۷آبان۱۴۰۰
نشست رمضان در اشرف
مسعود رجوی – مرداد۱۳۹۰
به مناسبت ۷ آبان روز کوروش کبیر، نه شاه - نه شیخ ـ ۵ آبان ۱۴۰۰
مرگ بر ارتجاع - مرگ بر استبداد، کوروش ، مصدق ، روحت شاد
کوروش ذوالقرنین و آماده کردن اسباب کار
آموزشهای درونی مجاهدین ، نشست رمضان در اشرف ـ مسعود رجوی ـ مرداد ۱۳۹۰
قسمت دوم
چنانکه در کتابهای ابتدایی خواندهایم، مادر کوروش ماندانا، دختر آزیدهاک یا آستیاگ، شاه ستمگر ماد بود. وقتی کوروش بدنیا آمد شاه طبق خواب وحشتناکی که راجع به این نوزاد دیده بود که حکومتش را سرنگون میکند نوزاد را به یکی سپرد تا ترتیب قتلش را بدهد. این فرد هم کودک را به چوپانی سپرد تا جلوی جانوران درنده بگذارد. از قضا زن چوپان در همان روز پسری مرده بدنیا آورد و چوپان به پیشنهاد همسرش جای دو بچه را عوض کرد. به این ترتیب کوروش جان به در برد و در طبیعت و فضای چوپانی سالم رشد کرد و در عنفوان جوانی فرمانده قابلی شد و در مراحل بعد که داستانهای جداگانه دارد زمام امور را بهدست گرفت. ماد و پارس را یکی نمود و در واقع ایران ما را بنیانگذاری و تأسیس کرد.
در این اثنا کرزوس آخرین شاه لیدیا هجوم آورد و کوروش ناچار از اکباتان که پایتخت ماد بود بسوی او شتافت و همهٔ سرزمینهای آن روز تا دریای سیاه و دریای اژه را فتح کرد و به منتهاالیه مغرب آن روزگار رسید.
با عبور از لیدیا (ترکیه امروز) خشکی را در نوردید و به دریا رسید و دیگر جایی برای پیشروی نبود. بهطوریکه در یکی از خلیج های آنجا (شاید در حوالی ازمیر کنونی) هنگام غروب آفتاب، خورشید را دید که گویی به آهستگی در دریا فرو میرود. در آبی تیره و برگشته از گل و لای از ساحل که کوروش آنرا چشمه ای گلآلود پنداشت.
در خشکی، برخلاف همهٔ پیش بینیها و پیشگوییها، حکومت لیدیا که صبغه یونانی داشت سرنگون و از میان برداشته شد. اما کوروش بجای کشتار و غارت و زورگویی، که رسم شاهان بود، دادگستری و نیکی و گذشت پیشه کرد. از قرآن میخوانیم:
إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ
فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿۸۴﴾
فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿۸۵﴾
ما او را در زمین فرمانروایش ساختیم و اسباب این کار را از جمیع جهات به او دادیم و همه وسائل پیشرفت و پیروزی به او بخشیدیم. پس، او نیز در هر قدم، الزامات و اسباب و عوامل تحقق آن را تبعیت و پیروی کرد و به جا آورد.
حَتَّى إِذَا بَلَغَ
مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِنْدَهَا
قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَنْ تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَنْ
تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿۸۶﴾
آنقدر که به غروبگاه خورشید رسید و در دریا که می نگریست چنان دید که انگار خورشید در چشمه ای گلآلود فرو میرود
پس از این توصیفات و نشانی ها و بیان حالتها که هر کدام به ملاحظهٔ خاصی صورت گرفته است، یعنی پس از کامل کردن فرم و آرایش صحنه، قرآن به اصل موضوع یعنی رفتار و کردار سیاسی و اجتماعی کوروش با قومی میپردازد که او بر آنها استیلا یافته، و میگوید:
و در آنجا قومی بودند، به او گفتیم ای ذوالقرنین آیا عذاب و آزار میکنی یا در میان ایشان نیکی پیشه میکنی؟
قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا ﴿۸۷﴾
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ
وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا
يُسْرًا ﴿۸۸﴾
گفت اما آن را که ستم کند کیفر میدهیم، و آنگاه که به جانب پروردگارش بازگردانده شود خدا او را به سختی مجازات می کند. و اما آن کس که ایمان بیاورد و عمل شایسته پیشه کند او را سزای نیک خواهد بود و به او از گشایش و سهولت کار و رفتارمان خواهیم گفت.
