۱۵خرداد۱۴۰۰
انقلاب روسیه
راستی هیچ فکر کردید که مردم کشورهای دیگه چطوری تونستن توی کشورشون انقلاب کنن؟
چطوری از شکستهاشون درس و تجربه گرفتند!
و چطوری برای انقلاب، و لحظه انقلاب زیرساختهای لازمو درست کردن!
برای دونستن پاسخ این سؤال نیاز نیست راه خیلی دوری بریم، همین کنار دست خودمون توی روسیه یه تجربه خیلی خوب و موفق وجود داره
روز ۲۶خرداد سال۱۲۸۴ خورشیدی انقلاب روسیه که بعدها به انقلاب ۱۹۰۵ معروف شد شکست خورد و دفتر چندماهه اون بسته شد.
خیلیها اون شکستو پایان کار انقلاب و دگرگونی در اون کشور تلقی کردند.
ولی متقابلا خیلیهای دیگه هم اون شکستو به تجربهای برای یک انقلاب پیروزمند بعدی تبدیل کردند.
مردم روسیه از شکستشون در انقلاب ۱۹۰۵ این تجربه رو گرفتند که:
اولا با دیکتاتوری تزار دیگه مبارزه مسالمتآمیز کارآیی نداره و باید بهفکر یک انقلاب قهرآمیز بود.
ثانیا اینکه مردم بنشینن و چشم امید بدوزن به اینکه سرانجام یه روزی نیروهای مسلح بیان به کمک مردم، یه امید غیرواقعیه، چون سربازها فقط وقتی وارد کمک به مردم میشن که ببینن تعادلقوا در حال تغییره و کار دیکتاتوری داره یکسره میشه!
ثالثا با اون شکست مردم مطمئن شدند که بدون پرداخت هزینه انقلاب، هیچ تغییری بهوجود نمیاد، یعنی برای یک انقلاب پیروزمند باید هزینه داد.
رابعا مردم یاد گرفتن که برای غلبه بر نیروهای سرکوبگر و مسلح تزار، اونها هم باید یه نیروی مشابه داشته باشن که بتونه با سلاح از خودش دفاع کنه. بههمین علت رفتن دنبال درست کردن تیمهای دو سه نفره با قابلیت تحرک بالا تا بتونن نیروی سرکوبگر تزارو شکست بدن
همین تجربیات باعث شد که در دور بعدی انقلاب در سال۱۹۱۷، مردم روسیه بتونن با استفاده از بحران انقلابی و یک فرصت طلایی، و به کار بستن همین تجربیات پیروز بشن.
*******
درس هایی از قیام مسکو، منتخبی از بخش دو – تاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک:
کتاب «مسکو در دسامبر سال ۱۹۰۵» (مسکو ۱۹۰۱) فوق العاده به موقع از چاپ خارج شد. فراگرفتن تجربه قیام دسامبر؛ وظیفه حیاتی حزب کارگر است. متأسفانه این کتاب به مثابه کوزه عسلی است به اضافه یک قاشق قطران، مدارکش با وجود ناقص بودن بسیار جالب توجه است ولی نتیجه گیری هایش بی اندازه بی سروته و بی اندازه مبتذل است. درباره این نتیجه گیریها ما در جای خود به خصوص صحبت خواهیم کرد (رجوع شود به جلد یازدهم کلیات، چاپ چهارم روسی، ص ۱۶۳-۱۶۶ ه. ت) و اکنون به موضوع سیاسی روز یعنی به درسهای قوام مسکو میپردازیم.
شکل عمده جنبش دسامبر در مسکو اعتصاب مسالمت آمیز و تظاهرات بود. اکثریت عظیم توده کارگر فقط در این شکلهای مبارزه شرکت فعال داشت ولی همانا جنبش دسامبر مسکو به رأی العین نشان داد که دوران اعتصاب همگانی، به مثابه شکل مستقل و عمده مبارزه، سپری شده است و جنبش با نیرویی خود به خود و مقاومت ناپذیر این دایره محدود را میکشند و شکل عالیترین مبارزه یعنی قیام را به وجود میآورد.
