۲۹خرداد۱۴۰۱
ملت ما بیداره از شاه و شیخ بیذاره
دست بر دل، خاک بر سر ماندهای
بر سر ره خاکسار افتادهای
همچو خواجو پای در گل ماندهای
بر سر پل مانده بار افتادهای
«خواجوی کرمانی»
عبرت روزگار را بنگرید که حتی پس از ۴۴سال حکومت و حاکمیت، آخوند جماعت باز هم دست به دامن شاهان شده و ماهیت از یاد نرفته خود را به نمایش میگذارد تا شاید کوری عصا کش کور دگر شود.
از قدیم همه میدانستیم که آخوندهای ارتجاعی یک“ قشر انگلی“ در تاریخ ایران است که با چسبیدن و چسباندن خود به حکام و شاهان و مالهکشی ظلم وجور آنها، در کنج حجره دینفروشی برای خودشان رزق و روزی دست و پا میکردند و به همین خاطر در میان مردم ایران ضربالمثل و شاخص مفتخوری و تن پروری بودند. اصطلاح“ ملاخور“ که مردم ایران خیلی خوب با آن آشنا هستند، ماهیت و تاریخچه این قشر انگل صفت را در دو کلمه بهطور کامل بیان میکند و البته در پشت خود آه سرد و کینه دردناک تاریخی مردم ایران از این دجالان ضدبشر را نیز به خوبی نشان میدهد.
و حالا پس از سالیان حاکمیت و عربدهکشی در منابر، راندگان دیروز و واماندگان امروز پیوند نا مبارک تاریخ خود را به نمایش میگذارند تا شاید فرجی حاصل شود و بار دیگر امداد غیبی به کمک هر دوی آنها بیاید. غافل از اینکه این بار صحنه تاریخ ایران از ابتدا به شکل دیگری چیده شده است و فراش باد صبا، آنچنان فرش سرخ و خونینی گسترانده که پیشاپیش اثر پای همه شغالان وامانده و کفتاران درمانده، برای همه مردم ایران رسوا شده است.
در شرایطی که اوجگیری جنبش آزادیخواهانه و سرنگونی طلبانه مردم ایران، آخرین مراحل حاکمیت ملاها را رقم میزند، و آخوندها دیگر توان مقابله با این طوفان سهمگین بنیان برانداز را در خود نمیبینند، به انحراف کشاندن جنبش و تبدیل کردن آن به هر چیزی بجز“ سرنگونی“، کمال مطلوب آخوندها است. بهخصوص که رئیسجمهور کردن رئیسی جلاد ۶۷ توسط خامنهای، و خط بستن توسط او در مقابل مردم، با شعارهای گسترده مرگ بر رئیسی، اثر بازدارنده یا مهار کننده خودش را از دست داده است.
باید تأکید کرد که رئیسی برخلاف روحانی و خاتمی، نقش ضربهگیر برای خامنهای را ندارد. رئیسی، خود خامنهای است و مرگ بر رئیسی شانه به شانه مرگ بر خامنهای است. همه اینها در حالی است که مقاومت مردم ایران در کسوت کانونهای شورشی گام در فاز تهاجم گذاشته و ضربات سنگین و گیج کننده خودش را بیوقفه وارد و در مسیر شکستن طلسم اختناق، هر روز گوشهای از این تور را پاره میکند. تصویب قانون حمل سلاح و استفاده آزاد از آن توسط مأموران دولتی، بیانگر گیر کردن در کرنر استیصالی است که اوجگیری و استمرار قیامها و گسترش کانونهای شورشی به خامنهای تحمیل کرده است.
راهاندازی نمایشی شعار منحوس یک مومیایی و۳۰ثانیه فیلمبرداری و سپس تبلیغ آن توسط بلندگوهای مجازی ارتجاع و استعمار و کاسهلیسان حرفهیی آنها، پیراهن مندرسی است که ضد انقلاب مغلوب مشغول پرو کردن آن بمثابه جلیقه نجات بر اندام نا ساز ضد انقلاب غالب است. این دو در تندترین پیچ رهایی تاریخی ایران بار دیگر به یکدیگر رسیدهاند و خاطره پیوندهای ضدمردمی خود را به یکدیگر یادآوری میکنند. هر چند که در همین ۴۰سال گذشته نیز هیچگاه خیلی از یکدیگر فاصله نگرفته بودند و در ضدیت کین توزانه با مردم و مقاومت برحق آنان به موازات یکدیگر حرکت میکردند.
اما واقعیت چیست؟ واقعیت این است که جلیقه نجات سلطنت بر تن ولایت، پیشاپیش توسط مقاومت پنچر شده است و بهقول رهبر انقلاب برادر مجاهد مسعود رجوی «همچنانکه ماجرای سوپاپ اطمینان «اصلاحطلبان» در قیام ۹۶ تمام شد، حباب سلطنت «اصولگرا» ی رضاخانی هم خواهد ترکید!»