درسهایی از تاریخ - انقلاب اکتبر شوروی

نگاهی گذرا به زمینه‌های تاریخی و پروسه انقلاب اکتبر انقلاب شوروی ظهور فرصت طلبان و کارکرد خیانت‌بار آن‌ها در روند انقلاب و رویکرد لنین با این جریان‌ها

درس هایی از تاریخ

در ادامه بحث‌های مربوط به نگاهی به انقلاب‌ها و جنبش‌های آزادی‌بخش در دوره معاصر و تجارب تاریخی آن‌ها، در این شماره نگاهی به انقلاب شوروی می‌اندازیم تا به‌صورت گذرا نسبت به زمینه‌های انقلاب و روند شکل‌گیری احزاب و جریانات سیاسی داخل آن‌ها و ظهور فرصت‌طلبان و خائنین در مقاطع مختلف و کارشکنی‌های آن‌ها در پیشرفت روند انقلاب اشراف حاصل نماییم که چگونه تحت عناوین مختلف و دهان‌پرکن این سنخ جریانات یا اشخاص ضربات بزرگی به اعتماد توده‌ها و منافع آن‌ها در کند کردن آهنگ مبارزاتشان وارد نموده و به صورت بالفعل به عنوان آلت دست استعمارگران و مرتجعین و ضد انقلابیون علیه منافع مردم در مقاطع مختلف وارد صحنه شده‌اند و در طول تاریخ هر بار به زبانی خیانت‌ها و جنایات خودشان را علیه خلق‌ها توجیه نموده‌اند.

نگاهی به تاریخچه روسیه پیش از انقلاب اکتبر
روسیه که پهناورترین کشور جهان است، در شمال آسیا و خاور اروپا جای دارد، این کشور از شمال به اقیانوس منجمد شمالی و از خاور به اقیانوس آرام و از جنوب به کشورهای کره شمالی، چین و مغولستان و قزاقستان و دریای خزر و آذربایجان و گرجستان و از غرب به دریای سیاه و کشورهای اکراین و روسیه سفید و استونی، فنلاند و نروژ محدود است، این کشور از نظر منابع زیر زمینی یکی از غنی‌ترین کشورهای جهان است. در آمارگیری سال ۲۰۰۰ جمعیت آن نزدیک به ۱۵۰ میلیون نفر و هفتمین کشور جهان به‌حساب می‌آمد.
روسیه در اواخر قرن نوزدهم وسیع‌ترین کشور جهان بود، قلمرو آن از آسیای میانه و سیبری تا اقیانوس آرام کشیده می‌شد، پیش‌تر سرزمین‌های آن را روس‌ها از قرون هفدهم تا نوزدهم فتح کرده بودند، نیمی از جمعیت ۱۳۰ میلیونی آن را نژاد روس تشکیل می‌داد، نیم دیگر ملیت‌های گوناگون بودند. اگرچه روسیه یک ارتش عظیم در اختیار داشت و چنین به نظر می‌آمد که قدرتمندترین دولت روی زمین باشد، اما ضعف‌های بسیاری داشت و در مقایسه با کشورهای بزرگ صنعتی جهان چون بریتانیا و آلمان از نظر اقتصادی یک کشور عقب‌مانده محسوب می‌شد. مثلاً صنایع جدید در روسیه خیلی دیرتر از سایر کشورهای اروپای غربی به راه افتاد و ناچار خود را به دنبال آن‌ها می‌کشید. روسیه بیشتر متکی به کشاورزی بود و ۹۰% مردم آن را دهقانان تشکیل می‌دادند. تا دهه ۱۸۶۰ تقریباً اکثر دهقانان روسیه سرف بودند، سرف (رعیت) به کسی اطلاق می‌شد که مجبور بود برای یک مالک بخصوص (سرواژ یا فئودال) و روی زمین او کار کند، چنین کشاورزی به زمین مالک بسته بود. و حق نداشت که آن زمین را گذاشته برود، در آن روزگار عده بسیار کمی از دهقانان مالک زمین بودند که در آن کار می‌کردند. اغلب زمین‌ها یا در تملک دربار بود یا در تملک کلیسا یا به تعداد اندکی از تجار و اشرف تعلق داشت. وقتی در سال ۱۸۶۱ سرفها آزادی یافتند، بعضی از آن‌ها زمین خریدند و ثروتی بههم رساندند، ولی بیشتر آن‌ها همچنان تهیدست ماندند. جمعیت به‌سرعت افزایش می‌یافت، ولی زمینی که در اختیار دهقانان بود تکاپوی زندگی آن‌ها را نمی‌کرد. قحطی در سال ۱۸۹۲ تمام کشور را فراگرفت، که منجر به قیام‌های متعدد دهقانانی شد. سرانجام حکومت روسیه تزاری در راه گسترش سرمایهداری و در برابر فقر روزافزون دهقانان و شورش‌های آنان علیه اصول سرواژ مجبور به لغو این اصول گردید؛ اما پس از لغو این اصول رعیت مجبور شد تا هم برای آزادی خود پولی بپردازد وهم اینکه زمین ارباب را اجاره نماید. لغو اصول سرواژ هیچگونه کمکی به بهبود وضع زحمتکشان ننمود.
اکثر دهقانان به کارگران بی زمین کشاورزی تبدیل شدند وعده دیگری به صنایع جدید هجوم آوردند. کارخانه‌های صنایع جدید اغلب در اطراف دهکده‌ها و شهرهای در حال رشد بنا شده بود.
در اواسط قرون نوزدهم روسیه دست به ایجاد صنایع جدید زد. قسمت اعظم صنایع جدید در مسکو و سن‌پترزبورگ (که بعدها لنینگراد نامیده شد) بنا نهاده شده بود. کارگران در زاغه‌ها زندگی می‌کردند، کارخانه‌های روسیه در شمار بزرگ‌ترین کارخانه‌های جهان محسوب می‌شد. در طی سال‌های ۱۸۸۰ تا ۱۸۹۰ نزدیک به ۶ هزار موسسه صنعتی در روسیه ایجاد گردید و با ادغام سرمایه‌های بانکی و صنعتی یک الیگارشی مالی به وجود آمد.
کارخانه‌ها بهترین محل‌هایی بود که انقلابیون توانستند سندیکاهای کارگری را در آن تشکیل دهند تا انقلاب را از آنجا طرحریزی کنند. در رأس دولت روسیه تزار نیکلای دوم قرار داشت، که از سال ۱۸۹۴ تا ۱۹۱۷ سلطنت کرد. اولین اتحادیه‌های کارگران در روسیه در اودسا و پترزبورگ تشکیل گردید، این اتحادیه‌ها بعد از مدتی بر اثر یورش حکومت تزاری از هم می‌پاشید.

