۵آذر۱۴۰۰
دادگاه محاکمه حمید نوری در دادگاه استکهلم
محاکمه حمید نوری از دژخیمان قتلعام۶۷ در سوئد
سومین جلسه دادگاه بعد از بازگشت از دورس به استکهلم
جمعه - ۵آذر۱۴۰۰
برملاشدن منشأ یاوههای شیطانسازی علیه مجاهدین و اشرف۳
از زبان دژخیم حمید نوری:
این بچههایی که در آلبانی اسیر هستند در کمپ زندگی میکنند
همه شون دروغ میگن شما دقت کنید
دادستان: حسین فارسی تعریف میکنه که وقتی آوردنش گوهردشت و تو یکی از افرادی هستی که اون همون موقع در بدو ورود میبینه، چی داری بگی؟
حمید نوری: دروغ میکه کتاب نوشته یک کهکشان ستاره شما دادهاید همین داستان را نوشته اسمی از حمید عباسی در این داستان نیامده اینها داستانهایی است که بعد از دستگیری من ساختن همهشون دروغ میگن شما دقت کنید این بچههایی که در آلبانی اسیر هستن در کمپ زندگی می کنند فقط در خصوص یک اورکت حمید عباسی صحبت می کنند و دماغ عقابی
دادستان: این را من سؤال نکردم. حمید اتابکی هم همین را گفته، اونعم میگه وقتی که اومده گوهردشت، شما اونجا بودید. جواب اون را چی میگید؟
حمید نوری: دروغ میکه اگر قبل از دستگیری من کسی گفته باشه من تمام اتهاماتم را قبول می کنم. تسلیم میشم .این داستانه وقتی همه با هم جلسه داشته باشن با هم هماهنگی کرده باشن عکسهای من پخش شده باشه
سوالات دادستان و قاضی بر سر موقعیت زندان گوهردشت
دروغهای وقیحانه دژخیم برای انکار جنایاتش در گوهردشت
دادستان: در بندها چی بودی
حمید نوری: نه نبودم
دادستان: این مصاحبه ای که رفتی کجا بود
حمید نوری: دقیقا یادم نیست فکر کنم یک دری داشت فکر می کنم نوشته بود جهاد همه را حدودی می گم
قاضی: رفتی تو کجا
حمید نوری: یک سالنی بود نشستیم
قاضی: این جایی که داره نشان می دی می گویی یک دری بود یک محوطه باز است ساختمانی نیست
حمید نوری: این نقشه هوایی است الان در نداره من مقصر نیستم اونموقع که رفتم در داشت
قاضی: نمیشه که در این فضای باز تنها دری باشه
حمید نوری: الان من مقصرم
قاضی: یعنی میگی یک ساختمانی اونجا بوده
حمید نوری: یادم نیست مربوط سه سی و هفت هشت سال پیشه
روز جمعه ۵آذر دادگاه محاکمه دژخیم حمید نوری در دادگاه سوئد ادامه یافت در این جلسه دادستان و وکلای شاکیان بازپرسی از حمید نوری از دژخیمان قتلعام ۶۷ را ادامه دادند
در این جلسه نیز دژخیم قتلعام زندانیان سیاسی در زندان گوهردشت منکر قتلعام ۳۰۰۰۰ زندانی سیاسی با حکم خمینی و نقش مستقیم خودش در این قتلعام همراه با دژخیمانی همچون آخوند محمد مقیسه در زندان گوهردشت شد
وی در اظهارات وقیحانه خود یکبار دیگر غیظ و کین رژیم نسبت به مجاهدین و اشرف۳ را به نمایش گذاشت.
قسمتی از متن دادگاه - ۲۶نوامبر - ۵آذر۱۴۰۰
قاضی: باید خدمتتون عرض کنم که برنامه اینطوری خواهد شد که، قرار بود صحبت آقای حمید نوری امروز و فردا ادامه داشته باشه، که ما فکر کردیم چون وقت کم میآید، هفته آینده را چهارشنبه و پنجشنبه که قرار بود با شاهدها صحبت بشه، چهارشنبه را اون شهادتی که میخواست از شخصی انجام بشه این را ما منتقلش میکنیم به روز ۱۵دسامبر، بیشتر بهخاطر اینکه در ضیق وقت نیفتیم برای صحبتهایی که داره میشه در بازپرسی از آقای حمید نوری که بتوانند وکلاشون سر فرصت سؤالهاشون را طرح کنند.
