۴آذر۱۴۰۰
محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتلعام ۶۷ در سوئد
ادامه نمایشنامه مبتذل و سناریوی دیکته شده اطلاعات آخوندی
درواکنش به کیفرخواست و غیظ وکین دژخیم علیه مجاهدین
وحشت دشمن و اذعان دژخیم به سرخ ترین نام برای نظام آخوندی
و خط قرمز اسم بردن از سازمان مجاهدین خلق ایران
دژخیم حمید نوری :
اگر اسم سازمان مجاهدین را ببرم بهمحض اینکه وارد ایران شوم
من را دستگیر می کنند
در ایران هر کس نام مجاهدین را ببرد توسط قضائیه دستگیر می شود
محسنی اژه ای با هیچکس شوخی ندارد
دژخیم حمید نوری: «در کشور ایران چیزی بنام سازمان مجاهدین نداریم زندانی به نام گوهردشت نداریم اگر اسم گوهردشت را ببرم بلافاصله بعنوان جعل عنوان محاکمه می کنند
اگر اسم سازمان مجاهدین را ببرم بمحض اینکه وارد شوم من را دستگیر می کنند دستگاه قضایی ایران فوق العاده جدی و قانونمند است حتی در بازجویی اسم سازمان مجاهدین و گوهردشت را بردم الان می ترسم یقین دارم از همین الان ترس سرتاسر وجود من را گرفته یقین دارم بمحض اینکه وارد ایران بشوم بجای استقبال اول من را دستگیر می کنند. طبق قانون مجازات اسلامی استفاده از عناوین جعلی در ایران جرم داره. من همینجا یکبار اسم این سازمان را آوردم از اون روز ناراحتم رئیس دستگاه فعلی ایران حضرت آیت الله محسنی اژه ای است
من همینجا یکبار اسم این سازمان را آوردم از اون روز ناراحتم رئیس دستگاه فعلی ایران حضرت آیت الله محسنی اژهای است. او با هیچکس شوخی نداره اگر بگویم من دهسال در سیستم قضایی شما خدمت کردم من را چکار دارید یقین دارم میگه حمید نوری تو خدمت کردی جایش»
تذکر رئیس دادگاه در پی اهانتهای دژخیم به سازمان مجاهدین
و به کارگیری کلمه «گروهک منافقین »
قاضی: از حمید نوری تقاضا می کنم از عبارتهایی که در کیفرخواست ذکر شده استفاده کنند چون این سازمانی که در کیفرخواست قید شده بنام مجاهدین اسم برده شده
انکار مسخره و وحشت دژخیم در واکنش به ثبت فتوای خمینی
برای قتل عام مجاهدین سر موضع درپرونده
دژخیم حمید نوری :
نود درصد پرونده روی این کلمه(فتوا) دور می زند
این کاغذ اسمش فتوا نیست یک کاغد کپی است که منتظری
آن را مطرح کرده نامه ای است که منتظری نوشته که منتسب است
به شخص امام خمینی این کلمه را همین سازمان ساخته و پخش کرده
روز پنجشنبه ۴آذر دادگاه محاکمه دژخیم حمید نوری در دادگاه سوئد ادامه یافت
همزمان با این جلسه، رزمآوران آزادی در اشرف۳ و یاران شورشگر و بستگان شهیدان قتلعام ۶۷ در مقابل دادگاه دست به تجمع و تظاهرات زدند
در قسمت اول این جلسه دادگاه، دژخیم حمید نوری با تکرار نمایشنامه مبتذل دیکته شده توسط اطلاعات بدنام رژیم به پاسخگویی به کیفرخواست دادستان پرداخت
در جلسات اول این دادگاه دادستان کلیات کیفرخواست را قرائت کرده و با اشاره به فتوای خمینی برای قتلعام مجاهدین سرموضع گفت بر اساس این فتوا هزاران زندانی سیاسی اعدام شدند.
دادستان در این کیفرخواست تأکید کرده بود: درگیری بین مجاهدین و رژیم را چه جزیی از یک درگیری بینالمللی در زمان جنگ بدانیم و چه یک درگیری داخلی، قتلعام و آنچه بر سر زندانیان آمده است، نقض وخیم و آشکار کنوانسیون چهارم ژنو و جنایت جنگی محسوب میشود که حمید نوری ملقب به عباسی یکی از عوامل اجرایی آن در پی فتوای خمینی بوده است.
دژخیم حمید نوری در اظهارات وقیحانه خود در پاسخ به کیفرخواست دادستان یکبار دیگر منکر قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی با فتوای جنایتکارانه خمینی شد و حکم خمینی را جعلی عنوان کرد که توسط منتظری جعل شده است
در شروع جلسه وکیل مدافع شاکیان در مورد اهانتهای حمید نوری به سازمان مجاهدین تذکر داد
دادگاه حمید نوری
قاضی: خوش آمد میگویم به همه به سالن ۳۷ امروز جلسه چهل چهارم این دادرسی هست روز ۲۵نوامبر آقای حمید نوری امروز اینجوری خواهد بود که آقای حمید نوری فرصت خواهند داشت تا ساعت ۱۰۳۰ بعد از اون تنفسی استراحتی خواهیم گرفت بعد از اون نوبت دادستانها خواهد بود برای سؤال و پاسخ اگر وکلای مدافع نظرشونو عوض نکردند و برنامه همونیکه در نهایت توافق شده بود آقای وکیل میگن مطلبی هست من میخواستم بگم
وکیل شاکیان: بعد از جلسه روز سهشنبه بعضی از موکلین من عکسالعملی نشون دادن بهرغم اینکه قاضی این دادگاه بارها تأکید کرده که این محکمه باید با احترام و اون چیزی که شایسته دادگاه هست بایستی اجرا بشه و همون جوری که قاضی دادگاه به درستی گفتند این تشکیلاتی سازمانی که آقای حمید نوری صحبتشو میکنه فیالواقع یک اسمی داره بهرغم تمام تذکرهای قاضی باینحال آقای نوری انتخاب میکنه یا اینجوری میگه به دفعات این تشکیلات رو عوض اینکه به نام صدا کنه به نام منافقین صدا میکنه چون بسیاری از موکلین من سال۱۹۸۸ جزو این تشکیلات بودن این چیزی که آقای حمید نوری استفاده میکنه به این معناست کلمه منافق رو کلمه منافق بهمعنای منافق بهمعنای خائن بهمعنای خیانت کار این معناها رو میده حقه باز این معناها رو میده و این در واقع احترام گذاشتن و ارزش گذاشتن نیست، این اون مطلبی بود که من آغاز کار میخواستم خدمتون عرض کنم.
