جهان بینی ماهی سیاه کوچولو

۹شهریور۱۴۰۰

جهان بینی ماهی سیاه کوچولو

«سخنی با نسل جوان و نسل‌های قیام ایران که وارثان تاریخی مقصد نهایی سفر «ماهی سیاه کوچولو» هستند...

ماهی سیاه کوچولو داستان همیشه جاری همه نسل‌های ایران از مشروطه تا الآن بوده است. جهیدن از برکه‌های سکون و تکرار، درآمیختن اندیشه و عمل،  گریز از بحث و جدل‌های بی‌فرجام ذهنی، پاسخ به ضرورت رو در رو شدن با دیکتاتور و درک و کشف قانونمندی‌های همه‌جانبه‌ی سفری به سوی دریای آزادی...

خواندن ماهی سیاه کوچولو شاید بر پیشانی نسل‌های نوشونده‌ی ایران حک شده باشد؛ اما توان تحلیل و شناخت و دانستن ریزه‌کاریها و جزئیات سفر تاریخی ماهی سیاه کوچولو، گویی خواننده را به خواندن دوباره و چندباره‌ی این قصه برمی‌انگیزد.

«جهان‌بینی ماهی سیاه کوچولو» مقاله‌یی تحلیلی و بلند در وصف پیچ و خم‌های کنونی قیام جوانان و مردم ایران هم هست. این نوشته، نگاهی جامع و همه‌جانبه به قانونمندی‌های سفر تاریخی همراه با شناخت موانع، شکستن بن‌بستها و یافتن افق‌های پیش رو به جانب سپیده دریای آزادی است...

سایت مجاهد مطالعه‌ی آموزشی این مقاله را به کلیه‌ی جوانان و جبهه‌ی سراسری قیام در ایران پیشنهاد می‌کند...».

******

درآمد     

      وقتی صمد بهرنگی، هنرمند خلق، در گوشه‌ی دورافتاده‌یی از شمال مرد، مرگش از طرف «هنر» اتو کشیده و «رسمی» که در جنوب مشغول رقص شتری بود، با بی‌اعتنایی تمام، زیر سبیلی رد شد. و چه بهتر!

     این، نشانه‌ی آن است که دو جور هنر و دو جور هنرمند داریم و میان آنها هیچ‌وجه اشتراکی جز تشابه اسمی موجود نیست و به دو دنیای کاملاً مجزا و متضاد تعلق دارند:

     یکی هنر «مردم بی‌هنر»، به همان سادگی و روانی زندگی روزمره‌ی ابتدایی‌شان، هنری که حق زندگی ندارد و قاچاقی نفس می‌کشد، هنری که تو سرش می‌زنند، مسخره‌اش می‌کنند، وجودش را منکر می‌شوند، «قالبی» و «ضد هنری» و «فرمایشی» اش می‌خوانند؛ زیرا که از زندگی زمینی و واقعی خلایق برمی‌خیزد؛ هنر محکوم و تحت تعقیب دو هزار ‌و‌ پانصد ساله.

     یکی هم هنر «مسلط»، هنر معطر اشرافی و صاحب امتیاز، هنر خواصّ، هنر تمام‌رسمی و شق و رق، با تعلیمی و دستکش سفید و نیم‌تنه‌ی کشمیر. هنر «کثیرالانتشار» و انحصاردار تمام وسایل سمعی و بصری و شستشوی مغزی؛ هنری مخصوص جعبه‌ی آینه‌ی فستیوال‌های تقلیدی و سخت سر به ‌راه و رام و مطیع، با سابقه‌ی خدمت جد اندر جدی.

     بهرنگ با هنر رنگ ‌و رو باخته و زهوار در رفته‌ی «رسمی» که هیچ‌چیز برای گفتن ندارد الاّ هذیان نامفهوم بیماری بر لب‌گور، کاری نداشت. او از سازندگان آن هنر دیگر بود؛ نفی‌کننده‌ی ارزشهای از اعتبار افتاده و واضع ارزشهای نوینی که زندگی فردا طلب می‌کند؛ جهت‌دار و نه گیج و سر به‌ هوا و گمراه‌کننده؛ غنی و پر محتوا و نه فقط شکلی احمقانه و تو خالی.

شمع فروزان این هنر بود که خاموش شد.

نامش زنده و خاطره‌اش جاودانه باد! 

***      ***      ***    

       قصه‌ی ماهی سیاه کوچولو، قصه‌یی است برای بچه‌ها. ولی در لابه‌لای آن، سرگذشت دیگر و درس دیگری است برای بزرگترها. قصه‌یی است نه برای سرگرمی، بلکه برای آموختن.

     ماهی سیاه کوچولو، هر چند که مثل هزاران‌ هزار ماهی دیگر «شب‌ها با مادرش زیر خزه‌ها می‌خوابید» و «حسرت به دلش مانده بود که یک‌دفعه هم که شده مهتاب را توی خانه‌شان ببیند»، یک ماهی عادی و معمولی نیست. سه خصلت عمده، از همان ابتدا او را از هم‌نوعانش متمایز می‌کند: تفکر، آگاهی و اراده. شخصیت و سرنوشت ماهی سیاه کوچولو، به‌نحوی جبری و اجتناب‌ناپذیر، تا به آخر تابع این خصائل‌اند. به‌طوری که سرگذشت ماهی سیاه کوچولو، سرگذشت عصیان آگاهانه و شکل‌گرفته می‌شود.

     با تفکر ماهی، ماجرایش شروع می‌شود: «چند روزی بود که ماهی کوچولو تو فکر بود و خیلی کم حرف می‌زد. با تنبلی و بی‌میلی از این طرف به آن طرف می‌رفت و برمی‌گشت... مادر خیال می‌کرد بچه‌اش کسالتی دارد، اما نگو که درد ماهی از چیز دیگری است».  

     از چی؟ ماهی سیاه کوچولو یک روز صبح مادرش را بیدار می‌کند تا خبرش کند که می‌خواهد برود «آخر جویبار را پیدا کند». 

     در مقابل این عصیان و اراده برای تغییر مسیر زندگی یکنواخت برو بیایی هر روزه، مادرش مثل همه ننه‌های محافظه‌کار و مصلحت‌اندیش، برای انصراف ماهی سیاه کوچولو از اجرای نقشه‌اش، به هر دری می‌زند. ولی دست آخر خلع‌سلاح می‌شود؛ اول خیال می‌کند به اعتبار این‌که چند پیرهن بیشتر پاره کرده و چند ده‌ بار بیشتر در همان آب در جا زده است، حالا دیگر روانشناس و فیلسوف کار کشته‌یی شده است.

   «من هم وقتی بچه بودم خیلی از این فکرها می‌کردم»! این طرز تفکر نسل رو به انقراض است در مواجهه با نسل عاصی و نویی که رو می‌آید. نزاع دائمی دو نسل. نسلی که در نتیجه‌ی گذشت زمان به نوعی سکون فیلسوف مآبانه‌ی قلابی رسیده و نسلی که در حال جوشش است. در مورد ماهی سیاه کوچولو این جوشش و عصیان آگاهانه و ارادی است. مادر، توجیه بی‌اثر و ابتذال زندگی‌اش را این‌طور در قالبی فلسفی می‌ریزد:

    «آخر جانم، جویبار که اول و آخر ندارد، همین است که هست! جویبار همیشه روان است و به هیچ‌ جایی هم نمی‌رسد»... ملاحظه می‌فرمایید؟ بازگشت به سلیمان، باطل اباطیل! یا اگر زبان مـد روز را ترجیح می‌دهید، فلسفه‌ی پوچی! حد تکامل توجیه فلسفی مفعول بود! 

     اما با همه کارکشتگی و فلسفه‌بافی، در مقابل یک تلنگر منطق، موهایش سیخ می‌شود: «آخر مادر جان، مگر نه این است که هر چیزی به آخر می‌رسد؟ شب... روز... هفته، ماه، سال»... و می‌بیند که بچه‌ی نیم‌وجبی‌اش دارد دیالکتیک تحویلش می‌دهد. این است که از فلسفه به «نصیحت مادرانه» می‌زند: این حرفهای گنده‌ گنده را بگذار کنار، پاشو بریم، بریم گردش». یعنی که خلع‌سلاح شده است و دیگر جوابی ندارد.

     اگر به جای ماهی سیاه کوچولو با آن مشخصات ماهی «فهمیده» دیگری بود، همین قدری که طرف را در مباحثه محکوم کرده است، راضی می‌شد و با نوعی ا حساس غرور راه می‌افتاد تا زندگی «محکوم» روزمره‌اش را باز تکرار کند. منتها با وجدان رام و خیال راحت. ولی ماهی سیاه کوچولو از این دستهٴ نصفه‌ کاره فهمیده و کوتاه بیا نیست:

«نه مادر، من دیگر از این گردش‌ها خسته شده‌ام... این را فهمیده‌ام که بیشتر ماهی‌ها موقع پیری شکایت دارند که زندگی‌شان را بی‌خودی تلف کرده‌اند. دایم ناله و نفرین می‌کنند... من می‌خواهم بدانم که راستی ‌راستی زندگی یعنی این‌که تو یک تکه‌ جا هی بروی و برگردی و دیگر هیچ. یا این‌که طور دیگری هم توی دنیا می‌شود زندگی کرد؟».

      مادر این زبان را دیگر اصلاً نمی‌فهمد: «بچه‌جان مگر به سرت زده؟ دنیا!... دنیا! دنیا دیگر یعنی چه؟».. وقتی همسایه‌یی به کمک مادر می‌آید و می‌خواهد به ضرب تمسخر، ماهی سیاه کوچولو را از پا درآورد:

 «... تو از کی تا حالا عالم و فیلسوف شده‌یی و ما را خبر نکردی؟»، این‌جوری تو دهنی می‌خورد: «نمی‌خواهم به این گردش‌های خسته کننده ادامه بدهم و الکی خوش باشم و یک‌دفعه چشم باز کنم ببینم مثل شماها پیر شده‌ام و هنوز همان ماهی چشم و گوش بسته‌ام که بودم». لاجرم عکس‌العملش از این منطقی‌تر نمی‌تواند باشد: «وا... چه حرف‌ها». 

     ماهی‌ها هم مثل آدم‌ها، کار که به این ‌جا‌ها می‌کشد، برای «متهم» پرونده تشکیل می‌دهند و تهدیدش می‌کنند: «تحت تأثیر افکار مضره‌ی اون حلزونه‌ست... حقش بود بکشیمش... خیال کردی به تو رحم هم می‌کنیم؟ و...». 

     ماهی سیاه کوچولو ناچار فرار می‌کند و در همان حال فرار، حرف آخرش را می‌زند: «مادر برای من گریه نکن، به‌حال این پیرماهی‌های درمانده گریه کن». 

    فعلاً همین‌جا توقف می‌کنیم و قبل از شروع داستان واقعی ـ داستان پیشروی ماهی به سوی هدفش دریا ـ از کارش یک جمعبندی مختصر می‌کنیم.

    ماهی سیاه کوچولویی است که خارج از رسم ماهی‌ها فکر می‌کند و در نتیجه‌ی این تفکر، به یک آگاهی نسبی می‌رسد.

     تا این‌ جای قضیه خیلی معمولی نیست. ولی خوب، احتمالش هست. از این به ‌بعد است که مورد استثنایی و خارق‌العاده پیش می‌آید: این آگاهی نسبی درباره‌ی وضع زندگی و یکنواختی و بطالت آن، مبدأ حرکت می‌شود.

ماهی سیاه کوچولو هنوز نمی‌داند درست چه چیز می‌خواهد، ولی در عوض می‌داند که این وضع را نمی‌خواهد. حال دو راه در پیش دارد؛ یا این‌که از همین اول شروع به حرکت کند به‌سوی آنچه به‌طور مبهم احساسش می‌کند، ولی قادر نیست به‌طور دقیق مجسمش کند.

     ماهی سیاه کوچولو راه دوم را انتخاب می‌کند: پنبه‌ی منطق و فلسفه‌ی مسلط بر محیط را می‌زند، سنتها و عادات را به هم می‌ریزد. علائق متعدد و بسیار محکم خود را با قوم پیره‌ماهی‌ها می‌برد و به‌سوی زندگی دیگر می‌رود که خودش هم درست از چند و چونش خبر ندارد، ولی می‌داند که در طی راه به‌تدریج برایش روشن خواهد شد. و همه این کارها را در محیطی می‌کند که وضع عینی‌اش چنین عصیان پرخاشجویانه‌یی را ایجاب می‌کند، نه ذهن علیل و عقب مانده‌اش.

      این تصویر را جلو چشم دکانداران فلسفه و سیاست و هنر و مقاطعه‌کاران جامعه‌شناسی و شرکتهای سهامی پخش ایدئولوژی‌های به ثبت رسیده می‌گیریم و می‌خواهیم تا این «تیپ» قهرمان داستان را قضاوت کنند. نظرها از چپ و راست این‌طور اظهار می‌شود:

ـ آوانتوریسم! ماجراجویی خرده بورژوایی! 

ـ رمانتیسم انقلابی کاذب! 

ـ جنون آنی ناشی از عقده حقارت و خود کمتربینی! 

ـ اخلال در نظم، تحریک به قیام علیه امنیت ماهی‌ها، همدستی با عامل خارجی حلزون پیچ‌پیچی! 

      به‌دقت نگاهمان را از چپ و راست می‌گردانیم و می‌بینیم سرصفی‌ها همه مغبغب و تر و تمیز، مؤدب ایستاده‌اند به انتظار ظهور خردجال تا برایشان کره‌ی پاستوریزه بیاورد.

    بغل دستشان آدمک‌های توسری خورده‌ی عینکی و موی‌آشفته، در انتظار کشف حقایق مطلق جاودانی. بغل دستشان جمعی قزمیت هاج و واج، سخت در تلاش توضیح پدیده‌های اجتماعی از روانشناسی فرویدی و نئوفرویدی. بغل دستشان عروسک‌های کوکی با کمرهایی که توش لولا کار گذاشته‌اند برای سهولت در خم و راست شدن، مهر سکوت و لبخندی احمقانه برلب، با کوله‌پشتی‌هایی انباشته از پس‌مانده‌ی «هنر» ی که در خر تو خری «جشنواره» نتوانسته بودند قالب کنند. آن‌ورترش نگاه کردن ندارد.

      «تیپ» نوینی که بهرنگ معرفی می‌کند، به‌وضوح برای افکار امل و درجازننده غیرقابل فهم است. اما بهرنگ با توجه به این زمینه‌ی فکری هم، عوض آن‌که دست و پایش بلرزد، معیارها و ضابطه‌هایی جاافتاده را به‌هم می‌ریزد. «تیپ» نوینی خلق می‌کند که خصلت برجسته‌اش شهامت و جسارت است. شهامت و جسارتی انقلابی ـ و نه شهامت دروغین شوالیه‌ی رمانهای الکساندر دومایی یا شاهزادگان کله‌خر قصه‌های ملک بهمن ـ. این شهامت نتیجه‌ی انرژی خلاقی است که از راه آگاهی و اراده، یک‌باره هم‌چون نیروی اتم آزاد می‌شود و زندگی را ابعاد و چشم‌اندازی وسیع‌تر و سطحی والاتر می‌بخشد. حد تکامل و شکفتگی انسانیت.

