
تشریح میکند:
«… امام خمینی (ره) انسانی بود که وقتی حق را تشخیص میداد خیلی قاطع بود و
هیچ مماشاتی نمیکرد و شاگردان ایشان هم همینطور بودند.
[رئیسجمهور وقت خمینی زمانی]… حرفهایی زده بود که طرفداران حقوق بشر غربی
میزدند که در جلسهای با حضور مرحوم آقای قدوسی این حرفها نقل شد و ایشان فرموند
که “ما تابع شرع مقدس و اسلام هستیم و کاری نداریم که دیگران چقدر توجه میکنند.”
امام در این زمینه کاری انجام دادند که هیچ کدام از فقهای گذشته در طول تاریخ
انجام نداده بودند
… فرق ما و آنها در این است که امام خمینی قاطع بودند و ملاحظه کاری در حکم
خدا نداشتند چون حکم خدا این است که محارب باید اعدام شود. امام به ادعاهای حقوق
بشری غربیها توجه نکردند و گوششان به این حرفها بدهکار نبود و حکم خدا را با
قدرت اجرا کردند. در آن زمان دادگاهها آموزش داده شدند که حکم شرع چیست؟»
همکاری با ساواک – عدم توجه خمینی جلاد به حقوق بشر، جنایتکاری
که در زمان شاه در سازش و سکوت بود ولی پس از رسیدن به قدرت قاتل نوجوانان و پاک
ترین فرزندان میهن
آخوند علی رازینی سپس به خاطراتی از نقش عناصر جنایتپیشهای مانند خودش در
اعدام انقلابیون راستین میهن اشاره میکند که درخلال آن، شاخصهای نظام ولایتفقیه
برای دادن پست و مقام به کارگزارانش بامعیار «آلودگی هرچهبیشتر دستآنها درجنایت»
بهخوبی واضح میشود:
«… من رفتم بجنورد و در آنجا افراد مطلع از عناصر فرهنگی و فعال
شهرستان به من گفتند که “حاج آقا اینجا وضع خیلی خرابه” ! و آماری که به من دادند
گفتند در بین جوانان بین ۸۰ الی ۹۰ درصد گروهکی هستند بین ۱۰ الی ۲۰ درصد حزباللهی و بی خطر، اصلا در بجنورد گروههایی بود که در
جاهایی دیگر نیست…
… ۸۰ الی ۹۰ درصد بچههای دبیرستانی و دانشجو گروهکی بودند. ما شروع کردیم
به محاکمه و رسیدگی به پرونده آنها. وقتی که آنها را محاکمه کردیم پس از دو سه ماه
ورق برگشت چون ما پشتوانهمان همان سخنان امام، مرحوم بهشتی و مرحوم قدوسی بود و
بدون تزلزل کار میکردیم.
وقتی که ما حکم اعدام ۵نفر را
صادر کردیم، قوه قضائیه به ما گفت که ۵ تا حکم
اعدام برای این منطقه زیاد است! ما به آنها گفتیم بحث کالا نیست که زیاد باشد یا
کم و بگوییم چقدر میارزد…
… یک مقدار که کار رفت جلو خانوادهها جدی گرفتند.
خانوادهها آن روزها زورشان به بچهها نمیرسید و آنها را رها کرده بودند نه
اینکه در زمان انقلاب نسل جوان پیش قدم بودند و بزرگترها محافظه کار بودند به همین
خاطر جوانها که حرفشان به کرسی نشسته بود، پیرمردها سکوت کرده بودند و میدان برای
فعالیتهای سیاسی متنوع جوانان باز شده بود. در این شرایط والدین با فضایی مواجه
شده بودند که میدیدند مثلاً یکی از فرزندانشان عضو چریک فدایی شده، یکی مجاهد
خلق، یکی طوفان، یکی پیکار و… و پدر و مادرها حریف نبودند ولی سه چهار نفر که
اعدام شدند خانوادهها فهمیدند که اوضاع جدی است و نمیشود رها کرد بنابراین آمدند
و با این وضعیت برخورد کردند.
… بعد از بجنورد، منطقه من افزایش پیدا کرد و کل
شمال خراسان یعنی قوچان، درگز، شیروان هم به بجنورد اضافه شد. بعد از آن من اواخر
سال ۶۱
منتقل شدم به مشهد و قاضی مشهد شدم و چندی بعد نیز مسئول هماهنگی استان شدم. جمعا
تا سال ۶۵
طول کشید و حدود ۵سال شد که ماموریت من در استان خراسان که ابتدا
بجنورد و سپس مشهد و کل استان تبدیل شد طول کشید. پس از آن من به تهران آمدم»
همکاری با ساواک در زمان شاه، کشتار
نوجوانان به جرم نشریه خوانی پس از رسیدن به قدرت!
ادامه دارد...
مطالعه قسمتهای دیگر همین مطلب: