۹اردیبهشت۱۴۰۱
سردار شهید خلق، موسی خیابانی
قسمت بیستم و یکم: کارکرد اجتماعی شعائر- سمبلها
... مختصری درباره کارکردهای اجتماعی شعائر صحبت میکنیم. پیش از این، کارکردهای انسانشناسانه شعائر را توضیح دادیم. البته از آنجا که انسان عنصر سازندهٴ جامعه هست، شعائر از طریق تأثیر سازنده روی انسان، نظام و زندگی اجتماعی را نیز تنظیم کرده و بدان سامان میدهد. چون نمیتوان انسان را جدای از جامعه در نظر گرفت. ولی بهرحال وقتی از کارکردهای اجتماعی شعائر صحبت میکنیم، منظور نقش مستقیم و بدون واسطه است که شعائر در حرکت اجتماعی و در جهت جامعه، ایفا میکند.
در بعد کارکرد انسانشناسانه شعائر گفتیم که شعائر نقش تلطیف عواطف انسانی و جهت دادن به انسان را در جهت ارزشهای مطلوب و در جهت بالاترین ارزش، بر عهده دارند. یعنی وقتیکه انسان به مقصود و مضمون این جهان فکر میکند و میخواهد رابطهای با آن برقرار کند (که از ضرورت و فلسفه آن قبلاً صحبت کردیم)، باید شکل و ترتیبی عملی اتخاذ کند. (مثلاً به نماز میایستد و...) در این رابطه است که احساس معنی و مفهوم داشتن زندگی را فهم و لمس میکند. (البته با آن شروطی که گفتیم) بر این اساس وقتی از ما بپرسند که برای چه نماز میخوانی؟ نظیر این است که بگویند برای چه زندگی میکنی؟ از نظر ما پاسخ هر دو، یکی است.
فلسفه پرستش، فلسفه حیات است و به همان علت نماز میخوانیم که زندگی میکنیم. اما ما در جامعه هستیم، عضو جامعه هستیم. شعائر نیز کارکرد اجتماعی نیز دارد.
نقش شعائر در جامعه چیست؟ جامعه ترکیب انسانهایی است که با هم زندگی میکنند، با هم کار میکنند، تولید میکنند، این جامعه است. جامعه باید انسجام داشته باشد. جامعه باید در حرکت خود، یک جهت واحد داشته باشد. باید همهٴ مردم و تودههای مردم را در جهت واحدی بسیج کند. شعائر این وظیفه را بر عهده دارد. یکی از نقشهایی که شعائر بازی میکند، نقشی است که سمبولیزم و سمبلها در حرکت اجتماعی بازی میکنند. در اینجا لازم است توضیح مختصری در مورد مسأله سمبل و سمبلیسم داده شود.
معنی لغوی سمبل این است؛ سمبل یعنی علامت، نشانه و مظهر. زبان سمبلیک یعنی بتوانیم، حالات درونی، احساسات درونی یا افکار و عقاید و آرمانها و این قبیل چیزها را در قالب مجموعهیی از اشکال و صور بیان کنیم. بیان احساسات و تجربیات درونی، بیان افکار، عواطف و اعتقادات در قالبها و اشکال مشخص، سمبلیسم است. چنین زبانی را زبان سمبلها میگویند. همه خواب دیدهایم. زبان رؤیا زبان سمبلیک است. یعنی انسان حالتها، احساسات و عواطفش را به آن شکل در عالم رؤیا، در قالب مجموعهیی از اشکال و صور مشخص، مانند رفتن، آمدن و... میبیند (بیان میکند).
زبان اساطیر و داستانهای قدیمی، بعضاً داستانهاییکه روزمره نوشته میشود، زبان سمبلیک است. در این مورد میتوانید به کتاب «زبان از یاد رفته»، نوشته اریک فروم مراجعه کنید. در آنجا سمبل و زبان سمبلیک خوب توضیح داده شده است. کلمات، عمومیترین سمبلها هستند. شما وقتی میگویید «درخت»، از ترکیب چهار حرف «د- ر- خ – ت» تشکیل گردیده است. یعنی علامتی است از واقعیتی در جهان خارج بهنام «درخت»، که انسان این را از مشاهداتش تجربه کرده است؛ برای نمونه درخت سیب را دیده، درخت تبریزی را دیده و از این مشاهدات عینی یک مفهوم کلی به نام درخت را تجرید کرده است. حال این کلمه علامت پدیدهای است که ریشه دارد، ساقه دارد، شاخ و برگی دارد. اینها را «سمبلهای متعارف» میگویند. خوب این ویژگی انسان است. زبان، نطق، تفکر، که از طریق همین کلمات صورت میگیرد. همین کلماتی که علامت چیزهای دیگر هستند.
مبنای این سمبلها در درون انسان (مبنای فیزیولوژیک)، سیستم انعکاسات ثانویه است. سیستمی که در حیوانات وجود ندارد. این هم جزء ویژگیهای انسان است که همان مسأله هوشمندی را ایجاد میکند. برای نمونه، شما امروز آمدید دانشگاه، اینجا برای شما اتفاقی میافتد که عواطف شما را شدیداً متأثر میکند. یا بسیار خوشحال میشوید یا غمگین و ناراحت. بنابراین، محیط دانشگاه برای شما بهطور خودبخودی نمود و سمبل آن عاطفه ویژه میگردد؛ طوری که ممکن است، یک روزی همان حالت عاطفی به شما دست بدهد. یا حتی ممکن است که شب در خواب ببینید که در دانشگاه هستید و دوباره آن حالت عاطفی (ناراحتی یا خوشحالی) به شما دست دهد. این را «سمبل تصادفی» میگویند. یعنی این سمبل (دانشگاه)، در رابطه با شما آن معنی را دارد.