آیا این رمانتیسم کاذب است؟ ماجراجویی خرده‌بورژوایی است؟

     اگر از خرهای زخمی و لنگ و وامانده‌یی که تنها جنبش و حرکتشان تکان دادن دم و برای راندن مگس است بپرسیم، می‌گویند: البته! اما در کجای دنیا و در کدام وقت، خرهای لنگ، تاریخ را به وجود آورده‌اند؟ 

آنها همیشه در جستجوی سعد و نحس کواکب‌اند و هر نوع تحرک و جنبش را تخطئه می‌کنند. این پیره‌ماهی‌ها خیال می‌کنند ایجاد حرکت مشروط و منوط به‌نظر لطف خدای توفانها و انقلاب‌های جوی است و جنبش‌های درونی هیچ‌وقت به هیچ‌کجا نمی‌رسند. این‌ها مفعولان تاریخ‌اند. ادعایشان هرچه می‌خواهد باشد.

      دنبال ماهی سیاه کوچولو راه می‌افتیم. او را در پیشروی‌اش به‌سوی دریا دنبال می‌کنیم. می‌رسیم به یک برکه‌ی پر آب: «هزاران کفچه ماهی توی آب وول می‌خوردند». گفتگوی ماهی سیاه کوچولو و کفچه‌ماهی‌ها آن‌قدر روشن و روشن‌کننده است که کفچه‌ماهی‌ها را در قالب آدمیزادی‌شان فوراً معرفی می‌کند. ببینید چطور:

     «ماهی سیاه کوچولو را که دیدند، مسخره‌اش کردند و گفتند: ریختش را باش! تو دیگر چه موجودی هستی؟ 

ماهی، خوب وراندازشان کرد و گفت: خواهش می‌کنم توهین نکنید. اسم من ماهی سیاه کوچولو است. شما هم اسمتان را بگویید تا با هم آشنا شویم.

یکی از کفچه‌ماهی‌ها گفت: ما همدیگر را کفچه‌ماهی صدا می‌کنیم.

دیگری گفت: صاحب اصالت و نجابت.

دیگری گفت: از ما خوشگل‌تر تـو دنیا پیدا نمی‌شود.

دیگری گفت: مثل تو بی‌ریخت و بدشکل نیستیم.

ماهی گفت: من هیچ خیال نمی‌کردم شما این‌قدر خودپسند باشید. باشد، من شما را می‌بخشم؛ چون این حرفها را از روی نادانی می‌زنید.

کفچه‌ماهی‌ها یک‌صدا گفتند: یعنی ما نادانیم؟ 

ماهی گفت: اگر نادان نبو دید، می‌دانستید در دنیا خیلی‌های دیگر هم هستند که ریختشان برای خودشان خیلی هم خوش‌آیند است. شما حتی اسمتان هم مال خودتان نیست».

کفچه‌ماهی را که شناختید؟ 

      خرده‌بورژواهای روشنفکرمآب! همانها که در یک برکه‌ی ساکن «وول می‌خورند»، ادعای اصالت و نجابت دارند، معتقدند که خوشگل‌تر از آنها در دنیا پیدا نمی‌شود. همانهایی که با همه ادعای اصالت، حتی اسمشان هم مال خودشان نیست. ولی خیال می‌کنند محور عالم وجودند. و برکه‌شان را دنیا می‌پندارند: «تو اصلاً بی‌خود به در و دیوار می‌زنی. ما هر روز از صبح تا شام دنیا را می‌گردیم، اما غیراز خودمان و پدر و مادرمان هیچ‌کس را نمی‌بینیم. مگر کرم‌های ریزه که آنها هم به حساب نمی‌آیند».  

     برای آن‌که کوچک‌ترین تردید از شناختن کفچه‌ماهی‌ها نداشته باشید، مادرشان را هم به شما معرفی می‌کنند: قورباغه! سرسلسلهٴ ذوحیاتین! مظهر خصلت دوگانه‌ی خرده بورژوازی، با دست پس‌زننده و با پا پیش‌کشنده؛ آن که می‌تواند هم در آب باشد و هم در خشکی و به اعتبار این دوگانگی ماهیت، خیال می‌کند هم در دستهٴ حیوانات زمین است و هم رهبر جانوران آبی. مجسمه‌ی ادعا و تحقیر‌کننده‌ی دیگران. همان که خیال می‌کند علم اول و آخر است و به ماهی سیاه کوچولو می‌توپد که: «حالا چه وقت فضل‌فروشی است؟ موجود بی‌اصل و نسب!... من دیگر آن‌قدر عمر کرده‌ام که بفهمم دنیا همین برکه است»... و شاید برای اولین بار در عمرش حقیقت را می‌شنود: «صدتا از این عمرها بکنی، باز هم یک قورباغة نادان و درمانده بیشتر نیستی».

      معذالک ماهی سیاه کوچولو، با همه جسارت و جوش و خروشش، یک موجود از کوره دررفته نیست. او درست طرفش را می‌شناسد و می‌داند که ماهیتی دوگانه دارد. ضعفهایشان را به‌شدت می‌کوبد، اما در عین‌حال نقاط قوت بالقوه‌شان را هم از یاد نمی‌برد. از این‌رو آنها را می‌بخشد؛ چون این حرف‌ها را از روی نادانی می‌زنند.

اما این روش غیرخصمانه دیگر در مقابل خرچنگ رعایت نمی‌شود. زیرا که ماهیت خرچنگ بر ماهی سیاه کوچولو کاملاً روشن است و از همین روست که خرچنگ با همه عوام‌فریبی و چرب‌زبانی، موفق نمی‌شود خصومت و دشمنی ماهی سیاه کوچولو را حتی یک لحظه فریب دهد. ماهی، در این دشمنی استوار است و از خرچنگ نفرت دارد.

      در این دوران جاهلیت که دور، دور خزعبلات روانشناسی‌مآبانه‌ی آمریکایی‌الاصل و احمقانه‌ی حضرت دیل کارنگی و همپالکی‌هایش است، و آیین کامیابی و دوست‌یابی و این ردیف دستورالعمل‌های وقیحانه مشتری دارد، یادمان هست که مشتی قزمیت که سخت نگران «سلامت فکری» کودکان‌اند، به بهرنگ تاخته بودند که کین و نفرت به کودکان می‌آموزد! 

      انگار که کینه و نفرت احساسی انسانی نیست! انگار که مفهوم مهر و کین، دوستی و دشمنی، عشق و نفرت فقط در مخیله‌ی انسانهاست و هیچ‌گونه مصداق و تجسم خارجی ندارد! از این بع‌بعی‌هایی که سرشان را لای برف می‌کنند و شعارهای شیر و خورشید قرمزی می‌دهند که بنی‌آدم اعضای یک پیکرند، بپرسید کدام بنی‌آدم با کدام بنی‌آدم اعضای یک پیکرند؟ کودک گرسنه‌ی در حال مرگ بیافرایی با موسی چومبه اعضای یک پیکرند؟ یا پابرهنه‌ی بیمارکنگویی با آقای پل هانری اسپاک؟ یا ویتنامی با ناپالم سوخته شده و سیاه شقه شده‌ی آمریکایی با عالی‌جناب لیندن.بی.جانسن؟! و اگر این بنی‌آدم‌ها این چنین یکدیگر را تا سرحد مرگ نفی می‌کنند، مسئولیت آن به عهده‌ی کیست؟ به عهده‌ی غارت‌کنندگان یا غارت‌شدگان؟ 

     و شما انتظار دارید که در این جنگ که لازمه‌ی بقای یک طرف، متلاشی شدن طرف دیگر است، بهرنگها که خود یک سر دعوا هستند، بیایند جوکی‌گری و ترک دنیا یاد بچه‌ها بدهند؟ یا مسیح‌وار تبلیغ کنند که طرف دیگر صورتشان را دم چک بدهند؟ و یا ادای کلیسای عوام‌فریب کاتولیک را در بیاورند و ترحم ـ این پست‌ترین و غیرانسانی‌ترین نوع تحقیر بشر ـ را اشاعه دهند؟ انصافاً که خیلی زرنگ و مرد رندند!  