تمام احزاب انقلابی و تمام اتحادیههای مسکو وقتی اعلام اعتصاب کردند، از ناگزیر بودن تبدیل این اعتصاب به قیام آگاهی داشته و حتی آن را احساس میکردند. در ۶ دسامبر از طرف شورای نمایندگان کارگران مقرر شد برای تبدیل اعتصاب به قیام مسلحانه مجاهدت به عمل آید. ولی در واقع، هیچ یک از سازمانها برای این کار حاضر نبودند و حتی شورای موتلفه گروههای مجاهد(۲ – شورای مؤتلفه گروههای مجاهد از نمایندگان مجاهدین حزبی کمیته مسکو ح. کس. د. ر. و نمایندگان گروه سوسیال دموکراتهای مسکو و کمیته مسکو حزب اس ارها و گروههای مجاهد تحت عنوان «ولنا یا رایوننایا»، «او نیورسیتسکایا، «تیپو گرافسکایا» و «قفقاز سکایا، تشکیل میشد.) (در ۹ دسامبر!) از قیام مثل یک موضوع مربوط به آینده دور صحبت میکرد و بالنتیجه مبارزه کوچهای بدون رهبری آنها و بدون این که آنها در شرکت داشته باشند جریان داشت، سازمانها از رشد و توسعه دامنه جنبش عقب ماندند.
اعتصاب تدریجا به قیام بدل میشد و علت آن هم مقدم بر همه فشار شرایط عینی بود که بعد از اکتبر به وجود آمده بود. حکومت را دیگر نمی شد با یک اعتصاب همگانی غافلگیر کرد زیرا این حکومت دیگر نمی شد با یک اعتصاب همگانی غافلگیر کرد زیرا این حکومت دیگر یک نیروی ضد انقلاب آماده برای عملیات جنگی تشکیل داده بود.
هم سیر عمومی انقلاب روس پس از اکتبر و هم توالی منظم حوادث در مسکو در روزهای دسامبر، تأیید شگرفی بود بر صحت یکی از احکام عمیق مارکس حاکی از این که: انقلاب، ضمن پیشروی خود، یک ضد انقلاب به هم فشرده و محکمی به وجود میآورد یعنی دشمن را مجبور میکند به وسایل تدافعی بیش از پیش شدیدی متوسل شود و بدین طریق وسایل بیش از پیش نیرومندی برای حمله تهیه مینماید.
هفتم و هشتم دسامبر: اعتصاب مسالمت آمیز و تظاهرات مسالمت آمیز توده ها، عصر هشتم: محاصرۀ اکواریوم، روز نهم: ضرب و شتم جمعیت به وسیله واحدهای سوار در میدان استراستنایا، عصر نهم: تاراج خانه فیدلر، روحیه بالا میرود. جمعیت غیر متشکل در کوچهها به طور کاملا خود به خودی، و با عدم اطمینان به ساختن اولین سنگرها. میپردازد.
روز دهم دسامبر: آغاز شلیک توپخانه بر ضد سنگرها و جماعت در خیابانها حالا دیگر سنگرها با اطمینان و کاملا به طور جمعی ساخته میشود نه به طور منفرد. تمام اهالی در خیابانها هستند: شبکهای از سنگرها کلیه مراکز عمده شهر را میپوشاند. طی چند روز، پیکار پارتیزانی سختی بین گروههای مجاهدین و واحدهای نظامی در میگیرد. سنگرها کلیه مراکز عمده شهر را میپوشاند، طی چند روز، پیکار پارتیزانی سختی بین گروههای مجاهدین و واحدهای نظامی در میگیرد و این پیکار واحدهای نظامی را فرسوده نموده و در باسف (دوباسف: استاندار استان مسکو بود که در دسامبر سال ۱۹۰۵ قیام مسلحانه کارگران مسکو را | سرکوب نمود) را برای دریافت نیروی تقویتی به التماس وا میدارد. فقط در حدود ۱۵ دسامبر بود که تفوق نیروهای دولتی بعد کامل رسید و روز هفدهم سربازان هنگ سمنفسکی، خیابان پر سنیا آخرین تکیه گاه قیام کنندگان را درهم شکستند.
اعتصاب و تظاهرات به ساختمان سنگرهای منفرد، به ساختمان جمعی سنگرهاو پیکار کوچهای با نیروهای دولتی مبدل شد. بدین طریق مبارزه تودهای پرولتاریا، بدون این که سازمانها بر آن رهبری داشته باشند، از اعتصاب به قیام بدل گردید.
این یکی از بزرگترین موفقیتهای انقلاب روس است که در دسامبر سال ۱۹۰۵ به دست آمد، این موفقیت نیز مانند جمیع موفقیتهای پیشین به بهای قربانیهای عظیمی تمام شد. جنبش از اعتصاب سیاسی همگانی به مدارج عالی تری ارتقاء یافت. این جنبش ارتجاع را وادار کرد که مقاومت خود را به آخرین حد برساند و بدین وسیله لحظهای را که انقلاب نیز در به کار بردن وسایل تعرضی به آخرین حد خواهد رسید، بی اندازه نزدیک نمود.
ارتجاع از، حدود شلیک به سمت سنگرها، منازل و جمعیت توی خیابانها نمی تواند پا فراتر نهد. ولی انقلاب میتواند از گروه مجاهدین مسکو فراتر رود و بسیار و بسیار هم فراتر رود؛ خواه در سطح و خواه در عمق. و انقلاب از دسامبر به بعد خیلی فراتر رفته است. دامنه بحران انقلابی اکنون بینهایت وسعت یافته است، حال باید دم شمشیر را تیزتر کرد.
پرولتاریا قبل از رهبران خود به تغییری که در شرایط عینی مبارزه پیدا شد و پرداختن از اعتصاب به قیام را ایجاب میکرد، پی برد، مثل همیشه عمل بر نظریه سبقت داشت.
بلافاصله پس از پی بردن به این موضوع دیگر اعتصاب مسالمت آمیز و تظاهرات، کارگرانی را که میپرسیدند: بعد چه؟ و خواهان عملیات مجدانه تری بودند، اقناع نمی کرد. دستور ساختن سنگر به بخشها با تأخیر خیلی زیاد و وقتی رسید که در مرکز به ساختن سنگرها پرداخته بودند. کارگران به صورت گروههای انبوهی دست به کار شدند. ولی این هم آنها را قانع نکرد و میپرسیدند: بعد چه؟ و خواهان عملیات مجدانه بودند.
ما رهبران پرولتاریای سوسیال دموکرات در دسامبر به آن سرداری شبیه بودیم که در استقرار هنگهای خود به قدری ناشیگری به خرج داده بود که قسمت اعظم واحدهای او نتوانستند فعالانه در نبرد شرکت جویند. تودههای کارگر جویای رهنمودی درباره عملیات مجدانه تودهای بودند ولی این رهنمود را نمی یافتند.
بنابراین چیزی کوته بینانهتر از نظریه پلخانف نیست که تمام اپورتونیستها به آن چسبیدند و بر طبق آن نمی بایست به اعتصاب قبل از موقع پرداخت و «نمی بایست دست به اسلحه برد».