قاضی: من از آقای حمید نوری تقاضا میکنم ترمینولوژی که عبارتهایی که استفاده میکنند عبارتهایی باشه که در کیفرخواست ذکر شده، چون این سازمانه که این پرونده حولش میچرخه سازمانی که در کیفرخواست قید شده بهطور مختصر بهنام مجاهدین اسم برده شده ازش، یعنی تمام اون صحبتهایی که پریروز گفته شده در مورد احترام متقابل از هر دو طرف این کماکان تمام اون تذکرات پابرجاست باقیه و اون چیزی که علاقمندیم در واقع اصل قضیه است اصل این دعواست همزمان میدانم که این پرونده خب خیلی پروندهایه که احساسات رو جریحهدار میکنه، (دقیقتر بگم بهعنوان مترجم پروندهیی هست که توش خیلی احساسات هست) و این هست که من از آقای حمید نوری تقاضا میکنم خواهش میکنم وقتی که دارند صحبت میکنند به این ابعاد فکر کنند، ... با این توضیحات من کلام رو میدم دست شما. بفرمایید.
دژخیم حمید نوری: بهنام خدا، خدمت تمام کسانی که صدای منو میشنوند سلام عرض میکنم، شما به بنده یک ساعت و نیم امروز فرصت دادید نه و ربع شروع شده تا یکساعت و نیم بهنظر من حق منه که صحبت کنم. یکی از سیاستهایی که اینجا انجام میشه میخوان تمرکز منو از بین ببرن، از روز اول میخوان منو عصبانی کنند، من خیلی حواسم جمعه، من خیلی زرنگ و باهوشم.
من توی این طعمه نمیافتم. یکی از مشکلات این پرونده اینه که معنای کلمات را متأسفانه بعضیها نمیدونند، من اگر حرفهای حاشیهای میزنم جزو همان وقت یک ساعت و نیم منه. رأس یک ساعت و نیم هم صحبتم را تمام میکنم. حتی اگر حرفهایم تمام نشه. این پرونده داره در سوئد رسیدگی میشه ولی یک پرونده بینالمللی است، باید به اون نگاه بینالمللی بشه... به رهبر من بیاحترامی شده، درسته داره در سوئد رسیدگی میشه، باید سوئد هم بینالمللی به این قضایا نگاه کنه، یکسری کلمات را اشتباه توی این ۳۳ساله گفتند و معنای کلمات را اشتباه گفتند، خب من بهعنوان یک ایرانی باید توضیح بدهم که اینها دروغ گفتند. آخه در کشور ایران ما چیزی بهعنوان سازمان مجاهدین نداریم، آخه ما در کشور ایران زندانی بهنام گوهردشت نداریم، اگر من اینجا اسم گوهردشت را ببرم، برم ایران بلافاصله من را بهعنوان جعل عنوان و استفاده از سند مجعول محاکمه میکنند، خواهش میکنم شرایط من را درک کنید اینجا، من اگر اسم سازمان مجاهدین را ببرم بهمحض اینکه وارد ایران بشوم من را دستگیرم میکنند، دستگاه قضایی ایران فوقالعاده جدیه، فوقالعاده قانونمنده، من حتی توی بازجوییهایم چند بار گفتم سازمان مجاهدین یا اسم زندان گوهردشت را آوردم الآن میترسم. من یقین دارم از همین الآن ترس سرتاسر وجود من را گرفته، من یقین دارم بهمحض اینکه داخل ایران برسم بهجای استقبال از من اول من را دستگیر میکنند،
شک ندارم براچی منو میگیرید چون تو اونجا گفتی زندان گوهردشت طبق قانون مجازات اسلامی استفاده از عناوین جعلی در ایران جرم داره من همین جا یکبار اسم این سازمان را اسم اوردم از اون روز ناراحتم رئیس دستگاه قضایی ایران حضرت آیتالله محسنی اژهایه ایشون با هیچکس شوخی نداره اگر بگم آقا من ده سال در سیستم قضایی شما خدمت کردم منو چیکار دارید؟ یقین دارم میگه حمید نوری حمید عباسی جاش کنار
قاضی: ببینید دیگه احتیاج ندارید وقتتونو هدر بدین سر این موضوع شما اگر بحث این قضیه شد میتونید بگید سازمان اینم میشه مشکل رو اینجوری حل کنیم که وقتتون هدر نشه بگذریم دیگه از این قضیه میریم میریم جلوتر
دژخیم حمید نوری: چشم فقط کلمه منافق اشتباه معنی شده اینجا من اینو توضیح بدم منافق اینی که آقا وکیل گفتن آخه این نیست خوب اشتباه برای اینها گفتن منافق یعنی دروغ گو یعنی دورو تموم شد پس معنی که این آقای وکیل میگن اشتباه گفتن حالا در ادامه سر کلمه نفاق یا منافق و یا منافقین صحبت میکنم من برای جناب آقای قاضی فوقالعاده احترام قائلم حتی اگر صحبتهای ایشون خلاف نظر من باشه ولی من حرف جناب قاضیرو بهش توجه میکنم
کیفر خواست حمید نوری بعد از یکسال و نه ماه خانم دادستان بالاخره حمید نوری رو مجرم شناخت و براش کیفرخواست تنظیم کرد و تحویل دادگاه داد یعنی بعد از یکسال و نه ماه به این رسید که حمید نوری مجرمه بره دادگاه ببینیم دادگاه چیکار میکنه اوکی
ایشون به وظیفه شون و تکلیفشون عمل کردند، ۲۷ ام جولای امسال کیفرخواست من به من ابلاغ شد، همون روز من را آمدند از سلولم توی طبقه نهم بردند توی یک اتاقی بهنام اتاق ملاقات حضوری، همون روز، گفتم جانم یک آقایی ۴تا کارتون با خودش آورده توی همون اتاق ملاقات حضوری، گفت باید تمام مدارک را از توی اتاقت ببریم. گفتم آخه چرا چی شده؟ دستوره ما باید مدارکت را ببریم. گفتم تازه امروز کیفرخواست تازه ابلاغ شده، تازه کار من شروع شده، گفت حمید نوری (از طریق مترجم صحبت میکردیم) گفت احتمال آتشسوزی توی سلولت داره. بعد از یک سال و نیم؟ گفت زیاد صحبت نکن. گفتم من اعتراض دارم، حدود بیست هزار برگ بازجوی جناب قاضی توی سلول من بود، حدود ۳۰تا کتاب، کتابهای آقایی که اینجا نشسته شبانه روز میخوندم و خیلی کتابهای دیگه،، خیلی کتابهای دیگه، بعد هر روز من با وکیل هام بازجوییها را مرور میکردیم از لای این مدارک من کاغذ در میآوردم. شدیداً به این آقا اعتراض کردم گفتم چون دادستان این مدارک را داده هیچکس حق نداره این مدارک را از توی سلول من ببره، دادستان فوقالعاده اینجا قدرتمنده، گفتم مدارک من را هیچ احدالناسی حق دست زدن نداره.