یعنی امروز را و همچنین دوشنبه را ما در اختیار دادستانها میگذاریم که اونها ادامه بدهند به صحبتهایی که با آقای نوری داشتند، که بعداً هم حتماً وکلای شاکیها همچنین آقای کنت لوئیس اینها حتماً سؤالاتی دارند که خواهند کرد. یعنی امروز و روز دوشنبه را اختصاص میدهیم به این قضیه. چهارشنبه اونموقع نوبت وکلای مدافع است.
دادستان: حالا اگه این شخص گذاشته بود از کشور خارج شده بود چه اتفاقی میافتاد؟
حمید نوری: تا جایی که من اطلاع دارم هیچ سندی ضبط نشده. هیــــــــــــچ خونهای گرفته نشده از هیچکس. من حمید نوری هستم صدای من داره ضبط میشه اما چند دونه اونها به تعداد انگشتهای دست حداکثرش بله خونههاشون ضبط شده و به نفع دولت جمهوری اسلامی ایران فروخته شده و از این چند هزار زندانی فراری و آواره و پناهنده، هیچ سندی بهنفع دولت جمهوری اسلامی ضبط نشده، بغیر از چند نفر.
به اندازه تعداد انگشتان دست هم نمیشه، هرکس خلاف ادعای من داره مدرکشو بیاره رو کنه.
قاضی: یک کم آروم باشید حمید نوری.
نوری: چشم.
قاضی: رفتارتونو لطفاً وفق بدین با دادگاه و یه کم آروم باشید.
نوری: چشم.
دادستان: راجع به مصاحبهها میتونی تعریف بکنی چجوری انجام میشد.
حمید نوری: بله مصاحبهها خیلی از زندانیها تو دادگاشون درخواست میکردن که ما دیگه گروهکمونو قبول نداریم قاضی ازشون میپرسید که میخواین مصاحبه کنید، میگفتن بله، بعد اینها رو صدا میکردن توی حسینیه زندان اوین تقریباً ۶برابر این سالن بود. اون بالای بالاش یک سن داشت. زندانیها میرفتن اون بالا مینشستند همشون و ما زندانیایی که تو بندها بودن میآوردیم توی حسینیه. همه مینشستند به ترتیب حسینیه از وسط دو قسمت تقسیم شده بود خانومها یک سمتش مینشستند، آقایون یک سمتش مینشستند، زندانیها هم به ترتیب اون بالا مینشستند. شکلشم اینطوری بود ابتدا خودشونو معرفی میکردن، گروهکشونو میگفتن از زمان دستگیریشونو تعریف میکردن اون کارهایی که قبل از دستگیری بر علیه جمهوری اسلامی انجام داده بودن میگفتن. در آخرش میگفتن من اشتباه کردم از ملت بزرگ ایران عذرخواهی میکنم و توبه کردم از رهبر ایران حضرت امام خمینی هم تقاضای عفو و بخشش دارم. نفر بعد.
دادستان: کی اینکارها رو انجام میده، مسئول این کارها کیه.
حمیدنوری: مسؤل اینکارو دادستان تهران مشخص میکنه.
مترجم: اون مشخص میکنه نه اینکه خودش باشه.
حمیدنوری: بعضی وقتها خود دادستان تهران شهید لاجوردی خودش اینکار و انجام میده اون زمانی که من پاسدار بند بودم یک شخصی انجام میداد. چون او راضی نیست من اسمشو نگم.
دادستان: وقتی که خودت در دفتر دادیاری کار میکردی، تو دادیاری کار میکردی اون موقع چی، اون موقع چه کسی اینکار رو انجام میداد.
حمیدنوری: اون موقع خیلی کمتر انجام میشد مصاحبه بیشتر اون سالهای اول انجام میشد. اون سالها بخشی داشتیم بهنام روابط عمومی خیلی کمتر انجام میشد.
دادستان: ۶۷ و۶۶ چی؟ مصاحبه انجام شد یا نشد؟
نوری: بهنظر من توی اون سال مصاحبه جمعی انجام نشده اگر هم شده باشه من الآن یادم نیست.