بر عکس از این هم قطعیتر و جدیتر و با قصد تعرضی بیشتری میبایستی دست به اسلحه برد، لازم بود به تودهها فهمانده شود که تنها اعصاب مسالمت آمیز غیر ممکن است و لزوم یک مبارزه مسلحانه بی باکانه و بی رحمانه را به آنها توضیح داد. و بالآخره حالا ما باید آشکار و با صدای رسا به عدم کفایت اعتصابهای سیاسی اعتراف کنیم، باید قیام مسلحانه را در میان وسیعترین تودهها تبلیغ نماییم و ضمنا این مسأله را با هیچ گونه «مراحل مقدماتی» پردہ پوشی نکنیم و هیچ لفافهای روی آن نکشیم. هرگاه لزوم یک جنگ فداکارانه، یک جنگ خونین و نابود کنند، را که وظیفه مستقیم عملیات آینده است، از تودهها مستور داریم هم خود را فریب دادهایم و هم تودههای خلق را
این بود نخستین درس حوادث دسامبر، درس دیگر مربوط است به چگونگی قیام، طرز هدایت آن و شرایط گرویدن ارتش به سمت مردم، در مورد این مسأله در جناح راست حزب ما نظریه بینهایت یک جانبهای حکمفرما است. میگویند مبارزه بر ضد ارتش فعلی غیر ممکن است و باید ارتش انقلابی شود. بدیهی است، اگر انقلاب تودهای نشود و خود ارتش را نیز در بر نگیرد در این صورت سخنی هم از مبارزه جدی نمی تواند در میان باشد. بدیهی است، فعالیت در بین واحدهای ارتش امری است ضروری. ولی موضوع گرویدن به سمت ما را نمی توان به منزله یک عمل ساده و منفردی ساده و منفردی تصور نمود که از یک طرف نتیجه اقناع و از طرف دیگر نتیجه فهم و آگاهی باشد.
قیام مسکو عامیانه بودن و فاقد حیات بودن این نظریه را به طور بارزی نشان میدهد. هنگامی که مبارزه انقلابی حدت مییابد. دو دلی و تردید ارتش که در هر جنبش واقعه تودهای امری ناگزیر است عملا به یک مبارزه واقعی برای جلب ارتش منجر میگردد. قیام مسکو دست از جان شستهترین و هارترین مبارزه میان ارتجاع و انقلاب را برای جلب ارتش به ما نشان میدهد. دوباسوف خودش اظهار داشت که از نیروی ۱۵ هزار نفری مسکو فقط ۵ هزار نفر قابل اعتمادند. دولت به وسایل کاملا گوناگون و مأیوسانهای دو دلها را نگاه داری میکرد: آنها را متقاعد میساختند، از آنها تملق میگفتند، با دادن ساعت و پول و غیره تطمیعشان میکردند، به آنها عرق مینوشاندند، فریبشان میدادند، میترساندند، در سربازخانه را به روی آنها میبستند، خلع سلاحشان میکردند، و سربازانی را که بیش از همه مورد عدم اعتماد بودند از راه خیانت یا زور از میان دیگران بیرون میکشیدند.
و باید شهامت داشت و صریح و آشکار اعتراف کرد که ما در این مورد از دولت عقب ماندیم. ما نتوانستیم از نیروهایی که در اختیار داشتیم برای همین گونه مبارزه فعالانه، شجاعانه، مبتکرانه و تعرض آمیزی که دولت برای جلب ارتش متزلزل بدان دست زد و از پیش برد استفاده نماییم. ما به کار «آمادگی» فکری ارتش مشغول بودیم، و باز هم با ابرام بیشتری آن را ادامه خواهیم داد. ولی ما فضل فروشان ناچیزی خواهیم بود اگر فراموش کنیم که در لحظه قیام مبارزه جسمانی نیز برای جلب ارتش ضروری است.
پرولتاریای مسکو در روزهای دسامبر در قسمت «آمادگی» فکری ارتش درس های. شگرفی به ما داد. مثلا روز هشتم دسامبر یعنی هنگامی که جمعیت در میدان استراستنایا قزاقها را محاصره نمود، با آنها مخلوط شد، دست برادری به آنها داد و وادارشان نمود راه بازگشت در پیش گیرند. یا روز دهم در کوی پرسنیا وقتی دو دختر کارگری که میان جمعیت ده هزار نفری پرچم سرخ به دوش میکشیدند خود را جلوی قزاقها انداخته و فریاد کشیدند: «بکشید! تا زندهایم پرچم را نخواهیم داد»! قزاقها شرم نمودند و چهار نعل مراجعت کردند و فریاد «زنده باد قزاق ها!» از جمعیت برخاست. این نمونههای دلاوری و قهرمانی برای همیشه باید در ذهن پرولتاریا نقش بندد.