من خیلی تند برخورد کردم اون آقا هم خیلی ناراحت شد، گفت ما مدارکت را میبریم، من همینطور که اینجا دست هایم را تکان میدهم آنجا هم دستهایم را تکان دادم، گفتم من اسیر دست شما هستم هرکاری که بخواهید میتوانید با من انجام بدید، این آقا از اتاق خارج شد، همون موقع وکیلهایم به من زنگ زدند، داشتم تلفنی با وکیلهایم صحبت میکردم، در رابطه با کیفرخواست، همینطوری که صحبت میکردم دیدم ۳تا نگهبان را که ۲ متر قد داشتند وارد اتاق من شدند، تلفن را از دست من گرفتند پرت کردند
اون طرف گردن منو گرفتن دستای منو گرفتن بردن طبقه هفتم بردن ته سالن تو یه اتاق همون روز کیفرخواست روز سهشنبه من داشتم صحبت میکردم اونا سوئدی حرف میزدند من هیچی نمیفهمیدم دارن چی میگن یه دفعه زدن زیر پای من منو شرق رو زمین روی یه تشک خوابوندن شوکه شده بودم روز کیفرخواست سه نفر به جان من افتادن تا میتونستن منو زدن
قاضی: آقای حمید نوری دقت کنید که این جلسه دادگاه در مورد بهرحال این جرمیه که صحبتش هست سر این جرمی که سر شما هست سر اینه ببین شما خواهش کرده بودید که ما وقتی به شما بدیم که شما در مورد کیفرخواست صحبت کنید و این وقت رو شما گرفتید و من خواهش میکنم که بریم سر اصل قضیه اصل مطلب
دژخیم حمید نوری: چشم چشم اگر چه مربوط به کیفرخواست منه من میخوام بگم دادرسی عادلانه در مورد من انجام نشده ولی باز حرف شما رو من چشم کیفرخواست حمید نوری دونه دونه نظراتمو میگم اولین چیزی که تو این کیفرخواست مطرح شده اسامی یه سری از اشخاص رو آوردن بهعنوان شاکی وکلای محترم شون هم اسماشون اومده که خیلیهاشون اینجا شکایتشون مطرح شده. من از دید خودم حرفامو میزنم صحبتهاشون اینجا شده همه شنیدن دروغهاشونو همه شنیدن ضد و نقیضهاشونو همه شنیدن بیشتر از اینکه من بخوام ثابت کنم که این داستان ساختگیه گفتههای خود شاکیها اینجا همه چیز رو برملا کرد. حالا حرف من اینه آیا استعلامی گرفته شده که این آقایون اصلاً زندان بودن چرا زندان بودن؟ به چه اتهامی؟ چقدر محکوم شدن؟کی از زندان آزاد شدن؟
آخه فقط حرفهای خودشونه!... . من یک استعلام رسمی توی این پرونده نمیبینم... شاید هم باشه من ندیدم. . آخه باید این یک سندیتی داشته باشه که این آقایون آیا زندان بودن یا نبودن.
تو پرونده بینالمللیه... یعنی هرچی که اینها بگن اوکی؟! من خیلی دوست داشتم که از ایران استعلام میشد که آیا این افراد اصلاً زندان بودن، هرکی یه کاغذ آورده میگه من تو زندانم بودم. البته از این ۴۸نفر ۵یا ۶نفر این برگه رو نشان دادند، قهرمان اصلی این داستان میگه من حکم زندانم را دارم، تو جلسه دادگاه رسماً اینو اعلام کرد. توی این ۳۳ساله هیچ جا هنوز این برگه را ارائه نداده. تو جلسه دادگاه ازش پرسیدند خب چرا تا حالا این مدرک به ما ندادی جواب میده کسی از من نخواسته.
قاضی: من باید اینجا قطع کنم شما را. آقای حمید نوری من امیدوارم شما با وکلاتون حتماً صحبت کردید در مورد مطالبی که میخواهین بیان کنید اینا و این پروسه این کار صحبت کافی داشتید با وکیلای خودتون. ولی فقط من خدمتتان عرض کنم اون کاری که الآن دارید شما میکنید این سخنانیکه شما دارید میگید این بیشتر حکم آخرین دفاعیات را دارد و آخرین دفاعیات در نهایت کار انجام میشه و اون موقع است که آدم تمامی مدارک اثباتی را صحبت میکنه سرش تحلیل میکنه ارزیابی میکنه و اینجور چیزا. ولی الآن فعلاً ما اونجا نیستیم الآن ما داریم در مورد مسائلی صحبت میکنیم که دادستان مسئولیت اینها را به گردن شما گذاشته یا ادعا کرده،، بهخاطر اینه که ما اینجا نشستیم، تمام این چیزها که شما دارین وارد ارزشگذاری این قضایا شدین بالاخره وارد ارزشگذاری این مسائل شدین اینها را آخر کار در همفکری وکلاتون می تونید بهش بپردازین. همین الآن من میخواستم ازتون خواهش کنم که شما آن چیزی که قرارمون این بود انجام بدید یعنی به اینکه به کیفرخواست بپردازید به آن بپردازید.
دژخیم حمید نوری: چشم.
