۱۳اردیبهشت۱۴۰۰
انتخابات ریاست جمهوری و حذف مسعود رجوی به فتوای خمینی،
همزمان با لجنپراکنی و فرافکنیهای آخوندی علیه کاندیدای نسل انقلاب
نقل از نشریه مجاهد شماره ۱۹- تاریخ
انتشار ۲۵ دیماه ۱۳۵۸ – صفحه ۶
بیانیه کانون زندانیان سیاسی
کارشناسان و کارگزاران جنگافروزی و نفاقافکنی در میان نیروهای خلق، اخیراً حملاتی را به برخی از زندانیان سیاسی دوران پهلوی شروع کرده و آنان را به مبارزه طلبیدهاند، و طی اعلامیههای بیامضا کوشش دارند به خیال خود حیثیت این مظاهر مقاومت را مخدوش نمایند. کانون زندانیان سیاسی (ضد امپریالیست – ضد ارتجاع داخلی) هیچگاه مایل نبوده است که در جدالهای احزاب و سازمانهای سیاسی دخالت کرده و در مناقشات آنان شرکت نماید. به همین دلیل هم تاکنون در مورد بسیاری از مسائلی که بر سازمان مجاهدین خلق ایران که بزرگترین بخش زندانیان مذهبی دوره شاه از اعضاء و هواداران آن بودهاند، گذشته هرگز سخنی بمیان نیاورده است.
ولی اخیراً دیده میشود که عدهای تازه از راه رسیده برای از میدان بدر کردن
این سازمان از شیوههائی استفاده میکنند که ازنظر کانون زندانیان سیاسی نمیتواند
بدون پاسخ بماند. لذا این کانون در حد وظائف و مسئولیتهای خویش فشار به سازمان
مجاهدین خلق را که از طریق حمله ناجوانمردانه به مجاهد شجاع مسعود رجوی هم زنجیر
وهم بند سالیان دراز اعضای کانون صورت میگیرد محکوم مینماید.
مسعود رجوی طی بیش از هفت سال زندان همواره ازجمله مهمترین سازمان دهندگان و
ادارهکنندگان مبارزات سیاسی درون زندانها برعلیه ساواک و پلیس آریامهری بوده
است.
وی در سختترین شرایط ترور و وحشت در شکنجهگاههای کمیته و اوین و قصر در
مقابل دژخیمان به بهترین نحوی مقاومت کرده و با دلاوری حماسی خویش و به شهادت
انبوهی از زندانیان سیاسی با فریادهای «نصر من الله و فتحا قریب» روحیه مقاومت
عمومی زندانیان را بالابرده است.
مسعود رجوی همچون برخی دیگر از زندانیان مبارز در بیدادگاههای شاه، محکومبه
اعدام شد ولی به دلائلی که روشن است منجمله فشار جهانی به رژیم پهلوی برعلیه
اعدامهای دستهجمعی و اجبار رژیم به تقلیل موقت تعداد کسانی که میبایست به میدانهای
تیر بروند، زنده ماند و بهاصطلاح «عفو» شد.
زندانیان سیاسی دوره استبداد شاهد بودهاند که چگونه بیدادگاههای رژیم همواره
طبق قرار قبلی با ساواک تعداد بیشتری از زندانیان را به اعدام محکوم میکردند تا
شاه جلاد با «عفو» آنان برای خود چهرهای انسانی بسازد و درعینحال به خیال خود
شرافت آنان را لکهدار کند.
ما با درود به همه زندانیان رزمنده سازمان مجاهدین خلق ایران. انزجار خویش را
از اقدامات جوانمردانه طرفداران جنگهای صلیبی اعلام کرده و آمادگی خود را برای
دفاع از شرافت و حیثیت همه زندانیانی که در مقابل دژخیمان رژیم منفور گذشته سر خم
نکردند اعلام میکنیم.