زمینه‌های شکل‌گیری انقلاب
در اواخر قرن نوزدهم عده زیادی از مردم روسیه به خصوص جوان‌ها و تحصیل کرده‌ها به فکر حل مسائل مملکتی افتادند، آن‌ها می‌خواستند مشکل فقر را از میان برداشته و روسیه را از ستم این حکومت مستبد خلاص کنند. بعضی از ثروتمندها و ازجمله وکلا و تجار امیداوار بودند که به طور مسالمت آمیزی اصلاحاتی صورت گیرد، عده یی را عقیده بر این بود که اصلاحات آرام و سیاست‌های گام‌به‌گام نمی‌تواند کاری از پیش ببرد. آن‌ها معتقد بودند که فقط انقلاب می‌تواند روسیه را از این فلاکت نجات دهد. برای شروع انقلاب راه‌های گوناگونی به بوته آزمایش گذاشتند، بعضی از انقلابیون عقیده داشتند که فقط با از بین بردن سیاستمداران و در پایان می‌توان به انقلاب دست‌یافت، عده دیگری از آن‌ها عقیده داشتند که باید دهقانان را علیه مالکان شوراند. ولی هیچ‌کدام از این شیوه‌ها کارگر نیفتاد. عده ای از انقلابیون دنباله‌رو کارل مارکس بودند، از جمله کسانی که پیش از هرکس دیگر تحت تأثیر نوشته‌های مارکس قرار گرفت “ولادیمیر ایلیچ الیانف“ است که به “لنین“ معروف شد. قبل از رواج اصول علمی مارکسیسم در روسیه جریانات جنبش به‌وسیله “ناردینکها“ اداره می‌شد. گسترش افکار انقلابی برای اولین بار در میان روشنفکران دیده شد، این روشنفکران و دانشجویان با دهقانان و زحمتکشان هیچ‌گونه رابطه ای نداشتند، بعدها دانشجویانی که تمایلات انقلابی داشتند تصمیم گرفتند به روستاها رفته و در میان دهقانان به تبلیغ عقاید خویش بپردازند. دهقانان حرف‌های آن‌ها را نمی‌فهمیدند و سخنانشان را باور نمی‌کردند، و حتی بسیاری را دستگیر کرده و به پلیس تحویل می‌دادند. شکست در تماس با زحمتکشان این روشنفکران را به ناامیدی و یاس کشاند و کوشیدند تا از راه کشتن مقامات دولتی راه نجاتی پیدا کنند. به این ترتیب موج ترور، تیراندازی و پرتاب نارنجک در روسیه گسترش یافت، این روشنفکران خود را لیبرال‌های بمبدار نامیده و سازمان خودشان را ناردینک (خلقیون) نام نهادند. یکی از بزرگ‌ترین ناردینکها “پلخانف“ بود، که بعدها از آنان جدا شد و گفت حق با مارکس است. وی معتقد بود که به غیراز بورژوازی و پرولتاریا نیروی اجتماعی دیگری وجود ندارد. سرانجام ناردینکها در ادامه سیاست‌های خودشان الکساندر دوم تزار روسیه را ترور کردند.

لنین در مواجهه با فراز و نشیب‌های انقلاب
لنین در سال ۱۸۷۰ متولد شد، با ورود به دانشگاه به مبارزات انقلاب داخل شد. برادرش به علت شرکت در اقدام نافرجام برای قتل تزار الکساندر سوم در سال ۱۸۸۷ اعدام شد. لنین در دانشگاه به تحصیل حقوق پرداخت، ولی به علت شرکت در تظاهرات ضد دولتی از دانشگاه اخراج شد. وی در دهه ۱۸۹۰ به زندان افتاد و بعد به دلیل فعالیت‌های سیاسی به سیبری تبعید شد. لنین اعتقاد داشت که بدون یک تئوری انقلابی، جنبش انقلابی نمی‌تواند وجود داشته باشد. باور او چنان نبود که باید نشست و چشم به راه انقلاب بود، هدفش آن بود که به هر وسیله ممکن بتواند انقلابی را در روسیه آغاز کند، برای همین دست به سازمان‌دهی یک گروه مارکسیستی که “بلشویک“ خوانده می‌شد زد و آن‌ها به انقلابیون کارآزموده‌ای بدل شدند. کتاب “چه باید کرد“ لنین اساس و پایه حزب بلشویک است.

انشعاب در حزب و ظهور جریان منشویک و دفاع از جنگ ضد میهنی تزار
لنین به دلیل مسلح بودن به مارکسیسم و پشتوانه علمی آن اطمینان داشت که انقلاب در روسیه اجتناب ناپذیر است.
در زمان طرح برنامه حزب بین لنین و پلخانف اختلاف افتاد و این اختلافات سرانجام به جدایی بلشویک‌ها “اکثریت“ و منشویک‌ها “اقلیت“ انجامید. در سال ۱۹۰۰ نخستین روزنامه سیاسی برای سرتاسر روسیه توسط لنین و به یاری پلخانف به نام ایسکرا= اخگر با سرلوحه “از اخگر شعله برمی‌خیزد“ به چاپ رسید. لنین درکنگره های مختلف حزب عقاید انقلابی خویش را به اثبات رسانید و در کنگره دوم در سال ۱۹۰۳ که خارج از روسیه برپا گردید موفق شد که برنامه مورد نظر خویش را به تصویب برساند. این برنامه وظیفه حزب طبقه کارگر را در انقلاب سوسیالیستی، سرنگون کردن حاکمیت سرمایه داران و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا می‌دانست.
درکنگره سوم منشویک‌ها با یاری پلخانف رأی آوردند، اما لنین از آن‌ها جدا شد. در چهارم ژانویه ۱۹۰۵ نخستین شماره روزنامه بلشویکی انتشار یافت و رسماً دو جناح بلشویک ومنشویک ها ایجاد گردید.
در سال ۱۹۰۴ روسیه برای به دست آوردن سرزمین‌های بیشتری ازجمله کره و ایالت منچوری، با ژاپن وارد جنگ شد. لنین و بلشویک‌ها اعتقاد داشتند که شکست در جنگ به نفع انقلاب است، و ضعف تزار و نارضایتی توده‌ها را افزایش می‌دهد. ولی منشویک‌ها خواستار دفاع از میهن بودند. نفوذ اندیشه‌های مارکسیستی و انقلابی در روح عصیان گر توده‌ها اثرات بسیار خوبی داشت، نوشته‌های انتقادی و انقلابی پوشکین، گوگول، تورگینف، چخوف و ماکسیم گورگی نیز در دمیدن روح انقلاب در مردم اثرات بسیار به‌جای نهاد.
در این جنگ ژاپن پیروز و روسیه شکست خورد، ارتش ۳۰۰ هزار نفری تزار ۱۲۰ هزار کشته داد. در نتیجه این شکست، نظر توده‌ها نسبت به تزار خشمگینانه‌تر شد و ضعف دولت تزار آشکار گردید. فقر و بیکاری به اوج خود رسید. طبق برآورد لنین در آن زمان سه ونیم میلیون خانوار دهقان بدون اسب بودند و زیرستم کولاک‌های بورژوازی روستا جان می‌کندند، پرولتاریای بیکار شده و جنگ زده نیز علیه تزار وارد مبارزه می‌شد و قیام‌های دهقانی و اعتصابات کارگری سراسر روسیه تزاری را دربر گرفت. در دسامبر ۱۹۰۴ اعتصاب بزرگی به‌وسیله کارگران باکو و تحت نظرکمیته بلشویک‌ها صورت گرفت، این اعتصاب با موفقیت کارگران پایان یافت، استالین در این رابطه نوشته بود که اعتصاب دسامبر ۱۹۰۴ باکو علامت قیام مشهوری بود که در ژانویه و فوریه ۱۹۰۵ در تمام روسیه اتفاق افتاد.

انقلاب ۱۹۰۵
در ژانویه ۱۹۰۵ کارگران بزرگ‌ترین کارخانه پترزبورگ اعتصاب نمودند، این اعتصاب در مدت کوتاهی به تمام کارخانه‌های اطراف سرایت نمود. به‌طوری که در مدت ۹ روز ۱۴۰ هزار نفر به اعتصاب پیوستند.
در یکشنبه خونین نهم ژانویه ۱۹۰۵ مردم به‌طرف کاخ تزار روانه شدند. ارتش به روی مردمی که در خیابان‌های سن‌پترزبورگ دست به تظاهرات زده بودند، آتش گشود؛ و بیش از هزار نفر کشته و دو هزار نفر مجروح شدند.
حادثه خونین نهم ژانویه نشان داد که تا کارگر اسلحه به دست نگیرد و از طریق انقلاب مسلحانه برای منظور مقدس خود نجنگد و برای نیل به هدف حاضر به ریختن خون و دادن خون نشود نبایستی هیچ‌گونه امیدی به آزادی و پیروزی خود داشته باشد. این کشتار تمام توده‌های روسیه را خشمناک نمود، نزدیک ۴۴۰ هزار نفر از مردم روسیه دست به اعتصاب زدند، این اولین اوج انقلاب کارگری روسیه بود. نهضت کارگری در نقاطی که بلشویک‌ها نفوذ داشتند رنگ سیاسی به خود گرفت و کارگران فریاد می‌زدند اکنون‌که تزار به ما حمله نموده است ما هم حمله را شروع خواهیم کرد. هر روز بر دامنه اعتصابات و قیام‌های کارگران افزوده می‌شد، کارگران راه‌آهن نیز اعتصاب نمودند، سربازان نیز به قیام پیوستند. دهقانان نیز به کارگران می‌پیوستند، دهقانان املاک زمین‌داران را تصرف کردند و کارخانه‌های قند سازی و نوشابه‌سازی را منهدم نمودند، و غله و مواد غذایی را مصادره کرد و بین گرسنگان تقسیم می‌نمودند.

