۱۳بهمن۱۴۰۱
بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ
چگونگی دستگیری بنیانگذار مجاهدین و دروغهای مسخره ساواک و وزارت اطلاعات
در قسمت پنجم کتاب «بیان حقیقت برای مردم ایران و ثبت در تاریخ» شهادتهای تاریخی را در مورد دوران بازجویی و شکنجههای مجاهدین در سال۱۳۵۰ مرور کردیم و اینکه مجاهدین چطور توانستند با مقاومت در برابر شکنجهها سرنخهای وسیعی را که ساواک در همان یورش اول شهریور ۵۰ بهدست آورده بود، کور کنند. همچنین در همین قسمت نگاهی داشتیم به کارزار گسترده شهید بزرگ حقوقبشر دکتر کاظم رجوی در سوئیس برای جلوگیری از اعدام برادر مسعود و همچنین نگاهی بهآن چه در دادگاه مجاهدین که در بهمن ۱۳۵۰برگزار شد.
اکنون به ششمین و آخرین قسمت کتاب میپردازیم.
حقیقت اصلی
حقیقت اصلی چیزی جز این نیست که رژیم آخوندی از سازمان مجاهدین، شورای ملی مقاومت و رهبری آن بهشدت وحشت دارد و به درستی آنرا تهدید سرنگونی خود میداند. این همان حقیقتی است که رژیم شاه هم در آن سهیم بود. همانطور که پدر طالقانی در دیدار از مجاهدین آزاد شده از زندان، در منزل رضاییهای شهید در رابطه با مجاهدین در زندان گفت: «در درون زندان وقتی که شکنجه چیها و بازجوهایی که خودتان میشناسید و دیدید از نزدیک. وقتی اسم مجاهدین برده میشد، اعصاب اینها بهم میلرزید و کنترل شان را از دست میدادند، با اینکه اغلب در چنگال آنها بودند. این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان به حق است. از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند، از اسم خیابانی وحشت داشتند».
وقتی که در مقابل شکنجه چیها و بازجوهایی که خودتون میشناسید و دیدید از نزدیک وقتی که اسم مجاهدین برده میشد اعصاب اینها به هم میلرزید و کنترلشون رو از دست می دادن. این دلیل بر قدرت عقیده و ایمان به حق بود. از اسم مسعود رجوی وحشت داشتند از اسم خیابانی وحشت داشتند.
این همان حقیقتی است که خمینی پس از میتینگ امجدیه و سخنرانی تکاندهنده مسعود در آنجا صراحتاً گفت که دشمن نه آمریکا و نه شوروی و نه در کردستان بلکه دشمن در همینجا در تهران و زیر دماغمان است... .
حالا مأمور ساواک شاه پرویز معتمد، که با تأیید بیت رهبری، توسط اطلاعات سپاه جنایتکار برای همکاری و ضربه زدن به مجاهدین و شورا و مسعود انتخاب شده، در مصاحبهاش در نوامبر ۲۰۱۴ همان ترس خمینی از سرنگونی رژیم ولایت فقیه را دوباره انعکاس میدهد و میگوید مسأله این است که ”اون مجاهدین که داره خودشو آماده میکنه که بره (داخل ایران) و دوباره همان روز از نو روزی از نو“ . او ادامه میدهد که من خط ها را میشناسم.
بیسبب نیست که به درخواست بیت ولایت برای ضربه زدن و متلاشی کردن مجاهدین در اشرف و پاریس، حسن جوادیان به ساواکی سابق متوسل میشود تا به خیال خود بتواند توطئه علیه مجاهدین و رهبری مجاهدین را به اجرا در بیاورد.
زیرا بیت رهبری نگران آن است که سرانجام مجاهدین با توانایی و قدرت نفوذ و سازماندهیشان در امر خطیر سرنگونی، رژیم ولایت فقیه را به کمک مردم ایران به زباله دادن تاریخ بفرستند.
اکنون وقتی بهعملکرد مصداقی دقت کنیم میبینیم علیه مجاهدین و مقاومت چهارنعل در خط وزارت اطلاعات میتازد. در نوشتههای مصداقی دشمنی هیستریک اش با مسعود و مقاومت موج میزند و نشان داده که تا بن استخوان میسوزد که چرا مسعود در جریان تصمیمگیریهای خطیر جان سالم به در برده است. مطلوب مصداقی آن میبوده که مسعود در عبور از شرایط خطیر و توطئهها جان میباخت. در فرهنگ عامه و در لغتنامه دهخدا به فردی که آرزوی مرگ فردی را داشته باشد میگویند «تشنه به خون». بیسبب نیست که به مصداقی میگویند تشنه به خون.
من در پایان یک بار دیگر بر حفاظت از رهبریت و مسئولان مجاهدین تأکید دارم. این درسی است که از دستگیری و شهادت حنیف بنیانگذار و درسی است که از سرقت انقلاب توسط ارتجاع و شخص خمینی به دست میآید، حفاظت از رهبری ذیصلاح و آلترناتیو دموکراتیک انقلابی. این یک وظیفه خطیر ملی و میهنی در این روزگار است.
پایان.