این آزمایش کوروش در اوج قدرت بود.
بر خلاف شاه و شیخ، کوروش وقتی به اوج قدرت رسید، مغرور و خیره سر، دیکتاتور و جبار و ستمگر نشد.
خدا او را به آزمایش میکشد و از او میپرسد چه خواهی کرد؟ او نقشه مسیر خود را ارائه میکند. از یک طرف مقابله با ستمگران به سود توده مردم و از طرف دیگر سهولت و گشایش و پیشرفت و سزای نیک در برابر آرمان و ایمان، و عمل شایسته زمان.
پس کوروش به جای غارت و کشتار و بردگی و اسارت که در آن روزگار حق مسلّم فاتحان بود، راه و رسمی دیگر پیشه کرد. خدا میگوید به او گفتیم که حالا چه میکنی؟ تو هم شکنجه و عذاب و سرکوب میکنی یا راه و روش نیک و نیکو پیش میگیری؟و کوروش جوابی شایسته جایگاه و شأن خودش میدهد. در عمل هم کوروش به جای درب و داغان کردن و کشتار و غارت با مردم لیدیا بهترین رفتار را پیشه کرد
حتی به جای اینکه کرزوس را بکشد بخشید و از مرگ نجات داد. به خانواده او هم تعدی نکرد. طبق رسم زمانه آنها را نکشت و احترام زنان و دختران را هم محفوظ داشت .
ثُمَّ أَتْبَعَ
سَبَبًا ﴿۸۹﴾
حَتَّى إِذَا بَلَغَ
مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ
دُونِهَا سِتْرًا ﴿۹۰﴾
كَذَلِكَ وَقَدْ
أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ﴿۹۱﴾
ذوالقرنین سپس به جبهه شرق شتافت و اسباب و الزامات آن را تبعیت کرد و آماده ساخت.
آنقدر که به مطلع آفتاب رسید که بر قومی میتابید که پوشش دیگری نداشتند.
چنین بود و ما البته بر کارها و توانمندیها و امکانات او هر آنچه میکرد، احاطه داشتیم.
به این ترتیب کوروش که برای دفع حمله قبائل وحشی در گیدروسیا و بکتریا لشکرکشی کرده بود پس از عبور از مکران و بلوچستان و سند و کابل به بکتریا که همان بلخ است رفت و در پیشروی تا مرزهای شرقی افغانستان کنونی، در ماورای شرقی خراسان که در آن روزگار به خاور زمین و مطلع خورشید شهره بود، اقوام ابتدایی را یافت که هیچ سرپناه و پوششی نداشتند و مستحق رسیدگی و کمکهای کوروش بودند.
به این ترتیب کوروش، در منتهی الیه شرقی سرزمینش (شاید بکتریا که همان بلخ باشد) مردمانی را مییابد که گویا هنوز در کمون های اولیه به سر می برند و هیچ سرپناه و پوششی ندارند و او به کمک آنها شتافت.
در این هنگام آنچنانکه دهخدا هم از ابوالکلام نقل کرده «آوازه کورش همه اکناف جهان را فراگرفته و نیکوکاری ها و محآمد وی ورد زبانها بود بدین سبب مردم بابل هیچ چاره ای نیندیشیدند جز این که از سوی بزرگان خود فرستاده ای نزد کورش گسیل دارند و وی را به آمدن به بابل و رهائی آنان از ستم و رنج بخوانند».
کوروش درخواست آنها را پذیرفت و با ارتش آزادیبخش خود به بابل رفت و قوم یهود را آزاد کرد.
این در خور بحثی جداگانه است.
اما فتح بابل اوج دیگری از کار کوروش بود که دامنهٴ آن سوریه و فلسطین و لبنان کنونی را هم در برگرفت و کوروش از این طریق هم به دریا رسید.
حَتَّى إِذَا بَلَغَ
بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمَا قَوْمًا لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ
قَوْلًا ﴿۹۳﴾
قَالُوا يَا ذَا
الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ
نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَى أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا ﴿۹۴﴾
قَالَ مَا مَكَّنِّي
فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ
رَدْمًا ﴿۹۵﴾
آتُونِي زُبَرَ
الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انْفُخُوا حَتَّى
إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا ﴿۹۶﴾
فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ
يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿۹۷﴾
قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِنْ
رَبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي
حَقًّا ﴿۹۸﴾
در مرحله بعد، باز هم اسباب کار را آماده کرد و در سمت شمال به کیوکازاس که همان قفقاز است رفت.