      نفرتی که بهرنگ به کودکان یاد می‌دهد ـ که اگر او یاد ندهد روزگار یاد خواهد داد ـ یک نفرت انسانی است. نفرت از بدی و خیانت، نفرت از بدان و خبیثان! چه می‌فرمایید؟ به نطر می‌رسد که این موجودات آسمانی بیش از آن‌که از نفی «نفرت» ناراحت باشند، از موارد اعمال این احساس نگرانند! اگر غیراز این است، آنها بکوشند تا غصب حق دیگران از دنیا برانداخته شود، آنگاه ملاحظه خواهند فرمود که دیگر نه نفرت، محلی از اعراب خواهد داشت و نه ترحم.

     کین و نفرت درست و موجهی که ماهی سیاه کوچولو را در مقابله با خرچنگ هوشیار و مقاوم نگاه می‌دارد، کین طبقاتی است.

     برپادارنده‌ی شعله‌های سرکش خشم و عصیان؛ همان که امکان می‌دهد تا از پس ظاهر آراسته و سخنان «خداپسندانه»ی خرچنگ، ماهیت خصمانه‌ی او را ببینی و مواظب باشی تا لقمه‌ی چپش نشوی.

      مبلغین مهر و محبت قلابی و مصنوعی، دوهزار سال است بیهوده تلاش می‌کنند تا مسأله را ماست‌مالی کنند، ولی حتی یک‌بار هم به فکر حل منطقی آن نیفتاده‌اند.

      به‌دنبال ماهی سیاه کوچولو جلو می‌رویم و با مارمولک، مظهر عقل و دانایی و هوش آشنا می‌شویم.

می‌دانید که چرا مارمولک را همیشه سمبل دوز و کلک و زرنگی بازاری قلمداد می‌کنند؟ چون نمی‌گذارد کلاه سرش بگذارند و خرش کنند. چون حواسش همیشه جمع است و حساب همه‌کس و همه‌چیز را دارد و دم به تله نمی‌دهد. طبیعی است که عقل و هوش و فهم و درک، همیشه مزاحم جاعلان و شیادان است. اگر قرار باشد شما هم مثل مارمولک بفهمید که تمام این سیستم عظیم جهانی و همه این مؤسسات رنگارنگ بین‌المللی، تمام این سازمانهای به‌ ظاهر خیریه و همه این تشکیلاتی که به اسم کمک و همکاری برای کشورهای فقیر ساخته‌اند، دوز و کلک است، سرپوشی است بر روی بهره‌کشی ملل مستعمره، انتظار دارید که یک مدال طلای فهم و شعور هم بهتان بدهند؟ 

      زیر قلم بهرنگ، به مارمولک اعاده‌ی حیثیت می‌شود. همانی می‌شود که خطرات راه را می‌شناسد و ماهی سیاه کوچولو را از دام‌هایی که سقائک بر سر راهش گسترده است، برحذر می‌دارد و تمام فوت و فن جهنمی کیسه‌ی ذخیره‌ی سقائک را برملا می‌کند و برای احتیاط، خنجری به او می‌دهد تا در صورت گرفتاری بتواند دشمن را از پا درآورد. مارمولک به ماهی سیاه کوچولو نوید می‌دهد که به‌زودی به دستهٴ ماهیان آزاد شده خواهد رسید.

گفتگو با مارمولک، آگاهی ماهی سیاه کوچولو را افزایش می‌دهد. برایش سؤالات جدیدی مطرح می‌شود: «راستی اره‌ماهی دلش می‌آید همجنسان خودش را بکشد و بخورد؟ پرنده‌ی ماهی‌خوار دیگر چه دشمنی با ما دارد؟». 

       اگر قرار بود ماهی سیاه کوچولو تا آخر عمرش در همان جویبار بماند و زیر همان خزه‌ها بخوابد، آیا هرگز چنین سوالاتی، آن‌هم به‌نحوی حیاتی برایش پیش می‌آید؟ این سؤال که چرا گروهی از «بنی‌ماهی» ها به‌طور حرفه‌یی مأمور شکار بنی‌ماهی‌های دیگرند؟ و چرا ماهی‌هایی که به راه آزادی می‌روند، باید منتظر بلای آسمانی مرغ ماهی‌خوار باشند؟ 

     آموختن در حین حرکت ـ به‌کار بردن آموخته‌ها برای جلوتر رفتن! 

     این است آنچه بهرنگ می‌خواهد بگوید و این است یکی دیگر از خطوط مشخصه‌ی اصلی ماهی سیاه کوچولو.

حالا ماهی سیاه کوچولو راه می‌افتد و در هر قدم چیز تازه‌یی می‌بیند و تجربه‌ی تازه‌یی می‌اندوزد: آهوی تیرخورده، لاک‌پشتهایی که زیر آفتاب چرت می‌زنند، کبک‌هایی که در دره قهقهه می‌زنند؛ تا برای اولین بار دوباره یک‌دسته ماهی ریز می‌بیند.

     با این ماهی‌ریزه‌ها آشنایی نزدیک داریم، همه‌شان مایلند همراه ماهی سیاه کوچولو راه بیفتند و به آخر رودخانه بروند، ولی در ضمن همه‌شان از سقائک می‌ترسند! کیسه‌ی سقائکی که سر راه نشسته، برایشان مانع غیرقابل عبور است:

«اگر مرغ سقا نبود، با تو می‌آمدیم؛ ما از کیسه‌ی مرغ سقا می‌ترسیم».

      این بیان یک واقعیت اجتماعی است؛ احساس حقارت بر مبنای القای ترس، فلج شدن ماهی‌ها در نتیجه‌ی غول بی‌شاخ و دم و شکست‌ناپذیری که خودشان در مخیله‌ی خودشان از کیسه‌ی سقائک درست کرده‌اند. روش ماهی سیاه کوچولو در برخورد با این ماهی‌ریزه‌ها، برای ماهی‌ریزه‌ها غیرقابل فهم است. به‌همین دلیل به‌زودی همه‌جا می‌پیچید که یک ماهی از راه دور آمده و می‌خواهد به آخر رودخانه برود و از مرغ سقا هم ترسی ندارد! ولی تنها همین گذار ماهی کوچک و ناشناس در این روانشناسی ترس که بر محیط مستولی است، شکاف ایجاد می‌کند و خواهیم دید که تعدادی از ماهی‌ریزه‌ها را به‌دنبال او می‌کشد.

      تمام صحنه‌ی شب و گفتگوی ماهی سیاه کوچولو با ماه برای این است که یک‌بار دیگر این مطلب گفته شود. «آدم‌ها هر کاری دلشان بخواهد»... می‌کنند! و یک بار دیگر عامل اراده در پیروزی بر «محال» و «غیر ممکن» برجسته شود.

     صبح که ماهی سیاه کوچولو از خواب برمی‌خیزد، می‌بیند چند ماهی‌ریزه دنبالش آمده‌اند. اما هنوز می‌ترسند. حتی بیشتر از پیش می‌ترسند: «فکر مرغ سقا راحتمان نمی‌گذارد». مرغ سقا، خطری که سابقاً فقط خبرش را داشتند، حالا دارد کم‌کم محسوس می‌شود و در همین اولین قدم است که آثار تزلزل و ناپایداری، ماهی‌ریزه‌های فراری را فلج می‌کند. ماهی سیاه کوچولو شعار می‌دهد:

 «شماها زیاد فکر می‌کنید. همه‌اش که نباید فکر کرد، راه که بیفتیم ترسماًًن به کلی می‌ریزد».

      این بیان ساده، تکرار تنها راه و رسم صحیح جنبش و پیشروی و روانشناسی آن جنبش است. ترس ناشی از بی‌حرکتی است. حرکت کنیم، ترسماًًن می‌ریزد! 

      جالب توجه این‌جاست که وقتی همگی در کیسه‌ی مرغ سقا گیر می‌افتند، اول ماهی سیاه کوچولو خطر را می‌فهمد. ماهی‌ریزه‌ها از همان قدم اول فرار، در کیسه‌ی مرغ سقا گیر افتاده بودند. کابوس «کیسه‌ی مرغ سقا» چنان تسخیرشان کرده بود که گیر افتادن در خود کیسه، تنها یک تغییر جزیی در وضع می‌توانست به حساب آید، نه بیشتر.

