پهلوی؛ اتحاد ظاهری و تجزیه‌ی درونی ملت ایران

دیکتاتوری پهلوی

مقدمه

بازماندگان سلطنت در سال‌های اخیر با بازنویسی تاریخ، می‌کوشند چهره‌ی دیکتاتوری پهلوی را به‌عنوان «نماد وحدت ملی» بازسازی کنند و نیروهای مخالف خود را با برچسب «تجزیه‌طلبی» کنار بزنند.

اما واقعیت این است که سلطنت پهلوی، نه‌تنها عامل اتحاد نبود بلکه یکی از اصلی‌ترین عوامل فروپاشی انسجام ملی، فرهنگی و سیاسی ایران بود.

پرسش محوری این است: آیا اتحاد صرفاً به معنای حفظ مرزهای جغرافیایی است، یا به معنای همبستگی سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مردم در چارچوب آزادی و برابری؟

تجربه‌ی تاریخی ایران در دوران پهلوی نشان می‌دهد که اتحاد ظاهری زیر سایه‌ی استبداد، نه تنها پایدار نیست، بلکه خود زمینه‌ساز گسست‌های عمیق‌تر اجتماعی و سیاسی می‌شود.


۱. آیا دیکتاتوری پهلوی عامل اتحاد بود یا مانع یکپارچگی ایران؟

یکپارچگی و وحدت ملی، فقط به معنای چسباندن نقاط جغرافیایی کشور به یکدیگر نیست.

کشوری ممکن است در نقشه «یکپارچه» به‌نظر برسد، اما از درون دچار شکاف، بی‌اعتمادی و سرکوب باشد — و در نتیجه از هر تهدید خارجی یا بحران داخلی آسیب‌پذیرتر شود.

در رژیم پهلوی، مفهوم «وحدت» به‌طور آگاهانه به شکل ظاهری و جغرافیایی تقلیل یافت، در حالی‌که حکومت با سیاست‌های تمرکزگرایانه، سرکوب سیاسی، حذف فرهنگی و وابستگی خارجی، بنیان‌های وحدت درونی و ملی را نابود کرد.

زبان‌ها، فرهنگ‌ها و هویت‌های قومی ایران زیر چرخ سانسور و تحقیر له شدند؛ مردم از حقوق سیاسی و مدنی خود محروم ماندند؛ و هر صدای آزادی‌خواهی با برچسب «تجزیه‌طلبی» خاموش شد.

اتحاد واقعی یعنی پیوستگی سیاسی و عاطفی مردم با سرنوشت کشورشان، چیزی که در سایه‌ی دیکتاتوری پهلوی نابود شد.

وقتی مردم از حکومت جدا می‌شوند، وقتی حقوق‌شان پایمال می‌شود، آن کشور حتی اگر در نقشه تجزیه نشده باشد، در واقع از درون متلاشی است.

۲. سلطنت پهلوی؛ وابسته به بیگانه، بی‌دفاع در برابر تجاوز

پهلوی‌ها مدعی بودند که با دیکتاتوری خود، مانع تجزیه و ضامن استقلال کشورند. اما تاریخ گواهی می‌دهد که در حساس‌ترین مقاطع، همین رژیم در برابر تجاوز بیگانگان کاملاً بی‌دفاع بود.

در شهریور ۱۳۲۰، با کوچک‌ترین تهاجم متفقین، ارتش رضا شاه — همان ارتشی که به نام «حافظ تمامیت ارضی» ساخته شده بود — بدون مقاومت فروپاشید.

و خود رضا شاه به‌دستور انگلیسی‌ها از کشور تبعید شد.

این شکست، بهترین شاهد بر این است که دیکتاتوری نمی‌تواند عامل وحدت یا استقلال باشد.

محمدرضا شاه نیز با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، نه از پشتیبانی مردم، بلکه با مداخله‌ی مستقیم سیا و ام‌آی۶ به تخت سلطنت بازگشت.

او مشروعیت خود را از اراده‌ی ملت نگرفت، بلکه از دخالت بیگانه و سرکوب آزادی به‌دست آورد.

به همین دلیل سلطنت پهلوی از آغاز تا سقوط، نه‌تنها حامی استقلال ایران نبود بلکه ابزار نفوذ قدرت‌های خارجی در کشور محسوب می‌شد.

۳. رضا پهلوی و وارونه‌سازی مفهوم «تجزیه»

رضا پهلوی امروز همان خط پدرانش را ادامه می‌دهد: او به‌جای تمرکز بر استقلال و قطع وابستگی به بیگانه، دائماً خطر «تجزیه‌طلبی» را برجسته می‌کند.

اما این تاکتیک، در واقع تکرار همان سیاست کهنه‌ی پدرش است — یعنی معرفی مردم و اقوام ایرانی به‌عنوان «دشمن داخلی» برای پنهان کردن وابستگی خود به خارج.

او هرگز از دخالت آمریکا و انگلیس در کودتای ۲۸ مرداد سخن نمی‌گوید.

او هرگز درباره‌ی واگذاری نفت و منابع ایران به بیگانگان سخن نمی‌گوید.

اما وقتی از مردم سخن می‌گوید، با لحنی تهدیدآمیز درباره‌ی «خطر تجزیه» هشدار می‌دهد؛ گویی مشکل ایران، آزادی‌خواهی مردم است نه دیکتاتوری و وابستگی سلطنت.

این در حالی است که نیروهای دموکراتیک و آزادی‌خواه ایران، از جمله شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق، همیشه بر وحدت ملی در چارچوب آزادی و برابری حقوق اقوام تأکید کرده‌اند — نه بر سلطه‌ی یک مرکز بر همه.