مسأله دوم که مطرح شده شرح جرمه، شما بمن هم حق بدید من اولین باره دارم چنین تجربهای رو اینجا دارم میبینم، تمام چیزهایی هم که وکیلام هم گفتند کاملاً مورد قبول منه و همش نظرات خود منه، ولی دوست دارم از زبان منم به شکل دیگهای شنیده بشه، ولی به تذکر حضرت عالی من توجه میکنم. مورد دوم شرح جرمه در رابطه با جنگ ایران و عراق صحبتهایی شده نظرات افراد مختلفی گرفته شده ولی من هیچ نظری تو این کیفرخواست یا تو این پرونده ندیدم از کارشناسان ایرانی گرفته بشه، ایران هشت سال درگیر این جنگ ناعادلانه بوده و کاش از افراد و متخصصان جنگی ایرانی هم یه استعلامی در خصوص جنگ ایران و عراق میشد که نشده. این مورد دوم. مورد سوم فتوا، که چقدر در خصوص این کلمه جعلی صحبت شده، همه در موردش صحبت کردند خیلی کسا در خصوص این کلمه اظهارنظر کردند، نود درصد پرونده روی این کلمه داره دور میزنه و یقین دارم هیچکس توجه به این کلمه تا الآن نکرده حالا حرف یه ایرانی هم باید شنیده بشه اینجا، هیچ موقع وکیلای من نمیتونن این کلمه رو توضیح بدن با اینکه فوقالعاده حرفهیی هستند ولی یه کلمه عربی و قرآنی و ایرانیه، چیزی بهنام فتوا در این خصوص اصلاً ما نداریم، کلمه فتوا جعل شده مثل همون اسم سازمان، مثل اسم زندان رجایی شهر، این کلمه هم جعل سی و سه ساله داره.
این کاغذی رو که اسمشو گذاشتن فتوا اصلاً فتوا نیست، این یک کاغذ کپیه که در طول این حدودا ۲۰ساله؛ ۳۰ساله مطرح شده، فقط یک کاغذ کپیه اسمش یک نامه است و شخصی بهنام منتظری اینرا مطرح کرده و خیلی از مشکلات متأسفانه توسط ایشون صورت گرفته، اگر بررسی بشه در طول این ۳۳ساله یکی ثابت کنه که اسم این کاغذ را یک مقام رسمی ایرانی فتوا گفته من تسلیم میشم، این یک نامهایکه منتظری تو کتابش نوشته این یک نامه است میگن منتسب به شخص حضرت امام خمینی است. صفحه ۶۴۵کتاب خاطرات منتظری، هیچکس به این توجه نمیکنه، این کلمه فتوا رو همین سازمان ساختن و پخش کردن و متأسفانه تو این ۳۳ساله این کلمه جعلی رو ثبت کردن و در این پرونده هم بهش توجه نشده. این کلمه رو یا این نامه رو شخص منتظری پخش کرده اسم منتظری خیلی اینجا مطرح شده.
پرونده حول و حوش این شخص منتظری دور میزنه، متأسفانه یکی از مشکلات این پرونده است این شخص هنوز معرفی نشده که اصلاً کی هست چی هست، بنظر من شاید دقیق مشخص نشده باشه این شخص کی هست. منتظری شاگرد خمینی بوده، آدم خیلی باسوادی بوده، فقیه بوده و زمان شاه یکی از مبارزین جدی برعلیه شاه بوده، خیلی زندان افتاد، خیلی شکنجه شد، بیشتر از خیلیها، قبل از اینکه انقلاب به پیروزی برسه ایشون از زندان آزاد شد، خمینی خیلی شاگرد داشت، ولی دو تا شاگردش ممتاز بود، این که خمینی میگویم منظورم همون حضرت امام خمینی است ولی نمیخواهم جلسه طولانی بشه،
خمینی دو نفر رو گفته بود حاصل عمر من هستند، یک شخصی به نام شهید مرتضی مطهری که ایشون توسط گروهک فرقان بهشهادت رسید، نفر بعدی آقای منتظری بود ایشون در طول انقلاب همراه با امام و مردم ایران بود و نفر دوم مملکت ایران بود قائممقام خمینی بود و امام خمینی خیلی از اختیارات خودش را به ایشون تتفیذ کرده بودن ولی آدم سادهای بود خیلی زود تحت تأثیر قرار میگرفت، تمامی دوستان و یاران امام خمینی در طول انقلاب یا شهید شدن یا مجروح شدن توسط همین سازمان، تنها کسی که کشته نشد و یا به او حمله نشد شخص منتظریست. در صورتی که خیلی راحت بود ایشون رو بکشن، نکشتنش برای چنین روزهایی سال۶۶ یک مقدار ایشون منحرف شد از مسیر انقلاب، سال۶۶ برادر داماد ایشون را دستگیر کردن به جرم قتل. مهدی هاشمی اسم داماد منتظری هادی هاشمی یه شخصی رو کشته بود به اسم مرحوم شمس آبادی، دستگاه قضایی ایران برادر داماد منتظری رو گرفت، منتظری خیلی تلاش کرد ایشون رو نجات بده، خودش تو کتابش نوشته خمینی ترتیب اثر نداد، ایشون محاکمه شد و اعدام شد به جرم قتل مرحوم شمس آبادی. اینرا میگن سیستم قضایی مقدس جمهوری اسلامی ایران. برادر داماد قائممقام رهبری رو محاکمه کرد و اعدام کرد.
دادگاه حمید نوری
خب اینها را نگفتند تا الآن، آقای منتظری شروع کرد به مخالفت، گروههای ضدانقلاب هم به خونه ایشون رفت و آمد کردند، کل زندانهای ایران در اختیار منتظری بود، خیلی ایشون ناراحت بود، کم کم شروع به مخالفت کرد، شد سال۶۷، همچنان به مخالفتهای خودش ادامه میداد، چون ایشون فوت کرده دیگه زیاد در موردش صحبت نکنم. چون زیاد جالب نیست کسی که فوت کرده زیاد در موردش صحبت بشه. چون نمیتواند از خودش دفاع کند ولی باور کنید منهم چارهای ندارم. من را دارند محاکمه میکنند بهخاطر فتوا که این نامهایست که این شخص خب توی این پرونده مطرح کرده، سال۶۸ شد، خمینی از دست ایشون خسته شد دید خیلی دیگه داره از مسیر خارج میشه، بگذارید خمینی را مردم بشناسند، با هیچکس خمینی شوخی نداره، فروردین سال۱۳۶۸ ایرانی گفت منتظری فینیشد، گفت شما خیلی دیگه دارید برعلیه مردم ایران و انقلاب ایران صحبت میکنید، تو دیگه نماینده من نیستی، تو دیگه قائممقام منهم نیستی، حق دخالت توی هیچ مسألهای در این انقلاب و سیاست را نداری، و من از این بابت خیلی ناراحتم (من نه، منظورم خمینیه ها) دوباره خمینی به منتظری نامه نوشت گفت من تو را دوستت دارم، دیگه توی کارهای سیاسی دخالت نکن، بشین فقط تو حوزه علمیه تدریس کن، این شخص منتظریه، داستان خیلی طولانیه، پس منتظری از سال۱۳۶۸ از چرخه انقلاب ایران خارج شد. هیچ کاره بوده؟ سمتی نداشته.