اما چند مثال از عقب ماندگی ما نسبت به دو باسف. نهم دسامبر در خیابان بالشایا سرپو خوفسکایا سربازان، در حالی که سرود مارسیز میخواندند، میرفتند که به قیام کنندگان ملحق شوند. کارگران نمایندگانی به سوی آنان میفرستند. مالاخف در حالی که سر از پا نمی شناسد، شخصا به جانب آنان میتازد. کارگران دیر کردند، مالاخف بر آنها سبقت جست و به موقع رسید و نطق آتشینی ایراد نموده سربازان را دچار تزلزل ساخت. آنها را با واحدهای سوار محاصره کرد و به سربازخانه عودت داد و در را به روی آنان بست. مالاخف به موقع رسید ولی ما دیر کردیم با وجود این که در اثنای دو روز ۱۵۰ هزار نفر به دعوت ما بپاخاسته بودند که میتوانستند و میبایستی یک سازمان نگهبانی در خیابانها تشکیل دهند. مالاخف سربازان را با واحدهای سوار محاصره کرد ولی ما مالاخفها را با بمب اندازان خود محاصره نکردیم. ما قادر به انجام این عمل بودیم و میبایستی آن را انجام دهیم و مطبوعات سوسیال دموکراتیک (ایسکرای سابق) مدتها بود خاطر نشان میکردند که نابود کردن بی رحمانه سران کشوری و نظامی در موقع قیام از وظایفی است که ما بر عهده داریم. آن چه در خیابان بالشایا سر پر خوفسکایا به وقوع پیوست ظاهرا به طور عمده هم در مقابل سربازخانههای نسویژسکی و کرو تیتسکی، هم وقتی که پرولتاریا برای «منصرف ساختن» گارد یکاترینو سلاو تلاش میکرد؛ هم در موقع اعزام نماینده نزد افراد مهندس در آلکساندرف، هم هنگام بازگشت توپخانهای که از پادگان رستف به مسکو اعزام شد، بود و هم در موقع خلع سلاح افراد مهندس در کالمنا و موارد دیگر تکرار شده بود. در لحظه قیام ما در مبارزه برای جلب افراد مردد و دو دل ارتش وظیفه خود را به طور شایسته انجام ندادیم.
صحت یکی دیگر از اصول عمیق مارکس را که اپورتونیستها آن را فراموش کرده اند، به طرز نمایانی تأیید کرد. این اصل چنین حاکی است: قیام فن است و قاعده عمده این فن هم عبارت است از تعرضی که باید با از جان گذشتگی جسارت آمیز و عزم راسخ عزم انجام گیرد.
ما این حقیقت را به قدر کافی فرانگرفته بودیم. ما این فن و این قاعده تعرض به هر قیمتی که باشد را نه خودمان به قدر کافی آموخته و نه به تودهها یاد داده بودیم. ما اکنون باید با تمام انرژی جبران مافات بنماییم.
تنها گروه بندی در مورد شعارهای سیاسی کافی نیست، در مورد قیام مسلحانه نیز گروه بندی لازم است هر کس با آن مخالفت، هر کس که خود را برای آن حاضر نمی کند او را باید بی رحمانه از عداد هواداران انقلاب بیرون کرد، او را باید به نزد مخالفین انقلاب و خائنین با ترسوها انداخت، زیرا نزدیک است آن روزی که سیر جبری حوادث و شرایط مبارزه ما را مجبور کند دوست و دشمن را از روی این علامت تشخیص دهیم.
آن چه که ما باید تبلیغ کنیم عدم فعالیت و انتظار ساده فرا رسیدن لحظه «گرویدن» ارتش به سمت ما نیست؛ خیر. ما باید با طبل و شیپور لزوم تعرض متهورانه و حمله سلاح به دست را که ضمن آن باید زمامداران را نابود ساخت و برای جلب افراد متزلزل ارتش دست به مبارزهای کاملا جدی زد، اعلام داریم.