دادستان: حالا این مصاحبههایی که انجام میشد چرا بقیه زندانیها باید بیان بشینن گوش کنند به این افراد؟
نوری: من بخدا مقصر نیستم خوب زندانیها میخوان جلو جمع صحبت کنند یه حالت تفریح هم داشت. زندانیها به همین بهونه از بندهاشون خارج میشدند، میاومدند تو حسینیه می نشستند و اونجا همدیگر رو هم میدیدند. مخصوصاً خانمها هم چون یه سمت بودن، آقایون هم یه سمتی بودند، بعضیها هم که برادر خواهر بودند اونجا همدیگر رو میدیدند و گه گاه باهم صحبت میکردند.
دادستان: جواب تو اینه که تو بههیچ عنوان همکاری یا دخالتی نداشتی در مصاحبههایی که در گوهردشت انجام شده، درسته؟
نوری: جواب را با بله و خیر نمیدهم. یکبار من که رفته بودم زندان رجایی شهر رفتم یک سالنی که مصاحبه انجام میشد، یک شخصی اونجا بود که یکی دوبار دیده بودمش بهنام حمید و بعدها متوجه شدم اسم مستعارش حمید عباسیه و اسم اصلیش یا حمید رحمانی بود یا حمید علی مددی. بعد من هم اون روز اونجا بودم، گفت شما هم میآیی بریم؟ من را برد توی یک سالنی، پیشش نشستم، دقیقش را یادم نیست، یا احتمال داره فکر کنم کار داشت زودتر رفت، یا من پیشش نشستم دوتایی با هم بودیم و یک چند نفر مصاحبه کردند، بعد من برگشتم اتاق خودم. هیچ مستقیماً دخالتی چیزی داشته باشم، خیر. فقط یکبار که اونجا بودم بله منهم رفتم این مراسم را دیدم. در زندان اوین ولی خیلی دیدم.
دادستان: اون سالنی که میگی کجا بود یادت میآید؟
نوری: نه.
دادستان: قبلاً نگفتی اسمش را؟
نوری: یک جایی بود فکر میکنم توی محوطه جهاد بود، فکر میکنم دقیق یادم نیست، چون چندباری که من رفتم زندان، دفتر ما همون اول درب زندان بود، از اونجا که من رفتم با ایشون فکر کنم ۱۰۰ متر ۲۰۰ متر اینجوریا بود، فکر میکنم اونجا بود.
دادستان: چه کسی دستور جابهجا کردن زندانیها رو صادر میکرد. هم توی بندها بین بندها از این بند بره به اون بند هم از یه زندان بره به یه زندان دیگه ای؟
نوری: رئیس زندان بند به بند رو همون مسئول بند ولی زندان به زندان رو رؤسای زندان باهم همآهنگ میکردند. اینارو دارم نظر شخصیمو میگم. بنظرم اینطوریه دست خود زندانه.
دادستان: یعنی دادیار زندان هیچ نقشی نداره در این کار؟
نوری: اصلاً تو جابهجایی زندان اصلاً دادیار زندان دخالتی نداره، البته باز اینها نظرات شخصیه خودمهها، چون ممکنه دقیق نباشه
دادستان: ده سال شما کار کردید تو اون سیستم قضایی باید بدونید اینا رو
نوری: نه بایدی نداره این باید رو شما نمیتونید تحمیل کنید.
اجازه بدید آخه شما چیزی دارید به من یه چیز حقوقی رو میبندید، میگید باید اطلاع داشته باشی، خب من باید اینو خدمت شما توضیح بدم احتمال داره اطلاع داشته باشم و احتمالم داره اطلاع نداشته باشم ولی در داخل دادیاری زندان همه چیزو مطلع بودم سؤالای کلی شمارو اطلاعاتمو خدمت شما دارم عرض میکنم.
دادستان: خیلیا که اینجا بودن تعریف کردن که زندان قزلحصارو تخلیه کردن و همه این افراد و انتقال دادن به گوهردشت از اوینو از همه جا، آیا به اوینم دادن، به اوین فرستادن یکسری، یکسری هم گوهردشت شما جوابی دارین بدین؟
حمید نوری: در حدیکه شما اطلاع دارین منم همونقد راطلاع دارم.
دادستان: اشرف سمنانی و مجید صاحب جمع اتابکی هر دوشون گفتن که در سال۶۶ زندانیان اعتصاب کردن و اونموقع تقریباً تعداد ۲۰۰نفر انتقال داده شدن به گوهردشت حسین فارسی هم گفته که تقریباً همون زمان اونهم انتقال داده شده از اوین به گوهردشت. اینها اواخر سال۶۶ بوده آیا اینها برای شما آشنا هست، یا نه چیزی هست اطلاع داشته باشی راجع بهش؟
حمید نوری: در همین حدی که شما اطلاع داری ولی من بیشتر از شما بر اساس مطالعاتی که داشتم بیست بهمن سال۱۳۶۶ توی این بازجوییها که خوندم تو این جلسات دادگاهی که شنیدم و در کتابهایی که خوندم کتاب حسین فارسی این دادستانو نوشته بله.