مثل یه ضدانقلاب دیگر. ولی هنوز علنی نکرده بود مواضعش را، پس دیگه منتظری کارهای نبوده، مثل همین سازمان بوده، اینها علنی بودن، ایشون غیرعلنی به مخالفتهای خودش ادامه داد، با این سازمان همآهنگ شد، دامادش و پسراش زیاد جالب نبودن، (مترجم: یعنی چی زیاد جالب نبودند؟) یعنی همگام با انقلاب نبودن، چون مهدی هاشمی اعدام شد، آقای رئیس آقای منتظری یه پسری داشت به اسم محمد منتظری، آخوند بود امام رو خیلی دوست داشت دیروز وقت نکردم بگم، در حادثه هفتم تیر ماه ۱۳۶۸ توسط این سازمان با رئیس دستگاه قضایی ایران با بمب همه منفجر شدن همه تیکه تیکه شدن، خب اینها رو هیچکس نگفته اینجا، پس پسر منتظری توسط همین سازمان بهشهادت رسیده، اون از پسر این از پدر، دوازده سال بعد از عملیات مرصاد منتظری میگن کتابی نوشته، ۱۳۷۹ بهنام خاطرات من شک دارم، بهنظر من تو این کتاب دست برده شده، نظر شخصیمه، باید خودش باشه که ازش سؤال بشه، من دارم در مورد این کاغذی که میگن فتوا دارم صحبت میکنم، از بحث خارج نشدم. این کاغذ اولین بار تو اون کتاب مطرح شده، حتی تو اون کتاب نگفتن این فتواس خود منتظری تو کتابش اگه درست باشه میگه یه نامهایه میگن خمینی نوشته، این کتاب خیلی ایراد داره، ۲۰۰۰صفحه س حدودا. من این کتاب رو ۱۰بار خوندم مثل بقیه کتابها، ایراد خیلی داره ۴ تا ایرادش عمدهاش را میگم
که کل این پرونده رو از مسیر اصلی خارج میکنه یعنی مشکل منو حل میکنه منظورم اینه، جناب رئیس دارم خیلی مسایل جدی رو مطرح میکنم میگن ۸روز تو اون داستان ساختگی در زندان رجایی شهر اعدام صورت گرفته، این مورد رو خیلی جدی میگم یقین دارم هیچ شخصی تا الآن اینو متوجه نشده تو داستانی که ساخته شده میگن اول محرم همین هیأت ساختگی دادگاه خدمت آقای منتظری بوده، یعنی ۲۴مرداد ماه سال۱۳۶۷ توی این داستانهایی که ساخته شده و یا نوشته شده هیچ جا تاریخی بهنام ۲۴مرداد کسی کشته شده باشه یا اعدام شده باشه نیست، اوکی چون منتظری نوشته و موضوع خیلی مهم همه توی این ۳۳ساله گفتن که یک روز این هیأت ساختگی دادگاه پیش منتظری بوده و خیلی از افرادی که تو این دادگاه بودن توی این نمایشنامه ساختگی نوشتن ۲۵مرداد رفتن دادگاه یعنی دوم محرم حالا دقت کنید ببینید حمید نوری چی کشف کرده در تاریخ ثبت بشه کتاب خاطرات منتظری صفحه ۱۲۹۱
مترجم: صفحه ۱۲۹۱
دژخیم حمیدنوری: بله منتظری میگه ۲محرم شد یعنی ۲۵مرداد ماه همین هیأتی که ساختن میگه پیش من بودن دقت کنید چه مسأله مهمی رو حمید نوری کشف کرده پس این هیأت دادگاه ۲روز پیش منتظری بوده طبق این داستانی که ساخته شدهها
من همون کتابم قبول ندارم ولی چون جزو مستنداتیه که خانم دادستان داده من باید به اون اشاره کنم پس طبق این داستانی که ساخته شده بیست و پنجم مرداد ماه نبایستی اعدامی صورت گرفته باشه حالا شاید بگن خوب رفتن پیش منتظری بعدش اومدن شروع کردن اعدام کردن چون الآن صحبتهای منو گوش میکنن بعد میرن مطالعه میکنن بعدش میان درستش میخوان کنن من رأس ساعت یکساعت و نیم مطمئن باشید صحبتهامو تموم میکنم شاید همین مسأله رو تموم کنم صحبتهامم تموم کنم من برای همون سؤالشون هم همین از الآن جواب بدم که نتونن که دیگه چیزی رو آماده کنن
پس بیست و پنجم مرداد کل روزشو این هیأت دادگاه تو این داستان ساختگی و توی این نمایشنامه ساختگی همه رو در حال اعدام بوده پس اون هئیتی که پیش منتظری بوده اون هیأت کیه من که دوساله دارم تو سلول انفرادی تمام این کتابها رو مطالعه میکنم هنوز نتونستم این معما رو برای خودم حل کنم دوم محرمرو گفتم در کتاب منتظری صفحه ۱۲۹۱روز اولشم بذار بگم اول محرم ۲۴مرداد ماه کتاب منتظری صفحه ۶۳۵ مفهوم بنظرم کامل حالا یه ضربالمثل ایرانی هست میگه حالا شما پیدا کنید پرتقال فروش را منظور از ایرانیا از این ضربالمثل اینه که ما اصلاً گیج شدیم داستان چیه پس؟ در رابطه با فتوا تقریباً حرفامو زدم خیلی حرف دارم ولی حواسم به ساعتم هست تو کیفرخواست گفته که حمید نوری دستیار معاون دادستان بوده خیلی هم این اسم مطرح شده این لفظ حقوقی خیلی مطرح شده
مثل بقیه موارد مثل کلمه فتوا مثل زندان رجایی شهر اینم دوباره یه عنوان ساختگیه برا سیستم قضایی ایران توی این چهل و یک جلسه دادگاه خیلی این کلمه بکار برده شد منظور از معاون دادستان همون دادیاره بعد از این جلسه وکلا در خصوص کلمه دادیار از من سؤال میکنن اینا مفصل حرف میزنن در یک جمله کل نظرم رو میگم و خواهش میکنم برا سیستم قضایی ایران عناوین جدیدی رو اینجا طرح نکنید کار خوبی نیست منظورم شاکیها هستند در کل سیستم قضایی جمهوری اسلامی در طول این چهل و سه ساله کلمه و یا لفظی بهعنوان معاون دادیار اصلاً ما نداشتیم چون دادیار خودش معاون دادستانه اصلاً نمیتونه معاون داشته باشه نمیتونه دستیار داشته باشه اینم یک جعل تاریخیه این کاریه که این سازمان داره انجام میده چقدر سختمه که من باید بگم سازمان باید بگم گروهک ولی رئیس اجازه نداد این بازیه که این سازمان درست کرده این دامیه که این سازمان برا همه پهن کرده و متأسفانه خیلی از افراد توی این دام گیر کردن پس کلمهای بهنام دستیار دادیار نداریم عنوانی بهعنوان معاون دادیار نداریم حرفای منو بپذیرید من ده سال در سیستم قضایی ایران کار کردم همه عناوینشو در جریانم و حفظم تا همین الآن چون میدونم از من سؤال میشه اطلاعات من کامل کامله
اطلاعات من بروزه من از مقام رهبری از بالا بعد از این جلسه شروع میکنم میام پایین سمتها رو همه میگم تا میرسم به این دادیار حضرت عالی میبیند من از روی هیچ کاغذی حرف نمیزنم بعداً توضیح خواهم داد من یک ربع دیگه از وقتم مونده در خصوص این کلمه توضیح دادم مسأله بعدی در رابطه با یک سری قوانین در این کیفرخواست اسم آورده شده خیلی
مورد بعدی در رابطه با یه فتوای دومی هم مطرح شده ببخشید اون مورد بعدیه فعلاً مورد قبلی رو بگم اسم یه سری برادر و خواهر آورده که میگن یا برادر ما کشته شده یا خواهر ما شما دیدید یه سری پیراهن میارن اینجا شلوار میارن اینجا ساک میارن میگن اینارو ضمیمه پرونده کن اون خانم میگه پیراهن مال کیه؟
میگه داداشم قبل از اینکه دستگیر بشه این پیرهن داداشمه من اینا رو کجا تعریف کنم؟ یک آقایی ساک باخودش آورده، ... یعنی هرکس توی یک ساک اسم بنویسه بیاره اینجا میگه برادر من کشته شده؟!
