۳خرداد۱۴۰۰
عباس داوری مسئول کمیسیون کار شورای ملی مقاومت
«با آگاهی و مسئولیت تمام میگویم؛ هم نقطهٔ کمال شخصی
محمد و هم سکوی پرش سازمان از شهادت محمد میگذرد»
(شهید بنیانگذار سعید محسن)
از مهمترین ارزشهای انسانی و انقلابی و از ماندگارترین این ارزشها در تاریخ، وفای رهبران سیاسی به عهدشان میباشد. تاریخ معاصر ایران، ثبت کرده و ثابت نموده که مردم میهن ما عاشقان رهبران وفادار به عهد هستند. اما مردم با توجه به خیانتهایی که به چشم دیده بودند، باید وفاداری به تعهدات را به چشم میدیدند تا به آن باور میکردند. زیرا در سالهای ۱۳۲۰ تا ۱۳۴۲، شاهد عینی ظهور و بروز مدعیان بسیاری از جریانهای سیاسی و ایدئولوژیکی، با شعارهای رنگارنگ و وعدههای پرطمطراق بودند. از مهمترین این جریانها که امکانات بسیار زیادی هم در زمان حکومت ملی دکتر مصدق فقید، با استفاده از آزادی موجود در آن حکومت، غصب کرد، حزب توده بود.
اما این جریانها، بهویژه حزب توده تا با آزمایشی مواجه شدند که لازمهٔ عبور از آن، پرداخت بها بود، در مقابل دشمن کوتاه آمدند و رهبرانشان یا در سیستم شاه خدمتگذار شدند و در سازماندهی ساواک شاه، نقش مهمی ایفا کردند و یا فرار را برقرار ترجیح دادند و مردم ستمدیده را در مقابل گزمههای دشمن، بیدفاع رها کردند و درهٔ عمیقی از بیاعتمادی بین مردم با پیشتاز خود، ایجاد نمودند...
در شهریور سال۱۳۴۴، سازمانی بنیانگذاری شد که ۶سال بعد، مرکزیت و کادرهای سازمان، اسم آن را در زندان اوین سازمان مجاهدین خلق ایران گذاشتند. این سازمان با مطالعات عمیق تاریخ معاصر ایران و علل شکست جنبشها و با توجه به شرایط عینی انقلاب در جامعهٔ ایران، حرفهای نو و بنبست شکن، اصول و مرزبندیهای جدید، ایدئولوژی پویا و ساختار نوینی آورده بود:
-۱۵خرداد ۴۲ گورستان رفرمیسم در ایران است و شاه تمامی راههای مبارزه را بسته و تنها مبارزهٔ انقلابی مسلحانه، باقیمانده است / پاسخ بنیانگذاران به این ضرورت یک بنبست شکنی تاریخی بود...
-مرزبندی در عرصه اجتماعی اقتصادی، بین استثمارکننده و استثمار شونده است و نه بین با خدا و بیخدا... .
-برای پیشرفت جنبش، دو کلمهٔ «فدا» و «صداقت»، سرلوحهٔ ساختار نوین تشکیلات است...
-درهٔ عمیق بیاعتمادی بین خلق و پیشتاز را، فقط با خون خودمان میتوانیم پر کنیم...
شهید بنیانگذار سعید محسن، در جزوه «چشم انداز پرشور» نوشته بود «تحت شکنجه بودن، تیرباران شدن، در زیر سرنیزه جلادان جان دادن، سالها در سلول زندان به سر بردن... متواری بودن، گرسنگی، فقر، خانهبهدوشی و در عین جوانی و شادابی لباس ساده پوشیدن و به اندک ساختن، خانه و کاشانه را ترک گفتن، ترک زن و فرزند و عزیزان در راه هدفهای عالی انسانی... یک عصیانگر انقلابی را آبدیده میکند. . اینکه زمانه و شرایطش ما را در جهت پذیرش ایدئولوژی «شهادت انقلابی» رهنمون شدهاند، بسیار خجسته است و خجستگی بیشتر آنگاه که چنین سیر شورانگیزی را پذیرا شویم».
