۲۸مرداد۱۴۰۱
کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲
همه ساله روز ۲۸مرداد، یادآور غمی بزرگ بر دل ایرانیان است، در سال۱۳۳۲ در چنین روزی، یک مثلث شوم که اکنون بیش از یک سده است بر روی میهن ما سایه افکنده، در اتحادی نامقدس، مردم ایران را از حرکت در مسیر رشد اجتماعی بازداشتند.
استعمار، ارتجاع مذهبی و استبداد سلطنتی اجزای آن مثلث شوم هستند که از دستکم ۱۳۰سال پیش تا امروز در برابر مردم ایران و خواست تاریخی آنها برای ایجاد یک حکومت مردمی و دمکراتیک صفآرایی کردهاند.
مثلثی که راه مردم ایران به سوی آزادی، پیشرفت و عدالت اجتماعی را سد کرده است.
همین مثلث شوم بود که دست در خون میرزا ابوالقاسم قائممقام کرد،
امیرکبیر را در خون خود غوطهور کرد،
ستارخان سردار ملی ایرانیان را به تیر شقاوت، در خون نشاند،
میرزا کوچکخان، کلنل محمدتقیخان پسیان، خیابانی را بهشهادت رساند،
ایران را از عبور از فئودالیزم به سوی راه رشد دمکراتیک ناکام گذاشت و پس از به شکست کشاندن انقلاب بزرگ مشروطه، یک قزاق نیروهای ضد انقلاب به اسم رضاخان را به اریکه قدرت نشاند و در گام بعد و با یک کودتای استعماری پسر رضا شاه را با سرنگون کردن تنها حکومت ملی و مردمی تاریخ معاصر ایران، حکومت دکتر محمد مصدق، مجدداً به تخت سلطنت نشاند.
و از تمامی این رخدادها تلختر وقتی است که میبینیم در یک اتحاد عمل شوم، همین مثلث ضدمردمی، به تحریف تاریخ ایران پرداخته و تلاش میکند جای دوست و دشمن را عوض کند.
در چنین آشفتهبازار ضدانقلابی است که بقایای سلطنت زبان درآورده و حتی منکر کودتای ضدمردمی ۲۸مرداد میشوند! و همزمان ارتجاع آخوندی حاکم بر ایران نیز با تاختن بر مصدق کبیر، تلاش میکنند راه و منش مردمی و دمکراتیک او را از دید نسلهای جوان این سرزمین پنهان نگهدارند.
بقایای سلطنت که اساساً کودتای ۲۸مرداد را یک قیام مردمی اعلام میکنند! در حالیکه حتی خواهر دوقلوی محمدرضاشاه هم در کتاب خاطرات خود عملیات کودتا را که خود نیز یکی از مأموران آن بوده، به خط و زبان فارسی شرح داده و همگان را از هر استدلالی برای کودتا خواندن واقعه شوم ۲۸مرداد ۳۲ بینیاز کرده است.
اشرف پهلوی در کتاب خاطرات خود به اسم «چهرههایی در یک آینه» از صفحه ۱۲۵ تا ۱۳۴ بهروشنی توضیح میدهد که چگونه مأموران سرویسهای آمریکایی و انگلیسی در پاریس با او تماس گرفته و توسط او پیامی برای انجام کودتا برضد حکومت قانونی دکتر مصدق به شاه ارسال کردند.
اشرف پهلوی در کتابش نوشته:
«در خلال تابستان ۱۳۳۲ یک ایرانی که نمیتوانم نامش را فاش سازم (آقای ب) به من تلفن زد و گفت که پیغامی فوری برایم دارد»
لازم است یادآوری شود اشرف پهلوی در آن تاریخ توسط دکتر مصدق بهعلت فساد مالی و دخالت در امور دولتی از ایران اخراج شده و به پاریس رفته بود، بههرحال اشرف پهلوی در ادامه نوشته است:
«وقتی آقای ب را ملاقات کردم او گفت که ایالات متحده و انگلستان، فوقالعاده نگران اوضاع جاری ایران هستند و تدبیری اندیشیدهاند که مشکل را حل و شرایط را به سود شاه تمام کنند، او افزود که پیش از آنکه این طرح و نقشه به مورد اجرا گذاشته شود به کمک و مساعدت من نیاز هست چون از جزئیات امر جویا شدم جواب داد زمانی این جزئیات به تفصیل روشن خواهد شد که من حاضر به ملاقات با دو مرد ـ یکی آمریکایی و دیگری انگلیسیـ باشم که حالا نمیتواند اسمشان را به من بگوید، از آنجا که آقای ب را خیلی خوب میشناختم، خبر داشتم که او دو گذرنامه، یکی ایرانی و دیگری آمریکایی دارد و با مقامات سطح بالای آمریکایی تماسها و ارتباطهایی دارد، بهلحاظ اعتمادی که به او داشتم، قبول کردم... در عرض ۲۴ساعت، دوباره تلفن زنگ زد این بار یک آمریکایی گوشی