قاضی: شما نمیتونین اینجا بنشینید و راستش اینجوری جماعت رو بهرحال افترا بگین یا اهانت کنین اینجوری شما برگردید سر اصل قضیه.
دژخیم حمیدنوری: چشم حرف دارم ولی رو حرف شما من هیچی حرف نمیزنم. آیا از این افرادی که میگن برادر و خواهر ما کشته شده استعلامی گرفته شده؟ که میگن ما برادرمون پدرمون در زندانهای تهران یا ایران کشته شده آخه یک استعلامی گرفته شده ببینن این اشخاص وجود دارن یا ندارن؟ کشور ایران که هست که، این استعلام بهنظر من کار سختی نیست که پدر این کیه، مادرش کیه، خب یکنفر از اعضای خونواده اومده اینجا ادعا کرده میگه برادر منو حمید نوری کشته، خب ببینین برادر و خواهرای دیگش پدر و مادرشون آیا اصلاً حرف ایشون رو قبول دارن یا ندارن چقدر حرف دارم بزنم ولی نمیزنم، اون مورد بعدی در خصوص یک فتوای دومی اینجا اشاره شده برای کمونیستها میگن که یک فتوای دومی هم در رابطه با کمونیستها بوده، فعلاً ما بیام مشکل فتوای اول رو حل کنیم بعد بریم سراغ اون فتوای دوم. باز اون فتوای اول یک کاغذ ساختگی درست شده، جفتش تاریخ نداره اون کاغذه یکیش مهر داره یکیش مهر نداره، آخه میشه رهبر یک کشوری یک نامهیی بنویسه تاریخ نزنه؟! یکیشو مهر بزنه یکیشو نزنه؟! حالا فتوای دوم اصلاً هیچی وجود نداره، میگن خب نداشته باشه اونو برای کمونیستها داده دیگه، من حمید نوری مضمون این پرونده قبول ندارم
و اعتراض دارم و بهنظر من این باید استعلام بشه ببینیم داستان چیه، این در خصوص ادعایی که در رابطه با فتوای دوم گفتند. موضوع بعدی در رابطه با موبایلم صحبت شده که حرف نمیزنم در رابطه با اینکه منو از کشور سوئد اخراج کنند آن هم حرفی نمیزنم، ۵دقیقه فرصت دارم همین موضوع را میگم. یکسری اسامی اعلام شده که اینها کشته شدند، ۱۱۰نفر از سازمان ۲۶نفر از کمونیستها من مدارکم را جمع کردم حالا در این خصوص توضیح میدهم آیا استعلامی شده که این افرادی که ادعا دارید کشته شدند اصلاً زندان بودند؟ اگر زندان بودند برای چی زندان بودند؟ حکمشان چی بوده؟ کی آزاد شدند؟ خوب گرفته نشده اینها تو پرونده نیست، شاید هم من ندیدم همهاش دروغه،
دادستان: چرا شروع میکنید زندان کار کنید شما؟
دژخیم حمید نوری: اون زمان تازه انقلاب شده بود هر کسی یه کاری رو انتخاب میکرد هر کس میرفت تو یک سازمان انقلابی مشغول کار میشد و دلایل مختلفی داشت یکسری از دوستان من در دادستانی تهران مشغول به کار بودند و در زندان اوین منم تازه از سربازی اومده بودم خیلی پیشنهادها بمن شد در سپاه پاسداران کمیته انقلاب و خیلی جاهای دیگه ولی من دیدم این دوستام رفتند سر کار منم حرف اونا رو قبول کردم و رفتم درخواست کار دادم بعد از چند ماه موافقت کردند (مترجم صبر کن صبر کن).
دادستان: ولی آخه چیه که باعث میشه ادم بخواد تو یه سازمان تو بهاصطلاح اداره انقلابی سازمان انقلاب کار کنه؟
دژخیم حمید نوری: عشق انقلاب دیوانگی برا انقلاب اونم یه سازمان انقلابی بود بعد این نظر شخصی خود منه اون لحظه اینو انتخاب کردم اگه دوباره هم بخوام از نو زندگی رو شروع کنم باز هم همین کار رو میکنم از بس که به کار زندان علاقمندم خیلی دوست دارم به زندانیها خدمت کنم خیلی من عاشق کسانی هستم که در زندان گرفتارن دیوانه این کارم همه شونو عین خانواده خودم. اشتباهی کردند رفتند زندان خیلی من زندانیها رو دوست دارم اگه دوباره هم بمن بگن میرم زندان کار میکنم.
دادستان: خوب حالا میاین اوین تو اوین اون موقع چند تا تقریباً زندانی بود؟
دژخیم حمید نوری: حدودشو یادم نیست.
دادستان: تقریباً داریم میگیم دیگه احتیاج نداریم دقیق بگید که.