۴. سرکوب اقوام ایرانی و تحریف نقش میهن‌دوستانه آنان در دوران پهلوی

یکی از تناقض‌های آشکار در تاریخ سلطنت پهلوی، رفتار دوگانه‌اش با اقوام ایرانی است: اقوامی که در طول قرن‌ها، پیشگام‌ترین نیروهای مقاومت در برابر تجاوز بیگانه بودند، در دوران پهلوی به‌عنوان «تجزیه‌طلب» و «ضد ملی» معرفی و سرکوب شدند.

این در حالی است که خود سلطنت، در برابر همان بیگانگانی که ملت ایران با آنان جنگیده بود، وابسته و تسلیم بود.

🔹 در جنوب و بلوچستان:

مردم جنوب ایران، از جمله عشایر بختیاری، قشقایی و قبایل بلوچ، در دوره‌ی تجاوزات انگلیس به سواحل جنوبی ایران، بارها به دفاع از تمامیت ایران برخاستند.

در حالی‌که رضا شاه با سیاست‌های وابسته به بریتانیا، راه نفوذ آن را در خلیج فارس هموار می‌کرد، مبارزان محلی جنوب و بلوچستان در برابر حضور نیروهای انگلیسی و غارت منابع نفتی، مقاومت کردند و بسیاری از آنان اعدام یا تبعید شدند.

اما همین مردم بعدها در تبلیغات سلطنت، به‌دروغ به‌عنوان «تجزیه‌طلب» معرفی شدند.

🔹 در شمال و آذربایجان:

در دوران تجاوز روس‌ها به شمال ایران، نیروهای محلی و مردمی در گیلان و آذربایجان در برابر اشغال‌گران ایستادند.

جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک‌خان نمونه‌ی روشن مقاومت مردمی در برابر سلطه‌ی خارجی بود، اما رضا شاه پس از به‌قدرت‌رسیدن، با همان نیروهایی که میرزا علیه‌شان جنگیده بود سازش کرد و بازماندگان آن نهضت را سرکوب نمود.

در سال‌های بعد نیز، هرگونه فعالیت فرهنگی یا خودگردانی محلی در آذربایجان به‌شدت سرکوب شد و مردم به جرم «تمایل به شوروی» یا «تجزیه‌طلبی» تحت تعقیب قرار گرفتند.

🔹 در کردستان:

کردهای ایران، در برابر تجاوزات عثمانی و بعدها در برابر دخالت‌های بیگانه، نقش مؤثری در پاسداری از مرزهای غربی داشتند.

اما سلطنت پهلوی با سرکوب سنت‌های محلی، لغو خودمختاری عشایر، و سیاست نظامی‌سازی منطقه، هویت سیاسی و فرهنگی کردها را به‌کلی منکر شد.

🔹 در خوزستان (عرب‌های ایرانی):

مردم عرب خوزستان نیز از دوره‌ی مشروطه تا دهه‌ی ۱۳۲۰ در برابر اشغال انگلیسی‌ها مقاومت کردند.

اما رضا شاه برای حذف نفوذ شیوخ محلی که در برابر انگلیس ایستاده بودند، با همان قدرت خارجی سازش کرد و در داخل کشور به سرکوب آنان پرداخت.

نام‌های عربی مناطق تغییر یافت و زبان عربی از مدارس و رسانه‌ها حذف شد.

🔹 در ترکمن‌صحرا:

ترکمن‌ها از دوران قاجار تا پهلوی، همواره در برابر تجاوزات روس‌ها و دخالت قدرت‌های خارجی مقاومت کردند.

با این‌حال، در دوران پهلوی دوم، هرگونه اعتراض آن‌ها به فقر، بی‌عدالتی و مصادره‌ی زمین‌ها با یورش نظامی پاسخ داده شد.

به این ترتیب، سلطنت پهلوی در حالی اقوام ایرانی را به «تجزیه‌طلبی» متهم می‌کرد که خود، استقلال ایران را با کودتا و وابستگی به بیگانه از میان برد.

اگر امروز از وحدت و تمامیت ایران سخن می‌گوییم، باید بدانیم که پاسداران حقیقی این وحدت، همین اقوام ایرانی بودند — نه سلطنتی که با تکیه بر قدرت‌های خارجی بر ملت حکومت کرد.


خلاصه مطلب و چشم‌انداز آینده:

آنچه پهلوی از آن به‌عنوان «وحدت ملی» یاد می‌کرد، چیزی جز پیوستگی جغرافیایی بدون همبستگی اجتماعی و بدون استقلال سیاسی نبود.

رژیمی که با دخالت بیگانه بر سر کار آمد و با تکیه بر سرکوب دوام یافت، نمی‌تواند مدافع اتحاد باشد.

اتحاد ملی زمانی معنا دارد که مردم در سرنوشت خود آزاد باشند و همه‌ی اقوام و فرهنگ‌ها در احترام و برابری در کنار هم زندگی کنند.

بنابراین، برخلاف ادعاهای دروغین سلطنت‌طلبان، بزرگ‌ترین تهدید برای یکپارچگی ایران، نه مردم آزادی‌خواه، بلکه دیکتاتوری وابسته است.

ایران آزاد آینده، با اتکا بر اراده‌ی مردم، آزادی و استقلال، یکپارچگی واقعی را بازخواهد یافت — نه در نقشه، بلکه در دل‌ها.

دیکتاتوری پهلوی همان‌قدر دشمن اتحاد واقعی بود که رژیم ولایت فقیه امروز هست.

منبع: تلگرام تاریخ و سیاست

 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

🔴آیا سلطنت‌طلبان واقعاً ملی‌گرا هستند؟

🔴 خامنه‌ای بازنده استراتژیک به مناسبت دومین سالگرد جنگ غزه