رزمناو پوتمکین در مواجهه با عنصر خیانت
در طی بهار و تابستان همان سال در شهرها اعتصاب و در روستاها قیام و در همه‌جا تهاجم و کشتار و ترور رایج بود. در ۱۳ ژوئن ملوانان رزم‌ناو پوتمکین سر به شورش برداشتند و به‌طرف افسران تیراندازی کردند، عده‌ای از افسران کشته و عده‌ای تسلیم و بقیه به شورشیان پیوستند، قیام به رهبری یک ملوان به نام “ماتیوشنکو“ آغاز گردید. رزم‌ناو به ساحل اودسا که یکی از مراکز شورش کارگران بود وارد شد، مردم از ملوانان انقلابی استقبال پرشکوه نمودند و از آنان خواستند تا به قیام بپیوندند؛ اما ملوانان از این امر خودداری کردند، دو روز بعد یک گروه از کشتی‌های جنگی برای سرکوبی آنان فرستاده شد، اما ملوانان از تیراندازی به‌سوی رفقای خویش خودداری کردند. یکی از زره دارها نیز به ملوانان شورشی پیوست، اما این زره دار روز بعد براثر ترس و عدم اتحاد نیروهای داخل آن، خیانت کرده و تسلیم شد و براثر خیانت، رزم‌ناو پوتمکین مجبور به فرار به رومانی شد و به یکی از بنادر آن پناه برد. مدت سه روز پرچم سرخ قیام بر فراز دکل‌های سپید رزم‌ناو پوتمکین برافراشته بود؛ اما شورشیان سرانجام خود را در رومانی تسلیم نمودند، بعضی از آن‌ها اعدام و برخی به زندان محکوم شدند.
در ادامه اعتصابات که نزدیک به یک‌میلیون نفر شرکت نمودند، شورای نمایندگان کارگران شهر پترزبورگ زیر نظر بلشویک‌ها تشکیل گردید، در این شورا مبارزه مسلحانه علیه تزار تصویب و کارگران به مبارزه دسته‌جمعی و قیام مسلحانه دعوت شدند. در نتیجه قیام‌ها و اعتصاب‌ها تزار مجبور به عقب‌نشینی شد و در ۱۷ اکتبر ۱۹۰۵ اعلامیه آزادی عقیده، بیان، اجتماعات و اتحادیه‌ها را منتشر نمود. البته این اعلامیه نیرنگی بیش نبود، ولی کارگران هم خواستار اصلاحات بنیادی بودند. بلشویک‌ها در کنگره سوم حزب نتیجه گرفتند که برای سرنگون ساختن دولت تزاری و برقراری دمکراسی انقلابی پرولتاریا باید به اسلحه متوسل گردید. استالین در یک میتینگ اعلام داشت برای اینکه پیروز شویم سه چیز لازم است، اول مسلح شدن، دوم مسلح شدن، سوم باز هم مسلح شدن.
اینک دیگر تنها راه باقی‌مانده برای زحمتکشان مبارزه مسلحانه بود، کارگران انقلابی مسکو اعتصاب را به قیام مسلحانه تبدیل نمودند. در این زمان پرولتاریای مسکو دارای یک سازمان جنگی با بیش از هزار فدایی بود که بیشتر از حزب بلشویک بودند. در ماه دسامبر نخستین سنگربندی‌ها در مسکو ایجاد شد، یک هنگ از سربازان با بیرون راندن افسران خائن و مزدور از بین خود، به کارگران پیوستند. در اولین روز قیام کادر رهبری بازداشت گردید و قیام بدون رهبری باقی ماند. جنگ ده روز به طول انجامید. قیام دسامبر بلندترین نقطه اوج انقلاب بود، در همین ماه حکومت تزار با خشونت بسیار قیام را درهم شکست. در این باره لنین می‌نویسید:
“ لازم بود که به توده‌ها فهمانده شود که تنها اعتصاب مسالمت‌آمیز غیرممکن است، باید لزوم یک مبارزه مسلحانه و بی‌رحمانه را به آن‌ها توضیح داد، بالاخره ما باید با صدای رسا به عدم‌کفایت اعتصاب‌های سیاسی اعتراف کنیم، باید قیام مسلحانه را در میان وسیع‌ترین توده‌ها تبلیغ نماییم. قیام فن است، و قاعده عمده این فن عبارت است از تعرضی که باید با ازجان‌گذشتگی جسارت‌آمیز و عزم راسخ انجام گیرد، … فقط مبارزه انقلابی توده‌ها قادر است زندگی کارگران و طرز اداره دولت را به نحوی جدی بهبود بخشد، … لطمه وارد ساختن و محدود کردن دایره حکومت تزاری کافی نیست، باید آن را نابود نمود“.
رکود صنعتی حاکم بر روسیه بعد از قیام جای خود را به رونق و توسعه داد، تولید گسترش یافت، عده پرولتاریا نیز رو به افزایش نهاد. از سال ۱۹۰۸ تا ۱۹۱۳ تعداد دستگاه‌های کتانبافی از ۳۶۲ هزار به ۴۱۶ هزار رسید. مزارع پنبه گسترش یافتند، تعداد ۶۰ هزار ماشین کشاورزی تولید شد، راه‌آهن رونق زیادی گرفت، استخراج نفت و زغال‌سنگ برای سوخت کارخانه‌ها رو به افزایش نهاد، سرمایه‌داران بزرگ برای تقسیم بازارها و بالا بردن قیمت‌ها و بهدست آوردن حداکثر سود با یکدیگر و علیه زحمتکشان متحد می‌شدند و به ایجاد اتحادیه وتراستها و سندیکاها می‌پرداختند. بانک‌های بزرگ و غول‌آسا به فعالیت شدیدی افتاده و در صنایع بزرگ سرمایه‌گذاری نموده و در سود سرمایه‌داران شریک می‌شدند. در زمینه کشاورزی سیاست دولت بر جلب دهقانان ثروتمند استوار گشت، با اقداماتی که صورت می‌گرفت، فاصله طبقاتی هر روز بیشتر و بر دامنه فقر و بی‌کاری و گرسنگی افزوده‌تر می‌شد.
پس از انقلاب ۱۹۰۵ حکومتی ارتجاعی بر سرکار آمد، حکومتی که جز چوبه دار و تسمه تازیانه برای زحمتکشان چیزی نداشت، رئیس این حکومت ارتجاعی به دست شخصی بنام “باگروف“ که مأمور پلیس سیاسی بود به قتل رسید، اما جانشین وی سیاست‌های او را ادامه می‌داد. در برابر این ستم‌ها و غارتگری‌ها، دهقانان هر روز بر دامنه شورش‌های خود می‌افزودند. کارگران نیز به مبارزه روی می‌آوردند، در سال ۱۹۱۱ شمار اعتصاب‌کنندگان از صد هزار نفر بیشتر شد، اما رونق انقلابی در آوریل سال ۱۹۱۲ بود. در ژانویه سال ۱۹۱۲ در پراگ کنفرانس ششم حزب بلشویک‌ها تشکیل شد، وظیفه کنفرانس ششم حزب عبارت از آن بود که کار آماده را به‌وسیله اقدام به‌طرف و اخراج منشویک‌ها و تشکیل رسمی حزب نوین یعنی حزب بلشویکی با موفقیت انجام دهد. در این کمیته مرکزی لنین، استالین، ارژونیکیدزه، اسوردلوف و اسپانداریان و دیگران داخل شدند، کنفرانس پراگ همه مبارزه سابق بلشویک‌ها بر ضد اپورتونیست‌ها را تراز بندی کرده و تصمیم گرفت که منشویک‌ها را از حزب اخراج کند، پس از اخراج منشویک‌ها و درآمدن بلشویک‌ها به‌صورت حزب مستقل، آن‌ها مستحکم‌تر و نیرومندتر گردیدند.
در این سال‌ها سرمایه‌داران انگلیسی و شرکای روسی آن‌ها تا می‌توانستند کارگران را وحشیانه استثمار می‌نمودند، آن‌ها از معادن طلای “لنا“ سالیانه سود هنگفتی می‌بردند، و تنها دستمزد ناچیزی به کارگران می‌پرداختند تا زنده بمانند بازهم کارکن‌اند. سرانجام ۶ هزار کارگر در معادن طلای لنا دست به اعتصاب زدند تا به ابتدائیترین خواسته‌های انسانی خویش دست پیدا کنند. ولی به روی کارگران آتش گشودند و طی این هجوم ۵۰۰ تن از کارگران کشته و زخمی شدند.
لنین در این رابطه گفت: “کشتار لنا، انگیزه‌ای برای تبدیل روحیه انقلابی توده‌ها به اعتلاء انقلابی بود“. بهدنبال حوادث خونین لنا آتش انقلاب شعله‌ور شد، در نیمه اول سال ۱۹۱۴ یکونیم میلیون کارگر اعتصاب نمودند. خشونت و سرکوب رو بهافزایش نهاد، کارگران انقلابی دستهدسته اخراج و به زندان افکنده می‌شدند. رونق جنبش کارگری، توده‌های دهقان را نیز بیدار نمود، دهقانان ستمدیده و گرسنه طی سال‌های ۱۹۱۰ تا ۱۹۱۴ بیش از سیزده بار طغیان نمودند، فعالیت‌های انقلابی در ارتش نیز آغاز گردید، اعتصاب‌های همگانی کارگران صنایع نفت آغاز شد که با خشونت پلیس سرکوب شد.
در این سال یعنی ۱۹۱۴ دولت‌های امپریالیستی برای فروش کالاهای خویش به بازار مصرف نیاز داشتند، مواد خام، منابع حیاتی و نیروی کار ارزان می‌خواستند، اما دیگر بازاری باقی نمانده بود، پس برای تقسیم جهان بین خودشان تنها راه‌حل باقی‌مانده جنگ بود. و آلمان به روسیه اعلان‌جنگ داد. و حکومت تزاری برای درهم شکستن جنبش‌های کارگری و سازمان‌های بلشویکی از جنگ استفاده نمود. حزب بلشویک تنها حزبی بود که قاطعانه علیه جنگ، علیه سلطنت تزار و بر ضد مالکین و سرمایه‌داران قیام نمود و به پرچم انترناسیونالیسم کارگری وفادار ماند. آن‌ها معتقد بودند که کارگران نبایستی آلت دست سرمایه‌داران شده و با یکدیگر بجنگند، آن‌ها باید جنگ را به قیام علیه سرمایه‌داران جنگ‌طلب تبدیل سازند. لنین نوشت: “ تبدیل جنگ امپریالیستی معاصر به جنگ داخلی، یگانه شعار صحیح پرولتاریایی است. تنها از این طریق است که پرولتاریا می‌تواند خود را از چنگ وابستگی به بورژوازی ملتپرست افراطی برهاند.
جنگ جهانی اول برای توده‌های مردم فقر، گرسنگی، بیماری ویرانی بهبار آورد، در این جنگ ۹ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر کشته و ۲۱ میلیون نفر زخمی و معلول شدند. در روسیه نیز فقر و گرسنگی بیداد می‌کرد، سه سال بود که جنگ ادامه داشت. ۱۴ میلیون زحمتکش از کار خود بازمانده و عازم جبهه‌های جنگ شده بودند. ارتش پوسیده تزاری پیدرپی شکست می‌خورد، کار به آنجا رسید که سرمایه‌داران روسیه خود تصمیم به کودتا علیه تزار گرفتند. آن‌ها خواستند که تزار را خلع ومیخائیل رومانف را که به بورژوازی وابسته بود به سلطنت انتخاب نمایند؛ اما این تدبیرها دیگر مؤثر نبود. اینک توده‌ها درمی‌یافتند که تنها راه نجات، سقوط سلطنت استبدادی است.