      همیشه در مقابله یا رویارویی با خطر است که طبیعت و جوهر واقعی هر کس محک می‌خورد و عیار خلوصش معلوم می‌شود. صحنه‌یگفتگو و مشاجره‌ی ماهی سیاه کوچولو با ماهی‌ریزه‌ها درون کیسه‌ی مرغ سقا تکان‌دهنده است. از خلال حرف‌ها، ادعاها، ترس‌ها، امیدواریها و اظهار عجزها، طبیعت سست و تزلزل یکایک ماهیان از جلو چشم خواننده می‌گذرد و حد ظرفیت و قدرت استقامت و نیروی اراده‌شان خود را نشان می‌دهد. آنها که خیال کرده بودند راه دریا، راه خانه‌ی خاله است، در برخورد به اولین خطر واقعی پس می‌زنند، اظهار عجز می‌کنند، به تضرع و زاری می‌افتند و به قیمت لو دادن و قربانی کردن سرسخت‌ترین همراهشان ـ ماهی سیاه کوچولو ـ از دشمن خونخوار طلب بخشایش می‌کنند. این‌طوری:

«حضرت آقای مرغ سقا! ما تعریف شما را خیلی وقت پیش شنیده‌ایم و اگر لطف کنید منقار مبارک را یک کمی باز کنید که ما بیرون برویم، همیشه دعاگوی وجود مبارک خواهیم بود!

حضرت آقای مرغ سقا! ما که کاری نکرده‌ایم؛ ما بی‌گناهیم، این ماهی سیاه کوچولو ما را از راه در برده...!». 

چه کلمات و جملات آشنا و هزاربار شنیده‌یی!  

      ولی ماهی سیاه کوچولو با همان قاطعیت، با همان اعتقاد به پیروزی نهایی، ضعف و خنگی ماهی ریزه‌ها را به رخشان می‌کشد و درسشان می‌دهد:

«ترسوها! خیال کرده‌اید این مرغ حیله‌گر، معدن بخشایش است که این‌طور التماس می‌کنید؟». 

      در برابر این عظمت روح و سرسختی کوه‌مانند، حالا کراهت ضعف نفس و تزلزل اراده و پستی روح را ببینید:

««تو هیچ نمی‌فهمی چه‌ داری می‌گویی! حالا می‌بینی که حضرت آقای مرغ سقا چطور ما را می‌بخشد و تو را قورت می‌دهند!» و وقتی مرغ سقا به‌رسم معمول سنواتی و شیوه‌ی باستانی مرغان سقا می‌گوید: «این ماهی فضول را خفه کنید تا آزادی‌تان را به دست آورید»، دیگر عقل نیمه‌کارشان هم از کار می‌افتد و توحش غریزی‌شان در پست‌ترین اشکال تظاهر می‌کند:

««باید خفه‌ات کنیم؛ ما آزادی می‌خواهیم!». 

      ترسوها و ضعفا همیشه طالب آزادی‌اند، به شرطی که در سینی نقره تقدیمشان کنند. اگر قرار باشد دیگری را هم قربانی کنند، حرفی ندارند، ولی در مقابل خنجر ماهی سیاه کوچولو چه کنند؟ ماهی سیاه کوچولو به تهدید خنجر، آخرین درس و آخرین تجربه را به آنها می‌آموزد و به همه ماهی‌ریزه‌های نوعی و به مدافعان پرحرارت رحم و گذشت و بخشش نشان می‌دهد که کینه‌توزی مرغ سقا که جزء طبیعت و وجود اوست و ادامه زندگی مرغ سقا، در گرو کشتن و خوردن ماهی‌های کوچک است. ماهی سیاه کوچولو، آن سرکینه و نفرت ـ سر اصلی آن ـ را به عیان نشان می‌دهد؛ کینه و نفرت قوی به ضعیف؛ زورگو به ستمدیده.

      مرغ سقا ماهی‌های لرزان و بی‌دست‌وپا را می‌بلعد، ولی ماهی سیاه کوچولو که کاملاً بر خود و اوضاع مسلط است، کیسه را پاره می‌کند و آزاد می‌شود. کاری که از اول هم می‌توانست بکند، ولی نخواسته بود قبل از آن، درس و تجربه‌ی آخر را از ماهی‌ریزه‌های همراه خود و تمام ماهی‌ریزه‌های تمام رودخانه‌های دنیا دریغ کند!

      ماهی سیاه کوچولو بالاخره به دریا می‌رسد؛ از چنگ اره‌ماهی می‌گریزد. حین شنا بر سطح آب، داشت این‌طور فلسفه‌ی زندگی‌اش را خلاصه می‌کرد:

«مرگ خیلی آسان می‌تواند الآن به سراغ من بیاید؛ اما من تا می‌توانم زندگی کنم، نباید به پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبه‌رو شدم ـ که می‌شوم ـ مهم نیست. مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد...». 

      در شکم مرغ ماهی‌خوار، به ماهی ریزه‌یی که داشت گریه و زاری می‌کرد و ننه‌اش را می‌خواست، نهیب می‌زند: «بس کن بابا! تو که آبروی هرچه ماهی است، پاک بردی...!». 

      ماهی سیاه کوچولو می‌خواهد ماهی‌ریزه را نجات دهد و وقتی برای اولین بار با این سؤال روبه‌رو می‌شود که: «پس خودت چی؟»، جواب می‌دهد: «فکر من را نکن. من تا این بدجنس را نکشم بیرون نمی‌آیم». و بالاخره هم مرغ ماهی‌خوار را می‌کشد.

        حالا لابد منتظرید که مثل همه قصه‌ها، این قصه هم به خوبی و خوشی ختم شود و ماهی سیاه کوچولو، قهرمان ماهی‌های آزاد شده بشود.

      کور خوانده‌اید! بهرنگ قهرمان «مستقر»، قهرمان «حرفه‌یی»، کسی که نان قهرمانی گذشته‌اش را بخورد نمی‌خواهد. او فقط قهرمان را در حین عمل قبول دارد و آن هم نه به‌عنوان موجودی مافوق دیگران و دارای قدرت و فضائل آسمانی، بلکه به‌صورت موجودی که به نیروی پرورش و تکامل دادن قدرتهای نهفته در وجودش از دیگران متمایز می‌شود؛ و در جنبش و حرکت، نه در سکون و انزوا.

      پس دیگر مهم نیست که پس از به انجام رساندن رسالتش، ماهی سیاه کوچولو زنده مانده باشد یا نه، مهم این است که در پایان این زندگی پرجوش و خروش و در انتهای این راه سخت و پرمخاطره ولی بزرگ و پرشکوه، ماهی سیاه کوچولو به ابدیت رسیده و در زندگی جامعهٴ ماهیان حل شده است. او از این پس جزیی از حیات هر ماهی آزاد شده‌یی است که به دریا می‌رسد.

او دیگر تنها یک ماهی آزاد شده نیست. او خود جزیی از آزادی شده است.

آیا این یک تخیل شیرین و یک خوشبختی اغراق‌آمیز است؟ 

     اصلاً بهرنگ را نشناخته‌اید! او هیچ‌وقت واقع‌بینی‌اش مغلوب آرزوها و تخیلات نمی‌شود. نگاه کنید چطور داستانش را تمام می‌کند:

وقتی ماهی پیره قصه‌اش را تمام می‌کند، می‌گوید: «حالا وقت خواب است؛ شب به‌خیر!». 

«یازده‌ هزار و نهصد و نود و نـه ماهی شب به‌خیر گفتند و رفتند خوابیدند. مادر بزرگ هم خوابش برد. اما ماهی سرخ کوچولویی هرچه کرد خوابش نبرد. شب تا صبح همه‌اش در فکر دریا بود...». 