اولین و البته بزرگترین ضربه نظامی بر پیکر سازمان، درست ۶سال بعد از بنیانگذاری سازمان، توسط ساواک وارد آمد و در کمتر از دو ماه صددرصد مرکزیت سازمان و بیش از ۸۰درصد کادرها دستگیر شدند که عمدتاً در زندان اوین بودند.
حال زیر این ضربه بسیار سنگین و منهدم کننده و زیر بازجوها و فشارهای سخت ساواک، بنیانگذاران این سازمان باید آزمایش ایمان به آرمان و خلق خود را پس میدادند که آیا آنها زیر این ضربه هولناک و فشارهای سهمگین ساواک، جا میزنند یا با بدنهای شکنجه شده، صحنه را علیه شاه و ساواک برمیگردانند؟
اوین شکنجهگاه ساواک، رزمگاهی برای مجاهدین
ضربه نظامی ساواک به سازمان بهقدری بزرگ و غافلگیرکننده بود که در نگاه اول همه چیز برای سازمان و اعضای آن تمام شده بهنظر میرسید. اما بنیانگذاران سازمان و مرکزیت آن، «تحت شکنجه بودن و»... را با «خجستگی بیشتر»؛ همچنانکه سعید محسن گفته بود پذیرا شدند و از این آزمایش سهمگین استقبال کردند و زندان ساواک را تبدیل به رزمگاهی برای پیروزی علیه شاه و ساواک نمودند.
بنیانگذار، اصغر بدیع زادگان، با پوست و گوشت خود، بر دژخیمی که از طرف رژیم شاه، با آهن گداخته به جان اصغر افتاده بود، غلبه کرد. یکبار بعد از ۴ساعت شکنجه و سوزاندن که دیگر نقطهٔ سالمی در بدن او باقی نمانده بود، شکنجهگر او را به سلول برد و وقتی اصغر را به سلول انداخت، قبل از اینکه در را ببندد، در لبان اصغر لبخند پیروزی شکفت و شکنجهگر فریاد زد این کار تو سوزانندهتر از کارهای من بود...
بهرغم این زمان و مکان نبرد برای سرنوشت سازمان را دشمن مشخص کرده بود، اما بنیانگذاران سازمان، ابتکار را به دست گرفتند و در رزم تعیینکننده برای ماندگاری سازمان، با «فدا»ی حداکثر و با «صداقت» تمام و با وفاداری به عهد خود، گنجینهای از شرف برای خلقشان اندوختند. این وفاداری به عهد، نشانی از یک رزم سخت و بیامان و طولانی مجاهدان برای استیفای حقوق خلق ایران بود. آنها در هوای دفاع از خلق محبوبشان سرانداختند و با سرعت تمام توانستند:
-بهطور عمیق، جمعی و علمی ضربه ساواک را جمعبندی کرده و با جمعبندی محمدآقا که از سلول فرستاده بود آن را ارتقا داده و برای اعضای سازمان در بیرون فرستادند.
-با طرح پیچیدهای مجاهد کبیر رضا رضایی را از چنگ ساواک درآوردند و او در همکاری با مجاهدان بیرون سازمان توانست، مأموران ساواک را انگشت به دهان گذاشته و فرار کند و با کولهباری از تجارب اطلاعاتی و شگردهای ساواک، سازمان را در بیرون زندان، همراه با دیگر برادران، بازسازی کنند.
-بینانگذاران و مرکزیت سازمان تمامی مسئولیتها را برعهده گرفتند تا آنجا که توانستند، پروندههای افراد تحت مسئولیت خود را سبک کردند تا آنها زودتر آزاد شوند.
-بنیانگذاران سازمان و مرکزیت آن با دفاعیههای ایدئولوژیک، استراتژیک و سیاسی – تاریخی، ارکان سلطنت شاه را به لرزه درآوردند و برای خلقشان افتخار آفریدند.