انقلاب فوریه
شکست‌های پی‌درپی در جنگ ۱۹۱۴، گرانی، قحطی، ناتوانی نیکلا، فشار نیروهای سرکوبگر پلیس و ارتش و نفوذ روحانیون مرتجع در امور، بروز نارضایتی بین توده‌ها و اعتصابات کارگری و آگاهی و تشکل کارگران و ناتوانی بورژوازی ضعیف روسیه دلایلی بودند که زمینه را برای انقلاب فوریه آماده ساختند. انقلاب فوریه سال ۱۹۱۷ با اعتصاب نهم ژانویه آغاز شد. در هجدهم فوریه در پتروگراد، اعتصاب کارگران کارخانه پوتیلوف آغاز گردید، انقلاب از اعماق اجتماع سر برمی‌افراشت، نهضت انقلابی را زنان کارگر بافنده آغاز نمودند، آن‌ها باخشم توفنده خویش به کوچه‌ها و خیابان‌ها ریخته و فریاد “مرده باد استبداد“ سر دادند، قزاق‌ها که برای سرکوبی فرستاده‌شده بودند به زنان پیوستند. هنگ‌های نظامی بهعلت نارضایتی و توده‌ای بودن قیام از رفتن به میان مردم و تیراندازی به‌سوی آنان خودداری نموده و شورش کردند. پرچم‌های سرخ با شعار“ مرگ بر تزار“ بر فراز سر ۲۰۰ هزار کارگر اعتصابی به اهتزاز درآمد. تا ۲۷ فوریه ۶۰ هزار تن از سربازان به مردم پیوستند، نیروهای مسلح خلق به بازداشت وزیران دولت پرداخته و سپس به زندان‌های سیاسی هجوم برده و انقلابیون را آزاد نمودند. خانواده رمانف‌ها پس از ۲۰۰ سال بهدست توانای خلق برافتاد. تلگرافی که تزارینا به تزار نوشته بود برگردانده شد در حالی که روی آن نوشته شده بود:

گیرنده ناشناس است!