شما گمان می‌کنید که این خوشبختی اغراق‌آمیز است؟! 

----------------------------------------------------------
---------------------------------------------------------
-------------------------------------------------------------
---------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
---------------------------------------------
----------------------------------------------------
اشتراک:
3333

پخش زنده سیمای آزادی

Popular Posts

مسعود رجوی-۲۲بهمن ۱۴۰۱: «اتوبوس مجانی» استبداد و وابستگی با سرنشینان ساواکی، آزادیخواهان و ...

مسعود رجوی: درماندگی بچه شاه از «سلطنت انتخابی» تا «فراسوی» سلطنت و جمهوری

مسعود رجوی: درماندگی بچه شاه از «سلطنت انتخابی» تا «فراسوی» سلطنت و جمهوری

توییتر اختر شبانه

پیام مسعود رجوی در دومین سالگرد انقلاب ضدسلطنتی

برچسب‌ها

۱۰شهریور ۱۲اردیبهشت ۱۳آبان ۱۴اسفند ۱۶آذر ۱۷ژوئن ۱۷شهریور ۱۸تیر۷۸ ۱۹بهمن۴۹ ۱۹بهمن۶۰ ۱۹فروردین۹۰ ۲۶مهر ۳۰تیر ۳۰خرداد ۳۰دی ۳۰فروردین ۳۰مهر ۳ژوئیه ۴خرداد ۵ مهر ۸ مارس آب آبادان آتش بس آتش سوزی آخوند کاشانی آخوندی آذربایجان آرژانتین آری به جمهوری دمکراتیک آزادی آزادی بیان آزادی هدایتگر مردم آزادیخواهان آژانس اتمی آستان قدس آستفیک آسوشیتدپرس آشنایی با شورای ملی مقاومت آشنایی با مجاهدین آفریقا آقازاده ها آگاهی آلبانی آلبرتو نیسمن آلترناتیو آلمان آلودگی هوا آمریکا آموزشی آموزه تاریخی آموزه سیاسی آموزه فلسفی آنالیا آنتورپ آنتونیو گوترز آندرانیک آهنگساز ابراهیم ذاکری ابراهیم مرادی ابواحسن صبا اپورتونیسم اپوزیسیون اتحاد اتحاد ملی اتحادیه اروپا اتمی اتوبوس خوابی اجباری اجتماعی احتکار احزاب سیاسی احمد رئوف بشری دوست احمد رضایی احمد مقدم احمد وحیدی احمدرضا جلالی اخبار اخبار جعلی اختلاس اختناق ادبیات اراذل اربعین ارتجاع ارتش آزادیبخش ارتش آزادیبخش ملی ایران اردشیر زاهدی ارز ارژنگ داوودی ارمنستان اروپا ارومیه اژه ای استاد استان استبداد استبداد دینی استثمار استراتژی استراتژیک استعمار استقلال استقلال آمریکا استکهلم اسدالله اسدی اسفند۹۸ اسکاتلند اسکاندیناوی اسلام اسلام انقلابی اسلامشهر اسماعیل خطیب اسماعیل شریف زاده اسناد اسیر جنگی اشپیگل اشرف اشرف پهلوی اشرف رجوی اشرف هادی اشرف۳ اشغالگر اصغر بدیع زادگان اصغر بدیع‌زادگان اصغر مهدیزاده اصفهان اصلاح طلب اصلاح طلبی اصلاحات اصلاحات ارضی اصلاح‌طلب اصولگرا اطلاعیه اعتراض اعتراض سراسری اعتراضات اعتراضات سراسری اعتصاب اعتیاد اعدام اعدام بنیانگذاران مجاهدین اف ای تی اف افتخار افسانه افشاگری افطار افغانستان اقتصاد اقتصادی اکبر صمدی الکساندر مدوید الله قلی خان المپیک امام جعفر صادق امام حسن عسکری امام حسن مجتبی امام حسین امام رضا امام زمان امام زین العابدین امام سجاد امام صادق امام محمد باقر امام موسی ابن جعفر امام هشتم امام هفتم امجدیه امیرپرویز پویان امیرخیزی امیرکبیر انتخاب انتخابات انتخابات قلابی انتخابات۱۴۰۰ انجمن نجات انجمن نجاست انجیل اندیشه اندیکا اندیمشک انسان انسانیت انفال انفجار امیا انفجار حرم امام رضا انقلاب انقلاب ۵۷ انقلاب اکتبر انقلاب ایدئولوژیک انقلاب دمکراتیک انقلاب سفید انقلاب صنعتی انقلاب ضد سلطنتی انقلاب فرهنگی انقلاب کبیر فرانسه انقلاب مشروطه انقلاب نوین انقلابی انقلابیون انگلستان انگلیس اوباش اوریانا فالاچی اوکراین اومیکرون اوین اهواز ای ایران ایتالیا ایدئولوژی ایذه ایران ایران آزاد۲۰۲۱ ایران آزاد۲۰۲۲ ایران اینترنشنال ایران فردا ایران گیت ایران مرز پرگهر ایرانیان ایلیرمتا اینترنت ایندیپندنت اینستاگرام أزادی بازجو بازرگان بازگشایی مدارس بازنشستگان بازیگر بالکان بانک بحران بحران آب بختیار بدهی برانداز براندازی برجام برف برق برلین برنامه ۱۰ ماده ای بسیج بسیجی بعثت بکتاش آبتین بگو نه بلژیک بلوچستان بمب اتمی بنان بند۲۰۹ بنزین بنی صدر بنیاد برکت بنیاد فرانس لیبرته بنیادگرایی بنیانگذاران سازمان مجاهدین بوچا بودجه بودجه۱۴۰۰ بودجه۱۴۰۱ بورس بویراحمد بهار بهبهان بهداشت بهرام عالیوندی بهرام عین اللهی بهزاد معزی بهشت زهرا بی بی سی بیانیه بیت کوین بیرجند بیروت بیژن جزنی بیژن مفید بیسواد بیکاران بیکاری بیوگرافی پابلو نرودا پارلمان اروپا پاریس پاسارگاد پایداری پدرطالقانی پرچم پرس تی وی پرستاران پرواز بزرگ پروپاگاندا پرویز خزایی پروین اعتصامی پمپئو پناهندگان پوریای ولی پول پهباد پهلوان پهلوان فیلابی پهلوی پیام پیامبر پیروزی پیشتاز پیک پنجم پیک شادی پیک ششم پیمان جبلی تابلو تاریخ تاریخ ایران تاریخ ا یران تاریخ اسلام تاریخ ایران تاریخ بیداری ایرانیان تاریخ جهان تاریخ شفاهی تاریخ فرانسه تاریخ مشروطه تاریخ معاصر تاریخچه مجاهدین تاریخساز تاریخی تاریکی تاسوعا تاکتیک تئاتر و سینما تأسیس سازمان مجاهدین تبریز تبعید تبیین جهان تجارت تجزیه تحریف تحریم تحریم انتخابات تحصیل تحلیل سیاسی تخت جمشید تختی تخریب ترامپ ترانه ترک تحصیل ترور تروریست تروریستی تروریسم تروریسم دولتی تریتا پارسی تشکیلات تشکیلات بیرون زندان تشیع تصنیف تظاهرات تفسیر تکامل تلگرام تلویزیون تمدن ایران تنگستان توحید تورم توسکا تولید توماج صالحی توماس سانکارا تهران تهران بزرگ تیرباران ثروت ثریا ابوالفتحی ثقه‌الاسلام جاسوس جام زهر جامعه جامعه المصطفی جان مترکه جاوید رحمان جایزه نوبل جایگاه انسان جدایی دین از دولت جریان اپورتونیستی چپ‌نما جعبه سیاه جعفر کاظمی جعلیات جمشید پیمان جمعه