۱۰اردیبهشت۱۴۰۱
سردار شهید خلق، موسی خیابانی
قسمت بیستم و سوم: فلسفهٴ نماز
بسم الله الرحمن الرحیم
«ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین».
اکنون به بحث نماز و روزه دو شعائر اسلام میرسیم. البته میتوانیم بگوییم که تا حدودی پاسخ مسأله ضمن بحثهای پیش داده شده است. یعنی با توجه به مسائل اساسی و اصولی که در اینجا توضیح داده شد، قاعدتاً باید توانسته باشیم، پاسخ این مسائل را هم دریابیم. همانطور که اشاره شد، هر مکتبی مجموعهیی از اصول و دیدگاههای بنیادی و اساسی دارد، که اگر بتوانیم این دیدگاهها را بدرستی درک کنیم، براحتی میتوانیم پاسخ سایر مسائلی را که در چهارچوب مکتب مور نظر مطرح است، پیدا کنیم. در این سطور عمده نظرگاههای وجود شناسانه مکتب، یعنی تبیینی که مکتب از کل جهان بهعمل میآورد و پاسخی که به مسأله وجود میدهد و همچنین دیدگاههای انسانشناسانه و جامعهشناسانه آن مکتب مورد نظر است.
حال میپردازیم به بررسی مسأله نماز و روزه و فلسفه آنها در دیدگاه اسلامی. لزومی ندارد اشاره کنم در اسلام تا کجا روی نماز و اهمیت آن تأکید شده است. نماز متداولترین شعائر اسلامی است. شاید در نهجالبلاغه خواندهاید که حضرت علی (ع) در وصیتنامهای به فرزندان خود میفرماید: «الله الله فی الصلوه فانها عمود دینکم» (- نامه 47 ص 977 نهجالبلاغه)... «نماز پایه دین است، باید مواظب آن باشید». این سفارش اکید امام در مورد نماز است. بنابراین روی آن تأکید فراوان شده است؛ چه در خود قرآن و چه از زبان پیشوایان مذهب. (پیامبر و ائمه)
اما ببینیم فلسفه نماز چیست؟
فلسفه نماز عبارت است از برقراری ارتباط با مبدأء وجود، با وجود مطلق، با مطلق هستی، با خدا.
در ضمن این رابطه، زندگی انسان معنی و مفهوم خود را باز مییابد و انسان از نظر عاطفی، از پوچی و خلأ بیرون میآید. پیش از این در اینباره صحبت کردم. اشاره کردم که «اقامه صلوه» در قرآن، که معمولاً با همین عنوان بکار رفته، بهمعنی برقراری پیوند و رابطه است. اما محتوای نماز چیست؟ هدف نماز چیست؟ خیلی حرفها در این زمینه گفته شده است. برای نمونه گفتهاند: نماز انسان را از زشتی و فحشاء باز میدارد، که درست هم هست. اما هدف اصلی نماز چیزی فراتر از آن است. هدف اصلی نماز عبارت است از «ذکر» : «ان الصلوه تنهی عن الفحشاء والمنکر و لذکر الله اکبر»... «نماز از فحشاء و منکر باز میدارد، اما ذکر خدا مهمتر و بزرگتر است». و یا در آیهای خطاب به موسی پیامبر میفرماید: «إنّنی أنا اللّه لا إله إلّا أنا فاعبدنی وأقم الصّلاة لذکری» (سوره طه آیه ۱۴)... «نماز را برپا دار «لذکری» (برای اینکه مرا یاد کنی) ».
با این «ذکر» انسان از اضطراب وجدان بیرون میآید و قلبش آرامش و اطمینان پیدا میکند: «الا بذکر الله تطمئن القلوب». اما این ذکر در زندگی ما عملاً چه نقشی بازی میکند؟ برای اینکه نقش ذکر (نماز) را ببینیم بهصورت کوتاه به جریان شکلگیری شخصیت انسان (در نظرگاه توحیدی) اشارهیی میکنم.
