۲۰مهر۱۳۹۹
محمد تهرانچی
یک گواهی تکاندهنده از مجاهد خلق محمد تهرانچی همبند حیدر در شکنجهگاه
اوین
یکی از آنها در حضور خود من به حیدر گفت تو با این کارهایت سر خودت را بر باد میدهی. حیدر در پاسخ گفت اگر به این میگویی بر باد دادن سر، بله من آمادهام سرم بر باد برود ولی آرمانم ماندگار شود.
من مجاهد خلق محمد تهرانچی، سه روز بعد از ۳۰خرداد در دوم تیرماه۱۳۶۰ در قزوین
دستگیر شدم و تا ۳۰شهریور زیر بازجویی
بودم. بعد به اوین منتقل شدم و ۴سال تا
شهریور۱۳۶۴ در اوین بودم. مدت محکومیت من در بیدادگاه
ارتجاع ۱۸ماه حبس تعزیری بود
چون هیچچیزی را قبول نکرده بودم، باید در دیماه سال۱۳۶۱ آزاد میشدم، ولی به جرم «سر موضع بودن» ۳۲ماه مرا اضافه نگهداشتند. بازجوها و گردانندگان اوین میگفتند
تا توبه و برائت نکنی باید در زندان بمانی و بپوسی! تعداد زیادی بودند که بههمین
خاطر ملیکشی میکردند ولی حاضر به ندامت و برائت و آنچه بازجو میخواست در مورد
برادر مسعود بگوییم، نبودند. من هم با آنها بودم و پشتم به آنها گرم بود. یکی از
آنها، مجاهد قهرمانی بود بهنام حیدر یگانه دوست که در شهریور۶۱ در عملیاتی که خود فرماندهی آن را داشت دستگیر شده بود. حیدر
همانطور که در همه لیستهای شهدا هم آمده، در خرداد۶۲ در اوین تیرباران شد. حیدر فرمانده یک هسته مقاومت در تبریز بود
و من در اوین حدود ۶ماه با او همسلول
بودم و باکارها و روحیات او آشنا هستم.
از عجایب روزگار بعد از این همه سال، حالا یک زن داداش (سابق) حیدر، به نام
مینا احدی پیداشده که به پاتسلت نماینده پارلمان آلمان نوشته: «حیدر یگانه دوست که
اتفاقاً از مجاهدین فاصله گرفته بود و فعالیتی نمیکرد، متأسفانه در جریان دیدار
از یک دوست خود در منزل آنها دستگیر و سپس اعدام شد».
چون فرمانده حیدر را از نزدیک میشناختم، احساس کردم که چقدر باید آدمی پست
باشد که اینگونه در مورد یک شهید دروغ بگوید و او را بریده و نادم و فاصله گرفته
قلمداد کند که بهطور تصادفی در منزل یک دوست دستگیر و سپس اعدام شده است. آخر چرا
و برای خوشآمد چه کسی؟ و خصومت و ضدیت با چه کسی؟ آیا یک شهید و جانباخته راه
آزادی را میتوان به این سادگی وجهالمصالحه منویات خبیث خود قرار داد؟ این
فرومایگی در مرداد۹۹ بعداز آن، کهکشان سهروزه
در ۳۰هزار نقطه بود. من آنموقع واقعاً فرو خوردم.
بهخصوص وقتی جواب آقای پاتسلت به مینا احدی را دیدم با خودم گفتم شاید این خانم
درس گرفته باشد. آخر مگر حیدر میباید در آن روزگار فعالیتهای خودش را با زن
برادرش در میان میگذاشت؟!
اما مدتی بعد دیدم خانم احدی باز هم پا را از گلیم خودش فراتر گذاشته و در ۱۳مهر تکرار کرد که: «حیدر برادر کوچکتر از اسماعیل که هوادار
سازمان مجاهدین بود و از آنها فاصله گرفته بود و ابداً فعالیت نمیکرد، وقتی در
تهران به دیدار یک دوست خود میرود، خانه آنها لو رفته بود و او را در کوچه دستگیر
میکنند و سپس بدون توجه به اینکه آیا الآن فعال است یا نه، صرفاً بهدلیل
هواداری قبلی از مجاهدین، اعدام میکنند». یادآوری میکنم که اسماعیل یگانه دوست
همسر خانم احدی بود که در تیر۱۳۶۰ در زندان
تبریز بهشهادت رسید و مجاهدین هم در لیست شهیدان در سال۱۳۶۴ اسم او را با احترام و با هویت گروهی کومله به شماره۱۱۲۹۹ ثبت کردهاند.
اینرا هم بگویم که من پس از آزادی از زندان و پیوستن دوباره به سازمان، تمام
قضایای زندان شامل شرح زندان و اعدام حیدر را نوشتهام و سند آن بهتاریخ ۹دی۱۳۶۵ در واحد تحقیق شهیدان
موجود است.