سیاه جمهوری خواه جمهوری دمکراتیک جنایت جنایت علیه بشریت جنبش برابری جنبش تنباکو جنبش جنگل جنبش دادخواهی جنسیتی جنگ جنگ ایران و عراق جنگ جهانی جنگ خلیج جنگ داخلی جنگ روانی جنگ سیاسی جنگ ضد میهنی جنگ قدرت جنگ کثیف جنگل جنگل تراشی جوانان جهاد کشاورزی جهان چارلی چاپلین چپ نما چپاول چریک فدایی چریکهای فدایی چماقداری چه باید کرد چه گوارا چهارشبنه سوری چهارمحال بختیاری چین حبیب خبیری حبیب خدا حبیب‌الله بدیعی حج حجاب حجت زمانی حزب توده حزب جمهوری حزب رستاخیز حزب‌الله حسن اشرفیان حسن ظریف حسن ظریف ناظریان حسن فیروزآبادی حسن نوروزی حسین امیر عبداللهیان حسین دهلوی حسین طائب حسین فارسی حسین فاطمی حسین گل گلاب حسینیان حشدالشعبی حضرت زینب حضرت علی حضرت فاطمه حضرت محمد حضرت معصومه علیها سلام حضرت مهدی حقوق حقوق بشر حقوق زنان حکایت حکومت حکومت علی حکومت نظامی حماس حمایت حمله خارجی حمید اسدیان حمید لاجوردی حمید مصدق حمید نوری حنیف عزیزی حنیف نژاد حنیف‌نژاد حوزه خائن خاتمی خاش خاطرات خاطرات زندان خاطرات سیاسی خامنه ای خامنه‌ای خانواده خانواده شفایی خاور میانه خاوران خاورمیانه خبرگان خبرگزاری خبرنگار خدا خدیجه خرمشهر خسرو گلسرخی خشک سالی خشونت خصوصی سازی خط فقر خطر خلق خلقت انسان خلیفه خلیل رضایی خمینی خواننده خواهران میرابال خودروسازی خودکشی خودمختاری خوزستان خیانت دادخواهی دادگاه دادگاه مردمی آبان دارو داستان دانش آموز دانشجو دانشگاه دانشگاه تهران دانشمند دانشیان دانیل میتران داوود باقروند داوود رحمانی دبیر کل سازمان ملل دجال دختر آبی درگذشت دروغ دزدی دستمزد دفاع مقدس دفاعیات مجاهدین دکتر حسین گل‌گلاب دلار دلتا دلوار دمکراتیک دمکراسی دمکراسی خیانت شده دوباره می‌سازمت وطن دوران آماده باش دورس دولت دهخدا دهقانان دهه ۶۰ دی دیالکتیک دیپلماسی دیدار صلح دیکتاتور دیکتاتوری دیکتاتوری سلطنتی دیکتاتوری مذهبی دین دین و مذهب دیوید ایمس دیوید کلیگور ذوالقرنین ذوب آهن رادیو مجاهد رانت راه حل سرنگونی راهرو مرگ رای من سرنگونی رئیس جمهور برگزیده رئیسی رباط کریم رپ اعتراضی رجوی رحمان کریمی رزمناو پوتمکین رزمنده رژیم آخوندی رژیم شاه رسانه رسانه حکومتی رستاخیز رستم قاسمی رسول تبریزی رسول خدا رسول مشکین فام رشنگری رشوه رضا پهلوی رضا خان رضا رضایی رضا شاه رضا شمیرانی رفراندوم رفسنجانی رمزارز رمضان رمضان۱۴۰۰ رمضان۱۴۰۱ رنگ روغن روح‌الله حسینیان روح‌الله خالقی روحانی روحانی مترقی روز جهانی روز جهانی حقوق بشر روز جهانی زن روز جهانی صلح روز جهانی کارگر روز جهانی کودک روز جهانی مبارزه با اعدام روز جهانی معلم روز دانشجو روز معلم روزجهانی منع خشونت علیه زنان روزنامه روس تزاری روسیه روشنایی روشنفکر روشنگری رها بحرینی رهایی رهبر مقاومت رهبری ریاست جمهوری ریچارد رابرتس زادی زاگرس زاهدان زاینده رود زباله گردی زبان زری اصفهانی زلزله زمستان زمین زن زنان زندان زندان تهران بزرگ زندان گوهردشت زندانی زندانی سیاسی زندانیان سیاسی زوربا زهرا مریخی زهره صمدی زیارت زینب زینب پاشا زینب کبری زینت میرهاشمی ژئوپلیتیک ژنرال اودیرنو ژنرال دوگل ژنو ژیلبر میتران سارق انقلاب سازمان چریکهای فدایی خلق سازمان خبات کردستان سازمان مجاهدین سازمان مجاهدین خلق ایران سازمان ملل سال تحصیلی سال میلادی سال نو سال۱۴۰۰ سالن مرگ سانسور ساواک سایبری سپ سپاه سپاه پاسداران سپاه قدس ستار بهشتی ستارخان سخنرانی سخنگوی مجاهدین سراوان سرجنگل سرکوب سرنگونی سرود سرویس جهانی سعدی سعید اقبالی سعید بهبهانی سعید سلطانپور سعید شاهسوندی سعید ماسوری سعید محسن سکولار دمکراسی سکولاریسم سلاح سلطنت سلطنت پهلوی سلطنت طلب سنگسار سواد سوئد سوئیس سوخت بر سوختبران سوریه سولماز ابوعلی سولیوان سونگون سهام سهراب سپهری سی ان ان سیاست سیاسی سیامک نادری سیاوش سیفی سیاهکل سیزده بدر سیستان سیل سیمای آزادی سیمین بهبانی سیمین بهبهانی سیمین دانشور سینما شادگان شاعر شام غریبان شاملو شانگهای شاه شاهزاده شاهنشاهی شب قدر شب یلدا شباهنگ شبکه تروریستی شبکه های اجتماعی شجریان شخصیتهای ایرانی شرایط ذهنی شرایط عینی شریف واقفی شستا شعائر شعار نویسی شعر شعر نو شکرالله پاک‌نژاد شکنجه شکنجه گر شکوفه شمال شورای امنیت شورای مرکزی مجاهدین شورای ملی مقاومت شورای ملی مقاومت ایران شورای نگهبان شورش شوروی شوش شهادت شهدا شهر شهر ری شهر کرد شهر مهران شهرداری تهران شهرزاد احسانی ناطق شهرقصه شهرکرد شهلا حریری مطلق شهیدان شیخ شیخ فضل الله نوری شیخ محمد خیابانی شیر و خورشید شیراز شیطان سازی شیلی شیوا ممقانی صادرات صالح کهندل صدام صدای مجاهد صدور انقلاب صدور بحران صدیقه مجاوری صلح صمد بهرنگی صنایع فولاد صنعت صیاد شیرازی صیانت ضربه شهریور ۵۰ ضرغامی طالبان طالقانی طبری طرح صلح طلسم جنگ طنز سیاسی ظریف ظلمت عارف قزوینی عاشورا عباس داوری عباسقلی صالحی عبدالرضا شهلایی عدالت عدالت در اسلام عراق عرفان عزت الله مقبلی عزیز فولادوند عزیمت از فرانسه عشق عفوبین الملل عقیده عکاسی عکس علم علمی علی علی اکبر اکبری علی اکبر دهخدا علی ربیعی علی صارمی علی صالح آبادی علی مطهری علی میهن دوست علی همتیان علیرضا جعفرزاده علیرضا خالوکاکایی عماد رام عملیات عملیات آفتاب عملیات چلچراغ عملیات مروارید عوام فریبانه عیاران عید فطر عید قربان عید مبعث عیسی آزاده عیسی مسیح غارت غارت و چپاول غرب غلامحسین اسماعیلی غلامحسین بنان غلامحسین ساعدی غلامرضا تختی غلامرضا مسعودی فاجعه فارسی فاز سیاسی