نوری: تو بند آموزشگاهی که من بودم شش تا سالن داشت از یک تا شش هر اتاق اگه سی نفر حساب کنی هر سالن میشه ۳۰۰ تا کل آِموزشگاه میشه ۱۸۰۰ تا یه بند خانمها هم داشتیم اونم اگه همین حدود حساب کنیم بنظرم ۳۰۰۰ نظرمهها.
دادستان: خوب از این تعدادی که شما الآن گفتید چند نفرشون تقریباً زندانیان سیاسین چند نفرشون جرایم عادی مرتکب شدن.
دژخیم حمید نوری: ما زندانی سیاسی در ایران نداریم و نداشتیم من اگر اسم سیاسی رو بیارم باز به مشکل میخورم زندانی گروهکی اگر منظورتونه؟ یا فرقه فرقه هم به اینا میگن.
دادستان: باشه ولی بیاییم اینجوری بگیم این بحث رو بگذریم ازش بیاییم اینجوری توصیفش کنیم بگیم اون تعدادی که جزو گروههای فعال سیاسی بودن اگر اینو بخوایم بگیم چند درصدشون جزو این زندانیهایی بودن که عضو این گروهها بودن چند درصدشون زندونیهای عادی بودن اینجوری من بگم اینجوری سؤالمو طرح کنم براتون.
دژخیم حمید نوری: چشم اون زمان همشون زندانیهای گروهکی بودن خیلی کمشون زندانیهای معمولی بودن و عادی باز اینها را حدودی میگم نظر شخصیمه.
دادستان: خوب شما میگید در این بخش آموزشگاه کار میکردید این بخش چه جور بخشیه که شما کار میکردید؟
دژخیم حمید نوری: اینها اصطلاحهای ایرانیه یه بند سه طبقه بود تو هر طبقهاش دو تا سالن بود اگه یه تخته وایت برد بیارید من رو اون همه رو براتون میکشم ولی الآن شفاهی میگم.
دادستان: احتیاج نداریم من دنبال نقشهاش نیستم که شکل و شمایلش چی بوده این بند من بیشتر دنبال اینم وقتی ما توی زندان به یه جایی میگیم آموزشگاه میخوام بدونم در این آموزشگاه چی تدریس میشه چی یاد میدن اونجا اینه منظور من
دژخیم حمید نوری: خیلی سؤالهای خوبی شما میپرسید آموزشگاه یعنی محل آموزش یعنی محل تربیت آقای شهید لاجوردی اسم اون بند رو گذاشته بودن بند آموزشگاه که این زندانیهایی که گول خوردن وارد زندان میشن اسمشو گذاشتن آموزشگاه و صبح تا شب به اینها آموزش میدادن و اینها همه از مواضعشون برمیگشتن منم در اسمی که اونجا بوده هیچ نقشی ندارم
دادستان: حالا این کسانی که در بخش شما بودن حکمشونو گرفته بودن یا قرار بود حکمشونو بگیرن؟
دژخیم حمید نوری: قرار بود که حکمشونو بگیرن یه سری هم حکم داشتند.
دادستان: خب حالا کی به اینها آموزش میداد؟شما به اینها آموزش میدادید؟
دژخیم حمید نوری: یکی شون من بودم. نه اینکه درس بدیم. همین که خوب برخورد کنیم، احترام بهشون بگذاریم، قوانین اسلامی را رعایت کنیم و همه اینها متوجه میشوند این چیزهایی که به اینها گفتند دروغ بوده. ما درس نمیدادیم فقط برخورد ما با اینها آموزش بود.
دادستان: فهمیدم. خب پس این ورودی زندان اوینه با این حساب، درسته؟
دژخیم حمید نوری: بله.
ساندر: بگو ببینم کجاست؟صفحه چنده؟
دادستان: این ورودی زندانه که من اینرا در شرح ماوقع هم نشان داده بودم.
شما حالا توضیح دادید گفتید اینها میخواستند دستشویی بروند و اینها، شما در توالت را باز میکردید و فلان و از این قضایا، از این کارها انجام میدادید، آقای حمید میشه شما من را نگاه کنید وقتی من دارم باهاتون صحبت میکنم؟
دژخیم حمید نوری: مترجم را نگاه کنم راحت ترم ولی دستور شما را اجرا میکنم.
دادستان: بعد میگفتید اینها را میبردیم اگر میخواستند دستشویی بروند، حمام کنند، فلان و اینها شما کمک میکردید و همزمان گفتید که اینها را برای بازجویی هم شما میبردید.
دژخیم حمید نوری: نه، اشتباه ترجمه شده. برای بازجویی میفرستادیم. اسم هاشون را میخواندند، میآمدند به من که پاسدار بند بودم میگفتند این اسمها را حاضر کن. میگفتن ایرج، همایون، سیامک بیایید بیرون. نصرالله، علی ذوالفقاری، حالا همشون. بعد بیرون در اتاق یک دانه کارتون داشتیم (چقدر شما سؤالهای خوبی میکنین) بیرون در یک چشمبند توی کارتون ریخته بودیم، قرار بود شما چشمبند با خودتون بیارید. بهشون یکی یک چشمبند میدادیم، تحویل پاسداری میدادیم که آمده بود دنبالشون، برمیداشتند میبردند.
دادستان: خب حالا چجوری برمیگشتند اینها؟
دژخیم حمید نوری: دوباره همون پاسداری که برده بود، دوباره میآمد دم در تحویل میداد، به همشون میگفتم سلام، خوش آمدید. باور کنید دارم جدی میگم. میگفتم قربونت برم. باور کنید دارم جدی میگم. عزیز دلم بفرمایید، میگفت من دستشویی دارم میتونم قبلش برم دستشویی؟ میگفتم آره عزیز دلم، قربونت برم، بیا برو دستشویی... . می کردمش تو اتاقشون.
دادستان: بحثی که شما در مورد چشمبند کردید چرا زندانیها وقتی خارج از بند خودشون بودن میبایست چشمبند داشته باشن.
دژخیم حمید نوری: ضوابط اون موقع دورانها بود و چقدر هم کار خوبی بود چون اونها انسانها رو کشته بودن سرزمین ایران رو به خاک و خون کشیده بودن نباید دیگه این چشماشون که ناپاک بود همه جا رو میدیدن، چون با این چشمها افرادی رو دیده بودن مثل من ریش داشته بودن شتلق شهیدش کرده بودن، مسئولان اون زمان اینطوری صلاح دونستن
دادستان: خب پس با این حساب من اینجوری میفهمم که اینا وقتی توی بند هستن چشمبند ندارن وقتی شما در رو باز میکنید به روی اینها پس اینا چشمبند ندارن شما رو میبینن
دژخیم حمید نوری: بله
دادستان: خب حالا روی چه حسابی اینا باید وقتی از بند دارن خارج میشن باید چشمبند داشته باشن اینا که یکبار شما رو دیدن.