بنابراین من با مجاهد قهرمان حیدر یگانه دوست، هم بند بودم. و خاطرات زیادی
از آن مجاهد پرشور و سلحشور دارم. حیدر قبل از دستگیر شدن؛ فرمانده عملیاتی یک
هسته مقاومت مجاهد خلق بود. بعد از دستگیری شکنجههای بسیاری متحمل شد و علاوه بر
زخمهای زیاد بر پاها و نقاط مختلف بدن، زیر شکنجه دژخیمان شنوایی یک گوشش را هم
از دستداده بود، حیدر در دادگاهش از سازمان و مواضع آن دفاع کرده بود و در قبال
تهدید و تطمیعهای بازجوها و دادستان رژیم گفته بود من کار خطایی نکردهام که
ندامت کنم و از خدا میخواهم کمکم کند که تا به آخر بر عهد و پیمانهایم در راه
آزادی خلقم پایدار و استوار بمانم و…
حیدر وقتی از دادگاه برگشت قاطعانه میگفت میدانم که برایم حکم اعدام صادر
میکنند چون در دادگاه از سازمان دفاع کردم. او در زندان مجاهدی بسیار پرشور و
جسور و بهمعنی واقعی کلمه یک قهرمان بود و علناً از سازمان و مواضع آن دفاع میکرد.
برخی از همبندیهایش بهزعم خودشان خیرخواهانه حیدر را نصیحت میکردند که قدری
مراعات کند تا اعدام نشود. یکبار یکی از آنها در حضور من به حیدر گفت تو با این
کارهایت سر خودت را بر باد میدهی. حیدر در پاسخ به وی گفت اگر به این میگویی بر
باد دادن سر، بله من آمادهام سرم بر باد برود ولی آرمانم ماندگار شود. او به برخی
از همبندان در زندان چندبار گفت: من موقعیت شما را درک میکنم، رژیم خیلی شقاوتپیشه
و بیرحم است و ممکن است شما را که با من نشست و برخاست میکنید، زیر نظر گرفته و
برای شما هم پاپوش درست کند و اگر کسی با این ملاحظات از من فاصله بگیرد؛ من به دل
نمیگیرم و ناراحت نمیشوم، من انتخاب کردهام با رژیم از رو ببندم و از شهادت و
اعدام هم باکی ندارم و…
خاطرات زیادی از حیدر دارم ولی بههمین مختصر بسنده میکنم. تو خود حدیث مفصل
بخوان از این مجمل.
البته این تنها دروغ و چرندبافی و هتک حرمتی که مینا احدی انجام داده نیست.
در ابعادی بهمراتب بیشتر و بالاتر از این، علیه مجاهدین و شورای ملی مقاومت ایران
و رئیسجمهور برگزیده آن برای دوران انتقال حاکمیت به مردم ایران، لجنپراکنی کرده
است. عجبا که من مطلقاً چنین ضدیت و خصومتی از جانب او به سمت آخوندهای جنایتکار
حاکم بر ایران ندیدهام. بهطوریکه گویی نظام حاکم بر ایران مجاهدین هستند! و
تضاد اصلی هم مجاهدین خلق هستند.
همه میدانند مخدوش کردن آرمان و اعتقادات شهدایی که در میان ما نیستند، کاری
کثیف و ضداخلاقی است ولی جای سؤال است که علت دست یازیدن به اینگونه فرومایگیها
چیست؟ انگیزه و منفعت انتقام گرفتن از مجاهدین نهفقط زندگان بلکه بریدهسازی از
شهیدانشان چیست و در صحنه سیاسی به جیب کدام طرف میریزد؟
مینا احدی از کجا خبر گرفته که حیدر قبل از دستگیر شدنش از مجاهدین فاصله
گرفته و فعالیتی نمیکرده؟!
از وضعیت او در زندان از کجا مطلع شده بوده؟ اینگونه وارونهگویی و قلب
واقعیت خطاب به یک نماینده پارلمان در آلمان با چه هدفی انجام میشود؟ آنهم در
مورد شهیدی که در زندان اوین بسیاری او را دیده و میشناسند.
به نظر میرسد در دشمنی و کینهتوزی هیستریک با مجاهدین حداقلهای حساب و
کتاب معمول را هم از یاد برده است.
در رابطه با شهید سرفراز محمد یگانه دوست یک سینه سخن و انبوه نکته و گواهی
از رزمآوری او دارم و در هرکجا آماده شهادت دادن هستم. فقط با این جمله تمام میکنم
که لگدمال کردن خون شهیدان شگون و عاقبتی جز رسوایی ندارد.
در خاتمه از مشاور حقوقی سازمان و هموطنانی که زبان آلمانی میدانند و این
مقاله را میخوانند خواهش میکنم به حرمت خون شهید حیدر، شرح شکنجه و مقاومت و
ایستادگی و اعدام او را در اوین به آقای پاتسلت منتقل کنند.
برگرفته از سایت ایران افشاگر