۸خرداد۱۴۰۱
حضور پرشمار نیروهای سرکوبگر در مقابله با قیام آفرینان
سرکوب و تروریسم، دو چوب زیر بغل نظام ولایت فقیه هستند. این نظام اشغالگر و ضدایرانی با تکیه به آنها توانسته است موجودیت نکبتبار خود را تاکنون حفظ کند. نکتهٔ حائز اهمیت آن است که حفظ تعادل با این دو چوب زیر بغل علامت ابتکارعمل، قدرت و توانمندی این نظام نیست. هر دو نشانهٔ آن است که اگر این حکومت یک روز آنها را کنار بگذارد یا توان تاکتیکیاش را در این خصوص از دست بدهد، قدرت را باخته است.
علاوه بر آنچه گفته شد باید تأکید کنیم هدف مقدم استبداد دینی از توسل به سرکوب و تروریسم برای مقابله با تهدیدهای خارجی نیست. این حکومت یک دشمن اصلی دارد که همانا مردم و مقاومت ایران است. بنابراین راهبردها و کاربردهای خود را از مقابله با این دشمن میچیند. بهترین شاهد برای این مدعا، فراکشیدن نیروی انتظامی و تبدیل آن به یک فرماندهی مانند ارتش و سپاه در بحبوحهٔ اوجگیری قیامهای مردمی بود. این نیروی سرکوبگر اکنون با نام «فراجا» مسئولیت فرونشاندن قیام و مقابله با خطر سرنگونی را بهعهده دارد.
خامنهای در ۵اسفند ۱۳۹۴ در دیدار با بازماندگان شبهنظامیان خود تحت عنوان «مدافعان حرم»! به صراحت گفت:
«اینها [شبه مزدوران اعزامی به سوریه] رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمیکردند، این دشمن میآمد داخل کشور... اگر جلویش گرفته نمیشد، ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیهٔ استانها با اینها میجنگیدیم و جلوی اینها را میگرفتیم».
بنابراین خیلی روشن است که تروریسم صادراتی این رژیم نیز مضمونی جز حفظ حاکمیت از خطر سرنگونی ندارد. بر این اساس پروژهٔ ایرانسوز اتمی، ساخت سلاحهای کشتار جمعی، ایجاد شهرهای موشکی و تولید انبوه پهپاد هم با تهدید سرنگونی کوک و تنظیم شدهاند.
در سلسله قیامهای بهوقوع پیوسته این فرمول بارها اثبات شده است که استبداد دینی هیچ اعتراضی را برنمیتابد. برای مقابله با آن به ترکیبی از نیروهای لباسشخصی، نیروی ویژهٔ ضدشورش، بسیجیها و در نهایت سپاه پاسداران مبادرت میورزد. بسته به نوع اعتراض، کمیت و کیفیت آن، میزان بهکارگیری سرکوب نیز متفاوت است؛ اما آنچه مسلم است اینکه این رژیم توان رویارویی با سلسلهٔ از خیزشها در نقاط مختلف را ندارد. وقتی قیام، خصلت سراسری پیدا میکند و نقاط درگیری گسترش مییابند، توان نیرورسانی و پشتیبانی حکومت نیز دچار افت میگردد. عکس این حالت نیز صادق است. اگر قیام در یک شهر یا استان متمرکز شود، میتواند از استانهای همجوار یا ناهمجوار برای سرکوب آن نیرو اعزام کند. این واقعیت به ما میآموزد که در شرایط قیام باید کانونهای خیزش را به تمام شهرها و استانهای ایران گسترش داد. در استان یا شهر نیز باید در نقاط متعدد شعلههای قیام را برافروخت. جنگ و گریز با قوای سرکوبگر حکومت و کشاندن آنها از خیابانهای اصلی به فرعیها و محلهها، صفوفشان را شقه کرده و باعث جدا افتادنشان از منابع پشتیبانی میشود. این نیروها از آنجا که اجیرشده و زرخرید هستند از گرفتار شدن به دست قیامآفرینان شجاع، انگیزهمند، با ایمان و خشمگین بهشدت میهراسند. وقتی ببینند جوانان شورشی پاسخ وحشیگری و یورش به مردم را با ایستادگی و دفاع از خود مشروع میدهند، از همان ابتدا وامیروند و بهفکر نجات خود میافتند.
جوانان شورشی بهخوبی واقفند که تمام لباسهای آنچنانی و تجهیزات و... برای رعبآفرینی است. در پشت کاسکتهای کبود آنها، چشمانی هراسان دو دو میزند. وقتی کار بیخ پیدا کند. نمیتوانند پابهپای شورشگران چالاک از یک نقطه به نقطه جابهجا شوند. با چند جنگ و گریز میدانی از پا میافتند و نمیتوانند مدام در حالت آمادهباش به سر ببرند.
جوانان شورشی میدانند که راه مقابله با سرکوبگرانی که با باتوم، گاز اشکآور، گلولهٔ پلاستیکی، ساچمهیی یا فشنگ جنگی به سمت مردم شلیک میکنند، دفاع از خود با تمام وسایل موجود است. آنها باید بدانند که تعرض به حریم خلق و جوانان شورشی کیفر سختی را نصیب آنها میکند. باید بدانند که از طرف مردم شناسایی شده و در نهایت به مجازات خواهند رسید. چنین عزم جزمی آنها را در اقدام به سرکوب سست و ذلیل و درمانده خواهد کرد.
در درگیریهای خیابانی بین سرکوبگران و قیامآفرینان، عنصر تعیینکننده روحیهٔ جنگاوری و پرداخت قیمت برای آزادی است که از آنٍ مردم و جوانان شورشی است و در طرف نظام آخوندی جز زبونی و ضعف چیزی وجود ندارد.