این مهر تلگراف‌خانه، مهر باطلی بود که با دست پرقدرت پرولتاریا بر پیشانی سلطنت کوبیده شد. انقلاب فوریه، انقلابی بورژوا-دمکراتیک بود و باعث سرنگونی اساس سلطنت استبدادی گردید. در این انقلاب طبقه کارگر پیشاهنگ بود، توده‌های دهقانی همدوش زحمتکشان به مبارزه پرداختند. در نبود رهبران بلشویک که در تبعید بودند، کارگران و دهقانان پیروز حاکمیت را به نمایندگان بورژوازی و فرصت‌طلبان منشویک سپردند. بدینترتیب یک حکومت دوگانه مجلس و شوراها به وجود آمد.
در اینجا بود که لنین وارد صحنه گردید، حزب بلشویک تحت رهنمودهای لنین در روزنامه به کارگران و سربازان نشان داد که بدون پیشرفت انقلاب و بدون عوض کردن حکومت موقتی به حکومت شوراها صلح و زمین به دست نخواهد آمد. حکومت موقتی تحت رهبری “کرنسکی“ به تبلیغات برای ادامه جنگ به سود بورژوازی و علیه لنین پرداخت. لنین را جنایتکار شمرده و دستور توقیف وی را صادر نمود. بسیاری از توده نیز هنوز در انتظار بودن که مجلس همه کارها را انجام خواهد داد. در این زمان آلمان به خیال اینکه لنین جنگ را متوقف خواهد نمود و این به سود وی تمام خواهد شد به بازگشت لنین از تبعید اجازه داد. لنین در شب سوم آوریل وارد پتروگراد شد، ده‌ها هزار کارگر، سرباز و ملوان انقلابی برای پیشواز لنین گردآمده بودند. زمانی که لنین از قطار پیاده شد توده‌های ستمدیده رهبر خویش را بر روی دست بلند کرده و وی را به ایستگاه راه‌آهن آوردند، منشویک‌ها به امید همکاری لنین شروع به سخنرانی نمودند، اما لنین به نطق آن‌ها گوش نداد، بی‌اعتنا از نزد آن‌ها به‌سوی توده‌های کارگران و سربازان رفت وبر بالای یک زره‌پوش نطق تاریخی خویش را ایراد نمود. وی توده‌ها را به مبارزه درراه انقلاب سوسیالیستی دعوت نموده و با فریاد“ زنده‌باد انقلاب سوسیالیستی“ اولین نطق خویش را پس از سال‌ها تبعید به پایان رسانید. لنین در فردای ورودش تزهای مشهور آوریل را که نشاندهنده خط روشن انقلابی بود بیان داشت.
لنین در تزهای آوریل نوشت: “ خصوصیات موقعیت کنونی در روسیه عبارت است از انتقال از نخستین مرحله انقلاب که براثر کافی نبودن آگاهی و تشکل پرولتاریا، قدرت را به بورژوازی داده است، به مرحله دوم آن‌که باید قدرت به دست پرولتاریا و فقیرترین قشرهای دهقانان داده شود. حزب باید به توده‌ها بفهماند که شورای نمایندگان کارگران یگانه شکل امکان‌پذیر حکومت انقلابی است.
لنین سه شعار فوری بلشویک‌ها شامل برقراری جمهوری دمکراتیک، مصادره املاک بزرگ، برقراری ۸ ساعت کار در روز برای کارگران را اعلام نمود. این شعارها نیروهای انقلابی کارگران و دهقانان را به‌سوی انقلاب به حرکت درآورد، حکومت موقت به عملیات خود بر ضد خلق دامن می‌زد؛ و برای عقبراندن شوراها و نابودی بلشویک‌ها تصمیم به حمله در جبهه‌های جنگ گرفت؛ اما خستگی سربازان و عدم اطمینان آن‌ها به حکومت و نبودن اسلحه و مهمات به آن‌ها شکست سختی وارد آورد. خبر شکست در جبهه پایتخت را لرزاند، سیاست جنگ‌طلبانه و فریبکارانه حکومت موقت برای کارگران و سربازان آشکارشده و آن‌ها را به خشم آورد. کارگران به تظاهرات علیه حکومت موقت پرداختند.
لنین این اقدام آنان را در مبارزه علیه حکومت موقت ستایش نمود و نوشت: هرکسی بگوید که کارگران به‌منظور مبارزه با ارتجاع و حکومت تزاری باید از دولت جدید پشتیبانی کند، آن‌کس به کارگران و راه پرولتاریا و امر صلح و آزادی خیانت ورزیده است. زیرا همین دولت جدید است که عملاً هم‌اکنون دست‌وپایش به سرمایه امپریالیستی و سیاست جنگی و غارتگرانه امپریالیستی بسته است. استالین هم می‌گفت: تنها یک‌راه است و آن سرنگونی حکومت موقت است و تنها پرولتاریا و تهیدستان از عهده این کاربر خواهند آمد.
در این زمان یک ژنرال ارتش به نام “کورنیلوف“ سپاهی به‌طرف پتروگراد فرستاد و اعلام داشت که درصدد است که میهن را نجات دهد. کمیته مرکزی حزب بلشویک‌ها کارگران و سربازان را بسیج نمود، گارد سرخ هرروز وسیع‌تر و نیرومندتر می‌شد، اطراف پتروگراد را سنگر کنده و سیم‌خاردار کشیدند، چند هزار نفر از ملوانان انقلابی و مسلح برای دفاع از پتروگراد گرد آمدند.