کانون زندانیان سیاسی (ضدامپریالیست _ ضد ارتجاع داخلی)
________________________________________
نقل از نشریه مجاهد شماره ۱۸- تاریخ
انتشار ۱۸ دیماه ۱۳۵۸ – صفحه ۸
نامهی وحید لاهوتی به مطبوعات
بسمه تعالی
عاملی که باعث نوشتن این مطلب شد، لبریزشدن صبر من از دروغگوییها و خلافکاریها
و چون ماکیاولها برای رسیدن به هدف از هرگونه بیشرفی و خیانتکاری خودداری نکردن
بعضیهاست. نمیخواهم دست به تفسیر و تحلیل راجع به عملکرد یک فرد یا سازمان بزنم
و گفتههای من نیز دلیل بر این نمیتواند باشد که من طرفدار حزب یا سازمان خاصی
هستم، بلکه غرض از این نوشته فقط جواب به کسانی است که از روی غرض و بهاحتمال
خیلی ضعیف از روی نادانی دست به اعمالی میزنند که واقعاً برای من تعجبآور است.
منباب مثال چندی قبل اعلامیهای به دست من رسید که پس از مطالعه کمی به فکر
فرورفتم و تعجب من هم دلیل خاصی داشت زیرا نمیدانستم که دم خروس را باور کنم یا
قسم حضرت عباس را، چراکه مطالب اعلامیه دقیقاً با تمام چیزهایی که من خودم شاهدش
بودم بهکلی مغایرت داشت. در اعلامیه اشارهشده بود که مسعود رجوی را در دوران
زندان شکنجه نکرده بودند. من میخواهم فقط عینیات خود را راجع به چگونگی زندان این
شخص بگویم. البته بازهم متذکر میشوم مقصود من دفاع از حقیقتی استکه در مسعود و
مخصوصاً در کیفیت زندانی کشیدن او نهفته است.
اولاً مسعود را سال ۵۰ با آن
دستهای که دستگیر کردند از همه بیشتر شکنجه دادند چراکه او از اعضای کادر مرکزی
سازمان بود و کشف و پاشیدن سازمان ازنظر ساواک بسیار حساس بود. بههرروی سال ۵۰ بعد از شکنجههای خیلی سخت او را به قصر منتقل کردند. سال ۵۳ او را و همچنین عدهای دیگر را و همچنین خود من را به کمیته
منتقل کردند که بعدها فهمیدیم که مقصود از آوردن رجوی به خاطر این بوده که او را
هم میخواستند همراه خوشدل و چند تن دیگر اعدام کنند که یکی دو هفته قبل از مراسم
اعدام خبر به برادرش در خارج رسید و با اقدام او بار دیگر مسعود از سعادت شهادت به
دور ماند. وقتی زندی پور را ترور کردند، بازجوهای کمیته تصمیم گرفتند عدهای از
اعضای مذهبی در زندان را شکنجه بدهند و همین کار را هم کردند ولی مسئلهای که این
وسط جلبتوجه کرد شکنجهی بیشازحدی بود که به رجوی دادند، چراکه تمام مذهبیها را
فقط یک روز (۲۸ اسفند ۵۳) شکنجه دادند ولی مسعود را بااینکه همان روز اینقدر شکنجه دادند
که کارش به خونریزی شدید کشید و به قول یکی از بچهها پنجههایش عقبرفته بود زیرا
چند بار متوالی او را زیر آپولو (دستگاه شکنجه) بردند و نکته این است که او را
دقیقاً تا (۲۸ فروردین ۵۴) شکنجه دادند. یعنی دقیقاً یک ماه و قطع آن باز دلیلش همان دلیلی
بود که از اعدام او منصرف شده بودند. بعدازاین که او را به اوین منتقل کردند، ۸ ماه بعد بار دیگر او و یکی از بچهها (حیاتی) را به کمیته
آوردند. چراکه افراخته خائن گفته بود ممکن است رجوی اطلاعاتی داشته باشد و به همین