دادستان: منظور من اینه که تو اونموقع کار میکردی بهعنوان دادیار، تو دادیاری یعنی متوجه نشدی که ۲۰۰ تا زندانی رو انتقال دادن به یه زندان دیگه؟
حمید نوری: شما نمیتونی بمن یه همچی تهمتی رو بزنی شما سؤالتونو بفرمایید، شما نمیتونی بهمن مقام بدی در زندان رجایی شهر.
دادستان: خب منم دارم همینو میپرسم. حمید نوری تو بهعنوان دادیار که کار میکردی تو این زندان زندان اوین متوجه نشدی که ۲۰۰تا زندانی رو انتقال دادن به یه زندان دیگه در یه برهه زمانی
حمید نوری: من دادیار دز زندان اوین نبودم. کی، کجا گفتم من دادیار بودم در زندان اوین؟ شاید برای شما بد داره ترجمه میشه، من یک کارمند بودم در بخش دادیاری زندان.
دادستان: خب حتی بهعنوان کارمند اونجا هم وقتی کار میکنی، آدم متوجه یک همچی چیزی بزرگی نمیشه؟ به آدم خبر نمیدهند تو اون بخش که اینکار را قراره انجام بدهیم؟
نوری: پس ببینید شما صحبتتون اصلاح شد، ممنونم. از دادیار شدم کارمند زندان، نه من مطلع نشدم، چون مربوط به ما نمیشد. زندان خودش جابهجا میکنه. ربطی نداره. البته احتمال هم داره بعضی جابهجاییها را متوجه میشدیم، ولی این مورد خاصی که نظر حضرت عالیه نه من متوجه نشدم.
دادستان: حسین فارسی تعریف میکنه که وقتی آوردنش گوهردشت و تو یکی از افرادی هستی که اون همون موقع در بدو ورود میبینه، اون موقعی که بهش میگن لباسهاش رو دربیاره و مورد ضربوشتم قرار میگیرد. جواب اینرا چی داری بگی؟
نوری: دروغ میگه. حسین فارسی کتاب نوشته، یک کهکشان ستــــــــاره، شما کتابش را به من دادید، نه خود کتاب را ریختید توی آی پد من، همین داستان را نوشته، اسمی از حمید عباسی توی این داستان نیآورده، اینها داستانهایی که بعد از دستگیری من ساختند، همهشون دروغ میگن. شما دقت کنید فقط این بچههایی که توی آلبانی اسیر هستند و توی کمپ زندگی میکنند، فقط در خصوص یک اورکت حمید عباسی صحبت میکنند با این دماغ عقابی.
دادستان: این را من سؤال نکردم. حمید اتابکی هم همین را گفته، اونم میگه وقتی که اومده گوهردشت. حتی تو حال او را میپرسی و او پیش خودش میاندیشه که من برای چی اینجا هستم، اونم میگه وقتی آوردنش به گوهردشت شما اونجا بودید. جواب اون را چی میگید؟
نوری: دروغ میگه، اگر قبل از دستگیری من کسی این داستان را گفته باشه من تمام اتهاماتم را میپذیرم. تسلیم میشم. این داستانها، ۲۰بهمن و بعد که من که دیگه تو زندان باشم همه با هم جلسه داشته باشند.
دادستان: این عکسی که از طریق ساتلایت گرفته شده از بالا زندان رو نشون میده نگاه کنید این ساختمونها رو میبینید این دفتر شما که میگین تو قسمت اداری بوده کجاست؟
حمیدنوری: توی بازجویی این عکس رو نشون من دادند منتظر این عکس بودم تمام داستان من با این عکس و این ماکت حل میشه.
دادستان: حالا شما بالاهاشو نگاه بکنید دفتر شما تو کدوم ساختمون بوده؟
حمیدنوری: دفتر بهعنوان رجایی شهر فقط همین جاست. این چیزهایی که اینا به شما ساختن همهاش دروغه همه رو ساختن برای شما، آقای قاضی اجازه هست که با دست دارم نشون میدهم؟
دادستان: توی بندها چی بودین توی این بندهایی که تو این زندان هست.