در نظرگاه توحیدی انسان موجودی است که دارای ذات و سرشتی متضاد است. همین دوگانگی ذات انسان منشأء انسانشناسانه افکار، عقاید، مکاتب، راه و رسمها و در نهایت نظامات مختلف و متعددی است که در طول تاریخ پیدا شده و هنوز هم وجود دارد. «و نفس و ماسویها فالهمها فجورها و تقویها»... «و سوگند به نفس و آنچه که آن را پرداخت، پس بر آن فجور و تقوایش را افکند». تقوا و فجور دو قطب این تضاد و دوگانگی در نقس انسان است. انسان با این ویژه ذاتی در محیط اجتماع زندگی میکند و در این محیط رشد کرده، شخصیتش شکل میگیرد. چرا که ارتباطی تنگاتنگ بین شرایط محیط و شخصیت انسان وجود دارد؛ یک رابطه متقابل. یعنی انسان از شرایط محیط تأثیر میپذیرد و متقابلاً روی آن تأثیر میگذارد. با این تأثیر پذیرفتن و تاثیر گذاشتن بر محیط، شخصیت انسان ساخته میشود. شرایط اجتماعی، شرایط خانوادگی روی شخصیت انسان تأثیر میگذارند. تأثیر نظامهای منحط و شرکآمیز، منفی و ضدتکاملی است و باعث میشود جنبههای ضدتکاملی، (فجور) طبیعت انسان را رشد داده و تقویت کنند. نظام ضدخلقی و ضدمردمی شاه را در نظر بگیرید. شاهد بودیم چگونه در این نظام ارتجاعی و ضدخلقی، تلاش میشد تمامی امکانات به خدمت گرفته شده تا اینکه ارزشهای نادرست و انحرافی در ذهن افراد جایگزین شود. (از کتاب گرفته تا رادیو و تلویزیون، سینما و...) یا اینکه چگونه در آن مناسبات بهصورتهای مختلف، وقت افراد گرفته میشد تا فرصتی برای پرداختن به ارزشهای متعالی و برتر باقی نماند. در عمل هم شاهد بودیم چگونه این مناسبات روی افراد تاثیرات مشخص و بارز خود را باقی میگذاشت. تأثیر شرایط خیلی مهم است.
مفهوم هجرت چیست؟ هجرت یعنی درآمدن و کوچ کردن از محیط و شرایط ضدتکاملی.
انسان نمیتواند بگوید من در محیط منحط و فاسد بهسر میبرم ولی فاسد نمیشوم. چنین چیزی مقدور نیست؛ یا باید بر ضد شرایط منحط طغیان کرد و با آن مبارزه نمود، که این اصل است و اگر چنین چیزی امکان نداشته باشد، باید از آن محیط رفت. آیهای در قرآن آمده که در روز قیامت عدهیی را مورد پرسش قرار میدهند که چرا در مقابل ظلم و ستم ساکت نشسته و هیچ کاری انجام ندادید؟
«قالوا کنا مستضعفین فی الارض»...
«جواب میدهند که ما بیچاره بودیم، تحت فشار بودیم، هیچ کاری نمیتوانستیم بکنیم، ناتوان بودیم روی زمین».
پاسخ میدهد: «الم تکن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها»...
«آیا زمین خدا وسیع نبود که در آن هجرت کنید و به جاهای دیگر بروید؟». وقتی انسان بهطور منفی تأثیر پذیرفت، شخصیتش در جهت منفی رشد کرد، در همان جهت هم روی شرایط تأثیر میگذارد. یعنی در همان جهت، شرایط را تشدید میکند؛ یعنی خودش هم مهرهای میشود برای اجرای مقاصد و خواستههای سیستم مورد نظر.
رژیم که به نوبهٴ خودش آن را تقویت میکند، دوباره هر چه بیشتر از آن تأثیر میپذیرد. چنین شخصی سرانجام در یک رژیم منحط، در یک رژیم فاسد حل میشود. به تعبیر قرآن، که خیلی جاهای قرآن آمده است چشم و گوش بسته میشود و بر دل مهر زده میشود، یعنی دیگر دینامیزم تکاملی خودش را از دست میدهد، در سیستم و در شرایط حل میشود.
البته در مقابل میشود روی شرایط تأثیر مثبت گذاشت و با جنبههای منفی و شرکآمیز محیط و رژیم به مبارزه برخاست. این ارزش و راه مطلوب است. اما چگونه این امر ممکن است؟ در صورتیکه حرکت ما در چنین شرایطی آگاهانه باشد، نه خودبخودی و تحت تأثیر جو و شرایط.
حرکت خودبخودی یعنی چه؟ حرکت خودبخودی یعنی حرکت کور و بیهدف. یعنی انسان تسلیم شرایط شود و به جای تأثیر گذاری مثبت بر روی شرایط، بهطور انفعالی از شرایط تأثیر بپذیرد. اما حرکت آگاهانه، یعنی اینکه انسان روی محیطش تأثیر بگذارد.
یعنی با اعمال و رفتارش برخورد آگاهانه داشته باشد. البته چنین موضعگیری، فقط به شرط داشتن آگاهی و اعتقاد به ارزشهای متعالی، امکانپذیر است. انسان باید خود اصول و چارهجویی داشته باشد و بر اساس آن با شرایط و با محیط برخورد کند و تلاش کند تا حد امکان، محیط را در این جهت تغییر دهد؛ نه اینکه اسیر و تسلیم شرایط محیط باشد.