را برداشت که خود را فقط دوست آقای ب معرفی کرد و از من خواست که ساعت ۴ بعدازظهر فردا به رستوران کاسکید در بولونی (فرانسه) بروم، وقتی پرسیدم که چطوری او را بشناسم گفت... . روز بعد بهمحض آنکه به رستوران وارد شدم دو مرد با عجله به طرف من آمدند و طوری با من سلام و احوالپرسی کردند که انگار دوستان قدیمی بودیم، هر سه دور میزی نشستیم و دستور چای دادیم. من که میدانستم وضع و موقعیت برادرم بسیار وخیم است و از این رو مشتاق بودم که ببینم چه میگویند، بدون مقدمه پرسیدم آقایان چه فکری در سر دارند؟ مرد آمریکایی سرش را تکان داد: والاحضرت اینجا نه! باید برای حرف زدن جای دیگری برویم... . به آپارتمانی نزدیک «سنکلو» رفتیم، تنها وقتی در داخل آپارتمان بودیم آن مرد آمریکایی گفت که او نماینده شخصی جان فاستر دالس است (وزیر خارجه وقت آمریکا) و آن مرد انگلیسی هم از جانب وینستون چرچیل که حزب محافظهکارش اخیراً قدرت را در دست گرفته بود حرف میزد. با شنیدن این حرف نتوانستم طاقت بیاورم و گفتم... . مرد انگلیسی... گفت: «حالا وقت آن است که وارد عمل شویم اما باید از شما تقاضای کمک کنیم اگر این مأموریت را قبول میکنید میتوانیم شما را در جریان جزئیات قرار دهیم... آنها روز بعد توضیح دادند که نخستین قدم نقشه و طرحشان پیدا کردن راهی کاملاً امن و مطمئن برای رسانده پیغام به شخص شاه است... در آن هنگام بریتانیای کبیر در ایران سفیر نداشت و این مأموریت هم باید خارج از مجاری دیپلماتیک آمریکا انجام میشد» (به آنها گفتم) آیا شما در جریان هستید که من تبعید شدهام؟ هیچ گذرنامه معتبری ندارم که بتوانم از آن برای ورود به ایران استفاده کنم؟ مرد آمریکایی گفت جزئیات را به عهده ما بگذارید»
بههرحال اشرف توضیح میدهد مأموران عالیرتبه سرویسهای بیگانه او را با یک نامه برای شاه روانه تهران کردند و او نیز نامه را از طریق ملکه ثریا به شاه رساند و مصدق که از ورود غیرقانونی او مطلع شده بود، مجدداً او را از ایران اخراج کرد و چند روز بعد او در پاریس از رادیو بیبی سی فارسی شنید که «شاه و ملکه ثریا، پس از کودتایی نافرجام، با هواپیمای کوچکی از ایران فرار کردند»
این، همان کودتای ۲۵مرداد است که شکست خورد اما سه روز بعد بهگفته اشرف در همان کتاب «عملیات آژاکس» اجرا شد که باز هم بهگفته اشرف در همان کتاب، ۶۰هزار دلار برای سرویسهای آمریکایی خرج برداشت در حالی که آنها تا یک میلیون دلار هم آماده کرده بودند!
آنها ظاهراً نمیدانستند که آخوند کاشانی و اوباش لباسشخصیاش (شعبان بیمخ و...) ارزانتر از اینها خود را میفروشند!
اما سه نکته باریکتر از مو در این میان باقی میماند:
نکته اول اینکه:
ثریا اسفندیاری (همان ملکه ثریا همسر آن روزگار شاه) بعدها در کتاب خاطراتش درباره کودتای ۲۸مرداد و در تأیید نکاتی که اشرف پهلوی گفته بود، نوشت: آیتالله بهبهانی طرفداران خود را بسیج کرده بود و ژنرال شوارتسکف هم بیش از ۶میلیون دلار خرج کرده بود.
نکته دوم آنکه:
شاه نیز در کتابش «پاسخ به تاریخ صفحه ۶۲نسخه دیجیتال نوشته است:
«در مرداد ۱۳۳۲ پس از حصول اطمینان از پشتیبانی آمریکا و انگلیس و پس از بررسی اوضاع با کرومیت روزولت نماینده سیا، وارد عمل شدم»!
و نکته سوم:
شعبان جعفری سرکرده اوباش جیرهخوار آخوند کاشانی هم در مصاحبهیی که در اواخر حیات ننگینش داشت، گفت:
«طرفدار کاشانی بودم تا حدی که ما صبح رفتیم تو خونهاش صبحی دیدنش گفت برید اعلیحضرت داره از مملکت میره بیرون نذارید بره بیرون!... اینو گفت و دیگه ما راه افتادیم رفتیم».
و به این ترتیب یکبار دیگر آن مثلث شوم، یک شاه مزدور را به مردم ایران تحمیل کرد و درهای مبارزهیی سهمگینتر را به روی مردم ایران گشود.