انقلاب اکتبر
بلشویک‌ها برای انقلابی کبیر آماده می‌شدند، لنین خاطرنشان می‌ساخت که با به دست آوردن اکثریت در شوراهای نمایندگان کارگران و سربازان، بلشویک‌ها می‌توانند قدرت را در دست‌گیرند. لنین می‌گفت که اکثریت توده‌ها طرفدار ما هستند. حکومت موقت که از جنب‌وجوش انقلابی به وحشت افتاده بود، سپاهیانی را از جبهه احضار نمود و دسته‌های نیرومند گشت زنی در خیابان‌ها به رفت‌وآمد پرداختند. روزنامه حزب توقیف شد و زره‌پوش‌ها اداره روزنامه را محاصره کردند. در ساعت ۱۰ بامداد به دستور استالین افراد گارد سرخ و سربازان انقلابی زره‌پوش‌ها را عقب رانده و روزنامه با شعار “سرنگون باد حکومت موقت“ انتشار یافت. اسمولنی به ستاد جنگی پرولتاریا تبدیل شد، در ۲۴ اکتبر لنین شبانه وارد اسمولنی شد و رهبری انقلاب را بر عهده گرفت، در طول شب دسته‌های انقلابی ارتش و گارد سرخ وارد اسمولنی شدند. سپس آن‌ها به پایتخت حرکت کرده و کاخ زمستانی را که مرکز حکومت موقت بود محاصره نمودند. در ۲۵ اکتبر ایستگاه‌های راه‌آهن و پستخانه، تلگراف، وزارتخانه‌ها و بانک‌های دولتی اشغال و پارلمان منحل گردید.
کارگران پتروگراد تحت رهبری حزب بلشویک دوش‌به‌دوش گارد سرخ می‌جنگیدند، رزم‌ناو “آورورا“ با شلیک توپ‌های خویش به‌سوی کاخ زمستانی، ناقوس پیروزی را به صدا درآورد. ۲۵ اکتبر آغاز انقلاب کبیرسوسیالیستی است، پیام بلشویک به مردم روسیه انتشار یافت: حکومت موقتی بورژوازی سرنگون گردیده است! حاکمیت به دست شوراهاست!
به دنبال آن اعضای حکومت موقت بازداشت گردیدند. قیام مسلحانه پتروگراد پیروز شد و فردای آن روز کنگره دوم شوراها فرمان صلح را تصویب نمود. در همان شب طبق یک فرمان انقلابی مالکیت بر زمین بی‌درنگ و بدون هیچ‌گونه غرامتی لغو گردید. بر طبق این فرمان زمین‌های بسیاری که قبلاً در دست زمین‌داران و سرمایه‌داران و خانواده‌های سلطنت و دیرها و کلیساها بود به دست دهقانان افتاد. تمام ثروت‌های زمینی به مالکیت مردم درآمد. لنین به ریاست نخستین حکومت شوروی انتخاب شد.
به دنبال پیروزی بی‌نظیر خلق ضدانقلاب پا به میدان نهاد، سرمایه‌داران از هر گوشه و کنار برخاستند تا حکومت جوان شوروی را درهم بکوبند، کرنسکی با لباس زنانه به سمت نامعلومی گریخت، فرماندهی ارتش به مقر ضدانقلاب تبدیل شد، اما سربازان علیه آن قیام کرده و فرمانده خویش را به قتل رساندند. یکسال بیشتر طول نکشید که حاکمیت شوراها در سراسر کشور پهناور روسیه برقرار شد. لنین این آهنگ انقلابی حرکت خلق را “ مارش پیروزمندانه“ نامید.
امپریالیست‌ها برای سرکوبی انقلاب به نیروهای ضدانقلابی متوسل شدند و با تأمین اسلحه و پول و حمایت از آن‌ها به نابودی انقلاب کوشیدند، در یک توطئه دیگر آن‌ها علناً به مداخله در امور شوروی پرداختند و ۲۶ نفر از بلشویک‌های رهبر باکو را تیرباران نموده و سپس دست به محاصره روسیه زدند. تمام راه‌های دریایی و زمینی را قطع نمودند. امید آنان به دریاسالار “کلچاک“ امیر سرسپرده ایشان بود که به وی نام فرمانفرمای عالی روسیه نیز دادند. وی به یاری ژاپنی‌ها به روسیه حمله برد. بهترین نیروهای بلشویک‌ها به جنگ با کلچاک پرداختند. سرانجام درسال ۱۹۱۹ ارتش کلچاک نابود گردید وخود وی به حکم کمیته انقلاب تیرباران شد. توده‌های مردم برای او ترانه ساخته ومیخواندند:
لباسش انگلیسی
سردوشی‌اش فرنگی
توتونش ژاپنی
خودش فرمانروای “امسک“
لباسش پاره شد
سردوشی کنده شد
توتون کشیده شد
فرمانروا فراری شد!
لنین ضمن تبریک به کارگران ودهقانان به پنج درس مهم از این تجربه اشاره نمود:
درست نخست: برای دفاع از کارگران و دهقانان در برابر راهزنان یعنی ملاکین و سرمایه داران ما به یک ارتش سرخ مقتدر نیازمندیم.
درس دوم: ارتش سرخ بدون وجود ذخیره دولتی فراوان غله، نمی‌تواند نیرومند باشد.
درس سوم: برای اینکه بتوان ضدانقلاب را به‌طور؟ قطعی نابود کرد باید نظم انقلابی اکیدی را مراعات نمود و قوانین و احکام شوروی را مقدس شمرد.
درس چهارم: منشویک‌ها و دیگر گروه‌های فرصت طلب و منحرف پشتیبان ضدانقلاب هستند.
درس پنجم: برای آنکه ضد انقلاب را نابود ساخت، باید تمام دهقانان بدون تزلزل دولت کارگری را انتخاب نمایند. مبارزه بی امان علیه سرمایه، اتحاد زحمتکشان، اتحاد دهقانان با طبقه کارگر، چنین است آخرین و مهم‌ترین درس غائله کلچاک.
آثار کارژنرال خائن «دنیکین» و موضع انقلابی لنین
ضدانقلاب، امپریالیست‌ها و نیروهای مداخله گر خارجی این بار به یک ژنرال خائن درجنوب به نام “ دنیکین“ متوسل شدند، آن‌ها با ارسال اسلحه و مهمات، ژنرال دنیکین را به حمله علیه حکومت شوراها برانگیختند. لنین شعار “همه در راه مبارزه برضد دنیکین“ را داد. کارگران و زحمتکشان و پرولتاریای پتروگراد برای دفاع از نخستین دژ انقلاب سینه سپرکردند و توانستند نیروی اهریمنی را نیز درهم بشکنند. لنین در رابطه با این پیروزی گفته بود:
“ … مرده باد استفاده جویان، مرده باد کسانی که در فکر منافع خود و در فکر معامله گری و در فکر سرباز زدن از کار هستند، مرده باد کسانی که از فداکاری‌های ضروری برای پیروزی ترس دارند! زنده باد انضباط کار، اشتیاق به کار، وفاداری نسبت به خواست کارگران و دهقانان، افتخار جاویدان بر کسانی که اکنون میلیون‌ها زحمتکش را به دنبال خود می‌برند و با نهایت اشتیاق در نخستین صفوف ارتش کار، گام بر می‌دارند“.
اگرچه بار دیگر از سوی ژنرال‌های فراری خائن برای هجوم به شوروی تلاش‌هایی به کار برده شد، اما با فداکاری‌ها ودلاوریهای ارتش سرخ وکارگران و دهقانان این هجوم‌ها نیز درهم شکست.
جنگ‌های داخلی از سال ۱۹۱۸ تا ۱۹۲۰ به درازا کشید ولی به‌وسیله ارتش سرخ مهار گردید.
ارتش سرخ به خاطر ایمان به پیروزی و به خاطرحفظ منافع توده‌های مردم و به خاطر انضباط و روح انقلابی توانست ارتش‌های مداخله گر را درهم بشکند. با پیروز کامل انقلاب کبیر اکتبر دوران نوین سازندگی و صلح فرا رسید. قراردادهای ظالمانه تزاری لغو گردید. دستگاه کهنه بورژوایی ویران شد و به جای آن دستگاه نوین دولتی شورایی برپا گردید. سیاست نوین اقتصادی لنین سیمای اقتصادی جامعه شوروی را دگرگون نمود. بنیان اقتصادی اتحاد شوروی بر سیستم سوسیالیستی اقتصاد و مالکیت سوسیالیستی بر وسایل تولید نهاده شد.
در سال ۱۹۲۲ پیمان اتحاد میان جمهوری‌های شوروی سوسیالیستی روسیه، اوکراین، روسیه سفید و ماوراء قفقاز برقرار گردید و کشور اتحاد جماهیرشوروی پا به عرصه حیات گذارد. لنین در ژانویه سال ۱۹۲۴ درگذشت و استالین پس از پیروزی بر رقبای خود دبیرکلی حزب کمونیست شوروی را برعهده گرفت و با قدرت و اختناق هرچه تمام‌تر برکشور حکومت کرد؛ و درسال ۱۹۴۱ سمت نخست وزیری کشور شوروی را برعهده گرفت. در جنگ جهانی دوم نخست با آلمان نازی پیمان دوستی و عدم تعرض منعقد کرد و بر اساس آن کشورهای بالتیک و مولداوی را در اختیارگرفت. آلمان بدون رعایت پیمان مزبور در ژوئن ۱۹۴۱ و بدون اعلام جنگ، به کشور شوروی حمله کرد و در زمانی کوتاه تا مسکو پیشروی کرد. ولی در دسامبر ۱۹۴۱ با حملات متقابل ارتش سرخ روبرو و ناچار به عقب نشینی گردید و سرانجام تسلیم متفقین شد.
سالهای بعد
استالین در سال ۱۹۵۳ درگذشت و مالکنوف به نخست‌وزیری رسید و دبیر کل حزب کمونیست اتحاد شوروی به نیکیتا خروشچف واگذار شد. وی اعمال استالین را مورد انتقاد قرار داد و حتی جسد استالین را از مقبره لنین درآورد و به گورستان قهرمانان جنگ منتقل نمود. روسیه در سال ۱۹۵۳ اولین بمب هیدروژنی خود را آزمایش کرد و در سال ۱۹۵۷ اولین ماهواره جهان بنام اسپوتنیک ۱ را به مدار زمین فرستاد. در سال ۱۹۶۱ نخستین انسان به نام یوری گاگارین به فضا فرستاده شد.
خروشچف در سال ۱۹۶۴ از کار برکنار شد و اندکی بعد “لئونیدبرژنف“ به دبیر کلی حزب منصوب شد و الکسی کاسیگین نخست‌وزیر شوروی را عهده‌دار شد؛ و از ۱۹۶۵ به بعد مبارزات ضد استالینی متوقف گردید و دیکتاتوری مجدداً بر شوروی حاکم شد. در سال ۱۹۷۲ نیکسون رئیس‌جمهور وقت امریکا از مسکو دیدن کرد و نخستین قرارداد محدودسازی سلاح‌های استراتژیک (سالت ۱) بین دو ابرقدرت به رسمیت شناخته شد. در ژوئن ۱۹۷۹ قرارداد سالت ۲ بین برژنف و جیمی کارتر امضا گردید. تهاجم اتحاد شوروی به افغانستان به تیرگی روابط میان دو ابرقدرت افزود و سالت ۲ ملغی شد.
برژنف سال ۱۹۸۲ درگذشت و یوری آندرپوف به دبیر کلی حزب کمونیست انتخاب گردید، در فوریه ۱۹۸۴ وی نیز درگذشت و میخائیل گورباچف اداره امور حزب و اتحاد شوروی را بر عهده گرفت؛ و امید زیادی را در میان مردم برای اجرای اصلاحات اساسی به وجود آورد و اصلاحات اقتصادی یا پروستروئیکا را آغاز نمود، در مه ۱۹۹۰ بوریس یلتسین به ریاست شورای عالی فدراسیون روسیه برگزیده شد و همان سال جمهوری فدراتیو روسیه اعلام موجودیت کرد. وی در اولین انتخابات عمومی و آزاد ریاست جمهوری در ژوئن ۱۹۹۱ به ریاست جمهوری انتخاب شد.

منابع
________________________________________
-انقلاب شوری
-اعتلاء انقلابی، لنین
-تزهای آوریل، لنین
جنگ و سوسیال‌دمکراسی روس، لنین
-درس‌های انقلاب لنین
-زمین نوآباد، شولوخف
-سرنوشت یک انسان: شولوخف
-داستان یک انسان واقعی
-گیتاشناسی نوین کشورها
اشتراک:

مطالب مرتبط:

3333

پخش زنده سیمای آزادی

Popular Posts

مسعود رجوی-۲۲بهمن ۱۴۰۱: «اتوبوس مجانی» استبداد و وابستگی با سرنشینان ساواکی، آزادیخواهان و ...

مسعود رجوی: درماندگی بچه شاه از «سلطنت انتخابی» تا «فراسوی» سلطنت و جمهوری

مسعود رجوی: درماندگی بچه شاه از «سلطنت انتخابی» تا «فراسوی» سلطنت و جمهوری

توییتر اختر شبانه

پیام مسعود رجوی در دومین سالگرد انقلاب ضدسلطنتی

بازدید از وبلاگ

477469

مانور بزرگ جنگی سیمرغ رهایی ارتش آزادیبخش ملی ایران