دلیل رجوی را بعد از ۴ سال زندان بار دیگر
به زیر آنچنان شکنجهای بردند، که بهراستی کمتر کسی اینچنین شکنجهای را دیده
است. البته همانطور که قبلاً هم گفتم مقصودم تبلیغ برای کسی نیست و مقصودم این
نیست که از رجوی بت بسازم، بلکه بیشتر مقصودم بیان حقیقت و بیان مسائلی است که بر
او در روزهای سخت رفته است شاید بتوان تااندازهای به واقعیات نزدیک شد. بههرروی
این گوشهای از شکنجههای اوست که با گفتن نمیتوان وصف کرد. حال از نویسندگان آن
اعلامیه سؤالی دارم:
شما یا با آگاهی این مسئله را مطرح کردهاید و یا بدون آگاهی. اگر بدون آگاهی
مطرح کردید، معلوم میشود آلت دست هستید و حتی گناه کبیره کردهاید چراکه تهمتزدهاید
و اگر با آگاهی گفتهاید، که واقعاً منافقهای بزرگ هستید و خداوند از شما نگذرد؛
و یا گفتهاید که چرا دفاع نکرده و شاه را محکوم نکرده، درحالیکه او دفاعیاتش آنچنان
جذاب بود و دادگاه را مات کرده بود که در سطح مملکت در آن دوران خفقان دفاعیهٌ
رجوی بیش از آن چهار تن، حتی از میهندوست نیز بیشتر تکثیر شد و این نشان دهندهی کیفیت دفاعیات او بود و میبینیم که حتی امروز نیز دفاعیات او را به شکل جزوه
انتشار میدهند و نویسندگان منافق آن اعلامیه، برای اینکه حداقل در خفا پیش وجدان
خودشان که فکر نمیکنم داشته باشند کمی خجالت بکشند، میتوانند جزوه را بخوانند.
حال تعجب میکنم اینها با چه رویی میگویند چرا او دفاع نکرد و چند اشکال دیگر از
همین قبیل گرفتهاند و یا گفتهاند در ملاقات برای او تسهیلات قائل میشدند درحالیکه
رجوی و بقیه دوستانش بیش از ۱۵ ماه تا یک
سال در اوین نهتنها ملاقات نداشتند بلکه در سختترین شرایط به سر میبردند. حال
سخنی چند با نویسندگان اینطور اعلامیهها دارم:
ای کسانی که وجدان را زیر پا گذاشتهاید و همهچیز را به خاطر هدف کثیفتان
زیر پا میگذارید، اگر به مجاهدین اعتراضی دارید، مردانه حرفتان را بزنید و من نمیگویم
که مجاهدین بیعیب و اشکال هستند بلکه حرفم این است که برای کوبیدن بعضی اشخاص،
وجدان و شرف و دین را زیر پا نگذاریم. چراکه روزی باید در قبر بخوابیم و روزی ما
را محاکمه خواهند کرد و آن دادگاه مانند این دادگاهها شوخیبردار نیست، چراکه
قاضیاش منتخب الله است. به خاطر همان دادگاه و به خاطر آخرت هم که شده بیاییم کمی
از غرور و خودپسندی وبیشرفی دست برداشته و از پخش اینجور اکاذیب خودداری کنیم.
چراکه همهٌ ما روزی خواهیم مرد و جدا از این، خیلی کثافت و بیشرمی میخواهد که
انسان دست به یک چنین اعمال کثیف بزند. حال میدانم که با نوشتن همین نامه، عدهای
انتقاد کرده و میگویند تو هم طرفدار مجاهدین شدی ولی غافل از اینکه من طرفدار
هیچ حزب و سازمان نیستم، چراکه معتقدم مایک حزب داریم و آن حزب اسلام و قرآن میباشد
و با علم به همین مسأله که میدانم که عدهای خوششان نمیآید، ولی وظیفه دیدم که
این مطالب را بیان کنم چراکه علی (ع) میفرماید حق را بگو اگر به ضرر تو نیز باشد.
وحید لاهوتی