نوری: اصلا. خیر.
دادستان: این مصاحبهیی که شما رو گفتید که همراش رفتید، مصاحبه کجا بود گفتی جهاد بود مثل اینکه.
نوری: دقیقاً یادم نیست فکر میکنم همونجاها بود چون یه بند داشت.
قاضی: بزارید اول کوچیکش کنند که بتونید شروع کنید الآن نشون بدید کجا بود فکر میکنی کجا بود؟
نوری: از اینجا که رفتیم فکر میکنم یک دری داشت اینجا ها روش فکر میکنم نوشته بود جهاد همه اینها رو حدودی میگم همه رو حدودی میگم.
نوری: حدودی میگم. فکر میکنم از اینجا، اینجا یک در بزرگی داشت، اینجاها بود.
قاضی: خب رفتید تو کجا؟رفتید توی کدوم ساختمون؟
نوری: نمیدونم. توی ذهنم نیست. رفتیم توی یک سالنی نشستیم.
قاضی: شمارههای را نمیبینی اونجا را؟
نوری: چرا شمارهها را میبینم، نمیدونم، یک سالنی بود ولی. نشستیم اونجا. من که نمیتونم بگم این بود اون بود. یک سالنی بود. یادمه یک چیز بود اینجوری.
قاضی: آخه ببینید این جایی را که شما نشون میدهید میگویید در بود، این بیرونه محوطه فضای بیرونه، دری وجود نداره اونجا و این اون ساختمون هاست یک کدوم از اون ساختمون ها را شاید میگی، در کدوم ساختمونن داری میگی؟
نوری: این نقشه هواییه، اینجا در نداره من مقصر نیستم، زمانی که من رفتم در داشت. من توی این نقشی ندارم که چرا این در داره یا نداره و مقصر هم نیستم.
قاضی: نمیدونم والله مترجم نمیتونه حالی کنه، آخه نمیشه که توی این فضای باز دری باشه.
نوری: من چکار کنم آقای قاضی؟ بهنظر شما من مقصرم الآن؟
قاضی: یعنی منظورت میگی یک ساختمونی اونجا بوده قبلا؟
نوری: میگم در اینجا بود. یادم نیست حقیقتش. چون جریان مال سی و مثلا هفت هشت سال پیشه، نمیخواهم چیزی را اشتباه توضیح بدهم.
قاضی: باشه. دادستانها اگر سؤالی دارند بکنند.
دادستان: خب تو منظورت اینکه توی هیچ بندی در گوهردشت نبودی؟
نوری: بله. رجایی شهر، نه گوهردشت. زندان رجایی شهر، اشتباه کردم دوباره.
دادستان: میریم توی بازجوییهای قبلی تون، بازجویی که شماره ۱۸ است، ۱۳ماه می انجام شده. صفحه ۳۷۶،
نوری: آقای مترجم من نمیشنوم چی میگید.
مترجم: چون میخواهند به بازجویی شما استناد کنند آقای ساندر میپرسید.
نوری: نمیشنوم ببخشید.
مترجم: گفتند که متمایزه با صحبت ایشون با صحبت الانشون میتونید او متن روبخونید.
دادستان: گفتید که من تو گوهردشت چندین بار بودم. چندین بار رفتم اونجا و در زندان گوهردشت من چندین بار بودم، اینجوری گفتین من سعی میکردم مشکلات زندانیها رو حل کنم و این رو به دستور رئیسم در زندان اوین و گفتید که اون موقعی که من در زندان گوهردشت بودم اون چند باری که بودم در بندهای مختلفی بودم.
نوری: اگر اینو من گفته باشم هرچی شما بگید قبوله، همه رو میپذیرم، صدای من هست، صدای منو بذارید اگر من اینو گفته بودم پرونده رو مختومه اعلام کنید. چقدر با جرأت دارم اینو میگم، صدای من داره ضبط میشه، اگر من حمید نوری معروف به حمیدعباسی چنین صحبتی کرده باشم همین اینجا رسماً اعلام میکنم تمام اتهاماتم رو میپذیرم صدای منو همین الآن پخش کنید.
قاضی: منظورت اینه که اینکه اینجا نوشته شده اشتباهه؟ اینه منظورتون.
نوری: من بیاحترامی یا جسارت خدمت مترجمین نمیکنم، من میگم چنین چیزی نگفتم.