۷مهر۱۴۰۰
دوربینهای مداربسته اوین شکنجه زندانیان را ثبت کردند
دو مرگ مرموز در زندان تهران بزرگ یا «فشافویه»، زنگ خطر را برای افکار عمومی و وجدانهای آزاد به صدا درآورده است. در ۳۰شهریور ۱۴۰۰شاهین ناصری و در ۳مهر ۱۴۰۰ امیر حسین حاتمی؛ دو مرگ در فاصلهٔ ۵روز.
طبق معمول رئیس قوه قضاییه و دژخیمان ریز و درشت سکوت کرده و سپس خود را به کوچهٔ علی چپ زده و چنان وانمود کردند که گویا دست عوامل موهوم و اجنه در کار بوده یا اقدام خودسرانهیی صورت گرفته است. بعد از اینکه خبر شبکههای مجازی را درنوردید و موجی از نگرانی اجتماعی را برانگیخت با دجالیت مدعی تشکیل کمیتهیی برای بررسی موضوع شدند. چه کسی نمیداند که این ترفند لو رفته برای کاستن از حساسیتهای اجتماعی و از سرگذراندن موج است.
یادآوری میشود که در ۲۰خرداد۹۸ نیز علیرضا شیرمحمدعلی، زندانی عقیدتی ـ سیاسی در این زندان هدف ضربههای متعدد چاقو قرار گرفت و جان خود را از دست داد. جرم او در منطق جلادان اهانت به مقام عظمای ولایت بود.
بهراستی در سیاهچالهای خامنهای چه میگذرد؟
انسانشناسی در فاشیسم دینی
حکومتی که شاکله و الگوهای ساختاری آن از زیر عمامهٔ خمینی جوشیده و بر اساس نظریهٔ فاشیستی ولایت فقیه شکل گرفته، برای بقای خود نیاز مبرم به سرکوب و کشتار دارد. خمینی جملهٔ معروفی دارد که ممکن است نسلهای جدیدتر ایران آن را نشنیده باشند. او این جمله را در حضور خامنهای و اعضای مجلس خبرگان و برای شیرفهم کردن آنها بیان کرد و از رادیوی حکومتی در ۱۴بهمن ۶۳ پخش شد.
«آدم گاهی درست نمیشود مرض گاهی صحیح نمیشود، الّا بِالْکَیّ؛ باید ببرند، داغ کنند تا درست بشود جامعه. باید آنهایی که فاسد هستند، از آن بیرون ریخته بشوند».
در این دیدگاه ارتجاعی ـ فاشیستی هر کس که با او حکومت نیست پس علیه آن است و بنابراین «فاسد»، «محارب»، «منافق» و... نام میگیرد.
ببینید چگونه کشتار انسانها را توجیه و تئوریزه میکند. با همین تئوریهای خودساخته بود که حکم به قتلعام ۳۰هزار زندانی سیاسی در تابستان۶۷ داد:
«آنهایی که تهذیب بردارند باید تهذیب بشوند، آنهایی که مانع از تهذیب ملتها هستند باید از سر راه برداشته بشوند. این یک رحمتی است، صورتش را انسان خیال میکند که کشتار است، لکن واقعش بیرون کردن یک موانعی از سر راه انسانیت است. و در ایران هم این مسأله که میبینید که در همه جا برای ما هی طرح میشود که اینها آدم میکشند، آنها خیال میکنند که ایران آدم میکشد، ایران تا امروز یک دانه آدم را نکشته است، ایران یک سباعی را که حمله کردند بر همه چیز اسلام، ملت، انسانیت، آنها را اگر بتواند تهذیب میکند و اگر بتواند با حبس آنها را نگه میدارد تا تهذیب بشوند، اگر نتواند تصفیه میکند» (خمینی. ۲۳دی ۱۳۶۰).
ارتزاق از مرگ انسانها
این هیولای برجهیده از جهنم با وجناتی دوزخی گویی مأموریت داشت تا با نفسهای مسمومش زندگی و مظاهر آن را بمیراند و مرگ را بر میهن ما حاکم کند؛ از این رو برای پیاده کردن رسوبات جاهلی ذهنش به افرادی مانند اسدالله لاجوردی، معروف به قصاب اوین نیاز داشت. ساختن زندان، ابداع روشهای مختلف برای شکنجه جزیی از طینت این رژیم است. بدون آن قادر نخواهد بود یک روز به سلطهٔ خود ادامه دهد.
خشم انفجاری
خامنهای، همان خمینی با ورژن رتوش گشته است. گماشتن جلاد۶۷ در منصب ریاست جمهوری، انتصاب اژهای گوشخوار در ریاست قضاییه و یک پاسدار چوبزن بر ریاست مجلس ارتجاع، ادامهٔ همان خطی است که خمینی ترسیم کرده بود. البته خامنهای خوب میداند که هژمونی و هیمنهٔ خمینی را ندارد بنابراین باید همان جنایتها را در لفافهٔ حقوق شهروندی و کلیدواژهٔ بهشدت مقلوب و جنایتکارانه و مردم فریب «رأفت اسلامی»! به پیش ببرد و نگذارد خبری دیوارهای قطور سیاهچالهایش به بیرون نشت نماید. با این حال وقتی خبر مرگهای مرموز زندانیان منتشر میشود، جامعه پشت پردهٔ آن را حدس میزند.
سر به نیست کردن زندانیان در زیر شکنجه بیسابقه نیست و استبداد دینی پرونده قطوری در این زمینه دارد آنچه جدید مینماید وحشت دمافزون خامنهای و دم و دستگاه شکنجه و سرکوب او از واکنش خشمآلود انفجاری جامعهٔ به ستوه آمدهٔ ایران است؛ خشمی که وقتی منفجر شود نه از اوین و فشافویه نشان خواهد گذاشت و نه از اوینبان و فشافویه ساز.
فریادهای زینب پرنین، مادر داغدیده و شیراوژن امیرحسین حاتمی، از علائم در راه بودن این انفجار حتمی است.