تا گاهی که به تنگه ای میان دو رشته کوه رسید و در آنجا قومی یافت که گفتاری را در نمییافتند و تمدن آنها بسیار پایین و در برابر یورشهای دائمی یأجوج و مأجوج ضعیف و ناتوان بودند و به ستوه آمده بودند. گفتند ای ذوالقرنین، یأجوج و مأجوج در زمین تبهکاری میکنند آیا اگر خرجش را به تو بپردازیم سدی بین ما و آنها خواهی ساخت؟
این یأجوج و مأجوج همان است که در زبان یونانی به آن گاگ و ماگاگ میگفتند. از جنس و سنخ مغول برای ما در ایران... قبایل وحشی و بیابانگرد
و مادون دوران شهرنشینی و تمدن شهری و فرهنگ مدنی که در حالت وحشی و جنگلی بهسر میبردند و کارشان با درنده خویی، کشتار و غارت بود
از اینرو آن مردم تحت ستم از کوروش خواستند به خرج خودشان برای آنها سدی بسازد.
ولی کوروش با بزرگ منشی از گرفتن خرج و هزینه از آن قوم ستمزده و فقیر خودداری کرد و گفت مکنتی که خدا بمن داده بهتر و کفایت است. اما با نیروی خود بمن کمک کنید تا بین شما و آنها سد سدیدی ببندم که شکاف پذیر و سوراخ شدنی نباشد. برایم خرده آهن بیاورید. و آنگاه که تنگه و راه میانبر بین دو رشته کوه پر شد، به آنان گفت اکنون آتش بدمید تا بگدازد و بر آن آهن یا مس گداخته بریزم.
کوروش اینچنین با آتش و آهن اسباب کار را در مقابله و مبارزه با یأجوج و مأجوج آماده میکرد. تبهکاران غارتگری که بهمعنی واقعی و قرآنی کلمه، مثل آخوندها و پاسداران غارتگر در روزگار ما، امن و امان و آسایش و کشت و تولید مردمان را پیوسته در ایلغار خود لگدمال میکردند و به یغما میبردند.
قرآن ادامه میدهد که: پس از ساخته شدن سد، یأجوج و مأجوج دیگر نتوانستند بر آن چیره شوند یا سوراخ کنند و نقب بزنند. و کوروش گفت: این رحمتی از جانب پروردگارم است تا زمانی که مقرر باشد یعنی تا وعده گاه تاریخی دیگری که صورت مسأله چیز دیگریست و عوض شده است . زمانی که عمر این سد به پایان برسد و خرد شود و وعده پروردگارم حق و درست است.
وقتی اینکه این دیوار عظیم برپا شد دیگر هیچکس به یاد ندارد که در این قسمت از جهان ، وحوش توانسته باشند سرازیر شده و بهقتل و غارت اقدام کنند.
راستی که هیچکس و هیچ منبع و مرجعی جز قرآن نتوانسته به این صحت و دقت و این همه احترام و عزت کوروش کبیر را تا جاویدان به جهانیان بشناساند.
وقتی قرآن میگوید کوروش ذوالقرنین اسباب کار را آماده میکرد، فکرش را بکنید که چه سازمان کار و چه سازمان رزمی داشته که کوره های ذوب فلز را به ارتفاعات ببرند ... ... . .
در نظر بگیرید که چه کار عظیمی کرده است چه کار غیرممکنی که در ارتفاعات و کوهها در همه جا کوره و دمیدن در کورهها با وسائل ابتدایی آن زمان برای اینکه به اندازه کافی آهن و مس و قیر و گچ و سنگ فراهم بشود .واقعاً که نهضت عظیمی بهراه انداخت و آنقدر پاره آهن و مس و براده آهن و... گردآوری کرد و شبانه روزی کار کردند تا این تنگهٔ داریال که بین دریای خزر و بین دریای سیاه، راه هجوم وحوش بود آب بندی شد .دنیای وحشی کهن را کوروش با این اسباب مهار کرد و دنیای متمدن آن روز را با آن سد سدید نجات داد. بعد از آن دیگر وحوش نمیتوانستند نفوذ و حمله کنند.