بر مبنای درون متضاد انسان، شرایط بر روی انسان اثر میگذارد و یکی از دو جنبه را رشد میدهد. البته بستگی به موضعگیری خود ما دارد، که کدام جنبه را رشد بدهیم. اگر بر اساس ارزشهای متعالی برخورد آگاهانه کنیم، جنبه تقوای نفس و ذات ما رشد میکند، اگر نه جنبهٴ فجور در ما رشد خواهد کرد.
حال ببینیم چگونه میشود با شرایط و با محیط برخوردی آگاهانه داشت و چه چیزهایی ما را در این جهت یاری میدهد؟ نماز چنین کاری میکند. یعنی برخورد ما را با شرایط تنظیم میکند. آن هم بهطور آگاهانه و بهصورت یک جریان مداوم، نه بهصورت یک برخورد مقطعی و غیرمنظم. حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه «ذکر» را چنین معنی کرده است: «ان الله سبحانه وتعالی جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه وتنقاد به بعد المعانده»...
«خداوند ذکر را ”جلاء للقلوب“، که قلبها را جلا بدهد، قرار داد»....
زیرا شرایط محیط تحت تأثیر برخورهای خودبخودی روی انسان تأثیر میگذارد و شخصیت او را شکل میدهد و در قلب او زنگار ایجاد میکند. «ذکر» زنگار را میشوید و قلب را جلاء میدهد. در نتیجه انسان بعد از اینکه کر شد، شنوا میشود. (شرایط انسان را در خودش حل کرده، در نتیجه گویی باطن انسان کر میشود و صدای حقایق را نمیشنود) پس از اینکه کور بوده بینا میشود، (یعنی زنگارها و سیاهیهای قلب مانع دیدن حقایق میشود) سپس وقتی معاند بود، یعنی نمیخواست تسلیم جریان تکامل شود، رام میشود.
میبینیم چگونه نماز یادآوری مسئولیتها و در نتیجه زمینه انطباق با مسیر تکاملی و تصحیح مسیر را برآورده میکند. آن هم بهطور منظم و پیوسته. درست به همین علت است که 5 مرتبه در روز باید نماز خوانده شود. بدین طریق مکتب، انسان را در رابطه تنگاتنگ با ایدئولوژی قرار میدهد و به هیچوجه اجازه نمیدهد انسان جدای از ایدئولوژی زندگی کند. یعنی در مقاطع مشخصی از زندگی روزمره، که امکان سرگرم شدن، غفلت کردن، منحرف شدن و امکان جذب شدن به ارزشهای پست وجود دارد، نماز از آن جلوگیری میکند. زیرا نماز «ذکر»، ضد غفلت است. غفلت یعنی از یاد بردن. ولی ذکر یعنی بیاد آوردن. به این ترتیب انسان میتواند ضمن این ذکر، ارزشهای اعتقادیاش را، معتقداتش را، بیاد بیاورد؛ بخودش بیاید، جهت بگیرد و تسلیم شرایط نشود. تکرار نماز در روز آن هم 5 مرتبه، درست به این علت است. اوقات نماز البته تعبیر دیگری هم دارد. اوقات پنجگانه درست همزمان است با تحولاتی در طبیعت. طلوع آفتاب، غروب آفتاب، ظهر، عصر و شب. وقتی ما در این مقاطع به نماز میایستیم و به سمت خدا جهتگیری میکنیم، معنایش این است که ما با تحولات طبیعت و جهان هماهنگ شدهایم. آیا تحولاتی که در طبیعت صورت میگیرد، سمت و جهتی ندارد؟ از نظر ما چرا جهت دارد. جهت آن همان ارزش مطلق، همان وجود مطلق است. ما نیز همزمان با این تحولات، این جهت را میگیریم؛ با کل هستی، همگام و هم جهت میشویم. به همین علت است که تأکید به خواندن نماز سر وقت شده است. این کار البته در جهت اجتماعی کردن انسان، در جهت القاء روحیهٴ انظباط نیز اثر دارد. امام علی (ع) در نامهیی به محمد بن ابیبکر نوشت:
«صل الصلاه لوقتها الموقت لها»...
«نماز را در وقت مقررش برگزار کن».
«لاتعجل وقتها لفراغ و لاتوخرها عن وقتها لاشتغال»...
«بهخاطر بیکاری نماز را جلو نیانداز و به جهت کار و اشتغال آن را بتأخیر نیانداز». زندگی روزمره خودت را با نماز تنظیم کن! نه اینکه نماز را تابع اشتغالات و زندگی روزمره کنی.