سومین درس بزرگی که مسکو به ما داد مربوط به تاکتیک و متشکل ساختن قوا برای قیام است.
تاکتیک جنگی وابسته به سطح تکنیک جنگی است. این حقیقت را انگلس جویده و در دهان مارکسیستها گذاشته است. تکنیک جنگی حالا دیگر تکنیک نیمه قرن نوزدهم نیست دسته جمعی رفتن جلوی توپخانه و دفاع از سنگرها با طبانچه سفاهت است و کائو تسکی حق داشت وقتی نوشت پس از قیام مسکو دیگر هنگام آن رسیده است که در نتیجه گیریهای انگلس(١- لنین «مقدمه»، ف. انگلس را در کتاب ک. فارکس موسوم به «مبارزه طبقاتی در فرانسه» در نظر دارد. سوسیال دموکراتهای آلمان این «مقدمه» را در سال ۱۸۹۵ هنگام انتشار آن تحریف کردند و سپس آن را این طور تعبیر کردند که گویا قیام مسلحانه و مبارزه سنگری در آن نفی میشود. متن کامل این «مقدمه» برای اولین بار در اتحاد شوروی از روی دستنویس انگلس منتشر گردید) تجدید نظر شود زیرا قیام مسکو «تاکتیک، سنگری جدیدی» را به وجود آورده است. این تاکتیک جنگ پارتیزانی بود. سازمانی که این تاکتیک آن را ایجاب کرد دستجاتی بودند دارای قابلیت تحرک فوق العاده کوچک:
گروههای ده نفری، سه نفری و حتی دو نفری، در بین ما اغلب میتوان به سوسیال دموکرات هایی برخورد نمود که وقتی از گروههای پنج نفری و سه نفری صحبت به میان میآید پوزخند میزنند. ولی این پوزخند چیزی نیست جز یک وسیله بیش پا افتاده برای نادیده انگاشتن مسأله جدید تاکتیک و سازمان که مبارزه کوچهای با تاکتیک جنگی فعلی آن را پیش میآورد.
آقایان، داستان قیام مسکو را به دقت مطالعه نمایید آن وقت خواهید فهمید که گروههای «پنج نفری» چه رابطهای با مسأله «تاکتیک سنگری جدید» دارد.
مسکو این تاکتیک را به وجود آورد ولی آن طور که باید و شاید آن را تکمیل نکرده و دامنه آن را به آن وسعتی که لازمه یک تاکتیک واقعه تودهای است نرساند. تعداد گروههای مجاهدین کم بود، شعار حملات متهورانه به توده کارگر نرسیده بود و توده کارگر آن را به کار نبرد. کیفیت دستههای پارتیزان فوق العاده یکنواخت بود، اسلحه و طرز عمل آنان ناقص بود، توانایی آنان برای رهبری جماعت کامل نبود؛ ما باید تمام این نقایص را جبران کنیم و با تعلیم گرفتن از تجربه مسکو و پخش آن در بین تودهها و استعانت از قدرت خلاقه خود تودهها برای تکمیل روزافزون این تجربه، این نقایص را جبران هم خواهیم نمود. آن جنگ پارتیزانی، آن ترور دسته جمعی، که بعد از دسامبر تقریبا بلاانقطاع در تمام نقاط روسیه جریان دارد، بدون شک کمک خواهد کرد که تاکتیک صحیح مخصوص به لحظه قیام به تودهها آموخته شود. سوسیال دموکراسی باید این ترور تودهای را قبول کند و آن را جزء تاکتیک خود بیاورد، ولی بدیهی است که باید آن را سازمان بدهد و بازرسی کند، تابع مصالح و شرایط جنبش کارگری و مبارزه عمومی انقلابی نماید و امکان سوء تعبیر «او باشانه» این جنگ پارتیزانی را بر طرف و ریشه آن را بی رحمانه قطع کند، همان گونه که اهالی مسکو در روزهای قیام و اهالی لتونی در ایام جمهوریهای کذایی لتونی با آن طرز شگرف و بی رحمانه از عهده جلوگیری آن بر آمدند.