بنیانگذار سعید محسن در بیدادگاه شاه که شخصاً شاهد استیصال و درماندگی نظامیان شاه در آن بیدادگاه بودم، در دفاع از خلقش خروشید و گفت:
«جنگی است بین حق و ناحق، در یک جهت آن، دشمنان خلق مجهز به آخرین تکنیک و سلاح و در جهت دیگر آن، اراده آهنین توده زحمتکش و دست پینه بسته کارگر و دهقان قرار گرفته است. هر چه بیشتر در انهدام ما میکوشید، بیشتر در باتلاقی که خود بهدست خود برای خویش فراهم آورده اید، فرو میروید و امروز هم صحنه کوچکی از این برخورد را در گوشهیی از سرزمین خود و در این دادگاه شاهدیم. دادگاهی که رئیس و دادیاران و دادستان وحشی، وظیفهای جز امضای حکمی که قبلاً تعیین شده را ندارند تا در ازاء ریزهخوار سیستمی باشند که از خون ملتی ستمدیده مینوشند و از مغز جوانان برای ضحاکان زمان غذای دلخواه تهیه کنند... از هر قطره خونمان هزاران جوان اسلحه بهدست خواهد جوشید وقصرهای فرعونی و سلطنت و حاکمیت دروغین شما را در هم خواهدکوبید»...
قبل از سعید محسن هم با شروع دادگاه اولین گروه از مجاهدین که ۴نفر از اعضای مرکزیت (ناصر صادق، علی میهندوست، محمد بازرگانی و مسعود رجوی) در صدر آن گروه بودند، با تمام قوا در این میدان نبرد با سنگینترین تهاجمات به دشمن، بیپروا از آرمان خود و از حقوق خلقشان دفاع کرده بودند. این دفاعیات ایدئولوژیک، تاریخی و استراتژیک، بهویژه دفاعیات مسعود رجوی، نظام سلطنت پهلوی را رسوا نمود و بهمثابه برگهای زرینی در دفاع از شرف و کرامت و هویت خلقمان در تاریخ معاصر ماندگار شد.
توطئههای شاه و ساواک علیه بنیانگذار کبیر محمدآقا
شاه و ساواک در شکنجهگاه و زیر شدیدترین شکنجه و فشار نه تنها نتوانستند بینانگذاران را مقهور خود کنند، بلکه این بنیانگذاران بودند که در این صحنهها شاه و ساواک را در تنگنای شدید قرار دادند. بنابراین شاه و ساواک، حربههای توطئه را بیرون کشیدند و میان خانوادهها و سایر نیروها، پیشاپیش شایع کرده بودند که اگر حنیفنژاد «کمی کوتاه بیاید، خیلی از چیزها عوض میشود». در ادامهٔ این شایعه و در عمل در بیدادگاه اول، به محمدآقا حبس ابد دادند در حالی که به تعداد زیادی از برادران زیر مرکزیت، حکم اعدام داده بودند. ساواک با سرعت زیادی این خبر را در بین خانوادههای مجاهدین و همچنین زندانیان پخش کرد تا از آن بهرهبرداری رذیلانهٔ خود را بکند. اما محمد آقا با شنیدن این شایعه گفت: «به من حکم اعدام ندادند، تا برادرانم را قتلعام کنند» و این «توطئهٔ رژیم را درهم میشکنیم…». نبرد محمدآقا در بیدادگاه دوم رژیم شاه در دفاع از حقوق خلق ستمدیدهاش آنچنان کوبنده و خرد کننده بود که شاه فقط میتوانست با حکم اعدام محمدآقا، خود را از زیر فشار این دفاعیهٔ سراسر متقن و مستدل و رسوا کننده نظام سلطنتی وابسته، خارج سازد...
اما شاه و ساواک از توطئه علیه رأس سازمان دست بردار نبودند. هدف شاه و ساواک وی این بود که هر طور شده از محمد آقا فقط یک جمله به نفع خودش بیرون بیاورند. آنها محمدآقا را به کمیته بردند و در آنجا به او گفتند اگر یکی از این سه جمله را بگوید: «اسلام با مارکسیسم تضاد دارد» یا «اعلام کن که با مبارزه مسلحانه مخالف هستی» و یا بگو «مجاهدین وابسته به عراق هستند»، حکم اعدام او را لغو میکنند. اما پاسخ دندانشکن محمدآقا، این توطئهٔ دشمن را نیز بر سرش خراب کرد.