دژخیم حمید نوری: من که نه ماکه از جانمان گذشتهایم اوناییکه میرن تو بند زندگی میکنن دیگه مشکلی ندارن، پاسدارهای بند مشکلی ندارن اما از بند که خارج میشن این چشمهای ناپاک نباید دیگه همه جارو ببینن، نباید بازپرسهاشونو ببینن، نباید دادیارهاشونو ببینن، نباید بازجوهاشونو ببینن، نباید ساختمونهای اونجا رو خوب ببینن، این تصمیم مسولان اون موقع زندان بوده من تقصیری نداشتم.
دادستان: خب ببینید چند تا از شاکیها گفتند که اینا شما رو دیدند وقتی تو اوین کار میکردید از جمله کسایی که این حرف رو زده مجید صاحب جم اتابکی، میشناختیش این شخص رو؟
دژخیم حمید نوری: اون زمان؟
دادستان: یادت میاد این شخصه یادت میاد که دیده باشیش تو اوین اونجا دیده ملاقاتش کرده باشی کاری باهاش داشته باشی؟
دژخیم حمید نوری: خیر. خیر.
دادستان: رمضان فتحی هم همینطور اونم گفته که شما رو میشناسه از اوین. اونجا دیدتون شما چی؟ این اشخاص آشنا بود واسه تون شناختی شون؟
دژخیم حمید نوری: شاید دیده باشم شون ولی هیچی یادم نیست الان.
دادستان: مجید جمشیدات چی اونو یادت میاد که دیده باشی؟
دژخیم حمید نوری: مجید جمشیدیت، خیر.
دادستان: خوب یه بخشی بود به اسم بند ۲۰۹ تو اوین؟
دژخیم حمید نوری: تو این چیزایی که تو این مدت دیدم بله شناختم. تو بازجویی هی اشتباه میگفتن ۲۰۰۹، ۲۰۹ منو گیج کرده بودند.
دادستان: وقتی که در اوین کار میکردی آیا بند ۲۰۹ رو میشناختی میدونستی چه بندیه شناختی داشتی؟
دژخیم حمید نوری: نی.نی.یعنی همون نه. حتی هم اگه شنیده بودم یادم نبود.
دادستان: خوب حالا این زندانیا که ما بهش میگیم زندانیای سیاسی شما نمیگید بهش زندانیا سیاسی حالا بعد ما میگیم با سازمانهای مختلف که اونم باز شما نمیگید میگید این گروهکها این همه این زندانیها حالا هر جوریکه اسمشو میذارید آیا از همه این گروهها بودن مثلا از مجاهدین بود از کمونیستها بود قاطی بودن از همه چیز میتونست باشه؟
دژخیم حمید نوری: اول از شما خواهش دارم اگر امکان داره براتون اسم سازمان را نگید بعد برای من دردسر میشه اگه امکان داره اشکال نداره خیلی ممنون.
دادستان: حمید اسم سازمان رو میگم تو هم باید قبول بکنی ولی سؤالم این نبود سؤالم این بوده وقتی توی اوین کار میکردی تمام این گروههای مختلف از گروههای مختلف رو میدیدی از زندانیها یانه؟
دژخیم حمید نوری: بله گروهکهای ضدانقلابی زیادی بودن
دادستان: تقسیم بندی شده بودن بهطورخاصی مشخصی؟
دژخیم حمید نوری: یعنی چی؟
دادستان: منظورم اینکه تقسیم بندی کرده باشن که توی این سلول مجاهدین باشن توی این سلول فداییها باشن توی یه سلول دیگه کسای دیگه باشن اینجوری
دژخیم حمید نوری: اوکی متوجه شدم بزار ما تمام اصطلاحها رو اینجا درست کنم بله تقسیم بندی شده بودن شش تا سالن داشتیم سمت راست سالن دو بود چهار بود شش بود تو این سه تا سالن گروهک منافقین بودن بندهاشونم عمومی بود.
دادستان: قرار گذاشتیم نگین این کلمه زشت رو.
دژخیم حمید نوری: خوب شما میگید سازمان خوب من قبول ندارم از لحاظ من زشته هرکس کار خودشو باید انجام بده بزارید من توضیح بدم حرف منو لطفاً قطع نکنید.
خواهش میکنم منو درک کنید نزارید برم ایران به مشکل بخورم سه تا بند سمت چپ داشتیم بند یک اتاقهای دربسته بود که من نگهبانش بودم ببخشید پاسدارش بودم دو طبقه بالای این بود سالن سه و سالن ۵ این دوتا سالن دربسته بود همه کمونیستها بودن
پس ببینید سه تا سالن اینجا ۲، ۴، ۶ . بندهای عمومی همه درها باز بود. زندانیها میتوانستند توی اتاقهای همدیگر بروند، توی سالن قدم بزنند. این سه تا سالن نه درهایش بسته بود، سالن ۱ بیشتر گروهک منافقین بودند. ۳ و۵ کمونیستها بودند. تمام درها بسته بود. ببینید چقدر قشنگ توضیح میدهم!
دادستان: بنظر تو در کل چه رفتاری میشد با زندانیها اون مدت زمانی که تو اونجا کار میکردی؟
دژخیم حمید نوری: فوقالعاده خوب، چقدر خانم دادستان از این سؤالهای شما من راضیم. هم به ما آموزش میدادند (مترجم: کی آموزش میداد) موقعی که وارد بند شدیم رئیس ما آقای حسینزاده به ما آموزش داد، خدا رحمتش کنه، همون روز اول به من گفت فلانی خیلی باید مواظب باشی، اینها همه همون کساییاند که جنایتکارند، ولی شما حق هیچگونه برخورد بدی با اینها ندارید. گفتم حاج آقا من خودم اینها را میدونم، گفت وظیفه ماست که شما را راهنمایی کنیم، هیچکس حق هیچ برخورد توهینآمیز با هیچ زندانی را نداشت.
دادستان: یعنی از اولی که شما وارد این سیستم قضایی شدین تا آخری که اونجا کار میکردین، از اول تا آخرش همینجوری بود؟
دژخیم حمید نوری: صددرصد، شک ندارم، همه را هم جواب میدهم، مخصوصاً زمانی که توی دادیاری بودم،