از طرفی، مجموعهیی از سمبلها داریم که به آنها، سمبلهای همگانی، یا سمبلهای عمومی میگویند. برای نمونه رنگها یا پدیدههای طبیعی مانند آتش و آب، اینها سمبلهای عمومی هستند.
مثلاً رنگ سرخ، سمبل خون و شهادت است. برای همه همین طور است، یعنی این سمبل همگانی است. اینجا میگویند بین این سمبل و چیزی که سمبل نشانهٴ آن است، یک رابطه ذاتی وجود دارد. درخت، مظهر طراوت و سرسبزی است. آب، آتش، نور و ظلمت، سمبلهایی هستند که همه افراد مضامین واحدی را از آنها درک میکنند. آرم سازمان مجاهدین خلق ایران را در نظر بگیرید. ستاره سمبل چیزی است، همه هم این را میفهمند. داس، سندان، تفنگ، هر کدام معنی خاص خود را دارند. شاخه زیتون علامت صلح است، امید به برقراری صلح، تلاش در راه برقراری صلح؛ تفنگ علامت جنگ است، جنگ در راه صلح، در راه برانداختن جنگهای ضدبشری. همینطور ما میتوانیم مجموعهیی از حرکات و آداب و رسومی داشته باشیم که هر کدام سمبل موضوعی باشند. سمبل یک چیزهای درونی، یا سمبل باورها و آرمانها. برای نمونه تعظیم کردن، خم شدن انسان پیش یک نفر، سمبل چیست؟ سمبل احترام است (بزرگداشت آن طرف). یا اینکه بهجای سلام دادن، کلاه را از سر بر میدارند؛ یا برای نشاندادن پیروزی و موفقیت دو انگشت دست را بالا میبرند.
از اینگونه سمبلها در شعائر مذهبی، بهویژه در مراسم حج زیاد است. برای نمونه رمی جمرات (سنگ زدن به آن ستون مشخص) چه معنی دارد و سمبل چیست؟ راندن شیطان، همه هم میفهمند که به شیطان سنگ میزنند و شیطان را میرانند. همچنین مناسک دیگر حج.
در هنر، سمبلیسم کاربرد فراوانی دارد. پوسترها و تراکتها را در خیابانها میبینید که بهصورت سمبلیک مضامینی را در قالب چیزهای دیگر بیان میکنند. خوب این سمبلها برای چی هستند؟ زبان برای چیست؟ برای ایجاد ارتباط بین مردم است، برای تفهیم و تفاهم است. انسان میخواهد چیزی را به کسی بفهماند. میرود با او صحبت میکند. یک ارتباط کلامی با او برقرار میکند. سمبلها هم همینطور، وسیلهٴ تفهیم و تفاهم هستند. از طریق سمبل، تأثیر عاطفی روی فرد گذاشته میشود. وقتی عاطفه تحریک شد، آدم یک کاری انجام میدهد، مثلاً عصبانی میشود. (البته برای انجام کار) انگیزش عاطفی یک مسألهٴ خیلی مهم است. معمولاً میگویند برای حرکت کردن، تنها آگاهی کافی نیست، بلکه باید یک انگیزش عاطفی ایجاد بشود. یعنی انسان باید یک وحدت عاطفی بین خود و موضوع آگاهی برقرار کند. نظیر همان که میگویند آگاهی تنها کافی نیست، ایمان هم باید وجود داشته باشد.
سمبلها انسان را تحریک میکنند و آن را در در جهت مشخصی جهت میدهند. برای نمونه، پرچم سمبل میهن است. (سمبل استقلال و آزادی) در جنگها پرچمدار جلو میرود، برای اینکه جنگجوها با شهامت و رشادت جلو رفته و از مظهر شرف و استقلال ملی دفاع کنند. اگر پرچم بیفتد، ممکن است نفرات سست شوند و فرار کنند. افتادن پرچم علامت شکست است. باز هر مکتب و هر نظام، (اعتقادی و اجتماعی) تلاش میکند از طریق چنین سمبلهایی عواطف پیروانش، یعنی توده پیرو خود را سمت و جهت بدهد. چرا؟ چون گفتیم جامعه احتیاج به سمتگیری واحد و مشترک دارد. این هم که باز در آن زمینه چقدر آن نظام اعتقادی یا نظام اجتماعی موفق باشد، بستگی به ژرفنا و غنای مکتب دارد.
شعائر نیز چنین کاری را در جامعه انجام میدهند. بهعنوان حرکاتی سمبلیک که نماد محتوای ایدئولوژیک میباشند، عواطف توده را بهطور اجتماعی در جهت معینی شکل میدهند، تا وحدت اجتماعی حاصل شود. میدانیم که در اسلام چقدر تأکید شده است که شعائر بهصورت جمعی برگزار شود. از هر بهانهیی مکتب استفاده میکند تا مردم را با هم جمع کند. جامعه به این احتیاج دارد تا قوام بگیرد. البته باید این حرکات مضمون داشته باشد. یعنی جامعهای که مثلاً طبقه استثمار کننده و طبقه استثمارشونده دارد، اینها نمیتوانند دور هم جمع شوند. اگر هم جمع شوند قوامی ندارند، برای اینکه زمینهاش وجود ندارد. لازمه جمع شدن این است که زمینههای عینی هم فراهم شود؛ در غیراین صورت باز هم یک چیز صوری، شکلی و بیمحتوا میشود.
بنابراین برای اینکه چنین نتیجهیی (وحدت اجتماعی) حاصل شود، باید شکل مشخصی وجود داشته باشد که همه ملزم باشند آن شکل را رعایت بکنند. به این ترتیب بهاصطلاح یک وجه مشترکی ایجاد میشود که باعث پیوند اجتماعی میگردد.