بنیانگذاران با این مقاومت و رزمشان در زندان مخوف اوین، اصل دیگری را پایهگذاری کردند که مجاهد در هرشرایطی، هر چند بسیار سخت، تنها یک وظیفه دارد و آن هم نبرد با تمام قوا برای رهایی خلقش از چنگالهای درندهٔ دیکتاتوری است.
چهارم خرداد ۵۱
سحرگاه چهارم خرداد ۵۱، با بانکهای الله اکبر و مرگ بر شاه بنیانگذاران، نقطهٔ تثبیت بالاترین ارزشهای خلق شده در تاریخ معاصر، توسط آنهاست. بنیانگذاران سازمان مجاهدین، بهویژه در نبرد نهایی خود با رژیم شاه، با عبور سرفرزاانه از سختترین آزمایشات و با وفاداری به عهد و پیمان خود با خدا و خلق، برای مردم ما گنجینهای از شرف و افتخار، خلق کردند. بنیانگذار کبیر سازمان مجاهدین خلق ایران، شهید محمد حنیفنژاد، در آخرین جملات خود در سلول گفته بود «خدایا، شاکرم به درگاهت. این توفیق را نصیبم کردی که در راه آرمانم شهید شوم»... (۱)
بنیانگذاران سازمان مجاهدین، با خون خویش نه تنها درهٔ عمیق بیاعتمادی بین خلق و پیشتازش را پر کردند، بلکه خلق ایران را مالامال از اعتماد به رشیدترین فرزندان خود نمودند. زیرا آنان به عهد خود با خدا و خلق وفا کردند. حضرت علی در خطبهٔ۴۱ نهجالبلاغه میگوید: «ای مردم وفای به عهد همزاد صداقت است. هیچ حفاظ و سپری نگهدارندهتر از آن نمیشناسم».
این چنین بود که فردای ۴خرداد ۵۱، دیگر جامعهٔ ایران دگرگون شده بود. مردم شریف ایران در ارجگذاری از پیشتازانش، آنچنان با مال و جان در نیمقرن گذشته از فرزندان مجاهد خود حمایت کردند که نظیر آن در تاریخ وجود ندارد. بهرغم بگیر و بهبندهای هواداران سازمان و مصادرهٔ اموال آنها توسط رژیم ضدبشری آخوندی، بهدلیل اعتماد بیکرانی که مردم ایران به فرزندان مجاهد خود در نیم قرن گذشته داشته و دارند، بهمثابه تنها منبع برای نیرو وتأمین هزینههای سازمان میباشند. تاریخ گواهی میدهد که چگونه نسلهای بعدی دستافشان و پاکوبان به مجاهدین پیوستند و میپیوندد و اینچنین لرزهٔ سرنگونی بر اندام رژیم تبهکار آخوندی میافکنند.
پاورقی
---------------------
کتاب تاریخ سیاسی ایران نوشته سرهنگ غلامرضا نجاتی
این چنین بود که فردای ۴ خرداد ۵۱، دیگر جامعهٔ ایران دگرگون شده بود. مردم شریف ایران در ارجگذاری از پیشتازانش، آنچنان با مال و جان در نیمقرن گذشته از فرزندان مجاهد خود حمایت کردند که نظیر آن در تاریخ وجود ندارد. بهرغم بگیر و بهبندهای هواداران سازمان و مصادرهٔ اموال آنها توسط رژیم ضدبشری آخوندی، بهدلیل اعتماد بیکرانی که مردم ایران به فرزندان مجاهد خود در نیم قرن گذشته داشته و دارند، بهمثابه تنها منبع برای نیرو و تأمین هزینههای سازمان میباشند. تاریخ گواهی میدهد که چگونه نسلهای بعدی دستافشان و پاکوبان به مجاهدین پیوستند و میپیوندد و اینچنین لرزهٔ سرنگونی بر اندام رژیم تبهکار آخوندی میافکنند.