تاکتیک جنگی در این اواخر بار هم گامهای جدیدی به جلو بر میدارد. جنگ ژاپن نارنجک دستی را وارد عمل نمود. کارخانه اسلحه سازی تفنگ خود کار را وارد بازار نموده است. استعمال هر دوی اینها در انقلاب روس اکنون با موفقیت شروع شده ولی به نسبتی که به هیچ وجه کافی نیست. ما میتوانیم و باید از تکامل تکنیک استفاده کنیم، طرز تهیه مقدار هنگفت بمب را به دستجات کارگر بیاموزیم، به آنها و به گروههای مجاهدین خود کمک کنیم تا مواد منفجره، چاشنی و تفنگ خودکار ذخیره نمایند. هر آینه توده کارگر در قیام شهرها شرکت کند، هر آینه ما به دشمن به طور تودهای حمله کنیم، هر آینه با مهارت و عزم راسخ برای جلب ارتش، که پس از مجلس دوما و حوادث سو آبورگ و کرونشتادت(منظور، قیامی است که در ژوئیه سال ۱۹۰۹ در اسویابورگ و کرونشتات به وقوع پیوست) بیش از پیش دچار تزلزل گردیده است، مبارزه نماییم، هر آینه شرکت روستاییان در مبارزه عمومی تأمین گردد؛ در این صورت پیروزی در قیام مسلحانه همگانی آتیه روس از آن ما خواهد بود!
پس، با فراگرفتن درسهای روزهای کبیر انقلاب روسیه بر توسعه دامنه فعالیت خود بیفزاییم و وظایف خود را شجاعانهتر تعیین نماییم. شالوده کار ما براساس حساب صحیح منافع طبقاتی و مقتضیات فعلی تکامل همگانی خلق استوار است. ما اکثرت روزافزون پرولتاریا و دهقانان و ارتش را در پیرامون شعار: سرنگون ساختن حکومت تزاری و دعوت مجلس مؤسسان به وسیله حکومت انقلابی مجتمع میکنیم و خواهیم کرد. بالا بردن سطح آگاهی توده کماکان بنیان و مضمون اصلی تمام فعالیت ما خواهد بود ولی در عین حال فراموش نکنیم که لحظاتی نظیر آن چه که فعلا روسیه میگذارند وظایف ویژه و خاصی را به این وظیفه عمومی، دایمی و اساسی علاوه مینماید. با استناد بیهوده به وظایی که گویا در هر شرایط و زمانی برای ما ثابت و لایتغیرند، از زیر بار این وظایف مخصوص زمان و این وظایفی که مختص به شکلهای فعلی مبارزه است شانه خالی نکنیم تا به عالم نمایان و کوته نظران مبدل نگردیم.
به خاطر داشته باشیم که روز مبارزه عظیم تودهای نزدیک میگردد. این روز، روز قیام مسلحانه خواهد بود. این قیام باید حتی الامکان در یک زمان شروع شود. تودهها باید بدانند که به سوی یک مبارزه مسلحانه، خونین و تا پای جان میروند. حس تحقیر نسبت به مرگ باید در بین تودهها شیوع یابد و پیروزی را تضمین کند. تعرض بر دشمن باید فوق العاده جدی باشد؛ شعار تودهها باید تعرض باشد نه دفاع؛ نابودی بی رحمانه دشمن وظیفه آنها خواهد گردید؛ سازمان مبارزه شکل قابل تحرک و قابل انعطافی به خود خواهد گرفت؛ عناصر مردد و دو دل ارتش به مبارزه مجدانه کشیده خواهند شد. حزب پرولتاریای آگاه باید وظیفه خود را در این مبارزه سترگ انجام دهد.
در تاریخ ۲۹ اوت سال ۱۹۰۹ در شماره دوم روزنامه «پرولتاری» به چاپ رسید.