فاشیسم دینی فاشیسم مذهبی فاصله طبقاتی فاطمه فاطمه امینی فاطمه زهرا فاطمه صادقی فاطمه مصباح فتانه زارعی فدایی خلق فرار شاه فرانسوا میتران فرانسه فرانکفورتر آلگماینه فرخی یزدی فردوست فردوسی فرشید نصر‌اللهی فرعون فرقه فروش اندام فروغ ایران فروغ جاویدان فرونشست زمین فرهنگ فرهنگی فرهنگیان فریدون مشیری فساد فشافویه فضای مجازی فعال محیط زیست فقر فلاکت فلسطین فلسفه فوتبال فولاد فولاد مبارکه فیزیک فیک نیوز فیلترینگ فیلم سینمایی قاتلان ۶۷ قاجار قاچاق قاسم سلیمانی قاسملو قاضی محمد قالیباف قانون اساسی قانون کار قتل عام قتل عام۶۷ قتلهای زنجیره ای قرآن قرارداد ننگین قرارداد۲۵ساله قربانعلی حسین نژاد. قربانیان قربانیان کرونا قرن پانزدهم قرنطینه قزاق قزلحصار قزوین قضاوت قطعی برق قم قوه قضاییه قهرمان قیام قیام ۲۱دی قیام 57 قیام ۸۸ قیام آبان قیام آبان۹۸ قیام بنزین قیام تنگستان قیام خوزستان قیام دی قیام دیماه ۹۶ قیام دیماه ۹۸ قیام روشنگری قیام سراسری قیام سراوان قیام ضد سلطنتی قیام عراق قیام کارگران قیام۱۴۰۱ قیام۳۰تیر قیصر قیمت کابل کابینه دولت کاخ سفید کارخانه کارگر کارگران کارگردان کارنامه کارنامه سبز کاروان بهار کاریکاتور کاظم رجوی کانادا کانون کانون شورشی کانونهای شورشی کتا صوتی کتاب کتاب اجتماعی کتاب امام حسین کتاب تاریخی کتاب سیاسی کتاب صوتی کرامت الله دانشیان کربلا کربلای۴ کرج کردستان کرونا کریسمس کریمپور شیرازی کسری بودجه کشاورزان کشاورزی کشتار کشتی کشور کشیش کشیش دیباج کشیش میکائلیان کلنل پسیان کلیسا کمیسیون اقتصاد کمیسیون کار کنفرانس کنکور کنگره کوثر کوچک خان کودتا کودتانی فرهنگی کودتای ۲۸ مرداد کودتای ۲۸مرداد کودتای سوم اسفند کودکان کودکان کار کوروش بزرگ کوروش کبیر کولبران کولبری کویت کهشکان کهکشان کهکشان۱۴۰۰ کهکشان۱۴۰۱ کهکشان۱۴۰۳ کهکشان۲۰۲۱ کهکیلویه کی‌را رودیک کیفرخواست گاردین گاندی گرانی گردهمایی گرسنگان گرسنگی گروگان گزارش گزارش خبری گزینه سرنگونی گلرخ ایرایی گلزاده غفوری گلستان گلسرخی گور جمعی گوهر مراد گیسو شاکری لاجوردی لاریجانی لاهیجان لباس شخصی لبنان لرستان لغت نامه لمپن لنین لوازم التحریر لوموند لویزان لوییزا همریش لوییزا هومریش لیبرتی لیبی لیست تروریستی لیست شهیدان مادر شایسته مادران آبان مادران خاوران مارکز مافیا ماکرون مالباخته مالیات ماه رمضان ماهشهر مایک پنس مایکل وایت مبارزات مبارزه مبارزه چیست مبارزه مسلحانه مبعث متروپل مثنوی مجازات مجاهد مجاهدین مجاهدین خلق ایران مجتبی اخگر مجروحان قیام مجلس مجمع عمومی ملل متحد مجید اسدی مجید صاحب جمع محاکمه محرم محسن رضایی محسن زادشیر محسن معصومی محمد اسلامی محمد تهرانچی محمد حنیف نژاد محمد حنیف‌نژاد محمد خدابنده‌لویی محمد ری شهری محمد زند محمد سیدی کاشانی محمد صادق محمد ضابطی محمد کاظم محمد کرد زنگنه محمد محدثین محمد مخبر محمد مهدی اسماعیلی محمدباقر شفتی محمدرضا ایرانپور محمدرضا سعادتی محمدرضا قرایی آشتیانی محمدعلی توحیدی محمدعلی حاج آقایی محمود رویایی محمود عسگریزاده محمود مهدوی محیط زیست مدارس مدرس مدرک تقلبی مدیا مذاکره مذهب مذهبی مرتجعین مرتضی حنانه مرجان مرد مردم مرز پرگهر مرضیه مرغ سحر مریلند مریم بختیاری مریم رجوی مریم قدسی مآب مریم گلزاده غفوری مزار شهیدان مزدور مزدوران مژگان پارسایی مژگان کوکبی مسجد سلیمان مسجد فاطمه زهرا مسعود احمدزاده مسعود خدابنده مسعود راتبی مسعود رجوی مسعود صفدری مسعود مقبلی مسکن مسیح مسیحی مشروطه مشهد مصباح یزدی مصداقی مصدق مطالبات قانونی مطبوعات معصومه عضدانلو معلم معلمان مقالات مقالات اجتماعی مقالات اقتصادی مقالات تاریخی مقالات سیاسی مقاومت مقاومت ایران مقاومت سراسری مقبره کوروش مکه ملا نصرالدین ملاقات ملک الشعرا ملی شدن نفت مماشات من اگر برخیزم مناسک حج منافقین منتظری منطقه منوتو منوچهر براتی منوچهر سخایی منوچهر طاهر زاده منوچهر هزارخانی منیره رجوی مواد مخدر موزه قتل عام۶۷ موزیک موسسات خیریه موسسان پنجم موسی خیابانی موسیقی موشک باران موشکی موقعیت انقلابی مولانا مهاجرت مهدی ابریشمچی مهدی دیباج مهدی رضایی مهندسی انتخابات میانجی میتران میتینگ میدان ژاله میدان میلیونی میرزا رضا کرمانی میرزا کوچک خان میرزاده عشقی میکونوس میکیس تئودوراکیس میلاد میلیشیا میلیونی میهن تی وی ناصر دیوان کازرونی ناصر صادق ناصرالدین شاه ناظم حکمت نافرمانی مدنی نامه نایاک ندا حسنی نرگس غفاری نروژ نسرین پارسیان نسل کشی نشریه مجاهد نصرالله زرین پنجه نطنز نظامی نظرسنجی نفت نفتگران نقاشی نقدینگی نمایشگاه نمایشنامه نماینده نورمراد کله جویی الوار نوروز نوروز۱۴۰۰ نوروز۱۴۰۱ نوروز۱۴۰۳ نوروز۹۹ نوری علا نوید افکاری نویسنده نهضت ملی نیروی انتظامی نیروی قدس نیشکر هفت تپه نیکسون نیما یوشیج نیمه شعبان نیویورک تایمز واشنگتن واکسن واکسن برکت واکسن چینی واکسن فایزر واکسیناسیون ورزش ورزشکاران وزارت اطلاعات وزارت خارجه وزرات اطلاعات وطن وفات ولادت ولایت فقیه ولی فقیه ولی‌الله فیض‌مهدوی ویتنام ویروس ویکتور خارا ویلیام هزلیت وین هائیک هوسپیان مهر هاشم خواستار هالیوود هامبورگ هایک هوسپیان مهر هجرت هجرت بزرگ هزارخانی هسته ای هلدینگ همایون کهزادی همبستگی همدان همیاری هنر هنرمند هواپیمای اوکراینی هورالعظیم هیتلر یادواره یارانه یاسرعرفات یروم ستاقیان یزدی یعقوب ترابی یغمایی یک شاخه گل یوسف نوری یونان یونایتد پرس یونسکو FATF

بازدید از وبلاگ

مانور بزرگ جنگی سیمرغ رهایی ارتش آزادیبخش ملی ایران