در نوشتههای ارمنی در آثار باستانی ارمنستان این دیوار و این سد را «باهاک کورائی» نام می برند یعنی تنگهٔ کوروش یا معبر کوروش. مردم گرجستان در زبان گرجی از قدیم به این سد ، درِ آهنین می گفتند . ترک ها آن را در زبان خود «دامر کپو» ترجمه کردهاند ارمنی ها این مسیر را «کابان کورایی» یعنی گذرگاه کوروش هم می خواندند کور قسمتی از اسم کوروش است . این اقوی دلیل است که ذوالقرنین مورد اشاره قرآن کوروش است زیرا اسکندر چنین سدی نساخته بلکه تا چین رفته و در بازگشت در بابل بیمار شده و درگذشته است. وانگهی اسکندر از راه شامات به ایران حمله کرد و تا پنجاب هند پیش رفت و کاری به تنگهٔ داریال در ولادی قفقاز و قسمت شمالی آسیای غربی نداشت بلکه کوروش بود که با آهن و برادهٴ آهن و مس ذوب شده و نفت و قیر یعنی نفت خام آن زمان که خودش از زمین می جوشید
نیروی کار عظیمی را بهکار گرفت و آن گذرگاه یأجوج و مأجوج را بین دو کوه سدی آهنین بست. کمااینکه این سد، برخلاف سد مآرب در یمن بهخاطر کشاورزی و اینکه پشت آن آب جمع بشود ساخته نشد. این بهطور مضاعف منظور قرآن و نقش کوروش را روشن میکند.
نتیجه: کوروش اسباب کار را آماده کرد، بدون چشمداشت پولی و مالی، سد سدیدی کشید که دیگر دشمن نمیتوانست بر آن چیره شو د، شکافی هم باقی نگذاشت که بتوانند از آن سوراخ وارد شده و استفاده کنند.
سد سدید بستن در برابر دشمن بدون هر گونه شبهه و شکاف و سوراخ، درست همان کاری است که مجاهدین هم باید در برابر ضربالاجل نوری مالکی (۳۱ دسامبر) با همهٔ دود و دمها و تک و پاتک هایش انجام بدهند.
۱۸ ماه است دشمن فکر میکند که با بلندگو و حملات موضعی و آوردن مزدور و سنگ پرانی از پشت سیاج، میتواند اشرف را سوراخ و جا کن کند.
البته اگر انقلاب مریم در کار نبود و مجاهدین این نبودند که هستند، شک نکنید که ارتجاع، که از زمان فرعون و بخت النصر و خمینی تجربه دارد، خیلی امید بسته بود که بتواند تشکیلات مجاهدین و سازمان رزم ارتش آزادیبخش را سوراخ و متلاشی کند. و الا دشمن، عقلش کم نیست که برود زرهی بیاورد و چنین فضیحتی را در اثر ایستادگی مجاهدین به جان بخرد.
بنابراین اگر ما محکم و بی شکاف بایستیم و سد سدید ببندیم، دشمن در این ضربالاجل هم غلطی نمیتواند بکند. از قضا میتوان و باید شر کثیر را در قدمهای بعد به خیر عظیم تبدیل کرد.
فکر میکنم در این شبها ما داریم گام به گام به مفهوم آمادگی «اسباب کار» همچنانکه در داستان ذوالقرنین آمده نزدیک میشویم. خلاصه میکنم هر چقدر هم که بغرنج و خطیر باشد و طول بکشد ما باید از فروغ جاویدان تا فروغ اشرف قدم به قدم و آجر به آجر و از این کوره به آن کوره «اسباب کار» بزرگ سرنگونی و آزادی خلقمان را فراهم کنیم.
در پایان از یک سخنرانی کوروش با یارانش میخوانم:
فردا کسانی آزاد خواهند زیست که امروز از راحتی و آسایش خود بگذرند. ستمگر در برابر شما از ۲ چیز استفاده می کند اول از حس راحت طلبی شما که به این وسیله شما را برده و ذلیل خود میکند. دوم از ترس.
هر وقت توانستید راحتی امروز خود را برای فردا فدا کنید و از مرگ بیم نداشته باشید و خدا را باور کنید آنوقت بر میخیزید و دیگر برده و ذلیل نخواهید ماند...